نقش خلفای ثلاثه در ترور نافرجام پیامبر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
طبق برخی شواهد و قرائن
خلفای سهگانه در ترور نافرجام
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دست داشتهاند. در این مقاله به بررسی این شواهد و قرائن در منابع
اهلسنت میپردازیم.
این مطلب که برخی از
صحابه قصد داشتهاند
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را ترور کنند، از دیدگاه
شیعه و
سنی قطعی است؛ چنانچه در
قرآن کریم آمده است:
«یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ اِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا وَ ما نَقَمُوا اِلاَّ اَنْ اَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَاِنْ یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ وَ اِنْ یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً اَلیماً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِی الْاَرْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیرٍ؛
منافقان به نام خدا سوگند یاد میکنند که چیز بدی نگفتند (چنان نیست) آنان سخنان کفرآمیز بر زبان آوردند و بعد از اسلام آوردن، کافر شدند و تصمیماتی اتخاذ کردند که موفق به انجام آنها نشدند (سوء قصد بجان رسول خدا) آنها به جای آن که در برابر نعمت و ثروتی که به فضل و بخشش خدا و پیامبرش نصیب آنها شده، سپاسگزار باشند، در مقام کینه و دشمنی بر آمدند، با اینحال اگر توبه کنند برای آنها بسیار بهتر است و اگر نافرمانی کنند، خدا آنها را در دنیا و آخرت به عذابی بس دردناک مجازات خواهند کرد و در روی زمین هیچ دوست و یاوری برای آنان نخواهد بود.»
بسیاری از مفسرین
اهلسنت در تفسیر «وَهَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا» گفتهاند که مراد کسانی هستند که قصد داشتند در بازگشت از
جنگ تبوک رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را ترور نمایند؛ چنانچه
بیهقی در
دلائل النبوه و
سیوطی در
الدر المنثور مینویسند:
عن عروة قال رجع رسول الله صلی الله علیه وسلم قافلا من تبوک الی المدینة حتی اذا کان ببعض الطریق مکر برسول الله صلی الله علیه وسلم ناس من اصحابه فتآمروا ان یطرحوه من عقبة فی الطریق فلما بلغوا العقبة ارادوا ان یسلکوها معه فلما غشیهم رسول الله صلی الله علیه وسلم اخبر خبرهم فقال من شاء منکم ان یاخذ بطن الوادی فانه اوسع لکم واخذ رسول الله صلی الله علیه وسلم العقبة واخذ الناس ببطن الوادی الا النفر الذین مکروا برسول الله صلی الله علیه وسلم لما سمعوا ذلک استعدوا وتلثموا وقد هموا بامر عظیم وامر رسول الله صلی الله علیه وسلم حذیفة
بن الیمان رضی الله عنه وعمار
بن یاسر رضی الله عنه فمشیا معه مشیا فامر عمارا ان یاخذ بزمام الناقة وامر حذیفة یسوقها فبینما هم یسیرون اذ سمعوا وکزة القوم من ورائهم قد غشوه فغضب رسول الله صلی الله علیه وسلم وامر حذیفة ان یردهم وابصر حذیفة رضی الله عنه غضب رسول الله صلی الله علیه وسلم فرجع ومعه محجن فاستقبل وجوه رواحلهم فضربها ضربا بالمحجن وابصر القوم وهم متلثمون لا یشعروا انما ذلک فعل المسافر فرعبهم الله حین ابصروا حذیفة رضی الله عنه وظنوا ان مکرهم قد ظهر علیه فاسرعوا حتی خالطوا الناس واقبل حذیفة رضی الله عنه حتی ادرک رسول الله صلی الله علیه وسلم فلما ادرکه قال اضرب الراحلة یا حذیفة وامش انت یا عمار فاسرعوا حتی استووا باعلاها فخرجوا من العقبة ینتظرون الناس فقال النبی صلی الله علیه وسلم لحذیفة هل عرفت یا حذیفة من هؤلاء الرهط احدا قال حذیفة عرفت راحلة فلان وفلان وقال کانت ظلمة اللیل وغشیتهم وهم متلثمون فقال النبی صلی الله علیه وسلم هل علمتم ما کان شانهم وما ارادوا قالوا لا والله یا رسول الله قال فانهم مکروا لیسیروا معی حتی اذا طلعت فی العقبة طرحونی منها قالوا افلا تامر بهم یا رسول الله فنضرب اعناقهم قال اکره ان یتحدث الناس ویقولوا ان محمدا وضع یده فی اصحابه فسماهم لهما وقال اکتماهم.
بیهقی در دلائل النبوة از عروه روایت کرده که او گفت: هنگامی که رسول اللَّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با مسلمین از
تبوک مراجعت میکرد و در راه
مدینه بسیر خود ادامه میداد، گروهی از اصحاب او اجتماعی کردند، و تصمیم گرفتند که آن جناب را در یکی از گردنههای بین راه به طور مخفیانه از بین ببرند، و در نظر داشتند که با آن حضرت از راه عقبه حرکت کنند.
پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از این تصمیم خائنانه مطلع شد و فرمود: هر کس میل دارد از راه بیابان برود؛ زیرا که آن راه وسیع است و جمعیت به آسانی از آن میگذرد، حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم از راه عقبه که منطقه کوهستانی بود به راه خود ادامه داد، اما آن چند نفر که اراده قتل پیغمبر را داشتند برای این کار مهیا شدند، و صورتهای خود را پوشانیدند و جلو راه را گرفتند. حضرت رسول امر فرمود،
حذیفة بن یمان و
عمار بن یاسر در خدمتش باشند، و به عمار فرمود: مهار شتر را بگیرد و حذیفه هم او را سوق دهد، در این هنگام که راه میرفتند ناگهان صدای دویدن آن جماعت را شنیدند، که از پشت سر حرکت میکنند و آنان حضرت رسول را در میان گرفتند و در نظر داشتند قصد شوم خود را عملی کنند.
پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از این جهت به غضب آمد، و به حذیفه امر کرد که آن جماعت منافق را از آن جناب دور کند، حذیفه به طرف آنها حمله کرد و با عصائی که در دست داشت، بر صورت مرکبهای آنها زد و خود آنها را هم مضروب کرد، و آنها را شناخت، پس از این جریان
خداوند آنها را مرعوب نمود و آنها فهمیدند که حذیفه آنان را شناخته و مکرشان آشکار شده است، و با شتاب و عجله خودشان را به مسلمین رسانیدند و در میان آنها داخل شدند.
بعد از رفتن آنها حذیفه خدمت حضرت رسول رسید، و پیغمبر فرمود: حرکت کنید، و با شتاب از
عقبه خارج شدند، و منتظر بودند تا مردم برسند، پیغمبر اکرم فرمود: ای حذیفه شما این افراد را شناختید؟ عرض کرد: مرکب فلان و فلان را شناختم، و چون شب تاریک بود، و آنها هم صورتهای خود را پوشیده بودند، از تشخیص آنها عاجز شدم.
حضرت فرمود: فهمیدید که اینها چه قصدی داشتند و در نظر داشتند چه عملی انجام دهند؟ گفتند: مقصود آنان را ندانستیم، گفت: این جماعت در نظر گرفته بودند از تاریکی شب استفاده کنند و مرا از کوه بزیراندازند، عرض کردند:
یا رسول اللَّه! امر کنید تا مردم گردن آنها را بزنند، فرمود: من دوست ندارم مردم بگویند که محمد اصحاب خود را متهم میکند و آنها را میکشد، سپس رسول خدا آنها را معرفی کرد و فرمود: شما این موضوع را ندیده بگیرید و ابراز نکنید.
اما این که این افراد چه کسانی بودهاند روشن نیست. برخی از علمای اهلسنت همانند
ابنحزماندلسی که از استوانههای علمی اهلسنت به شمار میرود نام این افراد را آوره است. وی در کتاب
المحلی مینویسد:
اَنَّ اَبَا بَکْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ وَطَلْحَةَ وَسَعْدَ
بن ابیوَقَّاصٍ رضی الله عنهم اَرَادُوا قَتْلَ النبی صلی الله علیه وسلم وَاِلْقَاءَهُ من الْعَقَبَةِ فی تَبُوکَ.
ابوبکر،
عمر،
عثمان،
طلحه،
سعد بن ابیوقاص؛ قصد کشتن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را داشتند و میخواستند آن حضرت را از گردنهای در تبوک به پایین پرتاب کنند.
البته ابنحزم، وقتی این حدیث را نقل میکند، تنها اشکالی که به روایت دارد، وجود
ولید بن عبدالله بن جمیع در سلسله سند آن است و لذا میگوید که این روایت موضوع و کذب است.
ما در این جا نظر علمای
علم رجال و بزرگان اهلسنت را در باره
ولید بن عبدالله نقل میکنیم تا ببنیم که نظر ابنحزم از نظر علمی چه ارزشی دارد و تا چهاندازه قابل قبول است.
وقتی به کتابهای رجالی اهلسنت مراجعه میکنیم، میبینیم که بسیاری از علمای اهلسنت،
ولید بن عبدالله بن جمیع را توثیق کرده و او را صدوق و
ثقه خواندهاند؛
ابنحجر عسقلانی، حافظ علی الاطلاق اهلسنت و یکی دیگر از استوانههای علمی اهلسنت در
تقریب التهذیب درباره
ولید بن عبدالله بن جمیع مینویسد:
۷۴۵۹ -
الولید بن عبدالله بن جمیع الزهری المکی نزیل الکوفة صدوق.
ابنسعد در
الطبقات الکبری مینویسد:
الولید بن عبدالله بن جمیع الخزاعی من انفسهم وکان ثقة وله احادیث.
عجلی در
معرفة الثقات خودش مینویسد:
الولید بن عبدالله بن جمیع الزهری مکی ثقة.
رازی در کتاب
الجرج و التعدیل درباره او مینویسد:
نا عبدالرحمن نا
عبدالله بن احمد
بن محمد
بن حنبل فیما کتب الی قال قال ابی:
الولید بن جمیع لیس به باس. نا عبد الرحمن قال ذکره ابیعن اسحاق
بن منصور عن یحیی
بن معین انه قال:
الولید ابنجمیع ثقة. نا عبدالرحمن قال سئل ابیعن
الولید بن جمیع فقال: صالح الحدیث. نا عبد الرحمن قال سالت ابا زرعة عن
الولید بن جمیع فقال: لا باس به.
مزی در
تهذیب الکمال مینویسد:
قال
عبدالله بن احمد
بن حنبل عن ابیه، وابو داود: لیس به باس. وقال اسحاق
بن منصور، عن یحیی
بن معین: ثقة. وکذلک قال العجلی وقال ابوزرعة: لا باس به وقال ابوحاتم: صالح الحدیث.
ذهبی از بزرگترین علمای رجال اهلسنت در
میزان الاعتدال در باره
ولید بن جمیع مینویسد:
وثقه ابنمعین، والعجلی. وقال احمد وابو زرعة: لیس به باس. وقال ابوحاتم: صالح الحدیث.
و از همهء اینها مهمتر این که
مسلم نیشابوری در
صحیح مسلم دو بار از
ولید بن عبدالله بن جمیع روایت نقل کرده است: یک بار درجلد ۵، ص۱۷۷ ذیل باب الوفاء بالعهد، و بار دیگر در ج۸، ص۱۲۳ در کتاب صفات المنافقین و احکامهم. و این نشان میدهد که
ولید بن عبدالله از نظر ایشان موثق بوده است که از او حدیث نقل میکند و گرنه نباید نقل میکرد. و اگر کسی بخواهد
ولید بن عبدالله را تضعیف کند، باید نام صحیح را نیز از کتاب صحیح مسلم بردارد.
در نتیجه
ولید بن عبدالله بن جمیع ثقه است و به تبع آن این روایت نیز کاملا صحیحه است.
البته ما به صحت و سقم این مطلب که آنها در این ترور شرکت داشتهاند یا نه، کاری نداریم ما فقط میخواستیم سخن ابنحزماندلسی را از نظر علمی نقد و بررسی کنیم.
پس در حقیقت این علمای اهلسنت هستند که باید از این مطلب جواب دهند که چرا ابنحزماندلسی چنین روایتی را نقل و به صورت غیرعالمانه آن را رد کرده است.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «آیا عمر، ابوبکر و عثمان و... در ترور نافرجام رسول خدا (ص) دست داشتهاند؟»