نقطویه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
نقطویه شاخهای فرعی از
فرقه حروفیه است که پس از یک دوره انزوای صد ساله به صورت یک جنبش مهم سیاسی مذهبی مخالف در
ایران دوره
صفوی ظهور کرد و در هند(نیز) نقش مهمی در پایه گذاری
دین الهی (که ترکیبی بود از
اسلام، هندوئیسم و ادیان ایرانی)
در
زمان اکبر پادشاه هند ایفا نمود.
عنوان نقطوی برای آنها یا از آن روست که در نزد ایشان خاک نقطه آغاز همه چیز است و سه عنصر دیگر (
آب،
باد،
آتش) از آن بوجود آمدهاند و یا به سبب استفاده آنها از دو، سه و یا چهار نقطه به عنوان اختصارات رمزی در نوشتههای ایشان که به صورتهای مختلفی چیده شدهاند.
در عصر تیمور لنگ (فوت ۸۰۶ هـ ق)،
فضل الله استرآبادی (مقتول ۷۹۶ هـ ق) فرقه «حروفی» را پایه گذاری کرد، اما در پایان همین دوره، حروفیها رو به اضمحلال رفتند و در عوض فرقه «نقطوی» قدرت یافتند و توانستند تا چند
قرن نه فقط ایران، بلکه هندوستان و
ترکیه را نیز تحت تاثیر قرار دهند. اهل نقطه، واحدیه و امناء، پسیخانیان یا پسیخانها، محمودیه، ملاحده، تناسخیه یا اهل تناسخ و اهل زندقه نامهای دیگریست که بر نقطویان نهاده شده است.
جریان نقطویه را میتوان به سه مقطع تاریخی تقسیم نمود:
۱. چگونگی پیدایش و تکوین این فرقه که
قرن نهم را در برمی گیرد و اغلب آرای دینی آنها به همین زمان برمی گردد.
۲. دوره تکاپوی سیاسی نقطویه؛ در این دوره نقطویه بیش از آنکه جریانی صوفیانه یا مذهبی باشد در پوشش
متصوفه به فعالیتهای گسترده سیاسی علیه نظام موجود میپردازد که به سختی نیز سرکوب میگردد، این مقطع از تکاپوی نقطویان، مقارن با
حکومت صفویه است.
۳. پس از دوره
صفوی که بسیاری از نقطویان علی رغم آنکه برای حفظ اندیشههای خود به هند
هجرت کردند؛ اما با گذشت زمان، آرام آرام، دیگر از نقطویان با این نام و بصورت مشخص نشانی نمیتوان یافت اما اندیشههای آنان در فرق دیگر قابل جستجو و تشخیص است، یعنی دروه انتقال میراث فکری آنان به دیگران، از جمله فرق مذهبی که بسیاری از آرائ و تفکرات نقطوی را در خود جای دادند،
بابیه بودند.
محمود پسیخانی بنیانگذار نقطویه در روستای پسیخان، نزدیک فومن
گیلان به دنیا آمد. وی از پیروان فضل الله استرآبادی بنیانگذار حروفیه بود. اما به خاطر ادعای مغرورانهاش از جنبش طرد شد. از این رو القاب او نزد حروفیه، «محمود مردود» و «محمود مطرود» بود. گفته میشود او در
سال ۸۰۰هـ ق یعنی آغاز
سده نهم هجری خود را مهدی و آورنده شریعتی نو میدانست. در واقع هیچ اطلاعی درباره زندگی او در دست نیست، جز اینکه او در سال ۸۱۸ هـ ق هنگامی که نوشتن یکی از کتابهایش «جواز السائرین» را به پایان رساند ساکن استرآباد بوده است. او در سال ۸۳۱ هـ ق درگذشت. احتمالا با غرق کردن خود در
رود ارس خودکشی کرد. اما نقطویان این ادعا را همچون دروغی دشمنانه رد میکنند. گفته میشود محمد پسیخانی ۱۶ کتاب و ۱۰۰۱ رساله (نسخ) در گسترش آیین خویش نوشته است.
مهمترین آموزه محمود نوعی «ماده گرایی معتقد به تناسخ» است که بر طبق آن ذرات بدن بعد از مرگ متلاشی نمیشود؛ بلکه به عنوان یک توده مجزا جذب خاک میشود و دوباره بصورت
گیاه یا جماد ظاهر میشود. احتمالا بوسیله حیوانها یا انسانها مصرف میشود، شان و مرتبه وجودی که آنها سرانجام به آن تبدیل خواهند شد بسته به میزان فضیلت و معرفتی دارد که مالک پیشین کسب کرده است. هنگامی که وجودی از یک مرتبه به مرتبه دیگر صعود یا نزول میکند آثار نشاة (وجود) پیشین قابل رؤیت است. این آثار را با چشم بصیرت میتوان دید و درک این آثار را احصاء میگویند. محمود مدعی بود تجسد یافته مقام اعلی
رسول اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
علی(علیهالسّلام) است، همچنین
موسی(علیهالسّلام) در
امام حسین(علیهالسّلام) تجسد یافته و
فرعون در یزید. در نزد او کل عمر عالم ۶۴۰۰۰ سال است که به چهار دوره ۱۶۰۰۰ ساله تقسیم میشود که به ترتیب عبارتند از: ظهور، بطون، سر، علانیه. هریک از این دورهها به نوبت به ۸۰۰۰ سال دور عرب (دوره استعراب)، که در طول آن هدایت بشریت به «مرسل مکمل عرب» واگذار شده است و ۸۰۰۰ سال دور پارسی (دوره استعجام) که «مبین مکمل عجم» بر آن ریاست دارد تقسیم میشود. ظهور محمود پسیخانی
دلالت دارد بر آغاز یکی از همین ادوار پارسی و گیلان و
مازندران در دور او جایگزین
مکه و
مدینه شدهاند.
وی برای اینکه اعداد و ارقامش دقیقتر گردد ماهها را هم به ۳۲ روز فرض کرده که ضریبی از هشت باشند و هفته را نیز به هشتک تبدیل نمود و به این ترتیب آغاز سال ۸۰۰ هـ ق را پایان دور عرب و آغاز دور عجم میخواند. عجمگرایی و عرب ستیزی از بارزترین جنبههای فکری نقطویه است که در حقیقت وجه مشترک جریانات سیاسی-مذهبی ایران دوره اسلامی است، خصوصا در این
زمان که پس از پایان سیطره عرب، قوم وحشی و غارتگر
مغول بر کشور حاکم شده بودند این جنبه در بین چنین حرکتهایی بیشتر بچشم میخورد. همچنین محمود از اندیشه کهن هزارهها در ایران یاری جسته و برای هر هزار سال یک «مبین» قرار میدهد. محمود هرگز
ازدواج نکرد و در آیین خود مرتبهای را بنیان نهاد که «واحد» خوانده میشد و این رتبه در واقع برابر با
انسان کامل و حتی مطابق باورهای نقطویان برابر خدا محسوب میشد. انسانی که به واحد رسیده بود و خدا میشد در این مرحله وی آزادی عمل کامل مییافت و خود محور و معیار همه چیز میشد. این اندیشه به نوعی با باورهای تناسخی نقطویان پیوند خورده بود؛ زیرا در عقاید تناسخی آنها هر چیزی کمالی داشت، مثلا کمال حیوانات
اسب و میمون بود و کمال انسان نیز رسیدن به خود و خدا شدن بود. محمود همواره پیروان خود را به
زهد و
تقوا تشویق میکرد و حتی بلندترین مقام انسانی را در ترک لذایذ و تجرد جستن از دنیا بازگو میکرد، در مقابل «واحد» مرتبه «امناء» بود یعنی: نقطویانی که زهد و تقوا پیش میگیرند اما ازدواج هم میکنند، افراد متاهل این گروه را «امین» میخوانند. امنا هرگز نمیتوانند به مقام واحد برسند. از این رو به نقطویان «واحدیه» نیز میگویند. واژه واحد طبق حروف ابجدی برابر عدد ۱۹ میشود و این عدد از ارقام مهم و مذهبی آیین نقطوی است.
غالب مدعیان
مهدویت دروغین سید هم بودهاند و یا به
دروغ دعوی سیادت داشتهاند، اما از دیرباز کسانی بوداند که با انتساب معنوی به
اهل بیت و آل محمد خود را «محمدی» و نیز مهدی میدانستند. این نظریه بر پایه
حدیث نبوی «سلمان منا اهل البیت» بنا شد و ظاهرا نخستین بار آن را
ابو الخطاب اسدی، غالی معروف (مقتول ۱۳۸ هـ ق) اظهار کرده است. او به عنوان پدر معنوی
اسماعیل بن جعفر صادق علیهالسّلام خود را «ابو اسماعیل» نامید و میگفت: تنها آن فرزندخواندگی معتبر است که معنوی و با گزینش الهی باشد. این نظریه (یعنی به اعتبار پیوستگی معنوی، جزء خاندان پیغمبر به حساب آمدن) از
تشیع به تصوف انتقال یافت و بعدها مورد توجه و استناد حلاج و شلمغانی قرار گرفت. ماسینیون حلاج را از غلات سلمانی (سینیه در مقابل میمیه یا
محمدیه ) محسوب داشته و شلمغانی هم نظرش این بوده که امامت هم از خاندان عباس و هم طالبی بیرون میرود. در واقع حلاج و شلمغانی ولایت را که وراثت معنوی پیغمبر است از وراثت جسمانی آن حضرت جدا میکردند. با این توضیح و به این اعتبار میتوان محمود پسیخانی را در مقابل سید فضل الله از نحله «سینیه» در مقابل نحله «میمیه» به حساب آورد؛ چراکه هر دو مدعی مهدویت بودهاند. اما فضل الله سید است، حال آنکه محمود سید نبوده است و چنین ادعایی نکرده و لازم نیز نمیدانسته است، اما این که امام زمان باید مرئی و مشهود باشد مورد تاکید اوست: «امام زمان مشهود و مشخص و مرئی باید». در مطرح کردن
روایات شیعی به عنوان عقاید بالفعل شیعیان تا آنجا پیش میرود که میگوید: «صاحب زمان را باید دست تا زانو برسد تا بدانند صاحب زمان است». سید فضل الله، و محمود پسیخانی برای جذب و جلب شیعیان این روایات را به عنوان مشهورات یا مسلمات شیعی بیان میکردهاند هم چنان که بعدها
سید علی محمد باب و
حسینعلی بهاء (که
اولی سید بود و دومی نبود) از اصطلاحات معمول در تشیع برای بسط دعوی ساختگی خود سود جستهاند.
در زمان
شاه اسماعیل، نخستین پادشاه
صفوی، جنبش نقطوی برای
اولین بار در انجدان نزدیک
کاشان ظاهر شد. انجدان مرکز اصلی اسماعیلیه پس از الموت بود و
شاه طاهر سی و یکمین امام اسماعیلیه نزاری با جمع کردن نقطویان و عدهای دیگر موجبات
خشم شاه اسماعیل را فراهم آورد و بعد از آن به سرعت مجبور به فرار به هند شد. در سال ۹۸۱ هـ ق
شاه طهماسب، مراد میرزا، سی و ششمین امام اسماعیلیان را بهمراه حامیان اسماعیلی و نقطویش در انجدان شکست داد و خود اورا بقتل رساند. در سال آخر پادشاهی طهماسب بسیاری از نقطویان در کاشان دستگیر شدند. در این ضمن مراکز فعالیت نقطویان به
ساوه،
نائین،
اصفهان و به ویژه
قزوین گسترش یافت. آیین نقطوی در قزوین توسط درویش خسرو تبلیغ میشد. درویش خسرو در زمان
شاه طهماسب با محدودیتهایی مواجه شد اما در دوران
شاه اسماعیل دوم،
سلطان محمد خدابنده و سالهای آغازین حکومت
شاه عباس به دور لز مزاحمت بسر میبرد. رابطه
شاه عباس با درویش خسرو در ابتدا بسیار دوستانه و صمیمانه بود و حتی توسط درویش تراب و درویش کمال اقلیدی با رتبه امین به جرگه نقطویان درآمد. اما جنبش نقطوی برای
شاه عباس بدون خطر نبود و در سال ۹۹۹ هـ ق قیامی نقطوی در اصطهبانات فارس بوقوع پیوست که سرکوب شد. رابطه
شاه عباس با درویش خسرو طی دوسال رو به تیرگی نهاد و سرانجام با حمله به تکیه او در قزوین، بسیاری از نقطویا کشته و یا دستگیر شدند و درویش خسرو نیز پس از سه روز شکنجه به قتل رسید و جسدش تا یک هفته بر سر دار در معرض عموم قرار گرفت. دستگیری و اعدام نقطویان در دیگر شهرها دنبال شد و در کاشان این فرقه برای همیشه ریشه کن شد. در این زمان بسیاری از نقطویان که شامل تعداد قابل توجهی
شاعر بود به هند پناهنده شدند، کسانی چون وقوعی نیشابوری، حیاتی کاشانی، علی اکبر تشبیهی، ملاصوفی مازندرانی (آملی)، حکیم عبادالله کاشانی و عبدالغنی یزدی. نقطویان در پیشگوییهایشان اکبر
شاه، امپراطور هند، را بعنوان نامزد دیگر فرکانروایی هزاره معرفی میکردند و بدین طریق در پایه ریزی آیین الهی اکبر او را یاری دادند میرشریف آملی، یکی از نقطویان، در انجمن ۱۹ نفرهای که این آیین را ایجاد کردند حضور داشت. با روی کار آمدن جهانگیر در
هند، نقطویان حضور فعال خود را در آنجا نیز از دست دادند. پس از
شاه عباس، در زمان
شاه صفی اول، بار دیگر درویش رضا در قزوین شورش کرده و کنترل شهر را نیز در دست گرفت اما قیام او شدیدا سرکوب شده و خود وی در ۱۰۴۱ گردن زده شد، در سال بعد پیروان درویش رضا، به رهبری شاطر گمنامی که شبیه او بود دوباره
قیام کردند اما دوباره سرکوب شدند و این مهر پایانی بود بر شورشهای نقطویه.
تاثیر نقطویان در اندیشه ایرانی وسیع بوده، به طوری که شمار قابل توجهی از شاعران و نویسندگان متهم از
ایران صفوی به هند رفتند، پس از آنکه جنبش نقطوی در ایران به دست
شاه طهماسب
اول و سپس
شاه عباس
اول سرکوب شد، این گریختگان در هند به حیات فرقهای خود ادامه دادند و البته بقایای اینان در آیینها و فرقههای دیگرمثلا دساتیریان و آذرکیوانیان و
فرقه خفشانی و بالاخره در بابیه ذوب و حل شدند. میتوان در مقولات اهل حق و نیز دراویش خاکسار نیز نشانههایی از تاثیرات نقطویه یافت. از این لحاظ مطالعه متون نقطوی اطلاعات مستقیمی از این جریان به دست میدهد و حتی به لحاظ تاریخ
فلسفه ایرانی هم اهمیت دارد، چنانکه مرحوم اقبال لاهوری در کتاب سیر فلسفه در ایران آورده است: «محمود... قرنها پیش از لایب نیتس یگانگی هستی را نفی کرد و مانند لایب نیتس باور داشت که جهان مجموعهای است از واحدها یا اجزای لایتجزای بسیط واحدها که از ازل بودهاند و از حیات بهره ورند... دگرگونی میپذیرند... و چون هست دوره هشت هزار ساله، از عمر جهان گذرد
جهان انحلال مییابد، اما مجددا با یکدیگر میآمیزند و جهان نوی پدیدار میسازند «.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «نقطویه».