هَلاک (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
هَلاک (به فتح هاء و لام) از
واژگان قرآن کریم به معنای ضایع شدن و تباه گشتن است.
مَهْلِک (به فتح میم، سکونهاء و کسر لام) به معنای
هلاکت است.
تَهْلُکَة (به فتح تاء، سکون هاء و ضم لام) به معنای
هلاک است.
مشتقات
هَلاک که در
آیات قرآن آمده عبارتند از:
هَلَکَ (به فتح هاء و لام) به معنای از دنیا برود؛
یُهْلِکَ (به ضم یاء، سکون هاء و کسر لام) به معنای نابود میسازد؛
ما یُهْلِکُنا (به ضم یاء و سکون هاء) به معنای هلاک نمیکند؛
اَهْلَکْنا (به فتح همزه و سکون هاء) به معنای هلاک کردیم؛
فَاَهْلَکَتْهُ (به فتح فاء، همزه و سکون هاء) به معنای نابود سازد؛
لِمَهْلِکِهِمْ (به کسر لام، فتح میم و سکون هاء) به معنای برای هلاکت آنان؛
مَهْلِکَ (به فتح میم، سکون هاء و کسر لام) به معنای هلاکت؛
التَّهْلُکَةِ (به فتح تاء، سکون هاء و ضم لام) به معنای هلاکت؛
أَتُهلِكُنا (به فتح همزه، ضم تاء و کسر لام) به معنای هلاک مىكردى؛
أَهلَكتَهُم (به فتح همزه و سکون لام) به معنای هلاک شدند، است.
هَلاک در اصل به معنای ضایع شدن و تباه گشتن است.
مَهْلِک (بر وزن مغرب)
مصدر میمی است به معنای
هلاکت است.
تَهْلُکَة (وزن تفعلُه) به قولی مصدر است به معنی
هلاک و به قولی هر چیزی است که عاقبتش
هلاکت باشد.
در کلام عرب مصدری بر وزن تفعله (مضموم اللام) نیست مگر این مصدر.
در
صحاح نقل کرده تهلکه از نوادر مصدرها و بر غیر قیاس است.
به مواردی از
هَلاک که در قرآن به کار رفته است، اشاره میشود:
از جمله موارد این کلمه در
قرآن مجید مرگ معمولی است. چنانکه درباره
یوسف (علیهالسّلام) آمده:
(وَ لَقَدْ جاءَکُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیِّناتِ فَما زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِمَّا جاءَکُمْ بِهِ حَتَّی اِذا هَلَکَ قُلْتُمْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا) (پيش از اين يوسف با دلايل روشن به سراغ شما آمد، ولى شما پيوسته در آنچه او براى شما آورده بود ترديد داشتيد؛ تا زمانى كه از دنيا رفت، گفتيد: هرگز خداوند بعد از او پيامبرى مبعوث نخواهد كرد!)
(اِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ اُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَکَ) (اگر مردى از دنيا برود، كه فرزندى نداشته باشد، و براى او خواهرى باشد، نصف اموالى را كه به جا گذاشته، از آن اوست.)
(وَ ما یُهْلِکُنا اِلَّا الدَّهْرُ) (و جز طبيعت روزگار -طبيعت- ما را
هلاک نمىكند.)
(اِنْ اَرادَ اَنْ یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ) (اگر خدا بخواهد
مسیح بن مریم را
هلاک كند.)
در همه این آیات هلاک به معنای مرگ معمولی است.
در
المنار ذیل
(اِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ...) (اگر مردى از دنيا برود، ...)
گوید لفظ
هلاک از چند قرن باین طرف بکار نمیرود مگر در مقام
تحقیر و قرآن آن را در این آیه و در آیه دیگر که درباره یوسف (علیهالسّلام) آمده
(حَتَّی اِذا هَلَکَ...) (تا زمانى كه از دنيا رفت، ...)
در مرگ مطلق بکار برده است.
نگارنده گوید علی هذا
هلاک در زمان
نزول قرآن به مرگ مطلق و غیر آن اطلاق میشده و اعتبار ذمّ و تحقیر در آن از مستحدثات میباشد و شاید از این جهت است که طبرسی و غیره درباره آن چیزی نگفته و در آیات فوق مرگ مطلق معنی کردهاند.
راغب که قید ذمّ را لازم دانسته علت استعمال آن را در مرگ مطلق به کتاب دیگری حواله داده که اطلاعی از آن نداریم.
در
سیره ابن هشام که در اواخر قرن دوم هجری نوشته شده این عبارات هست:
«هَلَکَ عبدالله ابو رسول الله صلّی اللّه علیه و آله» - «هَلَکَ ابو طالب- هَلَکَتْ خدیجة بنت خویلد» از این معلوم میشود که
هلاک در آن عصر بمعنی مرگ عادی بوده است.
در آیاتی نظیر
(لِیُفْسِدَ فِیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ...) (در راه فساد در زمين، كوشش مىكنند، و زراعتها و چهارپايان و انسانها را نابود مىسازند؛...)
در این آیه مراد تباه شدن و از بین رفتن است که از مصادیق هلاک میباشد.
(رِیحٍ فِیها صِرٌّ اَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ فَاَهْلَکَتْهُ) (همانند باد سوزانى است كه به زراعت قومى كه بر خود ستم كرده و در جايگاه نامناسب، كشت نمودهاند)، بوزد و آن را نابود سازد.)
در این آیه مراد تباه شدن و از بین رفتن است که از مصادیق هلاک میباشد.
بیشتر موارد استعمال
هلک در قرآن عزیز همان
هلاکت به وسیله
عذاب است مثل:
(وَ اَنَّهُ اَهْلَکَ عاداً الْاُولی) (خداوند
قوم عاد نخستين را به كيفر اعمالشان
هلاک كرد؟)
(وَ کَمْ اَهْلَکْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ) (چه بسيار اقوامى را كه بعد از
نوح، مىزيستند طبق همين سنت
هلاک كرديم.)
ناگفته نماند فعل
هلک در
قرآن مجید همواره
لازم به کار رفته و
متعدی آن از
باب افعال استعمال شده است ولی در
صحاح و
اقرب الموارد است که
بنیتمیم هلک را متعدی (نیز) بکار میبرند.
کلمه هلاکت در کلام عرب به کار نرفته ظاهرا آن فقط در افواه معمول شده و ماخذ صحیحی ندارد.
(وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً) «برای
هلاکت آنان و عدهای قرار دادیم.»
(ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِکَ اَهْلِهِ) «سپس به ولی و جانشین او میگوییم: ما شاهد مرگ خانواده او نبودیم و از
مرگ آنها بیخبریم.»
(وَ اَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِاَیْدِیکُمْ اِلَی التَّهْلُکَةِ وَ اَحْسِنُوا اِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ) «در راه
خدا مال خرج کنید و خودتان را به
هلاکت نیاندازید و نیکی کنید که خدا نیکوکاران را دوست میدارد.»
ظاهر آیه آن است که عدم
انفاق در راه
خدا القاء
نفس در تهلکه است ولی قطع نظر از آن جمله
(لا تُلْقُوا بِاَیْدِیکُمْ اِلَی التَّهْلُکَةِ) (و با ترک انفاق، خود را به دست خود، به
هلاكت نيفكنيد.)
یک قاعده کلّی است.
طبرسی ذیل این آیه
(وَ لا تُلْقُوا بِاَیْدِیکُمْ اِلَی التَّهْلُکَةِ) (و با ترک
انفاق، خود را به دست خود، به
هلاکت نيفكنيد.)
گفته و اضافه کرده: آن بودن چیزی است به طوری که دانسته نیست کجا است .
در
اقرب الموارد گفته: به کار نمیرود مگر در مرگ بد.
از
راغب نیز استفاده میشود که
ذم در آن منظور است.
(قالَ رَبِّ لَو شِئتَ أَهلَكتَهُم مِن قَبلُ وَ إِيّايَ أَتُهلِكُنا) ( و هنگامى كه
زمین لرزه آنها را فرا گرفت و
هلاک شدند)، گفت: «
پروردگارا! اگر مىخواستى، آنها و مرا پيش از اين
هلاک مىكردى.)
•
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «هلک»، ج۷، ص۱۵۹.