• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ورود خاندان حسینی به مدینه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




اسرای کربلا پس از مدتی اقامت در دمشق، و ایراد خطبه‌ها و افشاگری‌های علیه بنی امیه، به دستور یزید بن معاویه به مدینه بازگردانده شدند. پس از آنکه اهل بیت امام حسین (علیه‌السّلام) از فرصت استفاده کرده و به افشاگری‌ علیه بنی امیه پرداختند، یزید که خود را در برابر کیاست و سیاست اسرا شکست خورده می‌دید، برای جلوگیری از بدنامی بیشتر، اسرا را برای ماندن در دمشق یا رفتن به مدینه آزاد گذاشت و آنها هم رفتن به مدینه را انتخاب کردند، و با تعدادی از ماموران یزید به مدینه برگشتند.



کاروان امام حسین (علیه‌السّلام) که در روزهای آخر ماه رجب از سال شصت هجری، از مدینه خارج شده بود، بعـد از گذشت ماهها، به مدینه بازمی گشت در حالی که مدینه در غـم شـهادت‌ امـام حسین (علیه‌السّلام) و یارانش عزادار بود؛ زیرا خبـر تلخ شهادت امام حسین و یارانش در کربلا، از چند طریق در مدینه انعکاس یافتـه بـود. مردم مدینه از رهگذر رؤیای‌ ام سلمه و آغشته شـدن تربت کربلا بـه خـون تـازه، و نیز از طریق پیک مخصوص عبیدالله به حاکم مدینه، از اصل فاجعه آگاه شده بودند؛ اما خبر بازگشت کاروان اهل بیت، داغ این مصیبت عظیم را باز زنده کرد و اشک‌ها را بر گونه‌ها جاری ساخت و عاشورای دیگری آفرید.


حضور اسرای کربلا در شام و رفتار ظالمانه یزید با آنها و اقدامات تبلیغی آنها در شهر دمشق، سبب شد احساسات مردم مسلمان شام بر ضدّ یزید و حکومت ظالمانه بنی امیه تحریک شده، تا جایی که یزید به ناچار اظهار ندامت و پشیمانی کرد و گناه را به گردن پسر زیاد انداخت و خود را در قتل سیدالشهداء (علیه‌السّلام) بی‌گناه جلوه داد و در جهت تبرئه خود، درصدد دل‌جویی و نوازش خاندان پیغمبر برآمد و اجازه برپایی عزای شهدای کربلا را داد.
با افشاگری‌های اهل بیت در شام، اوضاع چنان دگرگون شد که یزید دیگر خود را در برابر کیاست و سیاست آنها شکست خورده می‌دید و این وضع با سخنرانی امام سجاد (علیه‌السّلام) ابعاد گسترده‌تری پیدا کرد؛ زیرا امام، مردم غافل شام را از جایگاه خاندان پیامبر، و مکر و حیله امویان در مخفی کردن فضایل آنها آگاه کرد. از این‌رو یزید برای جلوگیری از بدنامی بیشتر، با یک چرخش آشکار، از طرفی به دلجویی از اهل بیت‌ امام حسین (علیه‌السّلام) پرداخت و از طرف دیگر برای تبرئه خود از قتل امام حسین (علیه‌السّلام)، عبیدالله بن زیاد را آمـاج لعن و نفرین قرار داد و اهل بیت امام حسین را برای ماندن یا رفتن آزاد گذاشت. به گفته برخی خود آنها رفتن به مدینه را برماندن در شام ترجیح دادند و یزید نیز که منتظر چنین فرصتی بود آنان را به سرعت به مدینه فرستاد.


درباره اینکه یزید چه کسی را همراه خانواده امام حسین به مدینه فرستاد، در میان مورخان اتفاق‌نظر نیست. بعضی از آنها نقل کرده‌اند که نعمان بن بشیر مامور بردن ایشان شد؛ اما بیشتر منابع تاریخی نوشته‌اند که نعمان بن بشیر بـه‌ امـر یـزیـد مقدمات سفر ایشان را فراهم کرد و مرد صالح و امینی از اهالی شام را به همراه ایشان فرستاد و این قول اخیر صحیح‌تر به نظر می‌رسد؛ چراکه اگر سرپرستی کاروان با نعمان بن بشیر بود، به علت انصاری بودن وی و شهرتش، حتماً اسم او در منابع تاریخی نخستین ـ دست‌کم در بیشتر منابع ـ به عنوان سرپرست کاروان اهـل بـیـت بـه مدینه، به صراحت ذکر می‌شد.


منابع تاریخی و مقاتل گفته‌اند یزید به نعمان بن بشیر دستور داد که وسایل حرکت خاندان عصمت را از شام به مدینه فراهم کند تا ایشان را بعد از آن همه مصیبت با احترام روانه مدینه کند.
يزيد به نُعمان بن بشير گفت: هر چه اينان لازم دارند، آماده كن و مردى امانتدار و شايسته از شاميان، همراه آنان بفرست و سواران و ياورانى نيز همراه او كن. سپس يزيد به آنان، لباس و هدايايى داد و روزى و حقوقى برايشان معيّن كرد و آن گاه، علی بن الحسین (علیه‌السلام) را خواست و به ايشان گفت: خداوند، ابن مرجانه را لعنت كند! هان! به خدا سوگند، اگر من طرفِ دعواى حسين بودم، چيزى از من نمى خواست، جز آن كه به او مى دادم و با هر چه در توانم بود، حتّى با هلاكت برخى فرزندانم، مرگ را از او مى راندم؛ امّا خداوند، آنچه را ديدى، تقدير كرده بود. پس هر درخواستى داشتى، براى من بنويس. سپس سفارش آنها را به فرستاده اش كرد. او نيز با آنان، حركت كرد و آن اندازه جلوتر بود كه او را گم نمى كردند و چون كاروان اسيران، فرود مى آمدند، از آنها فاصله مى گرفت و خود و يارانش، که سی نفر بودند مانند نگهبانان، پخش مى شدند و هر گاه يكى از آنان مى خواست وضو بگيرد، وى را فرود مى آورد و حاجت هايشان را برايشان، فراهم مى آورد و با آنان، مهربانى مى كرد تا به مدينه وارد شدند. بنا بر روایتی آنها در شب، حرکت و در روز استراحت می‌کردند.
در مسیر شام به کربلا یا مدینه ماموان یزید با اهل بیت (علیه‌السّلام) با خوبی رفتار کردند. گفته‌اند هنگامی که کاروان به مدینه رسید، فاطمه دختر علی (علیه‌السّلام) به خواهرش زینب (سلام‌الله‌علیها) گفت: خواهر جان این مرد شامی در همراهی ما نیک رفتار بود، می‌خواهی چیزی به او بدهیم؟ او گفت: به خدا ما چیزی جز زیور و زینت خویش نداریم من گفتم: زیورهایمان را به او می‌دهیم. دست بند و ساق بند خویش را درآوردم خواهرم نیز دست بند و ساق بند خویش را بیرون آورد و پیش او فرستادیم و از او به خاطر رفتار نیکویش تشکر کردیم. مرد شامی گفت: من به خدا این کار را جز برای رضایت خدا و به خاطر قرابت شما به رسول الله انجام ندادم».
روایت فوق گرچه حکایت از کرم و بخشش خانواده امام حسین (علیه‌السّلام) می‌کند، که تنها جلوه‌ای از کمالات اخلاقی آنهاست، درضمن مؤید آن است که مسئولیت بازگرداندن اسرا به عهده یک فرد شامی بوده و از پاسخی که آن شامی به فاطمه دختر علی داده، برمی آید که بزرگواری خاندان پیامبر چقدر بر او تاثیر گذاشته بوده و این، تنها گوشه‌ای از موفقیت خانواده امام حسین (علیه‌السّلام) در انجام رسالت خویش در ایام اسارت است.


آخرین مقصد اهل بیت برای رساندن پیام نهضت حسینی، مدینه بود. امام سجاد (علیه‌السّلام) که رهبری امت اسلامی را پس از شهادت پدر بزرگوارش به دوش دارد و در هر مقطع از زمان در پی ابلاغ پیام نهضت حسینی است؛ تصمیم می‌گیرد برای انجام‌ایـن رسالت مهـم، کاروان در بیرون مدینـه چـادر زده شود. کاروان که به آرامی به سمت مدینه در حرکت بود، به دستور حضرت زین‌العابدین (علیه‌السلام) متوقف می‌شود. بشیر بن حذلم می‌گوید: حضرت از مرکب خود پیاده شد و بار از شتران برگرفته و خیمه‌ها برافراشته گردید و بعد اهل حرم که شامل زنان و کودکان بودند را در این خیمه‌ها فرود آورد، دستور داد در آنجا استراحت کنند. سپس رو به من نموده و فرمود: ‌فرمود: «ای بشیر! خدا، پدرت را که شاعر بود، بیامرزد! آیا تو نیز می‌توانی چیزی بسرایی؟». گفتم: آری، ‌ای فرزند پیامبر خدا! من شاعرم. فرمود: «به مدینه برو و خبر شهادت ابا عبد اللّه (علیه‌السّلام) را اعلام کن». اسبم را سوار شدم و تاختم تا به مدینه وارد شدم. هنگامی که به مسجد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رسیدم، صدایم را به گریه بلند کردم و چنین سرودم و خواندم:
يا أهلَ يَثرِبَ لا مُقامَ لَكُم بِهاقُتِلَ الحُسَينُ فَأَدمعي مِدرارُ
الجِسمُ مِنهُ بِكَربَلاءَ مُضَرَّجٌوَالرَّأسُ مِنهُ عَلَى القَناةِ يُدارُ

«ای مردم مدینه!! دیگر اینجا جای اقامت شما نیست، چرا که حسین کشته شد و اشک‌های من در سوگ او جاری است••• پیکر او در کربلا به خاک و خون آغشته است و سر منورش بر روی نیزه‌ها در شهرها چرخانیده شده از یک محل به محل دیگر حمل می‌شود.»
سپس گفتم: این، علی بن الحسین است، با عمّه‌ها و خواهرانش، که در اطراف و حومه شما فرود آمده‌اند و من، فرستاده او به سوی شما هستم تا جایش را به شما بشناسانم. وقتی مردم خبر مرا دریافت کردند همه فوج فوج به سمت خارج شهر به حرکت درآمدند، به گونه‌ای که دیگر در مدینه هیچ زنی باقی نماند مگر اینکه از خانه خارج شد و این در حالی بود که از شدت این مصیبت موهایشان پریشان شده بود و چهره‌هایشان را می‌خراشیدند و به آن لطمه می‌زدند و آه و ناله سر می‌دادند. آنان، با صدای بلند می‌گریستند و زاری می‌کردند و هیچ گاه به‌اندازه آن روز، مرد و زن گریان، و پس از رحلت پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روزی تلخ تر از آن، بر مسلمانان ندیده بودم.
در این هنگام صدای زنی را شنیدم که برای امام حسین (علیه‌السلام) گریه می‌کرد و با اشعاری در مصیبت او نوحه‌سرایی می‌نمود. او به من گفت: ‌ای کسی که خبر مرگ حسین (علیه‌السلام) را برای ما آوردی مصیبت و‌ اندوه ما را در سوگ حسین تجدید کردی و زخم‌هایی که در غم فراق او هنوز التیام نیافته بود، چنان مجددا خدشه‌دار نمودی که دیگر هرگز امید بهبود آن نمی‌رود، خدایت تو را رحمت کند، بگو ببینم تو کیستی؟ گفتم: من بشیر بن حذلم هستم که مولایم حضرت علی بن حسین (علیهماالصلاة‌والسلام) مرا فرستاده تا خبر آمدنشان را به شما بدهم، ایشان هم اکنون با عیال ابی‌عبدالله و همسران او در فلان موضع هستند.
بشیر می‌گوید: مردم مدینه یکپارچه مرا ترک کرده و با سرعت به سوی محل استقرار تازه واردین به حرکت در آمدند. من اسبم را تاخت کردم و به سوی آنجا شتافتم، اما دیدم با ازدحام مردم تمامی راه‌ها بسته شده و همه مکان‌ها به اشغال در آمده است. از سر ناچاری از اسب پیاده شده و بر سر و دوش مردم گام بر می‌داشتم تا به نزدیکی خیمه حضرت علی بن حسین (علیه‌السلام) رسیدم، حضرت هنوز داخل خیمه بودند و با خود پارچه‌ای داشتند که با آن اشک چشمان خود را تمیز می‌کردند. پشت سر حضرت، خادم حضرت قرار داشت و چهار پایه‌ای به همراه داشت. او آن چهار پایه را بیرون آورد به زمین گذاشت و حضرت آمدند و بر روی آن نشستند در حالی که نمی‌توانستند از گریه خود جلوگیری نمایند. در این حال صدای مردم به گریه و ناله بلند بود و زن‌ها و کنیزان همه ضجه می‌زدند. مردم از هر سو به حضرت تسلیت می‌گفتند. آری آن بیابان پر از شیون و‌ اندوه و شدید بود. حضرت زین‌العابدین با دستان خود اشاره کردند: آرام باشید و مردم به پاس ادب حضرت همه ساکت شدند. سپس حضرت خطبه‌ای خواندند که در آن از مظالم دستگاه اموی پرده برداشته و عمق فاجعه عظمایی را که رخ داده بود برای مردم بیان کردند و وظیفه همگان را در قبال آن، که همان تبری از دشمنان و ولاء اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السّلام) است بیان کردند. و سپس وارد مدینه شدند و در آنجا به عزاداری کنار قبر حضرت پیامبر مشغول شدند.

حمد و سپاس خداوند را سزاست که پروردگار عالمیان است. او مالک روز جزا و آفریننده همه خلایق است. همان خدایی که هم آنچنان مقامش بلند و رفیع است که در آسمان‌های بلند مرتبه، رفعت گرفته است و هم آنچنان به ما نزدیک است که شاهد زمزمه‌ها بوده، آنها را می‌شنود. ما او را در سختی‌های بزرگ و آسیب‌های روزگار و درد و رنج حوادث ناگوار و مصائب دلخراش و بلاهای جانسوز و مصیبت‌های بزرگ، سخت، رنج‌آور و بنیان‌سوز سپاس می‌گزاریم.
‌ای مردم! خداوند متعال - که جمیع مراتب حمد مخصوص اوست - ما را به مصیبت‌های بزرگ مبتلا فرمود و در اسلام شکافی بس بزرگ پدید آمد. آری حضرت اباعبدالله حسین (علیه‌السلام) و عترتش کشته شدند!! اهل حرم، زنان و اطفال او اسیر گردیدند و سر او را بر سر نیزه زدند و در شهرها به گردش در آوردند و این مصیبتی است که همانند ندارد.
‌ای مردم! کدام مرد شما بعد از قتل حضرتش شادی می‌کند؟ یا کدامین چشم از شما، اشک خود را نگه می‌دارد و از ریختن آن بخل می‌ورزد؟
آری آسمان‌های هفتگانه در قتل او گریستند!! و دریاها با امواج خود بر او زاری نمودند و آسمان‌ها نیز با همه ارکان وجودی خویش، در عزای او ماتم گرفتند. زمین از همه جوانب خود و درختان با تمامی شاخه‌ها و ماهی‌ها و تمام لجه‌های دریاها و ملائکه مقرب الهی و تمام اهل آسمان‌ها برای او گریستند.
‌ای مردم!! کدامین قلب است که در شهادت حضرت از هم نگسلد؟ یا کدامین دل است که برای او ناله نکند؟ یا کدامین گوش است که این شکاف که در اسلام وارد شد را بشنود و آرام بگیرد؟! !
‌ای مردم!! ما به‌سان فرزند ترک و کابل، حالمان چنان شد که رانده شده، از هم پراکنده، بدون حمایت و از وطن خود دور افتاده بودیم و این همه در حالی بود که نه جرمی مرتکب شده بودیم و نه کار زشت و مکروهی از ما سر زده بود و نه شکستی شکافی در اسلام وارد کرده بودیم. آری، هرگز بمانند این را در روزگار پدران پیشین خود نشنیده بودیم و این یک امر نوظهور و بدعتی جدید بود.
قسم به خدای سبحان!! اگر پیامبر به اینان به همان‌اندازه که سفارش ما را کرد و ما را وصی خود قرار داد، توصیه جنگ و قتال با ما می‌کرد، از آنچه با ما کردند، بیشتر نمی‌توانستند بکنند!!! انا لله و انا الیه راجعون چه مصیبت بزرگی و چه فاجعه دلسوز و دردناک و رنج‌دهنده و ناگوار و تلخ و جانسوزی!!! ما، این همه را که به ما رسید به حساب خدا منظور می‌کنیم چرا که او شکست‌ناپذیر و انتقام‌گیر است.
پس از پایان خطبه حضرت که حاوی نکات بسیار ارزشمند و حیات آفرین است فرزند صعصعة بن صوحان که پدرش از یاران صمیمی و بلند مرتبه حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بود، برخاست و به خاطر مشکلی که در پاهای او بود، از حضرت سجاد (علیه‌السلام) عذرخواهی نمود و حضرت عذر او را پذیرفته و حسن ظن خود را به او ابراز نموده و از او تشکر نموده و برای پدرش از خداوند طلب رحمت فرمود.


پس از برگزاری آن مراسم باشکوه در استقبال از آل الله توسط اهالی شهر مدینه و شنیدن خطبه حضرت زین‌العابدین (علیه‌السلام) مردم با یک دنیا آه و حسرت در فراق سرور جوانان اهل بهشت، حضرت ابی‌عبدالله الحسین (علیه‌السلام) و نفرتی عمیق از دودمان اموی که مسبب این جنایات هولناک بودند، به مدینه برگشتند. اهل بیت حسینی نیز به همراهی حضرت سجاد (علیه‌السلام) وارد مدینه شدند. در خلال راه به حضرت زین‌العابدین (علیه‌السلام) اطلاع دادند که عمویشان محمد بن حنفیه برای دیدن و استقبال از ایشان آمده و از کثرت حزن و دهشت خبر عظیم شهادت امام حسین بی‌هوش شده است. حضرت به ملاقاتش آمده و بین آنها گفتگویی صورت گرفت. جریان ملاقات محمد بن حنفیه با حضرت سجاد (علیه‌السلام) در ابتدای ورود حضرت به مدینه حاکی از نهایت علاقه محمد بن حنفیه به حضرت امام حسین (علیه‌السلام) می‌باشد. در همین میان ابراهیم بن طلحه، با حضرت سجاد (علیه‌السلام) برخورد کرده و سخن گزنده‌ای می‌گوید که با جواب دندان‌شکن حضرت مواجه می‌شود.

۷.۱ - ملاقات محمد بن حنفیه با امام

به هنگام ورود اهل بیت حسینی و بازماندگان نهضت عاشورا به مدینه منوره، محمد بن حنفیه مریض بود و در منزل استراحت می‌نمود. اما هنگامی که صدای شیون و ضجه مردم را شنید، گفت: به خدا سوگند که همانند این زلزله را ندیده‌ام، این ضجه و شیون چیست؟ چون او مریض بود نمی‌شد حقیقت را به او بازگفت و لذا در برابر اصرار ایشان، بعضی از غلامها به او گفتند: ‌ای فرزند امیرالمؤمنین هم اکنون امام حسین و اهل حرم او به مدینه بازگشته‌اند. او گفت: چرا به نزد من نمی‌آیند؟ گفتند: آنها در انتظار تو هستند. او از جای برخاست در حالی که گاهی می‌افتاد و گاهی می‌ایستاد و می‌گفت: لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم و چه بسا این مصیبت را احساس کرده بود و لذا گفت: به خدا سوگند که من مصائب آل یعقوب را در این کار می‌بینم!! سپس گفت: برادرم کجاست؟ میوه دلم کجاست؟ حسین کجاست؟ به او گفتند: برادرت حسین (علیه‌السلام) در بیرون مدینه، در فلان مکان بار‌ انداخته است. از این‌رو او را بر اسب سوار کردند و خادمان او در جلویش حرکت می‌کردند تا به خارج مدینه رسیدند. چون نگاه کرد و بجز پرچم‌های سیاه چیزی ندید، پرسید: این پرچم‌های سیاه چیست؟ به خدا قسم که فرزندان امیه، حسین را کشتند!! سپس ضجه‌ای زد و از روی اسب به زمین افتاد و از هوش رفت. خادم او نزد امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) آمده و عرض کرد: ‌ای مولای من، عمویت را دریاب پیش از آنکه روح از بدن او جدا شود.
امام سجاد (علیه‌السلام) در حالی که پارچه‌ای سیاه در دست داشت و اشک خود را با آن پاک می‌کرد، به راه افتاد و بر بالین عمویش آمده و سر او را به دامن گرفت. چون محمد بن حنفیه به هوش آمد به حضرت گفت: ‌ای پسر برادرم! برادرم کجاست؟ نور چشمم کجاست؟ پدرت کجاست؟ جانشین پدرم کجاست؟ برادرم حسین کجاست؟
حضرت علی بن حسین (علیه‌السلام) پاسخ داد: عمو جان! به سوی تو آمدم در حالی که یتیم هستم. مردانمان را کشتند و زنانمان را به اسیری گرفتند و اکنون بجز کودکان و بانوان حرم که همه مصیبت‌زده و گریان هستند، دیگر کسی را به همراه نیاورده‌ام. ‌ای عمو! اگر برادرت حسین را می‌دیدی چه می‌کردی؟ او طلب کمک می‌کرد ولی کسی به یاری او نمی‌شتافت و با لب تشنه شهید شد!! در حالی که همه حیوانات از آب سیراب می‌شدند!! در این حال محمد بن حنفیه فریاد جگرسوزی کشیده باز بیهوش گردید.
[۷۴] بادی، محمدجمعه، الدمعة الساکبه، ج۵، ص۱۶۴.


۷.۲ - کنایه ابن طلحه و پاسخ امام

در کتاب الامالی شیخ طوسی آمده است: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: هنگامی که حضرت علی بن حسین (علیه‌السلام) وارد شدند و حضرت حسین بن علی (صلوات‌الله‌علیه) کشته شده بودند، ابراهیم بن طلحه بن عبیدالله از حضرت استقبال نمود و گفت: ‌ای علی بن حسین چه کسی پیروز شد؟ این در حالی بود که حضرت سرشان را پوشانده و در محمل بودند. حضرت علی بن حسین (علیه‌السلام) جواب دادند: اگر می‌خواهی بدانی چه کسی پیروز شد بگذار تا وقت نماز فرا رسد، آنگاه ابتدا اذان و سپس اقامه بگو.
پسر طلحه که وضعیت پیمان‌شکنی پدرش در جنگ او با حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) روشن است، شخصی است که هیچ رابطه ولایی با خاندان امامت ندارد، از این‌رو وقتی می‌بیند در جریان نهضت عاشورا به حسب ظاهر حضرت ابی‌عبدالله (علیه‌السلام) کشته شده و اهل حرم او به اسارت در می‌آیند، برای تشفی خاطر خود به حضرت امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) عرض می‌کند چه کسی پیروز شد؟ این سخن گزنده حاکی از نیت سوء او می‌باشد. ولی حضرت سجاد (علیه‌السلام) با پاسخ دندان‌شکن خود به او می‌فهماند که غرض از نهضت عاشورا پیروزی ظاهری و رسیدن به ثروت و حاکمیت نبود. این نهضت برای حفظ اساس دین از‌اندراس و نابودی انجام شد و به ثمر هم رسید و نشانه آن اینکه هر مسلمانی به هنگام اذان و اقامه به توحید و رسالت حضرت خاتم النبیین (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شهادت می‌دهد.

۷.۳ - زیارت قبر پیامبر

با ورود اهل‌بیت به مدینه، شهر یک‌پارچه صورت ماتم و عزا و شیون به خود گرفت و همه به سوی قبر حضرت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روانه شدند و وارد مسجد النبی شدند. سید بن‌ طاووس در کتاب اللهوف خود می‌نویسد: حضرت سجاد (صلوات‌الله‌علیه) با اهل و عیال خود به شهر مدینه وارد شدند و نگاهی به خانه‌های فامیل و مردان خاندانش‌ انداختند، دیدند آن خانه‌ها همه با زبان حال نوحه‌گرند و اشک می‌ریزند که کجایند صاحبان ما و فریاد وا مصیبتاه در آنها بلند است.... امام حضرت سجاد (علیه‌السلام) نیز به زیارت قبر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آمده و صورت بر قبر مطهر نهادند و گریستند. در برخی گزارشات آمده است که حضرت در اینجا اشعاری خواند:
اناجيكَ يا جدّاهُ يا خَيْرَ مُرْسَلٍحبيبُك مَقْتُولُ و نَسْلُك ضائعُ‌
اناجيكَ مَحزوناً عليلًا مَؤَجَّلًااسيراً و مالى قَطُّ حامٍ و دافعُ‌
سُبينا كما تُسْبِىَ الأماءُ و مَسَّنامن الضُرِّ مالا تَحْتَمِلُهُ الأضالِعُ

«ای جد بزرگوار و‌ ای بهترین پیامبران مرسل، با تو راز و نیاز می‌کنم، محبوب تو حسین (علیه‌السلام) کشته شد و نسل تو پریشان گشته و ضایع گشتند•••با تو راز می‌گویم در حالی که محزون و بیمار و هراسان و اسیر هستم و کسی نیست که از من حمایت و دفاع کند•••ما را اسیر کردند همان‌گونه که کنیزان را اسیر می‌کنند و آنچنان به ما آسیب رسید که استخوان‌ها را یاری تحمل آن نیست.»
باید توجه داشت وابستگان دودمان نبوت و امامت که در مدینه بودند، ام‌سلمه همسر مکرمه پیامبر، ام‌البنین مادر حضرت عباس (سلام‌الله‌علیها) و دختران جناب عقیل، برادر حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) که خواهران حضرت مسلم بودند، و حتی اصحاب رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز همه نوحه‌سرایی و عزاداری داشتند؛ گرچه حضرت سیدالساجدین (علیه‌السلام) و زنهای‌ هاشمی تا مدت مدیدی حالت عزای خود را حفظ نمودند.
شیخ مفید به نقل از عبداللّه بن عامر می‌نویسد: هنگامی که خبر شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) به مدینه رسید، اسماء دختر عقیل بن ابیطالب با گروهی از زنان، بیرون آمد و به کنار قبر پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پناه برد و در آن جا به گریه و زاری پرداخت.
صاحب الارشاد چنین آورده است: اُمّ لقمان، دختر عقیل بن ابی طالب، هنگامی که خبر شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) را شنید، سربرهنه، به همراه خواهرانش: اُمّ‌ هانی، اسماء، رَمْله و زینب، دختران عقیل بن ابی طالب ـ که رحمت خدا بر آنان باد ـ بیرون آمد و در حالی که بر کشتگان کربلا می‌گریست، می‌گفت: چه می‌گویید، اگر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به شما بگوید: ‌ای آخرین امّت! پس از من، با عترت و خاندانم چه کردید؟ برخی از آنان، اسیرند و برخی شان به خون آغشته‌اند. این، پاداش خیرخواهی من برایتان نبود که با خویشاوندان من، بدرفتاری کنید!
به هر حال با گذشت هر روز از ورود کاروان اهل بیت به شهر مدینه، گویا مصیبت تازه‌تر و زمینه تازه‌ای برای انقلاب بر ضدّ حکومت مرکزی شام فراهم می‌شد. تا آنجا که پس از گذشت یکی دو سال شهر مدینه در «واقعه حرّه» بر ضدّ بنی‌امیه و یزید قیام کرد و شهرهای دیگر چون مکه و کوفه نیز به تدریج پرچم مخالفت با یزید برافراشتند و توانستند از سلطه یزید خارج شوند.


۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۳۵۹.    
۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۳۵۸.    
۳. سبط ابن جوزی، یوسف، تذکره الخواص، ص۲۳۵.    
۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۳۵۸.    
۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۳۵۹.    
۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۸۸.    
۷. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری متمم الصحابه الطبقه الخامسه، ج۱، ص۴۸۸.    
۸. ابن اثیر، علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۷.    
۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۶۲.    
۱۰. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۲۲.    
۱۱. ابن اثیر، علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۷.    
۱۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۳۶۲.    
۱۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۳۶۳.    
۱۴. ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطّفوف، ص۲۱۳.    
۱۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵۳.    
۱۶. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری متمم الصحابه الطبقه الخامسه، ج۱، ص۴۸۹.    
۱۷. عمادالدین طبری، حسن بن علی، تعریب کامل بهائی، ج۲، ص۳۷۰.    
۱۸. ذهنی تهرانی، سید محمدجواد، از مدینه تا مدینه، ص۹۵۴.    
۱۹. قمی، شیخ عباس، سفینة البحار، ج۳، ص۳۰۸.    
۲۰. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۲۸۷.    
۲۱. بحرانی، عبدالله، العوالم، الإمام الحسین (علیه‌السّلام)، ص۵۸۴.    
۲۲. ابومخنف الازدی، لوط بن یحیی، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۲۲۸.    
۲۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۳۶۳.    
۲۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۳۶۴.    
۲۵. ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطّفوف، ص۲۲۴.    
۲۶. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۱۱.    
۲۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۵۳.    
۲۸. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۶۳.    
۲۹. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ج۵، ص۳۴۵.    
۳۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۳، ص۲۱۷.    
۳۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۱۷.    
۳۲. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ص۴۷۵.    
۳۳. ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثیر الاحزان، ص۱۰۶.    
۳۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص٤٦٢.    
۳۵. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۸۲.    
۳۶. ابن اثیر، علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۹۰.    
۳۷. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٤٥، ص١٤٦.    
۳۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۳۷۶.    
۳۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۳۷۷.    
۴۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵۳.    
۴۱. دینوری، احمد بن داود، اخبار الطوال، ص۲۶۱.    
۴۲. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۲۲.    
۴۳. دینوری، احمد بن داود، الاخبار الطوال، ج۱، ص۲۶۱.    
۴۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۳۷۸.    
۴۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۳۷۹.    
۴۶. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۸۲.    
۴۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۶۱-۴۶۲.    
۴۸. قزوینی، سید محمد کاظم، زینب الکبری (علیهاالسّلام) من المهد الی اللحد، ج۱، ص۵۱۰.    
۴۹. ابن اثیر، علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۷.    
۵۰. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۲۲.    
۵۱. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۴۷۶.    
۵۲. دینوری، احمد بن داود، الاخبار الطوال، ج۱، ص۲۶۱.    
۵۳. ابن اثیر، علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۹۰.    
۵۴. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۸، ص۲۳۲.    
۵۵. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص١٤٦.    
۵۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص٤٦٢.    
۵۷. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۲۲.    
۵۸. ابن اثیر، علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۹۰.    
۵۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۴۱۲.    
۶۰. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۴۱۳.    
۶۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۶۲-۴۶۳.    
۶۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۴۰۲.    
۶۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۴۰۳.    
۶۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۴۷، به نقل از لهوف.    
۶۵. ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۱۵.    
۶۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۴۰۲.    
۶۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۴۰۳.    
۶۸. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۴۸، به نقل از لهوف.    
۶۹. ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۱۶.    
۷۰. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۴۰۲.    
۷۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۴۰۳.    
۷۲. ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۱۸.    
۷۳. ذهنی تهرانی، سید محمدجواد، از مدینه تا مدینه، ص۹۹۳.    
۷۴. بادی، محمدجمعه، الدمعة الساکبه، ج۵، ص۱۶۴.
۷۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۴۱۲.    
۷۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۴۱۳.    
۷۷. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۷۷، به نقل از امالی شیخ طوسی.    
۷۸. طوسی، محمّد بن الحسن، الامالی، ص۶۷۷.    
۷۹. ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۱۸.    
۸۰. بهجت العطار، قیس، الدیوان المنسوب الی الامام السجاد، ص۱۲۴.    
۸۱. مظفری سعید، محمد، اسیران و جانبازان کربلا، ص۶۹.    
۸۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۴۰۸.    
۸۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۴۰۹.    
۸۴. مفید، محمد بن محمد، الامالی، ص۳۱۹.    
۸۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۴۱۱.    
۸۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۴۱۰.    
۸۷. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۲۴.    



• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۲، ص۱۵۵-۱۵۸.






جعبه ابزار