نقد مکتب روانکاوی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
نظریه
روانکاوی درباره رفتار انسان را
زیگموند فروید (Sigmund Freud) در
اروپا تقریبا یک قرن پیش، زمانی وضع کرد که در
ایالات متحده رفتارگرایی در حال شکلگیری بود. نظریه
روانکاوی فروید از برخی جهات، آمیزهای از گونههای قرن نوزدهمی
علوم شناختی و فیزیولوژی است.
علیرغم
خدماتی که
روانکاوی به
روان
شناسی کرد، اما انتقادهایی نیز به این مکتب وارد شده که در این مقاله به آنها اشاره میشود.
قبل از ورود به بحث در مورد نقد این مکتب، ابتدا
خدمات این مکتب به
روانشناسی را یادآور میشویم:
۱- ارایه نوعی دیدگاه کاملا جدید از
روان
شناسی که بر رشد شخصیت فرد تاکید دارد.
۲- اهمیت تاثیر تجربههای اوان
کودکی بر رفتار
انسان، که
فروید آن را تشخیص داد.
۳- پیبردن و اشاره به اهمیت انگیزش و
اضطراب.
۴- به اثبات رسیدن
مکانیزمهای دفاعی این مکتب از راه
آزمایش.
۵- تاکید بر ناهشیار فرد.
اما انتقادهایی نیز به این مکتب وارد شده که در ذیل به آنها اشاره میشود:
فروید نظریه خودش را از مشاهدات شخصی به وجود آورد. بیشتر دادههای او از تحلیل رفتار خودش به دست آمدند. منبع دیگر دادهها مطالبی بودند که بیماران او هنگام قرار گرفتن بر روی کاناپه او در تداعی آزادشان به او میگفتند. مساله دیگر رویاهای او و بیمارانش میباشد که اغلب غیرقابل اثباتند.
به خاطر ماهیت برخی از نظریهها و فرضیههای فروید، آنها را هرگز نمیتوان در معرض آزمون قرار داد و لذا همیشه به صورت سازههای نظری باقی میمانند. به عنوان مثال میتوان به "
فرامن" اشاره کرد که اثبات شدنی نیست.
اسکینر از فروید به خاطر ناتوانی او در توصیف ماهیت عمل و ندادن هیچگونه ابعادی به آن انتقاد کرد. فروید درباره خاطرات، افکار و مواردی از این قبیل سخن گفت، ولی هیچ واحدی که بتوان آن را اندازهگیری کرد وجود نداشت. مفاهیمی مانند "
لیبیدو" یا "نیروگذاری روانی" به صورت هستههای فرضی تقریبا مبهم باقی ماندند.
فروید، ساختار شخصیت انسان را متشکل از بن، من و فرامن میداند که این ادعا بیشتر به سخن ادیبانه نزدیک است تا یک نظریه علمی؛ زیرا انسان با این که از وحدت ویژه برخوردار است، دارای ابعاد و مراتبی است که در آغاز تولد، این ابعاد بالقوه در او وجود دارد که دیر یا زود در جریان رشد و در ارتباط با محیط شکل میگیرد.
این احتمال وجود دارد که، فروید به هنگام یادآوری دادهها، تفسیر مجددی از آنان به عمل میآورده است. به هنگام استنتاج، او ممکن است به وسیله تمایل خود راهنمایی شده باشد تا مطالبی را در جهت تایید فرضیههایش پیدا کند. به عبارت دیگر او ممکن است آنچه را که میخواسته است بشنود، به یاد آورده و ثبت کرده باشد.
انتقاد دیگر به تفاوت یادداشتهای فروید درباره جلسههای درمان و شرح حال بیماران است که سرانجام منتشر کرده است که تصور میرود بر اساس آن یادداشتها نوشته شده باشد. پژوهشگری، یادداشتهای فروید و شرح حال منتشر شده بیماران را مقایسه کرده و در مورد آنها چندین تفاوت یافته است.
حتی اگر یادداشتها کامل و کلمه به کلمه نگهداری شده باشند، همیشه این اطمینان وجود نداشته است که اعتبار آنچه بیماران گزارش داده بودند، تعیین شود.
شرایطی که فروید تحت آن، دادههایش را جمعآوری کرده است غیرنظامدار و کنترلنشده است. او گفتههای هر بیمار را کلمه به کلمه ثبت نمیکرد بلکه از روی یادداشتهایی که چند ساعت بعد از ملاقات با بیمار تهیه کرده بود کار میکرد. در این فاصله مطمئنا بعضی از دادههای اصلی را بر اثر خیالپردازیهایی ضمن بازیابی و تحریف و حذف از دست میداد. بنابراین، دادهها تنها شامل آنهایی بودند که فروید به یاد میآورد.
انتقاد دیگر، مربوط به فرضیههای فروید میباشد. فرضیههایی مانند "غریزه زندگی" یا "غریزه مرگ" که نه میتوان آنها را اثبات کرد و نه میتوان رفتار فرد را در آینده بر اساس آنها پیشبینی کرد، در صورتی که یک
تئوری خوب آن است که بتواند به فرد قدرت پیشبینی بدهد.
فروید، تحت تاثیر (به اصطلاح)
فلسفه علمی پوزیتویسم، ارگانیسم انسان را نظام پیچیده انرژی میدانست. انرژی نیز حاصل غذا و تحلیل آن است که در اشکال مختلف فیزیولوژیکی و
روانشناختی ظاهر شده و بر حسب کارش نامگذاری میشود. این انرژی در شکل
روانشناختی خود به انرژی روانی موسوم است و بنابر "اصل بقاء" انرژی هیچ گاه از بین نمیرود، بلکه تغییر شکل مییابد. مثلا انرژی روانی به انرژی فیزیولوژیک یا بالعکس تبدیل میشود. پل میان انرژی بدن و شخصیت انسان را "نهاد" و غرایزش تشکیل میدهد.
مطالب فوق از جهاتی قابل بحث و توضیح میباشد:
از نظر ما تفکر پوزیتویسمی، مردود شناخته میشود و تعبیر
فلسفه علمی نیز خالی از
تضاد و
تناقض نیست.
ما انسان را موجودی صرفا مادی نمیدانیم، بلکه بعد اصلی او را
روح او میدانیم. بنابراین، انسان تنها
ارگانیسم نیست تا نظام پیچیده انرژی بتواند روح او را تبیین کند.
انرژی موجود در موجودات زنده، انرژی حیاتی است و ماهیتا با انرژی غیرحیاتی متفاوت است. انرژی غیرحیاتی در درون موجود زنده تبدیل به انرژی حیاتی میشود.
تفکر، امیال، آگاهیها و غیره نه از امور مادی و نه از فعل و انفعالات مادیاند و صرفا تحقق آنها، جنبه اعدادی برای تفکر و سایر پدیدههای روانی دارند هر چند به انرژی، و فعل و انفعالات فیزیولوژیکی هم نیاز دارند.
فروید "
نهاد" را پلی میان انرژی بدنی و شخصیت انسان معرفی میکند. اما در گفتار وی واقعیت و هویت این پل روشن نیست. آیا او آن را یک واقعیت روانی میداند یا یک امر فرضی؟
انتقادهای دیگری نیز وجود دارند که برخی، آنها را مهم میدانند، اما دیگران آنها را بیاهمیت میشمارند. از جمله این انتقادها تاکید زیاد فروید بر
میل جنسی و آسیبهای جنسی اوان کودکی، به علاوه ضعف خود شیوه
روانکاوی است.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله « نقد مکتب روانکاوی»، تاریخ بازیابی ۹۸/۰۱/۱۵.