ولیالله فلاحی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ولیالله فلاحی (۱۳۱۰-۱۳۶۰ش)، رئیس ستاد مشترک ارتش، مدیریت آموزش دانشکده فرماندهی و ستاد ناظر صلح
سازمان ملل در آتشبس ویتنام و معاون فرماندهی مرکز پیاده شیراز به فرماندهی نیروی زمینی بود.
وی تحصیلات خود را در دانشکده افسری گذراند و با درجه ستوان دومی فارق التحصیل شد و دورهای را نیز در
آمریکا گذراند و با سمتهای مختلف به خدمت پرداخت. بعد از پیروزی
انقلاب اسلامی ایران به فرماندهی نیروی زمینی منصوب و بعد از مدتی به ریاست ستاد مشترک ارتش منصوب گردید. با شروع
جنگ تحمیلی عراق علیه ایران همواره در مناطق جنوب یا غرب کشور حضور داشت و با عزل
ابوالحسن بنی صدر، فرماندهی کل قوا به او تفویض شد. سرانجام شهید فلاحی در سال ۱۳۶۰ به همراه فرماندهان ارشد جنگ به نامهای سرتیپ
موسی نامجو، سرتیپ
جواد فکوری،
یوسف کلاهدوز و
محمدعلی جهان آرا بعد از
عملیات شکست حصر آبادان برای رساندن خبر پیروزی به
امام خمینی در حادثه
سقوط هواپیمای سی ۱۳۰ در کهریزک
تهران به
شهادت رسید و در
بهشت زهرا تهران دفن گردید.
شهید ولیالله فلاحی فرزند حفظ الله در سال ۱۳۱۰ در
طالقان متولد شد.
تحصیلات ابتدائی را با مشکلات جادههای سرد طالقان پشت سر گذاشت و برای ادامۀ تحصیل در سال ۱۳۲۴ شمسی به
تهران آمد. سه سال اول دبیرستان را در دبیرستان علامه گذراند و سپس وارد دبیرستان نظام شد. از مهر ماه سال ۱۳۳۰ در دانشکده افسری تحصیلات خود را ادامه داد پس از اخذ لیسانس در سال ۱۳۳۳ با درجۀ ستوان دومی فارق التحصیل شد و متعاقباً خدمت خود را در لشکر ۹۲ زرهی
اهواز آغاز کرد. در سال ۱۳۳۷ شمسی به تهران منتقل شد و در دانشگاه نظامی، در سمت فرماندهی گروهان دانشجویان و فرماندهی گردان انجام وظیفه میکرد.
وی در سالهای ۱۳۳۹ و ۱۳۳۴، دورۀ پرسنل نظامی و سپس دورۀ عالی آجودانی را در
آمریکا گذراند. در سال ۱۳۴۸ جهت گذراندن دورۀ فرماندهی و ستاد به دانشکده فرماندهی و ستاد (دافوس) اعزام شد. او از شاگردین ممتاز این دانشکده بود و بعد از اتمام دوره برای آموزش در همین دانشکده دعوت شد.
علاوه بر تدریس، به مدت هشت سال مدیریت آموزش دانشکده فرماندهی و ستاد را نیز عهدهدار شد. از سال ۱۳۵۱ تا اواسط سال ۱۳۵۳ شمسی با درجه سرهنگ دومی به همراه گروهی از افسران ایرانی به عنوان ناظر صلح
سازمان ملل در آتشبس ویتنام، به آن کشور اعزام شد.
شهید فلاحی پس از بازگشت، به کار تدریس در دانشکده فرماندهی و ستاد ادامه داد تا آنکه در ۱۲ مهر ماه ۱۳۵۷ شمسی به درجه سرتیپی ارتقا یافت و در همان تاریخ به شیراز منتقل و به عنوان معاون فرماندهی مرکز پیاده شیراز مشغول به کار شد.
شهید فلاحی به علت اعتقادات مذهبی ظن ضد اطلاعات ارتش را برانگیخت و به همین جهت به او فقط مشاغل یا ماموریتهای فرهنگی محول میشد. ارتقای درجه امیری او هم به شرطی پذیرفته میشد که به وی شغل فرماندهی لشکر داده نشود.
در هر حال حضور شهید فلاحی در شیراز مقارن با اوج گرفتن مبارزات انقلابی مردم بر ضد حکومت پهلوی بود. پس از اعلام حکومت نظامی در بسیاری از شهرهای
ایران، در اثر کوششهای او حکومت نظامی در شیراز لغو شد و نیروهای نظامی از خیابانها جمع شدند و مسوولیت این حکم دولتی به شهربانی محول شد.
چندی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، سرتیپ فلاحی طی حکمی بازنشست شد اما طولی نکشید که با موافقت
شورای عالی انقلاب اسلامی و با حکم دیگری از جانب سرلشکر
قرنی به خدمت اعاده و به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شد.
امیر فلاحی پس از پشت سر گذاشتن مشکلات فراوان، بخصوص بحران و تشنج در منطقۀ
کردستان که به دست ضد انقلاب وابسته صورت میگرفت و همچنین پس از موفقیت در تحکیم نظم و انضباط و مقررات و سازماندهی نیروی زمینی، در تاریخ ۲۹ خرداد ۱۳۵۸ شمسی به ریاست ستاد مشترک ارتش برگزیده شد.
سه ماه بعد با شروع
جنگ عراق با ایران، شهید فلاحی همواره در مناطق جنوب یا غرب کشور حضور داشت و از نزدیک ناظر طرحهای مختلف عملیاتی و لجستیکی بود. وی هفتهای ۴۸ ساعت در ستاد مشترک حضور مییافت، جلسهای تشکیل میداد و پس از اعلام دستورهایی جهت تسریع در امور و ایجاد هماهنگی با ارگانهای ستادی و سایر نیروها پس از ارائه گزارشی مستقیم به
امام خمینی (رحمةاللهعلیه)، بار دیگر به مناطق عملیاتی عزیمت میکرد.
پس از عزل
ابوالحسن بنی صدر اولین رئیس جمهوری اسلامی ایران فرماندهی کل قوا امام خمینی (رحمةاللهعلیه) اختیارات فرماندهی کل قوا را به وی تفویض کردند.
شهید فلاحی در دورانی که مردم به ارتش بی اعتماد بودند و هنوز آنرا سازمانی انقلابی و اسلامی نمیدانستند طی سخنرانی خود در
نماز جمعه روز پنچم اردیبهشت ۱۳۵۹ گفت: «من به عنوان یک خدمتگزار امین و صدیق و صغیر در پیشگاه ملت کبیر ایران میخواهم استدعا کنم که تلاش پرسنل نیروی زمینی، هوائی، دریائی و ژاندارمری و شهربانی را تائید بفرمائید. این انسانهای فداکار در برابر محرومیتها، رنجها، تنهائیها، گرسنگیها،
فقر و بیماریها و شهادتها فقط انتظار حق شناسی از ملت ایران دارند.»
«جعفر بریری» یکی از محافظین شهید فلاحی خاطرهای را به این مضمون بیان میکند:
در آبان ماه سال ۱۳۵۹ در سوسنگرد، عملیاتی علیه نیروهای عراقی انجام گرفت تا آن شهر از تعرض دشمنان رهایی یابد. شهید فلاحی در نقطهای میان خط آتش نیروهای خودی و سربازان دشمن برای نظارت بر این عملیات حضور داشت و تنها فرد همراه ایشان من بودم. تبادل آتش بین دو طرف به شدت ادامه داشت. انفجار گلولههای توپ و خمپاره در اطراف ما به طور پراکنده شنیده میشد.
دکتر چمران در آن عملیات مجروح گردید و تعدادی از رزمندگان ما هم به شهادت رسیدند. به شهید فلاحی پیشنهاد کردم که برای محافظت از ترکشها و گلولهها، از کلاه آهنی استفاده کند، اما او اظهار داشت: «اگر نگهدار من آن است که من میدانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد.» با این وجود از ایشان که آن زمان رئیس ستاد مشترک بود خواهش کردم که برای اطمینان خاطر استفاده از کلاه آهنی، هنگام انفجار گلولهها به روی زمین دراز بکشند. شهید فلاحی با لبخندی گفت: «تو از من خاطر جمع باش، چون انسان
شهید نمیشود مگر آنکه قبل از شهادت، کامل شده باشد. ضمن آنکه من هنوز به آرزویم نرسیدهام.» من که در پی راهی برای بازگشت و یا جان پناه امنی بودم، پرسیدم: تیمسار شما مگر چه آرزویی دارید؟ لحظهای تامل کرد و سپس گفت: «میدانی تنها آرزوی من چیست؟» گفتم: آرزوی هر فرد نظامی در مرحله اول، سربلندی میهن و اهتزاز پرچم کشور به نشانه عزت و عظمت آن ملت است و این نشان میدهد که مردم آن کشور زنده، پویا و در دنیا قابل احترام هستند. ایشان گفتند: «بله، همه اینها درست است، اما میدانی که من وجب به وجب خاک
خوزستان را به علت محل خدمت اولیهام میشناسم با توجه به پیش روی سریع
عراق آرزو داشتم که ارتش عراق زمینگیر شود که چنین شد. تنها یک آرزوی بزرگ دیگر دارم. تنها آرزویم این است که ارتش متجاوز عراق را از اطراف
آبادان تا مارد عقب بنشانیم.»
کمتر از یک سال بعد تیمسار فلاحی به آرزوی خود رسید، اما چند ساعت پس از تحقق این آرزو به شهادت در راه خدا نائل گردید.
آنقدر عاشق و دلباخته امام خمینی (رحمةاللهعلیه) بود که همهجا ارادت خودش را به ایشان نشان میداد. یکبار که بنی صدر به دانشگاه افسری آمده بود، با شجاعت شعار داد: فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا! وقتی بنی صدر این را شنید فقط یک چیز گفت: دانشکده افسری هم از دست رفت!
آخرین حضور او در منطقه، همزمان با
عملیات ثامن الائمه (شکست حصر آبادان) بود.
در هفتم مهر ماه سال ۱۳۶۰ پس از اتمام این عملیات و هنگامی که هواپیمای حامل ایشان و
شهید فکوری،
شهید کلاهدوز،
شهید نامجو،
شهید جهان آرا و تعدادی از رزمندگان و مجروحان عملیات به تهران بازمیگشت دچار سانحه شد (
سقوط هواپیمای سی-۱۳۰) و همراه با یاران خود به شهادت نایل آمد.
میدانست که
خداوند او را به آرزویش میرساند، برای همین وقتی در پای هواپیما یکی از نمایندگان مجلس از او پرسید: شما کجا میروید؟ او گفت: به
کربلا!
شهید ولی الله فلاحی در
بهشت زهرا تهران دفن شد.
بسم الله الرحمن الرحیمبه نام خدا، به نام ایران، به نام
اسلام، به نام انقلاب، به نام مبارز و به نام رهبر انقلاب حضرت آیت الله امام روح الله خمینی.
وصیت من، فرمان خدا،
کتاب خدا و
قانون مدنی جمهوری اسلامی ایران.
زندگینامه و کارنامۀ من، قضاوت ملت ایران به ویژه ارتش ایران.
همسر و فرزندان و پدر و مادر و برادران و خواهرم و برادرزادگان و خواهرزادگان و همسران آنها و عمو و عموزادگان بزرگ را به خداوند و به ملت ایران میسپارم. از همه میخواهم مرا ببخشند و من نیز همه را میبخشم و هیچ آرزوی دوری در این جهان هستی به جزء کمال انقلاب و کمال
جهاد اکبر ندارم.
سرتیپ فلاحی ۳۰ تیر ۱۳۵۸.
•
سرهنگ احمد حسینیا، امیر خستگی ناپذیر، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۴، برگرفته از «زندگینامه سرلشگر شهید ولیالله فلاحی»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۱/۰۴/۱۲.