نهضت جدیدیه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جدیدها، نهضت (جدیدیه)، جنبش
اصلاح طلبی فرهنگی ـ آموزشی و سیاسی در مناطق مسلمان نشین روسیة تزاری، شامل تاتارستان، آسیای مرکزی و قفقاز است.
تا اواخر قرن نوزدهم،
مکتبها ، یعنی مدارس ابتدایی، در
جهان اسلام و از آن جمله در مناطق مسلمان نشین
روسیه عهده دار مرحلة نخست امر
تعلیم و تربیت بودند و در آنها خواندن و نوشتن،
روخوانی قرآن، از برخوانی برخی سورهها و مقدمات علوم دینی تدریس میشد.
در برابر شیوة سنّتی آموزش، که «اصول قدیم» نامیده میشود،
روشنفکران نوجو و غربگرای مسلمان روسیه، که شیوة مذکور را پاسخگوی نیازهای جوامع رو به تحول خود نمیدانستند، از شیوة دیگری به نام «اصول جدید»، که برگرفته از نظام
آموزش و پرورش غربی بود، هواداری میکردند. هواداران شیوة اخیر را «جدیدچی»، «جدیدیست»، «جدید» و این شیوه را «جدیدچی لیک»، «جدیدیسم» یا «جدیدیه» می نامند
. جز اینها، هواداران جدیدیه در جاهای مختلف به نامهای دیگری نیز خوانده میشدند، چنانکه در آسیای مرکزی آنان خود را «ترقی خواهان»، «ترقی پروران»
و «اصلاحاتچیان»
و دیگران آنان را «یاشلار» (جوانان)، «ضیالیلار» (منوّران) و «اصول جدیدچی» می نامیدند.
پس از انقلاب ۱۹۱۷ روسیه هم، به مناسبت فعالیتهای سیاسی، «جوان بخارائیان» (بخاراییان جوان) و «حریت طلبان» و «انقلابچیان» نامیده میشدند.
اما جنبش، ریشه در ادوار پیش از پیدا شدن این نامها داشت و
اصلاحات آموزشی، مرحلة آغاز جنبشی بود که بعدها دارای ابعاد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شایان توجهی شد .
زمینهها و اقدامات. استیلای دولت روسیه بر سرزمینهای مسلمان نشین با تصرف خان نشین قازان، از بقایای دولت اردوی زرین در اواسط سدة دهم/ شانزدهم آغاز شد و از آن پس در جهت مسیر رود ولگا به سوی خزر و اورال توسعه یافت.
در اواخر قرن هجدهم، کریمه و در پی آن بخش اعظم
قفقاز در نیمة اول قرن نوزدهم و آسیای مرکزی ــ مشتمل بر اراضی جمهوریهای امروزی
ازبکستان،
ترکمنستان،
قزاقستان،
قرقیزستان و
تاجیکستان ــ از نیمة دوم قرن نوزدهم، به تدریج به تصرف دولت مذکور در آمدند.
همچنان که استیلای روسیه بر سرزمینهای مذکور از غرب به سوی شرق گسترش یافت، زمینة پیدایش جدیدها نیز نخست در غرب فراهم آمد و سپس به شرق راه یافت. تاتارهای حوضة ولگا، که شهر قازان مرکزشان بود، از نظر اقتصادی و فرهنگی پیشرفته تر از مسلمانان مناطق دیگر روسیه بودند و همین، زمینه ساز پیشاهنگی ایشان در جریان تجددخواهی بود.
اصلاحات دورة سلطنت کاترین دوم (۱۱۷۵ـ۱۲۱۱/ ۱۷۶۲ـ ۱۷۹۶) و کاسته شدن نسبی فشار استیلاگرانة روسیه، به رشد سرمایه داری در منطقة ولگا ـ اورال کمک کرد و باتوسعة تجارت و صنعت در آن سرزمین،
ضمن تقویت بورژوازی، طبقه ای متوسط نیز پدید آمد که جناحهای روشنفکر آن معماران تحولات نوین بودند.
سرمایه داران تاتار، چون برادران حسینوف و آقچورا (آقچورین)، ضمن وفادار ماندن به حکومت روسیه، نهادهای فرهنگی نوین ملی و در رأس آنها مدارس جدید را تأمین مالی میکردند.
تاتارهای کریمه که از زمان تسلط روسیه در ۱۱۹۷/۱۷۸۳ بر آنجا، تحت انواع فشارهای استیلاگرانه قرار داشتند، در طی حدود یک سده بیش از یک میلیون نفر از آنان وادار به مهاجرت به عثمانی شده بودند و بسیاری از مساجد و مدارسشان تخریب شده بود و جریان روسی و
مسیحی کردن در آنجا هم اعمال میشد.
فشارهای موردبحث خواه ناخواه واکنشهایی را نیز در جامعة تاتارهای کریمه در پی داشت.
ترویج آموزش و پرورش جدید در شهری چون قازان، که دژ مقاومت تاتارهای
مسلمان در برابر جریان مسیحی و روسی شدنشان به شمار میرفت، از جلوه های واکنش آنان در دفاع از هویت دینی و قومیشان بود. جریان مستحیل کردن تاتارها در جامعة روس، که پس از استیلای روسها بر منطقه آغاز شده بود،
با تأسیس مدرسه ای در ۱۲۸۰/۱۸۶۳ به همت نیکلای ایوانویچ ایلمینسکی (۱۲۳۷ـ ۱۳۰۸/ ۱۸۲۲ـ ۱۸۹۱)، استاد فرهنگستان ارتدوکس قازان و مبلّغ متعصب و فعال،
برای تشویق تاتارها به پذیرش مسیحیت وارد مرحلة جدیدی شد. چنانکه وی، با به خدمت گرفتن شماری از تاتارهای روسی دان، بیش از یک صد هزار
تاتار را مسیحی کرد، اما همین حادثه دهها هزار مسلمان را برای جلوگیری از این جریان و نجات از خطر استحاله به چاره جویی و تلاش واداشت.
در چنین اوضاعی بود که یک نهضت فکری در قازان شکل گرفت که از لزوم نگرشی نو به زندگی و «عصری» شدن برای رهایی از قیمومت جانبداری میکرد.
عبدالناصر کورساوی (متوفی ۱۲۲۸/۱۸۱۳)، از علمای نواندیش تاتار، آغازگر اصلی این نهضت بود. وی در کتاب خود، الارشادللعباد، که به عربی نوشته شده است، با دفاع از آزادی اندیشه به نقد دنباله روی از گذشتگان پرداخت و از لزوم باز بودن باب
اجتهاد دفاع میکرد
، به نقل از عایشه؛.
شهاب الدین مرجانی (متوفی ۱۳۰۶/ ۱۸۸۹)، عالم کلامی و مورخ، معلم مدرسة تربیت معلم روس ـ تاتار (تأسیس شده در ۱۲۹۳/۱۸۷۶) و گیمنازیومِ (دبیرستان) قازان (گشوده شده در ۱۱۷۱/۱۷۵۸) و مرتبط با استادان دانشگاه قازان (گشوده شده در ۱۲۱۹/۱۸۰۴)، دوام بخش راه کورساوی به شمار میرفت. وی، ضمن تقویت شعور تاریخی در تاتارها، با آثار تاریخی خود، نظریات خویش را درباره تعلیم و تربیت در مدرسه ای که در قازان تأسیس کرد، اعمال مینمود.
با این حال، احمد قانلی دره، ضمن اهمیت دادن به پشتیبانی مرجانی و علمای جوان گرد آمده در اطراف وی از جنبش «اصول جدید» ابداعی اسماعیل گاسپرالی /
، قراردادن علمای
اصلاح طلبی چون کورساوی و مرجانی را در زیرچتر جدیدها بی پایه دانسته، بر آن است که مرجانی اگرچه از اصول آموزش سنّتی انتقاد، و از ضرورت
اصلاحات در نظام آموزشی دفاع میکرد، این کارها را در محدودة گفتمان اسلامی انجام میداد. بنابراین، بهتر است انتقادهای دو عالم
اصلاح طلب مورد بحث را، به جای جدیدیه، در چارچوب اصلاحگری و نواندیشی دینی یا جنبش تجدید (احیای دینی) بررسی کرد.
با این همه، جریان اصلاحگری دینی رواج یافته در پرتو تلاشهای آنان، نسل جوان را به ضرورت اجرای «اصول جدید» برای
اصلاح مدارس متقاعد کرد. گاسپرالی، بنیانگذار اصلی جدیدها، از خدمات و آثار مرجانی بارها در ترجمان تقدیر کرده است.
حسین فیض خانی (متوفی ۱۲۸۳/ ۱۸۶۶)، از شاگردان مرجانی و استاد دانشکدة خاور دانشگاه قازان که با انتقال آن دانشکده به سن پترزبورگ به آن شهر منتقل شد، مؤلف رساله ای با عنوان
اصلاح مدارس است. وی از تدریس علوم غیردینی در مدارس و گشایش دبیرستان تاتاری بر اساس الگوی دبیرستانهای اروپایی جانبداری میکرد.
سابقة جدیدیه، به مناسبت طرح یاد شدة فیض خانی، به دهة ۱۲۸۰/۱۸۶۰ میرسد.
قَیّوم ناصری (۱۲۴۰ـ۱۳۲۰/ ۱۸۲۵ـ۱۹۰۲)، معلم زبان تاتاری در مدارس روس و مؤلف کتابهای درسی در رشته های مختلف،
به مناسبت تاتارگرا بودن مورد انتقاد ترک
گرایان پیرو گاسپرالی قرار گرفته است.
تجددخواهان یاد شده اگرچه در زمرة جدیدها نیستند، به اعتباری از پیشاهنگان این جنبش به شمار میروند.
اسماعیل گاسپرالی (۱۲۶۷ـ۱۳۳۲/ ۱۸۵۱ـ۱۹۱۴)، که در یکی از روستاهای باغچه سرای به دنیا آمد، در ۱۲۸۹/۱۸۷۲، از طریق استانبول، رهسپار فرانسه شد و پس از آنکه دو سال در پاریس و مدتی در استانبول اقامت کرد، به کریمه بازگشت و در فاصلة سالهای ۱۲۹۵ تا ۱۳۰۱/ ۱۸۷۸ـ۱۸۸۴ شهردار باغچه سرای شد.
وی که در این مدت، ضمن آشنایی با افکار ترقی خواهانه و محافل و شخصیتهای فرهنگی و شیوه های آموزشی نوین در روسیه و عثمانی و اروپا، با اندیشه های پان اسلاویستی موجود در روسیه نیز آشنا شده بود، با هدف بیدار کردن هم دینان و هم تباران خود به فعالیت همه جانبه ای پرداخت و از جمله مقالة بلندی با عنوان «مسلمان (در) روسیه، اهداف، اندیشهها و نظریات مسلمانان» در شماره های ۴۳ـ۴۷ سال ۱۲۹۸/۱۸۸۱ روزنامة روسی زبان تاوریدا، چاپ سیمفروپل (آق مسجد)، منتشر ساخت. این مقاله بعداً به صورت رساله ای تجدیدچاپ شد.
وی در این مقاله ــ پس از اظهار اینکه حاکمیت روس برای اقوام ترک ـ تاتار، تمدن و معارف نیاورده و به آنها فایدة مادّی نرسانده است ــ سؤال میکند: آیا امکان روسی کردن مسلمانان روسیه و پدیدآوردن یک ملت روس وجود دارد؟ و پاسخ منفی به آن میدهد و میافزاید که مسلمانان و ترکان، به واسطة رژیم حاکم، ناآگاه نگه داشته شدهاند و اسیر روسها و
سیاست روس هستند
مقالة مورد بحث دربردارندة برنامة گاسپرالی و به عبارت دیگر، اساس نهضت جدیدها (جدیدیه) بود و خواستهای اصلی مطرح شده در آن از این قرار بود: توسعة مدارس ملی و اعمال
اصلاحات در تعلیم و تربیت؛ تشکیل جمعیتهای خیریه به منظور حمایت مالی از مراکز تعلیم و تربیت ملی؛
نوکردن شیوة زندگی مسلمانان؛ تأمین آزادی زنان مسلمان؛ و تربیت روشنفکران ملی.
همان گونه که مشاهده میشود، جدیدیه به عنوان جنبشی فرهنگی ـ اجتماعی از همان آغاز اهدافی فراتر از
اصلاحات آموزشی داشته و بهطور کلی به دنبال نوکردن شیوة زندگی مسلمانان بوده است.
یوسف آقچورا، مورخ و روزنامه نگار و سیاستمدار تاتار (۱۲۹۶ـ۱۳۵۴/ ۱۸۷۹ـ ۱۹۳۵) مفهوم اصلی «اصول جدید» را فراگیری علوم و اصول آموزش و شیوة زندگی غربی و به عبارت دیگر غربی شدن دانسته و گاسپرالی نیز به شرط حفظ هویت ملی ترکان روسیه، از غربی شدن آنان جانبداری کرده، تلاشش را بر همین هدف متمرکز نموده است.
همة جدیدها ــ با وجود گوناگونی از نظر وابستگیهای قومی، اجتماعی، زمینة روشنفکری، درجة باور به عرفی
گرایی (
سکولاریسم) و علاقه به راه حلهای التقاطی در قبال برخوردهای درون فرهنگی ــ در فعالیتها و نوشته های خود موافق گفتمان نوگرایانة جدیدیه بودند. پیام اصلی و هدف غایی جدیدها عبارت بود از درک و پذیرش نیاز به تغییرات بنیادی در نگرش و شیوة زندگی مسلمانان برای دستیابی به
عظمت و افتخار از دست رفتة آنان. نکات عمدة راهبرد جدیدها، که میبایست تحقق مییافت، از این قرار بود: تعریف مجدد تاریخ و درس عبرت گرفتن از تاریخ با پذیرش روش شناسی تحلیلی (مشتمل بر استفادة انتقادی از منابع) که در
تاریخ نگاری غربی تکوین یافته است؛
بازسازی شکلی و محتوایی نظام آموزشی؛ افزایش حضور بانوان در اجتماع؛ و تقویت تولید مادّی برای پایان دادن به رکود اقتصادی که ناتوانی در میدان رقابت با قدرتهای مجهز به فنّاوری پیشرفتة غرب مسیحی و شرق بت پرست (به ویژه ژاپن) را در پی داشته است.
گاسپرالی در نخستین گام، برای رهایی جامعة تاتارهای مسلمان کریمه از استعمار روس، آمیزه ای از اصول اسلام، تجدد و ملی
گرایی را پدید آورد و آن را، به انضمام سنّت، برای تحرک بخشیدن به روشنفکری کریمه به کار برد. در این میان نظریاتش، افزون بر مسلمانان روسیه، روشنفکران عثمانی را نیز کم وبیش تحت تأثیر قرار داد.
وی برای طرح و ترویج افکار و نظریات خویش اندکی پس از انتصاب به شهرداری اقدام به نشر روزنامة ترجمان/ پروُتچیک به زبان تاتاری و روسی کرد که نخستین شمارة آن در ۱۴ جمادی الا´خرة ۱۳۰۰/ ۲۲ آوریل ۱۸۸۳ منتشر شد. این روزنامه ــ که تا انقلاب ۱۳۲۳/ ۱۹۰۵، اجباراً به دو زبان (با ترجمة روسی تمام مطالب) و پس از آن تا ۱۳۳۶/۱۹۱۸ بدون ضمیمة روسی، به مدت ۳۵ سال در باغچه سرای منتشر شد
ــ به اعتباری ترجمانِ مطبوعاتی اصلی جدیدها به شمار میرفت.
گاسپرالی با انتشار این روزنامة پرشمارگان با شعار اتحاد در زبان و فکر و عمل، که از تاتارستان تا قفقاز و آسیای مرکزی و عثمانی و مصر و هندوستان خواننده داشت، کوشید تا زبان مشترکی برای ترک زبانان به منظور متحد کردن آنها پدید آورد.
وی اگرچه برای در امان ماندن از ممیزی و توقیف، اندیشه هایش را پوشیده بیان میداشت، اما طرح آرمانهای
پان اسلامیستی و پان ترکیستی در ترجمان از چنان وضوحی برخوردار بود
که ایلمینسکی، از همان اوایل متوجه اهداف وی شد و در گزارشی به یکی از مقامات تزاری آنها را چنین خلاصه کرد:
۱) گسترش استفاده از اصول آموزش و پرورش اروپایی، بدون دور شدن از
مبانی اسلامی در بین اتباع امپراتوری روس و درهم آمیختن اندیشة اسلامی با آموزش و پرورش اروپایی.
۲) متحد کردن مسلمانان روسیه که به زبانها یا لهجه های گوناگون سخن میگفتند و مستحکم کردن روابط و علایق آنان باهم.
۳) تبدیل زبان ترکی عثمانی به زبان مشترک مسلمانان ترک زبان. ازاین رو، هر سال بر تعداد جراید و نیز کتابهای درسی تاتاری، افزوده میشود که محتویات آنها مطالب کتابهای اروپایی و زبان آنها ترکی عثمانی است. بدین ترتیب، می توان گفت که روشنفکران تاتار در تلاشاند تا مرکز فرهنگی برای مسلمانان روسیه به وجود آورند.
از این رو، به باور یملیانوا، هدف جدیدها کسب
استقلال از روسیه نبود، بلکه آنان ملت را واحدی قومی ـ فرهنگی و نه قومی ـ سیاسی تعریف میکردند؛ ملتی که آمالش در درون روسیه بر اساس زبان و فکر و عمل مشترک تبلور مییافت
. اما، باتوجه به اشتمال بخشی از فعالیتهای فرهنگی گاسپرالی به امر اتحاد مسلمانان و ترکان روسیه از طریق بیدار و آگاه کردن آنان، کاوه بیات
او را بنیانگذار پان ترکیسم به شمار آورده و لانداو
انتشار روزنامة ترجمان از سوی وی را نخستین حادثة مهم تاریخ پان ترکیسم دانسته، و بر آن است که اندیشة وحدت ترکها به واسطة روزنامة ترجمان در میان اقلیتهای ترک تبار روسیه گسترش پیدا کرد و شعار «اتحاد در زبان و فکر و عمل» الهام بخش نسلهای بعدی تاتارهای کریمه و ولگا و روشنفکران قفقازی شد. با این همه، گاسپرالی کوشید مقامات روسی را متقاعد کند که ترکان بهترین متحدان روسیه در عرصة رقابتهای جهانی به شمار میروند
و بنابراین، اتحاد و اقتدار آنان به نفع روسیه است. بنا بر آنچه گذشت، می توان گفت که
اتحاد مسلمانان و ترکان کم وبیش از اجزای جدایی ناپذیر نهضت جدیدها بوده است.
گاسپرالی برای تعلیم و تربیت و
اصلاح مدارس، به ویژه مدارس ابتدایی، اولویت قائل بود. در اصول جدیدی که به نظر او میبایست جانشین اصول قدیم آموزش میشد، برنامههایی در نظر گرفته شده بود که برخی از مهم ترین آنها عبارتاند از: جدایی مکاتب جدید (دبستانها) از مدارس سنّتی و قدیمی؛ انتصاب معلمان خاص مدارس ابتدایی جدید و پرداخت حقوق مشخص (به جای
صدقه) به آنان؛ اهمیت دادن به آموزش و نوشتن در کنار خواندن؛ تعلیم و تربیت بر اساس برنامة از پیش تدوین شده و گنجاندن دروسی چون
جغرافی،
ریاضیات، علم الحیات (
زیست شناسی) در برنامه های درسی؛ تألیف کتابهای درسی متناسب با سن شاگردان و درجات تحصیلی آنان؛ و گشودن مدارس مخصوص دختران. وی به ویژه تأکید میکرد که برای آموزشِ خواندن و نوشتن، به جای هجی کردن بی قاعده، از شیوة نوین آموزش الفبا بر اساس آوانگاری (اصول فونتیک) استفاده شود.
وی پس از زمینه چینیهای لازم، نخستین مدرسة اصول جدید را، برای اجرای نظریات آموزشی خود، در ۱۳۰۱/۱۸۸۴ در باغچه سرای تأسیس کرد.
موسی جاراللّه (۱۲۹۲ـ ۱۳۶۸/ ۱۸۷۵ـ۱۹۴۹)، از علمای
اصلاح طلب روسیه، گشایش این مدرسه را سرآغاز جنبش جدید دانسته است.
اصطلاحات جدیدچی، جدیدیست و جدید نیز، که به معنای طرفدار اصول جدید است، از همین تاریخ رواج یافت.
آقچورا بر آن است که تعبیر اصول جدید، در آن تاریخ در
استانبول به کار میرفته و گاسپرالی آن را از عثمانی گرفته است. در این صورت، سابقة جنبش اصول جدید به تنظیم الفبا در مدارس صبیان و رشدیه، موافق اصول جدید و بنا به نظامنامة معارف عمومیة ۱۲۸۶/ ۱۸۶۹، در عثمانی باز میگردد. بنا بر این نظامنامه، گویا خواندن بر اساس آوانگاری آموخته میشده است؛ اما، با گشایش مدرسة اصول جدیدِ گاسپرالی بود که اصول جدید به نهضت آموزشی تبدیل شد.
هنگام تأسیس مدرسة اصول جدیدِ گاسپرالی، گروهی از تاتارها، براثر گشایش مدارس روس ـ تاتار و تربیت معلمان نوع جدید در دانشسراهای تربیت معلم قازان و اوفا و باغچه سرای، با هدف تضعیف تأثیر مکاتب و مدراس سنّتی، با آموزش نوین موافقت کردند و آن را وسیله ای برای پیشرفت و ترقی دانستند. در همین دورة پرکشمکش، چنین به نظر میرسید که گویا بین روشنفکران نوگرا و حکومت روس نوعی اتحاد پوشیده برضد دست کم قشری از علمای متعصب و در زمینة پذیرش تعلیم و تربیت نوین به وجود آمده باشد. در چنین اوضاعی بود که تأسیس مدرسة اصول جدید گاسپرالی امکان پذیرشدو چنان مدارسی مورد تأیید و حمایت مقامات محلی روس قرارگرفت.
گاسپرالی، که شخصاً درگیر تطبیق اصول جدید بود، برای قبولاندن مدرسة نوین خود در درجة اول به مردم باغچه سرای، که خواه ناخواه با تردید به آن مینگریستند، از هیچ کوششی فروگذار نمیکرد. نظام اصول جدید در پرتو فعالیتهای گوناگون تبلیغی وی، از جمله سفرهایش به مناطق دوردست مسلمان نشین روسیه و تألیف کتابهای درسی مناسب، ترتیب دادن دوره های آموزش اصول جدید و چگونگی تدریس آن برای معلمان داوطلب، و استفاده از روزنامة ترجمان، در اندک مدتی از باغچه سرای فراتر رفت. نخست در شهرهایی چون قازان و اوفا در باشقیرستان
و سپس در سراسر مناطق مسلمان نشین روسیه، صدها مدرسه با الگو قرار دادن مدرسة اصول جدید و اجرای برنامة آموزشی و تربیتی آن تأسیس گردید، به گونه ای که شمار مدارس اصول جدیدی از یکصد باب در ۱۳۱۲/۱۸۹۵، به پنج هزار باب در ۱۳۳۲/ ۱۹۱۴ در سراسر روسیه افزایش یافت. حمایت و پیروی گروههایی از علما و معلمان و اصناف، و به ویژه برخی ثروتمندان متجدد مسلمان، از عوامل پاگرفتن مدارس اصول جدیدی به شمار آمده است.
گروهی از علمای نواندیش تاتار، چون مرجانی (امام مسجدجامع قازان)، فیض خانی، قیوم ناصری، رضاءالدین بن فخرالدین (متوفی ۱۳۱۵ ش/ ۱۹۳۶) و موسی جاراللّه (متوفی ۱۳۲۸ ش/ ۱۹۴۹)، نهضت آموزشی اصول جدید را تأیید کردند؛ اما، بسیاری از علما، که در اندیشة حفظ ارزشهای سنّتی بودند و پیروان ایشان، که افکار و رفتار جوانان هوادار اصول جدید را انحراف میدانستند، با چنین مدارسی به مخالفت پرداختند. به ویژه در دهة ۱۳۱۰/۱۸۹۰ با توسعة دامنة نفوذ اصول جدید، تضاد بین هواداران آن و طرفداران اصول قدیم بیش از پیش شدت یافت. در این میان، طرفداران اصول جدید خود به دو گروه طرفدار
اصلاح مکاتب و مدارس قدیمی و طرفدار گشایش مدارس نوین برای آموزش علوم غیردینی تقسیم میشدند.
در حالی که اختلاف جدیدچی ـ قدیمجی تا مدتی پیش، به مثابة تضاد فکری بین عناصر ترقی خواه و علمای متعصب بود. استفان دودوانیون فرانسوی به جنبة اجتماعی ـ اقتصادی و مبنای مادّی آن توجه کرده است.
مجلة دین و معیشت (به زبان تاتاری؛ انتشار در اورنبورگ ۱۳۲۴ـ۱۳۳۶/ ۱۹۰۶ـ ۱۹۱۸)، ناشر افکار علمای محافظه کار، جدیدچیها را «جوانان»، «معلمان بی دین»، «مترقیون» و «فسادانگیزها به بهانة ترقی» معرفی میکرد. با توجه به نوشته های این مجله، معلوم میشود که خط فاصل بین قدیمجیها و جدیدچیها چندان قاطع و روشن نبوده و محافظه کاران، چنانکه ادعا شده، مخالف هر نوآوری نبوده اند. بسیاری از مسلمانان، انتقاد از علمای قدیمی و ادعای «غیرلازم» و «از مد افتاده» بودن درسهایی که از دیرباز خوانده میشده و «به درد نخور» اعلام کردن آنها از سوی جدیدها را نمیپذیرفتند. بین قدیمی گراها، همچنان که افراد متعصبی پیدا میشدند، افراد میانه رو بسیاری هم بودند.
در این میان، حکومت تزاری، پس از احساس خطر از جانب جدیدها و به ویژه پس از انقلاب ۱۳۲۳/۱۹۰۵، در قبال کشمکشهای بین آنها و قدیمیها، از جناح اخیر حمایت میکرد.
نهضت جدیدها، اگرچه به اعتباری جنبشی سراسری در میان مسلمانان روسیه بوده، به جهت آنکه در مناطق مختلف آن کشور در اوضاع یکسان و هم زمان شروع نشده،
خواه ناخواه در هرکدام از مناطق ظهور خود، ویژگیهای متفاوتی داشته است؛
آنان ضمن نزدیکی به اروپا، با نهضتهای دینی
اصلاح طلب و نوگرای هندوستان، استانبول و مصر ارتباط و از آنها کم وبیش آگاهی داشتند؛ ازاین رو، جنبش جدیدها در میان تاتارهای قازان، بیش از جاهای دیگر، دارای رنگ اصلاحگری دینی بوده است، در حالی که تأثیر روس و تمایلات نوگرایانه در مسلمانان قفقاز جنوبی و قزاقها چشمگیرتر است. پیشگامان نوگرایی در قفقاز جنوبی از میان فرزندان اشراف و بازرگانان محلی، که حکومت تزاری با دادن امتیازهایی آنان را به خود وابسته کرده بود، برخاسته اند. اینان با تحصیل در مدارس روس، به واسطة زبان و فرهنگ روسی، با اندیشهها و ارزشهای غرب آشنایی یافته،تحت تأثیر جهان بینی عرفی
گرایی (
سکولاریسم) قرار گرفته و خواه ناخواه در همین راستا حرکت کرده اند.
نخبگان فرهنگی و روشنفکران محلی که در قرن نوزدهم در منطقة قفقاز جنوبی پیدا شدند، در حقیقت از تماس دو تمدن اروپایی ـ روسی و اسلامی پدید آمدند
اینان که اغلبشان، به سبب خاستگاه طبقاتی و تحصیل در مدارس و دانشگاهها و مراکز تربیت معلم روسی و به اقتضای اشتغال در ارتش و ادارات و مؤسسات فرهنگی دولتی، وابستگیهای تنگاتنگی به روسیه داشتند، به دلیل در اقلیت بودن در جامعه، در آغاز به روسیه ابراز وفاداری مینمودند و نوسازی و
اصلاح جامعه را به واسطة آن قدرت، امکان پذیر میدانستند؛ اما، نسل بعدی آنان مواضع تندتری در برابر روسیه پیدا کرد
در همین مرحله روشنفکران محلی و مقامات تزاری در مورد
اصلاحات فرهنگی، به ویژه آموزشی، اتفاق نظر داشتند.
سیاستهای فرهنگی حکومت تزاری که به تازگی بر آن منطقه سلطه یافته بود، در جهت خنثا کردن نفوذ فرهنگی ایران بود
زبان فارسی تا ۱۲۵۶/۱۸۴۰ زبان رسمی در منطقة مورد بحث بود و تا ۱۲۸۷/۱۸۷۰، که زبان روسی رسمیت یافت، در دادگاهها در کنار زبان روسی به رسمیت شناخته میشد و نفوذش، به مثابة عامل و واسطة فرهنگی عمیق در جامعه، دست کم تا دهة ۱۹۲۰ ادامه داشت و در مدارس تدریس میشد. روسیه در عین حال، به منظور تأمین شبکة مأموران برای پیشبرد سیاست استعماری خویش و به قصد فراهم آوردن قشری برای ایجاد ارتباط با جامعة تحت استیلا، نسبت به
اصلاح و تحول نظام آموزشی احساس نیاز میکرد؛ از این رو، اندکی پس از تصرف قفقاز جنوبی، مدارس ابتدایی روسی را، که «قضا مکتبی» (مدرسة ناحیه) خوانده شده اند، در نواحی مختلف تأسیس کرد. نخستین مدرسه از این نوع در ۱۲۴۵/۱۸۳۰، دو سال پس از انعقاد معاهدة ترکمان چای، در شوشی تأسیس گردید. این مدارس دولتی، بر اساس اساسنامة ۱۲۴۴/۱۸۲۹ مدارس ماورای قفقاز، که جزئی از نظام آموزشی سراسر روسیه بود، تأسیس شدند
. در این مدارس، زبان روسی، حساب، تاریخ و جغرافیا را معلمان روسی و زبان مادری و شریعت را معلمان محلی تدریس میکردند؛ اما، تعداد دانش آموزان مسلمان و محلی در آنها انگشت شمار بود
مدارس ابتدایی نخستین مؤسسات نوین آموزشی در قفقاز بودند
و پس از آن، به ویژه در نیمة دوم قرن نوزدهم، انواع مدارس (از ابتدایی، متوسطه، عالی و فنی) در
باکو و دیگر شهرهای مسلمان نشین قفقاز گشوده شد
.
عباسقلی آقا قدسی، مشهور به باکیخانوف (۱۲۰۸ـ۱۲۶۳/ ۱۷۹۴ـ۱۸۴۷)، از خاندان خانهای باکو و از کارکنان دستگاه نظامی اداری روسیه در قفقاز و از نسل اول روشنفکران مسلمان آن سامان،
که از نظام تعلیم و تربیت سنّتی انتقاد میکرد و بر ناتوانی آن از پاسخگویی به نیازهای زمانه ایراد میگرفت،
اصلاح تعلیم وتربیت را مهم ترین وسیلة برطرف کردن عقب ماندگی میدانست. او در ۱۲۴۷/ ۱۸۳۲ طرحی به مقامات روسی داد مبنی بر تأسیس مدرسه ای که در آنجا، در کنار شرعیات، معلمان روس و مسلمان دروس غیردینی چون تاریخ، جغرافی، حساب و زبانهای مادری، فارسی و روسی را تدریس کنند و فارغ التحصیلان برگزیدة آنها در گیمنازیای (دبیرستان) تفلیس یا مدارس روسیه ادامة تحصیل دهند؛ اما، پاسخ مساعدی نگرفت
پانزده سال پس از رد شدن تقاضای عباسقلی آقا قدسی، سرانجام نخستین مدارس مخصوص مسلمانان، در ۱۲۶۳/۱۸۴۷ در تفلیس تأسیس شد. در برنامة درسی این مدارس، درسهایی مانند زبانهای تاتاری (ترکی)، فارسی، عربی، روسی، شرعیات، حساب، تاریخ، جغرافی و حقوق اسلامی و روسی گنجانده شده بود و شرعیات و زبانهای شرقی را معلمان مسلمان و دروس دیگر را روسهای آشنا با زبانهای محلی، تدریس میکردند. استقبال نسبی مسلمانان از این مدارس موجب تأسیس مدارس خاص مسلمانان در شهرهایی چون گنجه، شوشی، شماخی، باکو،
دربند،
لنکران و سالیان در ۱۲۶۵ـ ۱۲۶۶/ ۱۸۴۹ـ۱۸۵۰ شد. به رغم استقبال مسلمانان، این مدارس به علت عدم حمایت دولت، عمری کمتر از یک دهه داشتند ت
. از تجارب حاصل از این مدارس، که بر اساس اصول جدید آموزش و پرورش بنیان گذاشته شده بودند، در دیگر مدارس مسلمانان، که به همت معارف پروران قفقازی تأسیس گردید، استفاده شد.
جنبش
اصلاح مدارس در بین مسلمانان قفقاز ــ که واکنشی در برابر جریان روسی سازی بود ــ بهطور کلی در دو مسیر پیش میرفت: در حالی که گروهی از معارف پروران میانه رو خواهان
اصلاح مدارس موجود قدیمی با وارد کردن دروس دنیوی(غیردینی) در برنامة درسی و بازسازی بنای آنها بودند، گروهی دیگر، همچون آخوندزاده (۱۲۲۷ـ۱۲۹۵/ ۱۸۱۲ـ ۱۸۷۸)، از بنیانگذاری مدارس جدید با برنامة مبتنی بر دستاوردهای اصول آموزش و پرورش نوین و
اصلاح یا تغییر الفبا و تعلیم اجباری عمومی جانبداری میکردند
تاریخ آذربایجان، ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۳۲۴ ۳۲۵ آخوندزاده از جهاتی همانند گاسپرالی بود
و حتی دولت
، او را از نمایندگان نهضت جدیدها در قفقاز به شمار آورده است.
بحث درباره تعلیم و تربیت جدید، در مطبوعات قفقاز مطرح میشد، از جمله در کاوکاز (قفقاز) که از ۱۲۸۱/۱۸۴۶ در تفلیس منتشر میشد
اَکینجی، نخستین روزنامة ترکی زبان مسلمانان روسیه که از ۱۲۹۲ تا ۱۲۹۴/ ۱۸۷۵ـ۱۸۷۷ به همت حسن بیک ملک زاده زردابی (متوفی ۱۳۲۵/۱۹۰۷) در باکو انتشار یافت؛ و روزنامة روسی زبان کاسپی که از ۱۲۹۸ تا ۱۳۳۷/ ۱۸۸۱ـ۱۹۱۹ بیش از ده هزار شماره از آن منتشر شد
، به ویژه از ۱۳۱۴/۱۸۹۷ که به مالکیت حاجی زین العابدین تقی یف (متوفی ۱۳۰۳ ش /۱۹۲۴) در آمد
محمدآقاشاه تختینسکی (متوفی ۱۳۱۰ ش/ ۱۹۳۱)، تحصیلکردة تفلیس و مسکو و فرانسه و صاحب و
مدیر روزنامة شرق روس
، که سلسله مقالاتی با عنوان «حیات مدرسه در بین مسلمانان» در شماره های متعدد کاوکاز در ۱۲۹۹/۱۸۸۲ انتشار داده، از مدارس قدیمی از جهات گوناگون انتقاد کرده است
. زردابی نیز در مقالات خویش لزوم تدریس علوم دنیوی در مدارس و الغای اصول تعلیم و تربیت قدیمی را ترویج میکرد
. زردابی از همفکران گاسپرالی به شمار آمده است.
از دیگر اقدامات شایان ذکر زردابی، تأسیس مدرسة دخترانه در باکو با سرمایة تقی یف در ۱۳۱۳/ ۱۸۹۶ بود
مدارس نوین قفقاز، به طور کلی مدارس دولتی بودند و تحت نظارت مستقیم بازرسان روسی اداره میشدند؛ اما، در نتیجة تحولات اجتماعی ـ اقتصادی و تحت تأثیر تمایلات نوین فرهنگی، مدارس جدید خصوصی به تدریج از دهه های آخر قرن سیزدهم در برخی از شهرهای مسلمان نشین قفقاز جنوبی ایجاد شدند
مدارس مورد بحث هر کدام شیوه و برنامة تدریس خاص خود را داشتند و در آن میان مدرسة سیدعظیم شروانی که در ۱۲۸۶/ ۱۸۶۹ـ۱۸۷۰ در شماخی و مدرسة محمدتقی صدقی که در ۱۲۹۹/۱۸۸۲ در اردوباد تأسیس شدند، مدارس نوع جدید بودند
، در حالی که هنوز مدرسة «اصول جدید» گاسپرالی افتتاح نشده بود.
در دهة ۱۳۰۰/۱۸۸۰، اغلب معلمان مدارس نوین مسلمانان قفقاز، و به ویژه معلمان مدارس روس ـ تاتار، را مؤسسة تربیت معلم آلکساندروفسکی تفلیس و دانشسرای تربیت معلم ماورای قفقاز (تأسیس در ۱۲۹۳/۱۸۷۶ در شهر گوری گرجستان)، به ویژة شعبة تاتاری آن (افتتاح در ۱۲۹۶/۱۸۷۹) تأمین میکرد
.
سلطان مجید غنی زاده و حبیب بیک محمود بیگوف، که هر دو از فارغ التحصیلان مؤسسة تربیت معلم مذکور در ۱۳۰۴/۱۸۸۷ بودند،
نخستین مدرسة روس ـ تاتار را، که بعدها شبکة آنها در سراسر ماورای قفقاز شرقی گسترده شد، در همان سال در باکو بنیان نهادند
. این مدارس، که بر اثر فشار افکار عمومی قشرهای ترقی خواه جامعة مسلمانان قفقاز، تأسیس شدند، نقش مؤثری در تحولات این منطقه داشتند
. در این مدارس ابتدایی، که وظیفة آماده سازی دانش آموزان را برای ورود به مدارس متوسطه به عهده داشتند،
معلمان و دانش آموزان همه مسلمان بودند و زبان روسی هم جزو برنامة درسی آنها بود.
در اوایل قرن چهاردهم/ بیستم، مدارس دخترانة روس ـ تاتار نیز تأسیس شد
نادر دولت
نخستین مدرسه ای را که صفروف در ۱۳۰۷/۱۸۹۰ (احیاناً در ۱۳۰۹/ ۱۸۹۲
در اردوباد تأسیس کرده، نخستین مدرسة اصول جدید در آذربایجان به شمار آورده است. مدرسة تربیه، که وی دو سال بعد در نخجوان بنیان گذاشته، تکمیل و توسعه یافتة مدرسة اختر اردوباد بوده است. عباس زمانوف، مکتب تربیه را مدرسة اصول جدیدی به شمار آورده است. یاووز آق پینار مدعی است که صفروف در مدرسة اختر، بر اساس اصول جدید، درسهای نوینی، متفاوت با دروس و شیوة تعلیم سنتی، تدریس میکرده و موفقیت او در کار تعلیم و تربیت در اطراف نیز تأثیر مثبت و برانگیزنده گذاشته است، به طوری که مدارس اصول جدیدی چندی در نقاط دیگر تأسیس گردید
صفروف که در چند روزنامة ایرانی داخل و خارج مقالاتی به ویژه در زمینة تعلیم و تربیت مینوشته
برخی از مقالات خود را نیز در ترجمان گاسپرالی به چاپ میرسانده و همکاری ثمربخشش با گاسپرالی مدتها ادامه یافته است
این همه، دلالت دارد بر اینکه صفروف با «اصول جدید» گاسپرالی آشنایی داشته و در هر حال در مدارس خود از آن اصول استفاده میکرده است. عمرفائق نعمان زاده (۱۲۸۹ـ۱۳۵۶/ ۱۸۷۲ـ۱۹۳۷) ــ که در ۱۳۱۱/۱۸۹۴ در مدرسة تازه تأسیس اصول جدیدیِ شهر شَکّی به معلمی پرداخت
ــ آن را نخستین مدرسة ملی منظم ترک در قفقاز دانسته که بر اساس اصول جدید پایه ریزی شده است
بدین ترتیب، نهضت جدیدها هم زمان با شکل گیری آن در مناطق تاتارنشین، در بین مسلمانان قفقاز هم، به رغم محدودیتهای استعماری و تحت تأثیر پیشرفت اجتماعی ـ اقتصادی، شکل گرفت.
تحصیل کردگان مدارس روسی، به جای ابراز وفاداری به رژیم حاکم، در جستجوی علل عقب ماندگی خویش، از عملکرد دولت استیلاگر انتقاد کردند.
روشنفکران نوپدید، در پرتو تحصیل در مدارس و دانشگاههای روسیه و عثمانی و اروپا، و غالباً به واسطة زبان روسی، امکان آشنایی غیرمستقیم و مستقیم با تمدن غربی را کم وبیش پیدا کردند و به رغم مقاومت سنّت
گرایان،
با برخورداری از ضرورتهای اجتماعی نوینی که تمام مناسبات و شئون جامعه را دستخوش تحول ساخته بود، پیش رفتند.
افزون بر مدارس جدید، ابزارهای تازه ای را به کار گرفتند، از جمله نمایش (شوینتوخوفسکی، ص ۴۶ـ۴۷؛ یوکسل، ص ۸۸ ـ ۹۱)، جراید، انواع جدید ادبی
، و نشر کتاب و تأسیس کتابخانه و قرائتخانه
و بدین ترتیب، دامنة نوگرایی بیش از پیش گسترش یافت و ابعاد فرهنگی وسیع تری را دربرگرفت
و این روند در سالهای نخستین قرن چهاردهم/ بیستم سرعت یافت و با وقوع انقلاب ۱۳۲۳ـ ۱۳۲۵/ ۱۹۰۵ـ۱۹۰۷ روسیه، وارد مرحلة سیاسی شد.
در حالی که جنبش جدیدها در قازان و کریمه و قفقاز، که از نظر صنعتی و تجارت و شهرنشینی از پیشرفت نسبی برخوردار بودند، زمینة مساعدی برای توسعه یافت، آسیای مرکزی، که از نظر اقتصادی عقب مانده تر از مناطق مذکور بود، تا مدتها به این جنبش بی اعتنا ماند، چنانکه حتی سفر گاسپرالی در ۱۳۱۰/ ۱۸۹۳ به این منطقه به منظور رفع بی اعتنایی یاد شده، تغییر چندان محسوسی در اوضاع به وجود نیاورد. اما از نخستین دهه های قرن چهاردهم (سالهای پایانی واپسین دهة قرن نوزدهم و از نخستین سالهای قرن بیستم)، به رغم مقاومت سنّت
گرایان مورد حمایت امیران، جنبش جدیدها، اگرچه به صورت محدود، در آسیای مرکزی رو به توسعه نهاد.
در آسیای مرکزی رهبران مهم جدیدها عبارت بودند از:
۱) احمد دانش (متوفی ۱۳۱۴/ ۱۸۹۷)، شاعر، نویسنده، نقاش و خطاط و از سرآمدان جریان معارف گستری و آرمان پرداز جدیدها، که نفوذش تا سالها پس از درگذشتش پابرجا، و تربیت کنندة گروهی از جدیدها بود
۲) محمود خواجه بهبودی (متوفی ۱۳۳۸/۱۹۱۹)؛ عبدالرئوف فطرت (متوفی ۱۳۱۷/۱۹۳۸)، نویسنده و شاعر تاجیک، تحصیلکردة استانبول و دارای تمایلات پان ترکیستی و از رهبران جدیدهای
ماوراءالنهر ، که پس از به قدرت رسیدن بولشویکها به مقامات حزبی و دولتی رسید و سرانجام مشمول تصفیه های نیمة دوم دهة ۱۳۱۰ ش/ ۱۹۳۰ شد
۳) منوّر قاری (متوفی ۱۳۱۲ ش /۱۹۳۳)، بنیانگذار نخستین مدرسة اصول جدید برای ازبکها در ۱۳۱۸/ ۱۹۰۱ در تاشکند، که یکی از بزرگ ترین و سازمان یافته ترین مدارس جدیدی منطقه بود، مؤلف کتابهای درسی، مؤسس کتاب فروشی و انتشاراتی، فعال سیاسی، از ناشران و نویسندگان روزنامههایی چون خورشید و مجلة آیینه به زبان ازبکی.
در دهه های پایانی قرن نوزدهم، در آسیای مرکزی هم، مانند تاتارستان و قفقاز، سه نوع مدرسه وجود داشت: مدارس روسی یا رسمی که مجری سیاست دولت در جهت روسی گردانی بودند، نخستین مدرسه از این نوع در ۱۲۸۷/۱۸۷۰ در سمرقند تأسیس گردید و فقط شمار کمی از کودکان طبقات بالای جوامع مسلمان به این مدارس جذب شدند
مدارس سنّتی مستقل، که شمارشان بسیار زیاد بود
و مدارس دو زبانه، که نخستین بار در دهة ۱۸۷۰ در منطقة ولگا و سپس در مناطق تاتارنشین دیگر و نیز در قفقاز گشایش یافتند و مدارس روس ـ تاتار نامیده میشدند، و در آسیای مرکزی به مدارس روس ـ محلی معروف شدند. در چنین مدارسی تعلیم و تربیت روسی و سنّتی مسلمانان توأم بود. نخستین مدرسه از این نوع در صفر ۱۳۰۲/ دسامبر ۱۸۸۴ در تاشکند گشوده شد.
دورة این مدارس چهار سال بود و انتظار میرفت که دانش آموزان در این مدت بتوانند به زبان روسی بخوانند و بنویسند و حرف بزنند و با جغرافی و تاریخ و فرهنگ روسی آشنایی مقدماتی پیدا کنند.
شمار کودکان مسلمان در این گونه مدارس نیز اندک بود، اگرچه به سبب ناکامی مدراس روس، در جذب دانش آموزان محلی مسلمان، تأسیس گردیده بودند.
به طور کلی مردم مسلمان منطقه به هر نوع مدرسه ای که روسها تأسیس میکردند، سوءظن داشتند.
مدارس روس ـ محلی در زمینه سازی مدارس اصول جدیدی سهم مهمی داشتند.
نخستین بنیانگذاران مدارس اصول جدیدی در آسیای مرکزی، تاتارهای مهاجر بودند. در واپسین دهة قرن نوزدهم، در خوقند و اندیجان مدارس تاتار وجود داشت و معلمان تاتار در فرغانه بر اساس اصول جدید به تدریس پرداختند. گاسپرالی در ۱۳۱۰/۱۸۹۳، در سفری به ماوراءالنهر، نخستین مدرسة اصول جدیدی شهر سمرقند را بنیان نهاد. نخستین مدارس اصول جدیدی قرقیزستان را نیز تاتارها گشودند.
با این همه، این ادعا که نهضت جدیدها در آسیای مرکزی تنها محصول نفوذ تاتارها بود، محل تردید است.
اسناد موجود حاکی از آن است که یکی از نخستین مدارس اصول جدیدی را صاحب یک کارخانة پنبه پاک کنی در اَندیجان، با استخدام معلمی تاتار برای آموزش کودکان کارگران کارخانه اش، گشوده است.
افتتاح این مدرسه احتمالاً در ۱۳۱۴/ ۱۸۹۷ بوده است.
منوّر قاری نخستین مدرسة جدیدی ازبک را در تاشکند بنیان نهاد.
تا ۱۳۱۷/۱۹۰۰ از هیچ مدرسة
اصلاح شده ای در بخارا خبری نبود. نخستین اقدامات در زمینة گشودن مدارس جدیدی در آن امارت با شکست مواجه شد تا آنکه در ۱۳۲۵/۱۹۰۷، دو معلم تاتار یک مدرسة جدیدی را در شهر روسی کاگان، که روسها آن را بخارای نو میخواندند
و از اوضاع مساعدتری برخوردار بود، پی افکندند. همان معلمان در ۱۳۲۶/۱۹۰۸، مدرسة
اصلاح شدة دیگری را در بخارا گشودند. گاسپرالی، که در همان زمان به بخارا آمده بود، توصیه کرد که نام آنجا را به منظور جلب موافقت امیرعبدالاحد خان مَنغیت (حک: ۱۳۰۲ـ۱۳۲۹/ ۱۸۸۵ـ۱۹۱۰)،
به یاد پدر فقید او امیرمظفرخان (حک: ۱۲۷۶ـ ۱۳۲۸/ ۱۸۶۰ـ۱۹۱۰)،
مظفریه بگذارند؛ اما، گاسپرالی در مذاکره با امیر، موفق به جلب موافقت او نشد. سبب مخالفت امیر، که در ابتدا به تأسیس چنان مدرسه ای تمایل نشان داده بود، آن بود که شماری از علمای محافظه کار، مدارس جدیدرا مخالف شرع میدانستند. بورناشف، یکی از دو معلم مذکور، مدرسه را در منزل خودش
دایر کرد و شمار کمی از شاگردان ازبک را در آنجا پذیرفت. برنامة این دو معلم تاتار برای توسعة تعلیم و تربیت نوین امارت بخارا، متکی بود بر آرزوی نو پدید تاجران آن سامان، که براثر مطالعة روزنامه های
اصلاح طلب خارجی چون ترجمان و حبل المتین شکل گرفته بود. تاجران مذکور، با کسب آگاهی درباره مدارس نوین، به تأسیس این گونه مدارس علاقه داشتند و به آن نیاز روزافزونی احساس میکردند. بنابراین، به رغم پاسخ منفی امیرعبدالاحد به گاسپرالی، آنان همچنان بر خواست خود پافشاری نمودند، چندانکه امیر، که در میان دو جناح مخالف و موافق مدارس جدید درمانده بود، سرانجام وادار به تغییر تصمیم خود شد. شاید مداخلة نمایندگی سیاسی حکومت روسیه در بخارا ــ که قونسول خانه یا ایلچی خانه نامیده میشد و در امیر نفوذ کامل داشت
ــ نیز در آن برهة زمانی در تغییر نظر وی مؤثر بوده است. اگرچه مقامات روسی در آسیای مرکزی، مدارس جدید را، که مروج آزادی و پان ترکیسم به شمار میآمدند، به چشم دشمن روسیه مینگریستند و از تعلیم و تربیت سنّتی مدافع ارزشهای محافظه کارانه جانبداری میکردند، اما مسئله در آن زمان در بخارا صورت دیگری داشت. مقامات روسی، چون علمای بخارا را متحجر افراطی میانگاشتند و هر اقدام و حرکت ضدروس را با همان برچسب محکوم مینمودند، بر آن بودند که مواضع افراطی آنان، مسلمانان را سرانجام بر ضدشان میشوراند و نهایتاً به تضعیف حکومت امارت میانجامد. ازاین رو، در اوضاع خاص بخارا نه تنها با پیشرفت و توسعة تعلیم و تربیت جدید مخالفتی نداشتند، بلکه حتی احتمالاً امیر را نیز تحت فشار قرار میدادند تا اجازة تأسیس مدرسة جدید را بدهد. در چنین اوضاعی، امیرعبدالاحد اجازة تأسیس مدرسة
اصلاح شده را برای اتباع خود در شوال ۱۳۲۶/ اکتبر ۱۹۰۸ صادر کرد و مدرسه تأسیس گردید. در این مدرسه، به زبان فارسی تدریس میشد و مدیریتش بر عهدة میرزا عبدالواحد منظم (متوفی ۱۳۱۳ ش/ ۱۹۳۴) بود.
صدرالدین عینی (متوفی ۱۳۳۳ ش/ ۱۹۵۴) در این کار با میرزاعبدالواحد همکاری داشت.
وی گزارش ارزشمندی از این مدرسة اصول جدیدی به دست داده است.
اما جناحی از علمای محافظه کار به مخالفت جدّی با مدرسة مذکور پرداختند و تعلیم و تربیت جدید را مغایر شرع قلمداد کردند، تا جایی که سرانجام دستور بستن مدرسه صادر شد.
افزون بر داملا اکرام، از علمای
اصلاح طلب که دو فرزندش را در همان مدرسه گذاشته بود،
شریف جان مخدوم صدرضیا (متوفی ۱۳۱۱ ش/ ۱۹۳۲) هم، ضمن گذاشتن فرزند خود در همان مدرسه، در پاسخ سؤال کتبی امیر درباره مدرسة مذکور، از مدرسة جدید و تلاشهای جوانان ترقی خواه جانبداری کرد.
در آسیای مرکزی، طبقة علما و بهطور کلی مدارس سنّتی، از خاستگاههای نخبگان جدیدی بودند. برای نمونه، محمود خواجه بهبودی، که پدر نهضت جدیدهای ازبک به شمار میآید،
مفتی بود.
منوّر قاری، معروف به پدر جدیدان تاشکند،
نیز که شاید بتوان او را انتهای طیف محافظه کار جدیدیه به شمار آورد، اکثر همکاران نزدیک خود را از میان علما برگزیده بود.
فطرت و عینی هم سالها در مدارس قدیم تحصیل کرده بودند.
سیداحمد وصلی، با اینکه خود مدرّس مدارس سنّتی بود، اشعار فراوانی در هواداری از اصول جدید سروده است
اما، وی با نمایش مخالف بود و در این مورد بین او و بهبودی در اوایل ۱۳۳۳/ اواخر ۱۹۱۴ مباحثه ای در گرفت.
مدارس بگلربگی/ بیگلربیگی و کوکُلتاش در تاشکند، از مراکز فعالیت ادبی جدیدی بودند و شاعرانی چون تولاّ، کامی، خصلت و صدقی، از شخصیتهای محبوب
اصلاح طلبی در مطبوعات جدیدی، در آنجا کار میکردند. این همه، حاکی از دشواری، بلکه ناممکن بودن ترسیم خط فاصلی قاطع بین علما و جدیدان است. بین علما همچنانکه اصول
گرایان و قدیمی
گرایان و متعصبان وجود داشتند، میانه روان و
اصلاح گرایان نیز بودند.
علمایی هم بودند که از گونه دیگری از
اصلاحات جانبداری میکردند، مانندِ عبدالقادر سیاح که از جهاتی با بسیاری از جدیدها همانندیهایی داشت. وی مؤلفی پرکار بود و مجلة
الاصلاح را منتشر میکرد؛ اما، به اصول جدید تعلیم و تربیت علاقه ای نداشت. او در مجله اش به مسائل مربوط به پاکدینی و درست دینی میپرداخت. اگرچه
الاصلاح در پی
اصلاح انحرافات جاری راه یافته به عالم اسلام بود، نه از گفتمان ترقی و دانش، بلکه از تقویت سنّت جانبداری میکرد و ضمن ابراز خصومت با جدیدها، برای
اصلاح مدارس قدیمی پیشنهادهایی مطرح میساخت.
الاصلاح از جهاتی یادآور مجلة دین و معیشت است.
با بسته شدن مدرسة میرزاعبدالواحد منظم، یک سال پس از تأسیس آن، مدرسة تاتاری بخارا تصمیم به پذیرفتن پنجاه تن از دانش آموزان آن گرفت. مخالفان مدارس جدید این بار در صدد بستن مکتب تاتاران برآمدند. وقتی تاتاران به ایلچی خانة روس متوسل شدند، ایلچی حمایت خود را از مدرسة آنان مشروط به اخراج اطفال بخارایی کرد و شاگردان بخارایی از آن مدرسه اخراج شدند.
این اقدام به کاهش نفوذ تاتارها در بخارا انجامید، چندان که روشنفکران جامعه از آن پس، بیش از پیش به عثمانی، که ترکان جوان با انقلاب ۱۳۲۶/ ۱۹۰۸ در آنجا به قدرت رسیده بودند، متمایل شدند.
در همین زمان، حکومت با استفاده از برخورد خونینی که بین شیعیان و سنّیان در محرّم ۱۳۲۸/ ژانویة ۱۹۱۰ در بخارا به وقوع پیوسته بود،
مدرسة تاتاری مذکور را هم بست. به همین مناسبت تقاضای معلمان تاتار و هواداران بخاری آنان خطاب به ملاهای بخارا در روزنامة ترجمان درج گردید و مجلة ملانصرالدین قفقاز با انتشار کاریکاتورهایی، بستن این مدارس را آماج انتقاد قرار داد.
تهیة کتابهای درسی برای مدارس جدید آسیای مرکزی یکی از مشکلات عمده بود؛.
شرکت ضمن سازماندهی ترتیبات چاپ کتاب به فارسی دری در اورنبورگ و انتقال آن به بخارا، برخی از اعضای خود را، به منظور کسب آگاهیهایی درباره شیوه های جدید تعلیم و تربیت و کتب درسی نوین، به باغچه سرای و استانبول و سمرقند اعزام کرد و آنان در باغچه سرای با گاسپرالی و در سمرقند با بهبودی و منوّر قاری، ملاقات و مشاوره کردند.
محمود خواجه بهبودی مدرسة اصول جدید خود را دو سال پس از تأسیس مدرسة منوّر قاری در تاشکند، در ۱۹۰۳ در سمرقند بنیان گذاشت.
در مدرسة منوّر قاری، مانند دیگر مدارس
اصلاح شدة منطقه، تدریس دروس مذهبی از اولویت خاصی برخوردار بود. منوّر قاری در ۱۳۳۳/ ۱۹۱۵ آموزش دستور زبانهای فارسی و عربی را نیز به فهرست دروس مدرسه افزود.
بلوایی که به بسته شدن مدرسة جدیدی میرزاعبدالواحد و فرار او از بخارا و مخفی شدن صدرالدین عینی انجامید،
فعالان شرکت بخارای شریف و جمعی از معارف پروران بخارایی را بر آن داشت تا برای تعقیب مقاصد فرهنگی و سیاسی خود، به تشکیل یک جمعیت زیرزمینی همت گمارند.
بدین ترتیب، «جمعیت تربیة اطفال» در ذیقعدة ۱۳۲۸/ دسامبر ۱۹۱۰ تشکیل گردید. تحت نفوذ این جمعیت، گروههای پراکندة موجود نیز به تدریج متحد شدند. به زودی بین این جمعیت و جمعیت تعمیم معارف بخارا، که به همت مهاجران بخارایی در استانبول تشکیل شده بود، ارتباط برقرار شد. جمعیت اخیر ــ که شعبههایی در بخارا و سمرقند داشت و در زمینة تأسیس مدارس و تعمیم تعلیم و تربیت اصول جدیدی و انتشار مطبوعات و کتابهای درسی و ادبی و اخلاقی واعزام دانشجویانی از بخارا و آسیای مرکزی به قفقاز، کریمه، قازان، روسیه و استانبول و یاری رسانی به آنان در جریان تحصیل کوشا بود ــ بنیانگذار شرکت بخارای شریف و نیز شعبة علنی جمعیت تربیة اطفال به شمار آمده است.
در پرتو فعالیتهای هر دو جمعیت، زمینة مساعدی برای اعزام محصلان به استانبول فراهم آمد؛ چنانکه به روایتی، شمار محصلان بخارایی در ۱۳۲۸/۱۹۱۰ در استانبول پنجاه نفر بود،
اما جنگ جهانی اول، روند افزایش دانشجویان بخاری در استانبول را برهم زد.
جمعیت، افزون بر استانبول، «طالب علمانی» را نیز برای ادامة تحصیل به شهرهای تاتارنشین چون اورنبورگ، قازان و کریمه فرستاد.
جمعیت، که از کمکهای مالی بازرگانانی چون منصوروف و یعقوبوف
و از حمایتهای مادّی و معنوی علمای
اصلاح طلب متنفذی چون صدرضیا
برخوردار بود، به علت مراعات شدید اصول مخفی کاری و شرایط عضوگیری، توسعة کمتری داشت و شمار اعضای آن از سی نفر فراتر نرفت و اگرچه شبکة تشکیلاتی اش چند ولایت را در بر میگرفت، هرگز به صورت سازمانی فراگیر در نیامد.
علت وجودی جمعیت در نظامنامه اش، که در بر دارندة وظایفی است، مستتر است. در حدود سه مورد از وظایف پنج گانة مندرج در نظامنامه، دارای جنبة فرهنگی است؛ بدین قرار:
۱) تعمیم
تعلیم وتربیت (جدید) بین مردم و به همین منظور، تأسیس مدارس و چاپخانه برای تهیة کتاب.
۲) مبارزه با تحجر از طریق
اصلاح مدارس قدیمی و روزآمدکردن اندیشه های مسلمانان.
۳) پایان دادن به دشمنی بین پیروان مذاهب و فرق مذهبی و رفع تعصب و تنگ نظری مقامات اهل سنّت در امارت.
جدیدها ــ که اسلام را جوهری پیوندبخش میان اقوام و مذاهب میدانستند و پایبندی به اسلام را برای بهره وری از فضیلتهای سازندة آن لازم میشمردند ــ بر آن بودند که باید با در نظر داشتن واقعیتهای کنونی به دستاوردهای دانش و فنّاوری پیشرفته در انطباق با توصیه های اولیة اسلام دست یافت.
جدیدها احساس میکردند که مسلمانان دستخوش جهل و انحراف از دین شده اند؛ زیرا، به قول فطرت، مردم «از حقیقت اسلام خبر ندارند و کسی را که یک آیة قرآن و یک حدیث پیغمبر را به فکر و تأمل درست خوانده (باشد) و به اینها بفهماند، ندارند.» به نظر وی، ترقی اسلام در گذشته به برکت سعی و غیرت مسلمانان بوده و تنزل امروزی آن «به شومی بی سعیی و بی غیرتی» مسلمانان است.
فطرت، در اغلب آثارش موضع مسلمانی ترقی خواه و معارف گستر را داشت و در کنار آن منظومة بلند مولود شریف یا خودْ مرآت خیرالبشر را در ستایش حضرت محمد صلی اللّه علیه وآله وسلم سرود.
پرهیز از تعصب و تنگ نظری از ویژگیهای اخلاقی جدیدها به شمار آمده است.
اما، در نظر مخالفان آنان تمام تحصیل کردگان روسیه و استانبول و کسانی که زبان روسی میدانستند و آنهایی که روزنامه میخواندند یا کودکانشان را به مدارس جدید میفرستادند یا حتی کسانی که با این گونه افراد آمد و رفت میکردند، از جدیدها به شمار میآمدند.
بر اثر تحریکات آنان بود که فتوای «جدید کافر است» صادر شد و کار تعقیب و سرکوبی جدیدها و هواداران آنان و بهطور کلی روشنفکران ابعاد گسترده ای یافت .
سیاحتنامة ابراهیم بیک زین العابدین مراغه ای، سوانح عبدالرحمان خان و مجلة کاوه چاپ لندن، از جملة کتابها و مجله های مورد علاقة جدیدهای آسیای مرکزی بود.
فطرت از قرار معلوم اثر رمان گونه خود، بیانات سیاح هندی، را تحت تأثیر اثر مراغه ای نوشته است.
به دست آوردن مطبوعات و کتاب در امارت بخارا کار دشواری بود؛ از این رو، شرکت برکت و کتابخانة معرفت در ۱۳۲۳/۱۹۱۴ تأسیس شد
. وظیفة شرکت برکت، وارد کردن تمام وسایل مورد نیاز برای آموزش وپرورش نوین و آگاهی دهی عمومی، زیرپوشش فعالیت بازرگانی، بود. کتابخانه یا سازمان معرفت نیز، زیرنظر فطرت و عثمان خواجه یف، عهده دار نشر اندیشه های
اصلاح طلبی در بین تودة مردم از طریق سازمان دهی نشر و توزیع کتابها و مطبوعات و تأسیس انجمنهای فرهنگی و سیاسی بود.
جدیدهای بخارا، پس از بسته شدن مدرسة جدیدی عبدالواحد، در صدد سازماندهی نظام آموزش و پرورش نوین زیرزمینی بر آمدند. شخصی به نام مکمل الدین مخدوم نخستین مدرسة مخفی را در ۱۳۲۹/۱۹۱۱ در خانة خود بنیان نهاد و شماری از کودکان را در آنجا پذیرفت. همین مدرسه گاهی به ملاحظة مسائل امنیتی در خانه های محصلان تشکیل میشد. شمار شاگردان این مدرسة نیمه سیار در عرض یک سال بیش از پنجاه نفر شد. پس از مکمل الدین، چند جدیدی دیگر نیز مدارسی از آن نوع در خانه های خود تأسیس کردند.
شیعیان بخارا نیز، به پیروی از سنّیان، به سازماندهی مدارس جدید مخفی پرداختند. دو مدرسة جدید شیعی شهر بخارا را شیخ عبدالقاسم و شیخ میرزا حبیب اداره میکردند. جنبش تأسیس مدارس جدید خصوصی از پایتخت امارت به ولایات دیگر نیز شیوع یافت. در چنین مدارسی، علاوه بر پیوندی که بین معلمان و شاگردان پدید میآمد، دیدارها و ملاقاتهای معلمان و والدین دانش آموزان به مباحثات و مناسبات سیاسی نیز راه میگشود. در ۱۳۳۱/ ۱۹۱۳، بر اثر شکستن جوّ ارعاب و حاکم شدن تساهل نسبی بر جامعه، در نتیجة فشار افکار عمومی، مدارس جدید از حقوق نیمه رسمی برخوردار شدند؛ اما، این دوره چندان نپایید و در نتیجة اعتراض برهان الدین (قاضی القضات بخارا) و مدرّسان قدیمی، امیر یک بار دیگر در شعبان ۱۳۳۲/ ژوئیه ۱۹۱۴ مدارس جدید را تعطیل و اغلب معلمان آن را نیز به ولایات دوردست تبعید کرد. برخی از جدیدهای معروف، و در رأس آنان فطرت، به بخش خاوری امارت پناه بردند و با بهره گیری از نفرت عمومی اهالی آنجا از دستگاه امارت، مدارس جدید را باز گشودند.
در هر حال، با وجود مانع تراشیها و تعطیل کردنها و آزارها، مدارس جدید در بخارا
و دیگر مناطق آسیای مرکزی توسعه یافت، چنانکه در آستانة ۱۳۳۵/۱۹۱۷، تنها در اندیجان هجده مدرسة اصول جدیدی و در قرقیزستان ده مدرسه از این نوع
دایر بود.
به طور کلی، به علت ساختار اقتصادی ـ اجتماعی آسیای مرکزی و دوام نفوذ ذهنیت قدیمی، نهضت جدیدها در آن سامان، با وجود تلاشهای روشنفکران، در مقایسه با قازان، کریمه و قفقاز از توسعة فرهنگی کمتری برخوردار بوده است. چنانکه در آستانة ۱۳۲۸/۱۹۱۰، در حالی که تعداد مدارس اصول جدیدی در سایر مناطق مسلمان نشین روسیه به پنج هزار باب رسیده بود، در آسیای مرکزی به یکصد باب نمیرسید. جدیدهای آسیای مرکزی در روزنامه نگاری نیز فعال بودند (جراید، آسیای مرکزی). روزنامه برای جدیدها جاذبة خاصی داشت. آنان روزنامه را نشانة پیشرفت و سرچشمة روشنگری میدانستند.
دو تن از اعضای جمعیت مخفی تربیه اطفال، با استفاده از جوِّ تا حدودی آزادِ بخارا در ۱۳۳۰/۱۹۱۲، انتشار روزنامة بخارای شریف را به زبان فارسی آغاز کردند.
این روزنامه، نخستین روزنامة فارسی ماوراءالنهر
و ناشر افکار جدیدیة بخارا و مبلّغ تعلیم و تربیت مبتنی بر «اصول جدید» بود و روشنفکرانی چون عینی و فطرت در آن قلم میزدند.
از ربیع الا´خر ۱۳۳۰/ مارس ۱۹۱۲ انتشار آن آغاز شد.
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، افزون بر مدارس و مطبوعات، در زمینة ادبیات نیز، از نظر مضمون، موضوع، زبان، سبک، شکل و پیدایش گونه های نو، تحولاتی صورت گرفت
و بدین ترتیب، ادبیات
ماوراءالنهر وارد مرحلة نوینی شد که از آن به ادبیات جدیدیه تعبیر میشود.
صدرالدین عینی اگرچه آغاز ادبیات نوین تاجیک را از ۱۳۲۳/ ۱۹۰۵ میداند، اما این مطلب را نیز ناگفته نمیگذارد که احمد دانش در ادبیات منثور راه نو و اسلوب تازه ای ایجاد کرد، و گروهی از سخنوران که در اطراف وی گرد آمده بودند، در نیمة دوم قرن نوزدهم موفق شدند روند ادبی را به سویی سوق دهند که به زندگی مردم نزدیک تر و با آن همگام باشد.
در واقع، سخنوران مورد بحث، بیشتر رویة انتقادی احمد دانش از طرز کشورداری و ترتیبات اجتماعی و سیاسی وقت را ادامه دادند.
یکی از ویژگیهای ادبیات جدید، پرهیز از مغلق نویسی و روی آوردن نویسندگان به ساده نگاری بود. این جریان، که از احمد دانش شروع شده بود، با گذشت زمان رواج بیشتری یافت و با نوشته های نویسندگانی چون فطرت و به ویژه عینی و داستان نویسان بعدی صیقل یافت و به تکوین نثر داستانی جدید فارسی و ترکی (ازبکی و...) انجامید.
جدیدها از
نمایش نیز به مثابة وسیله ای برای ترویج و پیشبرد اهداف خویش در آسیای مرکزی استفاده میکردند. آنان
تئاتر را مکتب فرزانگان، عبرتخانه،
«مجلس وعظ و
اصلاح» و محل درمان دردهای جامعه، و مانند مدرسه و روزنامه آن را نشانة ترقی و تمدن میدانستند.
نخستین نمایشنامه ای که با استقبال بسیاری مواجه شد، پدرکش، نوشتة بهبودی، بود. این نمایشنامه که در ۱۳۲۹/۱۹۱۱ نوشته شده بود، در ۱۳۳۲/۱۹۱۴ به روی صحنه رفت.
پیام اصلی نمایشنامة مذکور این بود که آزادی مسلمانان در درجة اول وابسته است به شکل گیری جامعة روشنفکری ملی.
موفقیت بی سابقة پدرکش موجب روی آوردن نویسندگانی چون حمزه حکیم زاده نیازی (خوقند)، اولانی (تاشکند)، و عبداللّه بدری (بخارا) به نمایشنامه نویسی و پدید آمدن کانونهای نمایشی شد.
استقبال مردم به اندازه ای بود که نمایش، به رغم مخالفت «قدیمجی» ها با آن، به حیات خود ادامه داد.
اگرچه صدرالدین عینی بر آن بود که «جمعیت تربیة اطفال»، چندان جنبة سیاسی نداشت و به هیچ وجه سازمان سیاسی به شمار نمیآمد، حکومت و کارگزاران تزاری، به این گونه فعالیتها همچون تشکیلات انقلابی مینگریستند و اعضای آن را از مخالفان دولت به شمار میآوردند
اما، دست کم دو مورد از وظایف مندرج در نظامنامة جمعیت، حاکی از جنبة سیاسی داشتن آن است. موارد مذکور به این قرار بود:
۱) مبارزه با فساد در دستگاه حکومت.
۲) شرکت فعال در جریان متحول کردن امارت بخارا به دولتی متجدد، در چنین اوضاعی، مبرم ترین وظیفه عبارت خواهد بود از تغییر نظام مالی حکومت، در وهلة اول با جدا کردن کامل خزانة عمومی از خزانة خصوصی فرمانروا.
در عین حال، جمعیت با حکومت بخارا و اعمال ظالمانة امیر، وزیر و حکام و رفتارهای انعطاف ناپذیر «قدیمجی» های افراطی، مبارزه و با برخی از احکام قضات و فتوای علما مخالفت میکرد
و برای نجات مملکت از عقب ماندگی و وابستگی و سوق دادن آن به راه ترقی میکوشید.
در نتیجة چنین فعالیتها و مبارزاتی، اعضای جمعیت نه تنها در
بخارا ، بلکه در سراسر آسیای مرکزی از نفوذ سیاسی نسبی برخوردار شدند.
جنبش جدیدها در بخارا خیلی دیرتر از دیگر جنبشهای
اصلاح طلب روسیه شکل گرفت و تنها بخشی از آنها موفق به سازماندهی خود به موازات انقلاب روسیه شد.
انقلابهای ۱۳۳۵/۱۹۱۷ روسیه باعث شد دو گرایش میانه رو (معروف به پیرمردان) و چپ، در نهضت جدیدها شکل گیرد، درحالی که جناح میانه رو از
اصلاحات محدودی چون آزادیهای شهروندی، کاهش مالیاتها، و جلوگیری از تحجر و تعصب دفاع میکرد، جناح چپ جدیدها بر تحولات اساسی، به ویژه محدود کردن اقتدار امیر مستبد، پافشاری مینمود و خواستار اصلاحاتی چون اصلاحاتی بود که ترکان جوان در عثمانی اعمال کرده بودند. عناصر بسیار تندرو جدیدها و سازمان مخفی در ۱۳۳۴/۱۹۱۶ با چنین خواستهایی در حزب بخارائیان جوان گردهم آمدند.
انقلاب ربیع الا´خر ۱۳۳۵/ فوریة ۱۹۱۷، به حزب مذکور امکان فعالیت نیمه علنی و رشد و توسعه داد، چندان که شکوری
گفته است، این حزب در ۱۹۱۷ در کاگان تأسیس شد و کائوشیک
بر آن است که جدیدهای بخارا پس از انقلاب فوریه خود را بخارائیان جوان نامیدند.
انقلاب فوریة ۱۹۱۷، جدیدهای سراسر مناطق مسلمان نشین روسیه از جمله جدیدهای آسیای مرکزی را ــ که فعالیتشان تا آن تاریخ غالباً جنبة فرهنگی و آموزشی داشت ــ به مبارزة سیاسی کشاند.
در پی آن در بخارا، ایلچی خانة روس و دولت امیربخارا، تحت تأثیر فضای انقلابی در سراسر روسیه، برای قبول تقاضاهای
اصلاحی آنها تا حدودی موافقت کردند
و حتی، برای جلوگیری از گسترش اعتراضها در امارت،
امیر، لایحة اصلاحاتی را که در ایلچی خانه تهیه شده بود،
طی مراسم خاصی در ۲۸ جمادی الا´خرة ۱۳۳۵/ ۲۱ آوریل ۱۹۱۷ اعلان کرد.
«فرمان
اصلاحات»
مورد بحث، اگرچه در بر دارندة وعدة
اصلاحات محدودی بود،
چندان مورد استقبال اکثر جدیدهای جوان، که اینک خود را بخارائیان جوان مینامیدند، قرار نگرفت.
یک روز پس از «اعلان حریت»، برای سپاسگزاری از امیر و ابراز وجود و احیاناً قدرت نمایی، به تظاهرات پرداختند؛ اما، این تظاهرات پنج ـ شش هزار نفری با عکس العمل مخالفان
اصلاحات، روبه رو شد. آنان امیر را به حمایت از شریعت دعوت میکردند و خواستار اعدام جدیدها بودند.
در عین حال، مورد حمایت آشکار و نهان اکثر علما و طلاب و نیز سربازان حکومت و حتی تأیید ضمنی ایلچی خانه بودند.
در نتیجة تعقیب و مجازاتهای خشونت آمیز، بسیاری از جدیدها به کاگان، که تحت ادارة روسها بود، گریختند
و امیر هم
اصلاحات وعده داده شده را، به این بهانه که مخالف شرع است، ملغا ساخت و اوضاع به دوران پیش ازانقلاب ۱۳۳۵/۱۹۱۷ بازگشت.
همین سختگیریها بسیاری از فراریان را بر آن داشت که، برای رهایی از استبداد امیر و استعمار روسیه که در دورة حکومت موقت پس از سقوط حکومت تزاری نیز به نوعی ادامه داشت،
به همدستی با انقلابیون روسی تمایل پیدا کنند.
حزب بخارائیان جوان، برای سرنگون کردن امیربخارا ــ که پس از انقلاب اکتبر، ستمگریش شدت بیشتری یافته بود و، برای جلوگیری از سرایت بلشویسم به قلمرو خویش، به همدستی با نیروهای ضدشوروی
و خلل رساندن به حکومت شوروی در ترکستان بر آمده بود
ــدست یاری به سوی فیودر کولسوف، صدر شورای کمیسرهای خلق ترکستان مستقر در تاشکند، دراز کرد و او را به بخارا فراخواند. وی اندکی قبل، جمهوری خودمختار ترکستان به پایتختی خوقند را، که به دست جدیدها در صفر ۱۳۳۶/ نوامبر ۱۹۱۷ تشکیل گردیده بود، برانداخته و جمهوری خودمختار شوروی سوسیالیستی را جانشین آن ساخته بود.
لشکرکشی کولسوف به بخارا در جمادی الا´خرة ۱۳۳۶/ مارس ۱۹۱۸
و جرأت یافتن امیربخارا، در نتیجة شکست و عقب نشینی نیروهای تحت فرمان وی، به سرکوبی خونین جدیدها و هوادارانشان انجامید.
شمار قربانیان پس از عقب نشینی کولسوف در بخارا نزدیک به چهار هزار تن برآورد شده است.
عینی داستان جلادان بخارا را تحت تأثیر همین فاجعة جدیدکشی نوشته است.
بر اثر تشدید ترور و فشار، «روشنفکران
اصلاح طلب بخارا به سمرقند و تاشکند مهاجرت کردند حال آنکه در این زمان سمرقند و تاشکند تحت سیطرة بلشویکان روس و پان ترکیستهای ازبک و تاتار بود».
در نشستی که در رجب ۱۳۳۶/ آوریل ۱۹۱۸، به سازماندهی سازمانهای کمونیستی بخارای نو و با شرکت اکثر جدیدهای امارت بخارا، در
تاشکند برگزار گردید، سه گرایش عمده وجود داشت: ۱) جدیدهای قدیمی مخالف تأسیس حزبی جدید و پیوستگی با بولشویکها بودند. ۲) جناح میانه رو از برنامة سوسیالیستهای انقلابی (اس ارهای) چپ جانبداری میکردند. ۳) افراطیها، که شمارشان زیاد بود، اعتقاد داشتند که تنها با پیوند تنگاتنگ با بولشویکها، که معنایش پیوستن به حزب کمونیست بود، انقلاب در امارت بخارا پیروز میشود. در پی این نشست، حزب کمونیست بخارا بنیان گذاشته شد.
بدین ترتیب، در نتیجة اوضاع پس از انقلاب اکتبر، از درون جدیدها، که بهطور کلی جنبشی
اصلاح طلب و مشروطه خواه بود،
یک جریان انقلابی کمونیستی پدید آمد که عمدتاً شامل تاتارها و کمونیستهای آسیای مرکزی بود.
فعالان در این جریان، پس از تصرف بخارا به دست
ارتش سرخ در ذیحجة ۱۳۳۸/ سپتامبر ۱۹۲۰ و فرار
امیرعالم خان، واپسین امیربخارا،
در ترکیب کمیتة اجرایی مرکزی «جمهوریت شوروی مردم بخارا»
وارد شدند
اما، اکثر قریب به اتفاق آنان، پس از استقرار حاکمیت شوروی، به اتهامهایی چون داشتن تمایلات ملی
گرایانه، ضدانقلابی، پان ترکیستی و پان اسلامیستی، مشمول تصفیه گردیدند.
خان نشین خوارزم نیز، در فرآیندی کم وبیش همانند امارت بخارا، در فوریة ۱۹۲۰ به «جمهوری شوروی مردم خوارزم» تبدیل شد. بدین ترتیب، در طول سه ـ چهار سال سراسر آسیای مرکزی تحت حاکمیت نظام کمونیستی در آمد.
بدین ترتیب، جنبش جدیدها، که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به آسیای مرکزی راه یافت، ابتدا جنبة فرهنگی و آموزشی داشت و حتی در جریان انقلاب ۱۳۲۳ـ ۱۳۲۵/ ۱۹۰۵ـ۱۹۰۷ روسیه نیز چندان جنبة سیاسی نیافت
و تنها پس از انقلاب فوریة ۱۹۱۷ بود که به مبارزة سیاسی گسترده روی آورد و با گذشت زمان، به سازمانها و احزاب و نیز
ایدئولوژی سیاسی برای کسب استقلال دست یافت؛ گرچه این جنبش در خاستگاههای اصلی خود (سرزمینهای تاتارنشین) و نیز قفقاز، به مقیاس وسیع تری از انقلاب روسیه متأثر شد و از جنبشی برای
اصلاح مدارس به جنبشی که خواستار
اصلاحات و نوگرایی و تحول در زمینة حیات اجتماعی و فرهنگی بود، ارتقا یافت و کم وبیش به صحنة مبارزات سیاسی گام نهاد.
نخستین سازمانهای سیاسی در بین مسلمانان روسیه ظاهراً در بین طلاب مدرسه در قازان شکل گرفته و احتمالاً جمعیت «شاگردلیک» (شاگردی)، که در ۱۳۱۹/۱۹۰۱ تشکیل گردیده و ترجمانی به نام ترقی داشته، اولین آنها بوده است. این جمعیت، که دامنة تأثیراتش از حوضة ولگا نیز فراتر میرفته، با استبداد تزاری مبارزه میکرده است.
پس از انقلاب ۱۹۰۵ و اعلان بیانیة ۱۷ اکتبر، که آزادی بیان و قلم را نوید میداد، جنبش طلاب توسعة بیشتری یافت و در همان سال، با گردآمدن گروهی از نمایندگان طلاب، سازمانی مخفی به نام
الاصلاح تشکیل گردید. این سازمان، ضمن انتشار پنهانی روزنامه ای به همان نام و با شعار «همة شاگردان متحد شوید!»، شعب خود را در مدارس دیگر منطقة ولگا ـ اورال گسترش داد. با گذشت زمان، خواستهای «
الاصلاح» از
اصلاح وضع مدارس فراتر رفت و با گسترش یافتن در بین مردم، جنبشی ضد تزاری شد. در نشریه ای به نام شاگردان چرا خواستار
اصلاحات اند، که طلاب قازان در ۱۳۲۶/ ۱۹۰۸ انتشار دادند، از فشارهای تحمل ناپذیر حکومت روس بر تاتارها،
غسل تعمید دادن اجباری آنان، بی حرمتی به
پیغمبر صلی اللّه علیه وآله وسلم و
قرآن از طرف مبلّغان روس، ممیزی، وضع مالیاتهای سنگین و خرج نکردن بخشی از آن برای تجهیز مدارس، و ایجاد موانع بر سر راه توسعة تجارت تاتارها، سخن رفته و تأکید شده بود که با در نظر گرفتن بی عدالتی و فشارهای حکومت فعلی روس، حکومت تاتار
که مغلوب روسها شد
بسیار بهتر از آن بوده است.
افزون بر سازمانهای
اصلاح طلب طلاب، سازمانها و جمعیتهایی نیز در همین دوره در قازان و اطراف آن به وجود آمد که از آن جمله بودند:
۱) «تشکیلات تنویر مسلمانان»، که در زمینه های فرهنگی چون تأسیس کتابخانه و انجمنهای فرهنگی در شهرها و روستاهای مسلمان نشین منطقة مورد بحث فعالیت داشت و در عین حال از فعالیتهای سیاسی معتدل نیز رویگردان نبود، چنانکه در انتخابات دوما در ۱۹۰۵ فعالیت داشت.
۲) «جمعیت ترقیون»، که مجموعه ای از چند انجمن بود که برای ترقی مسلمانان تلاش میکرد.
جمعیتهای خیریه و تعاونیها و شرکتهای اعتباری زیادی نیز در بین تاتارها، اعم از شهری و روستایی، فعالیت داشت که در جنگ جهانی اول بسیاری از آنها از بین رفت.
جز آنها به این احزاب نیز میتوان اشاره کرد:
۳) حریت که ترجمانی به همین نام داشت و دارای برنامة ملی
گرایانة رادیکال ضد تزاری بود و در جریان برگزاری نخستین همایش سراسری مسلمانان سعی در سوق دادن آن به راه انقلابی داشت
۴) اتفاق، که پس از اعلان بیانیة اکتبر ۱۹۰۵ تشکیل گردید
۵) همزاد تاتاری حزب (دموکرات مشروطه خواه) کادت
بود
۶) حزب تانْغیچی، که تحت تأثیر احزاب چپی چون سوسیالیستهای انقلابی (اس ارها) و سوسیال ـ دموکراتهای روس بود.
شمار قلیلی از روشنفکران تاتار قازان هم با
حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه ارتباط داشتند.
روشنفکران جدیدیة تاتار کریمه، در فاصلة انقلابهای ۱۹۰۵ـ ۱۹۱۷ روسیه، را نیز به سه دسته میتوان تقسیم کرد:
۱) پیروان گاسپرالی که عبارت بودند از معارف پروران، ادیبان، ناشران و معلمان که با تلاش آنان شمار مدارس اصول جدیدی در کریمه در ۱۹۱۷ به ۳۶۰ باب رسید، و شاعران و نویسندگان گرد آمده در اطراف روزنامة ترجمان، از بنیانگذاران ادبیات نوین تاتار به شمار میروند.
۲) جریان «تاتارهای جوان»، که ضمن داشتن وابستگی به جنبش
اصلاحی گاسپرالی برخورد ریشه ای تری با مسائل داشتند و بر آن بودند که استقلال سیاسی و اقتصادی تنها از طریق مبارزه با حکومت تزاری به دست میآید.
۳) جناح چپ جدیدیها که به انقلابیون روسی پیوستند و در انقلاب ۱۳۲۳/ ۱۹۰۵ـ۱۹۰۷ فعالانه شرکت داشتند و شعار میدادند زمین از آن کسی است که روی آن کار میکند.
انقلاب ۱۹۰۵ـ۱۹۰۷ در قفقاز و دیگر سرزمینهای مسلمان نشین روسیه، سرآغاز احیای فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی بود و باعث گسترش فعالیت جدیدها شد. جمعیتهای خیریه به وجود آمدند که به ویژه در زمینة تأسیسمدارس جدید و تشکیل کلاسهای شبانه و برپایی گروههای نمایشی و باشگاههای فرهنگی و کتابخانهها و قرائتخانهها و تأمین هزینة تحصیل یتیمان و فرزندان تنگدستان فعال بودند. از آن جمله بود: جمعیت نشر معارف که در فاصلة سالهای ۱۳۲۴ـ ۱۳۳۵/ ۱۹۰۶ـ۱۹۱۷ فعالیت داشت
جمعیت نجات، که از ۱۹۰۸ به جمعیت نشر معارف پیوست
و جمعیتهای نیمه فرهنگی ـ نیمه سیاسی سعادت و صفا
. «انجمن خیریة ایرانیان بادکوبه» و انجمنهای خیریة فرهنگی ایرانیان، در دیگر شهرهای قفقاز
نیز فعال بودند. از اقدامات مهم انجمن خیریة ایرانیان بادکوبه تأسیس و ادارة مدرسة اتحاد ایرانیان در ۱۳۲۴/ ۱۹۱۶ در بادکوبه بود
«بادکوبه»، ص ۲۲۶۲ـ۲۲۶۳) و در آن، علاوه بر ایرانیان مهاجر، کودکان و نوجوانان قفقازی هم تحصیل میکردند.
در حالی که این جمعیتها برای توسعة معارف ملی میکوشیدند، حکومت تزاری، معلمان مدارس اصول جدید را به جاسوسی و کارگزاری دولت عثمانی متهم میکرد و
وزارت کشور روسیه رهنمود میداد که برای مقابله با این جمعیتها نه از نیروهای پلیس، بلکه از علمای متعصب استفاده شود.
در همین دوره سازمانها و احزاب سیاسی زیادی نیز در سرزمینی که بعدها جمهوری آذربایجان در آن برپا شد، تشکیل میگردید که از آن جمله بود: سازمان همت که بعدها حزب شد (چپ/ چپگرایی : در قفقاز) و حزب مساوات، که برنامه اش پیگیری
اصلاح خواهی، معارف گستری، ملی
گرایی و جانبداری از فدرالیسم و جدیدها بود
که در جریان حوادث تاریخی سالهای پس از انقلابهای ۱۹۱۷ روسیه، در
قفقاز تأثیر گذاشت. در هر حال، نهضت جدیدها که در مناطق انتشار خود ابتدا جنبشی فرهنگی ـ آموزشی بود، در فاصلة سالهای ۱۳۲۳ تا ۱۳۳۵/ ۱۹۰۵ـ۱۹۱۷، به ویژه در مناطق تاتارنشین و قفقاز جنبة سیاسی بارزی یافت و فعالان سیاسی، از ملی
گرایان میانه رو و لیبرال
اصلاح طلب گرفته تا چپ افراطی چون بولشویکها و سوسیالیستهای انقلابی، را در بر گرفت.
حکومت تزاری، که با تردید به مدارس اصول جدید مینگریست و آنها را کانون پرورش ملی
گرایی و مخالفت و شورش میانگاشت، به تدریج بر فشار خود بر آنها افزود و مثلاً در ۱۳۳۰/۱۹۱۲ شماری از معلمان جدیدی را بازداشت کرد
و در جریان کشمکشهای قدیمیان و جدیدیان، از قدیمیها حمایت نمود.
در پی انقلاب بولشویکی در روسیه، اکثر قدیمیها طرفدار دولت تزاری بودند؛ گروهی از جدیدها هم که طرفدار حفظ روسیة متحد با خودمختاری فرهنگی مسلمانان بودند، مخالف
بولشویکها و عدة کمی از آنان طرفدار انقلاب بولشویکی بودند.
از سوی دیگر، احزاب سوسیالیست روسیه، نهضت جدیدها را جنبش نوگرایی در بین مسلمانان ارزیابی و در مقابل احزاب راست از آن جانبداری میکردند
و از این رو، از همان سالهای انقلاب ۱۹۰۵ـ۱۹۰۷ روسیه، مناسبات دوستانه ای بین آنها ایجاد شد
و جدیدها نیز از عوامل تسهیل کنندة سلطة کمونیستها بر مناطق مسلمان نشین روسیه بودند.
از دیگر دلایل مهم پیوستن گروهی از جدیدها به
حزب کمونیست اینها بود: برخوردار نبودن از نفوذ گسترده و ژرف در میان توده های مردم؛ نداشتن تشکل و سازماندهی منظم و قدرت نظامی برای متحقق ساختن اهداف فرهنگی و سیاسی خویش؛ دشمنی علمای محافظه کار و اشراف محلی متنفذ با آنها؛ وعده های رهبران حزب یاد شده درباره حق تعیین سرنوشت ملل و موافقتشان با برقراری نظام فدرالی در کشور و شناختن حقوق برابر برای تمام خلقهای روسیه. از همین روی، برخی از نخبگان جدیدی اهداف
انقلاب روسیه را به اهداف
اصلاح طلبانة خود نزدیک میدیدند
و برای ورود به حزب حاکم شوروی متمایل میشدند. تا پیش از ۱۹۱۷، به جز عده ای از قفقازیان روسیه، مسلمانان دیگری در حزب کمونیست عضویت نداشتند؛ اما از ۱۹۱۷ تا پایان جنگ جهانی اول هزاران مسلمان به عضویت حزب در آمدند. پاره ای از آنان چون جدیدهای تاتار به صورت فردی، ولی بسیاری چون بخارائیان جوان، به صورت گروهی به حزب پیوستند.
ورود میرسعید سلطان گالیف جدیدی (متوفی ۱۳۰۷ ش/ ۱۹۲۸)، از تاتارهای ولگا، به حزب کمونیست روسیه، و انگیزهها و اهداف او از همراهی با بولشویکها، نمونه ای است از بسیاری از جدیدها که پیوستن به حزب مذکور را وسیله ای برای دستیابی به اهداف ملی
گرایانه و خودمختاری و حتی اهداف استقلال طلبانة خویش میدانستند.
گالیف که در حزب تا معاونت
استالین و کمیسری خلق امور ملیتها ارتقا یافته بود، در تلاش برای تبیین اندیشه های استقلال طلبانة مسلمانان بر پایة اصول ایدئولوژیک کمونیسم، انقلاب پرولتاریهایی را در درجة اول انقلابی برای رهایی خلقهای ستمدیدة شرق ارزیابی میکرد
و در حقیقت، به جای آرمان
مارکسیستی مبارزة طبقاتی، به مبارزه بین ملل استثمارگر و تحت استعمار اولویت میداد و بر آن بود که ملل پرولتاریا و ستمدیده باید برای کسب آزادی خویش در برابر ملل استعمارگر مبارزه کنند.
به باور وی و همفکرانش، آزادی ملی به کشورهای مسلمان این امکان را میداد تا بدون ورود به مرحلة سرمایه داری، مستقیماً وارد مرحلة سوسیالیسم شوند.
جناح چپ جدیدها، به رهبری گالیف و مولاالنور وحیدوف، اگر چه الحاد بولشویکها را رد میکردند، بر سازگاری اسلام با
سوسیالیسم ــ که منافع جمع را بر فرد مقدّم میدارد و بر عدالت اجتماعی پافشاری میکند ــ تأکید میکردند.
گالیف با استدلالهایی از این دست، در مقابل سوسیالیسم روسی، از آرمان تورانیسم دفاع میکرد و به منظور پدیدآوردن جمهوری مستقل توران، تمام اقوام ترک اتحاد جماهیر شوروی را به اتحاد فرا میخواند
. وی بر اهمیت جمهوری توران، به عنوان متحد طبیعی بولشویسم و پیشتاز انقلاب شرق، تأکید میکرد.
بدین ترتیب، در درون
حزب بولشویک ، یک فراکسیون مسلمان پدید آمد که نشان میداد این کمونیستهای مسلمانِ نخستین به مانند جدیدهای قدیمی، بی آنکه میان تزاریسم و یا شوروی فرقی قائل باشند، به دولت روس و روسها و بهطور کلی به غربیها احساس بی اعتمادی عمیقی دارند.
سرانجام، پس از استقرار نظام شوروی، سلطان گالیف در ۱۳۰۲ ش /۱۹۲۳، به اتهام ترویج ملی
گرایی و تهدید امنیت شوروی، از حزب اخراج گردید و در ۱۳۰۷ ش/ ۱۹۲۸ به اردوگاه زندانیان فرستاده شد و از آن پس ناپدید گردید.
اخراج جدیدها از حزب و ادارات دولتی و
حبس و
تبعید و حتی
اعدام آنان، که از اواخر دهة ۱۳۰۰ ش /۱۹۲۰ آغاز گردیده بود، در نیمة دوم دهة بعدی، که دورة تصفیه های خونین بود، ابعاد وسیع تر و وحشتناک تری یافت و اکثر قریب به اتفاق جدیدهای سرشناس در سراسر مناطق مسلمان نشین، با شعار «تصفیة کادرهای دولت و حزب کمونیست از دشمنان خلق و ملی
گرایان»، بازداشت و بیشترشان تیرباران شدند. کار دشمنی با جدیدها دراین دوره چندان بالا گرفت که قبرِ گاسپرالی در باغچه سرای، تخریب و در جای آن مجتمع آپارتمانی ساخته شد و در جریان ستردن نشانه های جدیدیه، حتی آثار مکتوب جدیدها در کتابخانهها مشمول تصفیه شد.
پیامدها. جنبش جدیدها نتوانست به شعار «اتحاد در زبان و فکر و عمل» گاسپرالی جامة عمل بپوشاند، بر واقعیت پراکندگی جغرافیایی فایق بیاید و در برابر بولشویسم از خود دفاع نماید.
با این همه، این نهضت دستاوردهایی داشت که اهم آنها عبارت بود از:
۱)
اصلاحات در زمینة آموزش و پرورش و تأسیس مدارس جدید که حاصل آن پرورش نسلی بود که پذیرای افکار و عقاید نوگرایانه و
اصلاح طلبانه بودند، مدارسی که از نظر بازتولید اجتماعی جنبش نیز اهمیت داشتند.
۲) افزایش علاقه به سوادآموزی و روزافزون شدن شمار سوادآموزان و باسوادان در پرتو تسهیل خواندن و نوشتن و به کارگرفتن شیوه های نوین آموزش و پرورش.
۳) رشد خودآگاهی ملی و توسعة ایدئولوژی آزادی بخش ملی.
۴) کوشش در راه تدوین اصول
اصلاح تدریجی برای حل مسائل اجتماعی.
۵) ارتقای مقام زن در جامعه.
۶) داشتن سهم در توسعة مطبوعات ملی و تکوین ادبیات و هنر نوین، به ویژه نمایش (سطور قبل).
۷) پذیرفتن اشکال نوینی از جامعه پذیری با بنیان نهادن و ترویج انجمنهای خیریة معارف گستر.
۸) تحول در جهان بینی، چنانکه مردم
آسیای مرکزی در اوایل قرن بیستم نه تنها درباره اندیشه های نو مباحثه میکردند، بلکه این مباحثه را به شیوه و بیانی نو پیش میبردند.
با این همه، ضمن آنکه توفیق جدیدها در زمینه های مذکور نسبی بود، در زمینه های دیگر هم، به علت موانع موجود، توفیقی نداشت،
وانگهی این نهضت هرگز نتوانست بهطور کامل جانشین شیوة سنّتی تفکر و عمل شود.
در دوره های مختلف حکومت شوروی، با جدیدیه و جدیدها برخوردهای متفاوتی شده است که فراز و نشیب آن را در آثار مربوط به جدیدهای تاتار از انقلاب کمونیستی تا فروپاشی اتحاد شوروی، می توان دنبال کرد.
۱) در
دایرة المعارف هایی که در اتحاد جماهیر شوروی سابق چاپ شده است، جدیدیه به طور کلی یک جنبش سیاسی با گرایش ایدئولوژیک بورژوا ـ لیبرالی ضدانقلابی، دارای تمایلات پان ترکیستی و پان اسلامیستی، ارزیابی شده و ضمن اشاره به
اصلاح طلبی جدیدها در زمینة آموزش و پرورش، ادعا شده است که آنان تنها از
اصلاحات محدود اسلامی و نیز از برچیدن بقایای فئودالیسم، آن هم به منظور زمینه سازی برای رشد و توسعة بورژوازی، جانبداری و حتی بهطور ضمنی از حکومت تزاری دفاع میکردند و در تلاش بودند تودهها را از فعالیتهای انقلابی بازدارند
۲) مورخان شوروی نیز تلقین میکردند که مترقی ارزیابی کردن جدیدها دور از واقع بینی است، چرا که آنان نه تنها از مردم دفاع نمیکردند، بلکه ضدمردم بودند.
استقلال و خودگردانی را نیز از آن روی میخواستند که تنها خودشان زحمتکشان را تاراج کنند
۳) ولی، به نظری، آنان نه به ادعای استعمارگران تزاری «انقلابی و تجزیه طلب» بودند و نه به گفتة بولشویکها «ارتجاعی و دشمن خلق»، بلکه نهضت جدیدها جنبشی برآمده از بطن جوامع مسلمان روسیه در اوضاع زمانی و مکانی خاص بود و مجموعاً در عداد جریانهای فکری غربگرای
اصلاح طلب و ترقی خواه قرار میگیرد
و خود نشانه ای است از بیداری ملل مسلمان روسیه.
مسئلة اصلی جدیدها، چه در دورة تزاری و چه در زمان شوروی، این بود که چگونه میتوان با حفظ هویت اسلامی ـ ملی و مستهلک نشدن در جریان روسی گردانی، تمدن معاصر را اخذ کرد.
اگر چه در دوران حاکمیت کمونیسم در شوروی بیشترین ضربه به جدیدها وارد شد،
این جریان بار دیگر پس از فروپاشی اتحاد شوروی، به سبب نقش بسزایی که از نظر فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در دهه های پایانی قرن نوزدهم و دهه های نخست قرن بیستم در مناطق مسلمان نشین روسیه داشت، به جهات مختلف، به ویژه از جهت بازیابی هویت ملی، در کشورهای تازه به استقلال رسیده موردتوجه قرار گرفت.
اعادة حیثیت از جدیدهای محکوم شده در دورة استالین، تحقیقات گسترده برای بازشناسی رهبران فکری و سیاسی جدیدها و تجدید چاپ و انتشار آثار آنان، و برگزاری همایشی در مورد گاسپرالی در اسفند ۱۳۷۰/ مارس ۱۹۹۱، از جلوه های این توجه است.
این جریان که در دورة شوروی پنداشته میشد که از بین رفته است، در سالهای پس از فروپاشی اتحاد شوروی، منبع الهام جنبشهای ملی در کشورهای تازه به استقلال رسیدة مذکور شده است؛ چنانکه جنبش جبهة خلق در جمهوری آذربایجان، جنبش ارک در ازبکستان و جنبشهای بیداری در قازان و کریمه ریشه در نهضت جدیدها دارند.
۴) در مقابل «جریان نو قدیمی» نیز سربرآورده است: آنان جدیدها را به تسلیم در برابر فشار فرهنگی
اروپا متهم، و از ترویج اندیشه های قدیمی در جامعه حمایت میکنند.
۵) در برابر این دو جریان، گروهی دیگر جریانهای قدیمی گرا، جدیدی گرا و صوفی
گرایی را رد میکنند و خود گرایش
سلفی (وهابی) دارند
(۱) فریدون آدمیت ، اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده ، تهران ۱۳۴۹ ش ؛
(۲) شیرین آکینر، اقوام مسلمان اتحاد شوروی ، ترجمة علی خزاعی فر، مشهد ۱۳۶۶ ش ؛
(۳) «بادکوبه »، تربیت ، ش ۱۱۸، ۶ رمضان ۱۳۲۴؛
(۴) امیرعالم خان بن امیر عبدالاحد، خاطره های امیرعالم خان ( تاریخ حزن الملل بخارا )، پیشگفتار و توضیحات از احرار مختاراف ، تهران ۱۳۷۳ ش ؛
(۵) آلکساندر بنیگسن و ماری براکس آپ ، مسلمانان شوروی : گذشته ، حال و آینده ، ترجمة کاوه بیات ، تهران ۱۳۷۰ ش ؛
(۶) محسن جعفری مذهب ،«سالهای بحران در بخارا»، جهان کتاب ، سال ۶، ش ۱۹ـ ۲۰ (بهمن ۱۳۸۰)؛
(۷) دانشنامة ادب فارسی ، به سرپرستی حسن انوشه ، ج ۱، آسیای مرکزی ، تهران : مؤسسة فرهنگی و انتشاراتی دانشنامه ، ۱۳۷۵ ش ؛
(۸) نظامعلی دهنوی ، ایرانیان مهاجر در قفقاز: فعالیتهای فرهنگی آنان در سالهای ۱۹۰۰ م ـ ۱۹۳۱ م ، تهران ۱۳۸۳ ش ؛
(۹) رحیم رئیس نیا، ایران و عثمانی در آستانة قرن بیستم ، تبریز ۱۳۷۴ ش ؛
(۱۰) همو، «گذری بر اندیشه ها و آثار عباسقلی آقاقدسی (باکیخانوف )»، تاریخ روابط خارجی ، سال ۳، ش ۱۲ (پاییز ۱۳۸۱)؛
(۱۱) محمد جان شکوری ، صدر بخارا: تک نگاشتی در تحولات سیاسی ـ اجتماعی بخارای شریف طی نیمة پایانی امارات خانات منغیت ، به اهتمام صفا اخوان ، تهران ۱۳۸۰ ش ؛
محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء: وقایع نگاری تحولات سیاسی ـ اجتماعی بخارای شریف طی نیمة پایانی امارت خانات منغیت ، تحقیق و
(۱۲) پژوهش محمدجان شکوری ، تهران ۱۳۸۲ ش ؛
(۱۳) احمد زکی ولیدی طوغان ، قیام باسماچیان ، ترجمة علی کاتبی ، تهران ۱۳۶۸ ش ؛
(۱۴) دلارام علیمووا و اکبر اعظم خواجه یف ، «تاریخ نهضت جدیدیه در ترکستان : اوایل قرن بیستم »، مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز ، ش ۲۰ (زمستان ۱۳۷۶)؛
(۱۵) صدرالدین عینی ، تاریخ انقلاب فکری در بخارا ، تهران ۱۳۸۱ش ؛
۱۶- صدرالدین عینی، یادداشت ها ، چاپ سعیدی سیرجانی ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۱۷) باباجان غفوروف ، تاجیکان ، دوشنبه ۱۳۷۷ ش ؛
(۱۸) کستنکو کاپیتان اتاماژور، شرح آسیای مرکزی و انتشار سیویلیزاسیون روسی در آن با نقشة ممالک آسیای مرکزی ، ترجمة ماردروس داود خانف ، به اهتمام مؤتمن السلطان صنیع الدوله ، چاپ غلامحسین زرگری نژاد، تهران ۱۳۸۳ ش ؛
(۱۹) رحیم مسلمانیان قبادیانی ، ستاره های پامیر: آشنایی با تنی چند از ادیبان معاصر تاجیک ، تهران ۱۳۸۳ش ؛
(۲۰) لاریسا نیکولایوا، تاجیکستان : تحولات سیاسی ـ اجتماعی در یکصد سال اخیر ، تهران ۱۳۸۰ ش ؛
(۲۱) زاره واند ( مستعار مشترک ) ، افسانة پانتورانیسم ، ترجمة محمدرضا زرگر، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۲۲) Na zim A khundov, Sanadlarin dilila , Baku ۱۹۸۰؛
(۲۳) Yavuz Akp nar, Azer edebiyat ara t malar , Istanbul ۱۹۹۴؛
(۲۴) D.A. Alimova, "Jadidchilik haraka t n q ijtima i-siyasi ma hiyati va Jadidlar tafakkuri", in Jadidchilik: isla ha t, yanqilanish, mstaqillik va taraqq ya t chn krash , ed. D.A. Alimova et al ., Tashkant: Tashkant University, ۱۹۹۹؛
(۲۵) S. S. A zamkhojaev, "Turkista n mukhta riyati-Jadidlar mill i- demokratik davlatchilik gha yalarining amaldagi ifa dasi", in ibid؛
(۲۶) A zarba yja n adabiya t ta rikhi , ed. Sa mad Vurghun, Mirza Ibra himov, and M. A rif Da da shza da, vol. ۲, Baku ۱۹۶۰؛
(۲۷) A zarba yja n Sa vet Ensiklopedya s , Baku ۱۹۷۶-۱۹۸۷؛
(۲۸) A zarba yja n ta rikhi , ed. I. A . Hseynov et al , vol.۲, Baku: Azarbayjan SSR Elmler A ca demiya s Nashriyya t , ۱۹۶۴؛
(۲۹) A zarba yja n ta rikhi , ed. I qra r Aliyev, Baku: Elml, ۱۹۹۳؛
(۳۰) A zarba yja n ta rikhi , ed. Sleyma n Aliyarl , Baku: A zarba yja n Nashriyya t ۱۹۹۶؛
(۳۱) A zarba yja n ta rikhi , ed. M.A. Isma y lov et al ., vol. ۴, Baku: A zarba yja n Dvlat Nashriyya t ۲۰۰۰؛
(۳۲) A zarba yja n ta rikhi , ed. M.A. Isma y lov et al ., vol.۵, Baku: Elm Nashriyya t ۲۰۰۱؛
(۳۳) A. Bennigsen and C. Lemercier-Quelquejay, L'Islam en Union Sovietique , Paris ۱۹۶۸؛
(۳۴) Alexandre Bennigsen and S. Enders Wimbush, Muslims of the Soviet empire: a guide , London ۱۹۸۵؛
(۳۵) Cengiz ´ag la, Azerbaycan da milliyet ilik ve politika , Ankara ۲۰۰۲؛
(۳۶) Helen Carrere d , Encausse, Islam and the Russian empire: reform and revolution in Central Asia , tr. Quintin Hoare, London ۱۹۸۸؛
(۳۷) Nadir Devlet, Rusya trklerinin milli mcadele ta rihi: ۱۹۰۵-۱۹۱۷ , Ankara ۱۹۹۹؛
(۳۸) EI ۲ . s.vv. "Djad d" (by B. Spuler), "Gaspral (Gasprinski), Isma l" (by Z.V.Togan)؛
(۳۹) Ensiklopediya yi Sa vetii Ta jik , Dushanbe ۱۹۷۸-۱۹۸۸؛
(۴۰) Abdur , rauf Fitrat, Moludi sharif ya khud mir , a ti khayr-ul-bashar , ed. Sa h Tabarov, Dushanbe ۲۰۰۳؛
(۴۱) Isma l Gaspral , Mu salma na ni da rurra hat , tr. Abdur , rauf Fitrati Bukha ra , Dushanbe ۲۰۰۲؛
(۴۲) Great Soviet encyclopedia , New York ۱۹۷۳-۱۹۸۳, s.vv. "Jadidism" (by A.V. Piaskovskii), "Azerbaijan Soviet Socialist Republic: Education and cultural affairs"؛
(۴۳) I sa Habibbayli, Jalil Mammadquluza da: mhiti va ma sirlari , Baku ۱۹۹۷؛
(۴۴) Sa diq Hseynov, Seyid Azim Shirvaninin ya ra d j l q yolu , Baku ۱۹۷۷؛
(۴۵) IA , s.vv. "A zer . c.v:A zer edebiyat nda teceddd devri" (by M.Fuad Kprl), "Kazan", "Matbuat. II. ۵: K r m Trkleri" (by Re id Rahmeti Arat)؛
(۴۶) Mahmud Isma y lov, A zarba yja n ta rikhi , Baku ۱۹۹۳؛
(۴۷) Esmira Ja va dova , Satirlarda dyunan urak , Baku ۱۹۸۸؛
Ahmet
(۴۸) Kanl dere, "Soviet ve Trk tarih yaz c l g §nda Rusya mslmanlar n n d nce tarihi", Trkiye ara t rmalar literatr dergisi , vol.۲, no.۱ (۲۰۰۴)؛
(۴۹) N. Karimov, "xx asr ba shlar dagi ta rikhii vaziiat va jadidchilik harakatining vujudga Kelishi", in Jadidchilik , ibid؛
(۵۰) Kemal H. Ka rpa t, I sla m' n siyasalla mas , tr. iar Yalµ n, Istanbul ۲۰۰۴؛
(۵۱) Devendra Kaushik, Central Asia in modern times: a history from the early ۱۹ th century , ed. N. Khalifin, Moscow ۱۹۷۰؛
(۵۲) Adeeb Khalid, The politics of Muslim cultural reform: Jadidism in Central Asia , Berkeley ۱۹۹۸؛
(۵۳) Jacob M. Landau, Pan-Turkism: from Irredentism to cooperation , London ۱۹۹۵؛
(۵۴) Ira M. Lapidus, A history of Islamic societies , Cambridge ۱۹۹۱؛
(۵۵) Edward J. Lazzerini, "Ethnicity and the uses of history: the case of the Volga Tatars and Jadidism", Central Asian survey (Oct. ۱۹۸۲- Jan. ۱۹۸۳)؛
(۵۶) Mirza Bala Mammadza da, Milli A zarba yja n haraka t , Baku ۱۹۹۲؛
(۵۷) Meydan Larousse , Istanbul ۱۹۷۹- ۱۹۸۱؛
(۵۸) mar Fa iq Ne ma nza da, Sechilmish asarlar , Baku ۱۹۹۲؛
(۵۹) The Oxford encyclopedia of the modern Islamic world , ed. John L.Esposito, New York ۱۹۹۵, s.v. "Jad dism" (by Edward J. Lazzerini)؛
(۶۰) Ma rufi Rajab , Islam: Jadidiya va inqila b , Dushanbe ۱۹۹۷؛
Q.K. Rajabov, "Jadidlar istiqla lchilik harakatining gha yavii rahnama lari", in
(۶۱) Jadidchilik , ibid؛
(۶۲) Sh. Riza ev, "Jadid ma rifatchiligi va tea tr", in ibid؛
(۶۳) Mahammad Ta gh Sidqi, Maktab heka ytlari , ed. Shirindil-Teymur Karimli, Baku ۱۹۹۶؛
(۶۴) Mana f Sleymanov, Eshitdiklarim, okhuduqlar m grdklarim , Baku ۱۹۸۹؛
(۶۵) Tadeusz Swietochowski, Mslman cemaatten ulusal kimlig §e: Rus Azerbaycan ۱۹۰۵-۱۹۲۰ , tr. Nuray Mert, Ankara ۱۹۸۸؛
(۶۶) TDVI A , s.vv. "Ced dcilik" (by Taha Akyol), "Gasp ral , I sma il Bey"(by Hakan K r ml ),"Kayyu m Na s r " (by I smail Trkog §lu and I brahim Mara),"Kazan" (by I smail Trkog §lu), "Kursav " (by I smail Trkog §lu and I brahim Mara ),"Merca n "(by Ahmet Kanl dere)؛
(۶۷) Hilmi Ziya غlken, Trkiye , de µag §da d nce tarihi , Istanbul ۱۹۶۶؛
(۶۸) Uzbek Sa vet Ensiklopediya s , Tashkant ۱۹۷۱-۱۹۸۰؛
(۶۹) Galina Yemelianova, "Islam inRussia: an historical perspective", in Islam in post-Soviet Russia: public and private faces , ed. Hilary Pilkington and Galina Yemelianova, London: Routledge Curzon, ۲۰۰۳؛
(۷۰) I brahim Yksel, Azerbaycan , da fikir hayat , Istanbul n.d.؛
(۷۱) Kh. Z. Z ya yev, "Jadidlar harakatining siyasi va ijt mai-ikt sa di zamini", in Jadidchilik , ibid؛
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جدیدها»، شماره۴۵۳۰.