ندبه (نحو)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ندبه بر وزن "فُعْلَه " مصدر از مادهی " ندب" و در لغت به معنای نوحه و زاری کردن است. (ندب المیت: بکی علیه.)
در اصطلاح
نحو "ندبه" ندایی است که به شخصی که
مصیبت (
مرگ ) به او رسیده، یا موضع درد و ناراحتی و یا سبب آن، متوجه میگردد.
مانند جایی که مادری در غم از دست دادن فرزند خود میگوید: "وا حُسینا".
متکلم در بهکارگیری ساختار "ندبه" ممکن است اغراضی همچون "اعلام عظمت مندوب"، "اظهار اهمیت و شدت آن" و یا "اظهار ناتوانی از تحمل آنچه بر وی پیش آمده"، داشته باشد.
معنای لغوی "ندبه" (نوحه و زاری کردن) در معنای اصطلاحی آن لحاظ شده است؛ به این بیان که متکلم با توجه دادن ندای خود به شخصی که مصیبت بزرگ به او رسیده یا موضع درد و ناراحتی و یا سبب آن، در واقع نوعی نوحه سرایی و زاری کرده است.
بیان این نکته قابل توجه است که ندبهی اصطلاحی از ترکیب
حرف ندا و مندوب تشکیل میشود
اما نوحه و زاری ممکن است با ساختار و الفاظ دیگری همچون "تَفَجّعتُ علی زیدٍ"، محقق شود؛ از این رو "ندبه" در معنای لغوی اعمّ از "ندبه" در اصطلاح نحو خواهد بود.
ندبه از دو رکن تشکیل شده است:
از میان
حروف ندا ، تنها دو حرف در ندبه به کار میرود:
الف. وا
حرف "وا" اختصاص به ندبه داشته و کاربرد بیشتری دارد؛ مانند: «وا حُسیناه».
ب. یا
حرف "یا" اختصاص به ندبه نداشته و در صورتی که با منادای محض (غیر مندوب) اشتباه نشود، در ندبه به کار میرود؛ مانند ندبهی مادری که در غم از دست دادن فرزند خود میگوید: «یا وَلدی لَهفی علیک»؛
دراین مثال "یا" از ادات ندبه و "ولدی"
اسم مندوب واقع شده است. این جمله با قرینه حالیه بیانگر ندبه است.
ذکر این نکته قابل توجه است که حذف "ادات ندبه" جایز نیست.
مندوب لفظی است که پس از ادات ندبه واقع شده و بر دو گونه است:
الف. متفجّععلیه
"متفجّععلیه"، شخصی را گویند که
مصیبت بزرگ (
مرگ ) به او رسیده و متکلم بر فقدان آن نوحه و زاری میکند؛ مانند: «وا مُحمّداه»؛ دراین مثال "مُحمّداه" متفجّععلیه است.
ب. متوجّعمنه
"متوجعمنه" بر دو گونه است:
۱. موضع و محل درد و ناراحتی؛ (بعضی از این نوع، به "متفجعله" تعبیر میکنند.)
مانند: «وا کَبداه»؛ در این مثال "کبد" موضع درد و ناراحتی است.
۲. سبب
درد و ناراحتی؛ مانند: «وا فَقراه»؛ در این مثال "
فقر " سبب درد و ناراحتی است.
"مندوب" در
اعراب و بنا، همان حکم
منادا را دارد. به عنوان مثال در صورتی که "مندوب"، مفردِ معرفه باشد مبنی بر ضمّ است؛ همچون "زیدُ" در عبارت «وا زیدُ» و در صورتی که "مندوب"، مضاف یا شبه مضاف باشد، منصوب است؛ همچون "عبدَالله" در عبارت «وا عبدَاللّه».
(بعضی عامل نصب محذوف را فعل "اندب" ذکر کردهاند.)
با توجه به جواز الحاق "الف" ندبه به آخر "مندوب"، آنچه در
اعراب "مندوب" اهمیت دارد، تغییراتی است که در صورت الحاق "الف" ندبه در آخر "مندوب" و حتی در خود "الف" ندبه ایجاد میشود. این تغییرات بر دو گونه است:
تغییر در آخر کلمه به صورت حذف و بر چهار گونه است:
الف. حذف آخر کلمه؛ مانند: «وا موساه»؛ دراین مثال "الف" مقصوره در لفظ "موسی" حذف گردیده و "الف" ندبه به آخر آن اضافه شده است.
ب. حذف تنوین؛ مانند: «وا مَن حَفَر بئرَ زمزَماه»؛ دراین مثال
تنوین مکسور از آخر لفظ "زمزم " حذف گردیده و "الف" ندبه به آخر آن اضافه شده است.
ج. حذف ضمّه؛ مانند: «وا زیداه»؛ دراین مثال ضمه از آخر"زید" حذف گردیده و "الف" ندبه به آخر آن اضافه شده است.
د. حذف کسره؛ مانند: «وا عبدَالملکاه»؛ دراین مثال کسره از آخر لفظ "عبدالملک" حذف گردیده و "الف" ندبه به آخر آن اضافه شده است.
تغییر در "الف" ندبه، با تبدیل آن با حرف دیگری است. این تبدیل بر دو گونه است:
الف. تبدیل به "یا"
در صورتی که حذف کسره از آخر
کلمه ، سبب اشتباه شود، "الف" ندبه تبدیل به "یا" میشود؛ مانند : «وا غُلامکی»؛ دراین مثال لفظ "غلامکی" در ابتدا "غلامکِ" بوده است، اما به دلیل اینکه حذف کسره باعث اشتباه بین مذکر و مونث میشود "الف" ندبه تبدیل به "یا" شده است.
ب. تبدیل به "واو"
در صورتی که حذف ضمّه از آخر کلمه سبب اشتباه شود، "الف" ندبه تبدیل به "واو" میشود؛ مانند: «وا غلامَهُو»؛ دراین مثال لفظ "غلامهو" در ابتدا "غلامَهُ" بوده است، اما به دلیل اینکه در صورت اضافه شدن "الف" ندبه به آخر آن با لفظ "غلامَها" که بیانگر تأنیث ضمیر در مضافالیه است، اشتباه میشود، "الف" ندبه تبدیل به "واو" شده است.
در مندوب شرط است که معرفه و معین (بدون ابهام) باشد؛ زیرا در صورتی که ندوب نکره یا معرفهی مبهم باشد، غرض از ندبه (اعلام عظمت
مصیبت و
بلا ) حاصل نمیشود.
در ادامه به اشکال "مندوب" که شرط یاد شده (معرفه و معین بودن) در آن رعایت گردیده، اشاره میشود:
۱. عَلَم؛ مانند: «وا حسیناه»؛ در این مثال "حسین"
اسم عَلَم واقع شده است؛ از این رو شرط مذکور در "مندوب" رعایت شده است.
۲. مضاف به معرفه؛ مانند: «وا عبدَالله»؛ دراین مثال "عبد" به لفظ "الله" اضافه شده که معرفه است.
۳. موصول مشترک غیر از "ال"، در صورتی که صلهی آن مشهور باشد؛ مانند: «وا مَن حَفَر بئرَ زمزَماه»؛ در این مثال "مَنْ" موصول مشترک بوده و صله آن (حفر بئر زمزماه) مشهور و مراد از آن "حضرت عبد المطلب" است.
گفتنی است در صورتی که مندوب، "متوجعمنه" باشد، نکره بودن آن جایز است؛
مانند: «وا مصیبتاه»؛ در این مثال "مصیبت" متوجعمنه و سبب درد و ناراحتی است.
اسم مندوب به سه شکل به کار میرود:
۱. الحاق "الف" (که به آن "الف" ندبه میگویند.)
به آخر آن؛ مانند: "واحُسینا".
۲. الحاق "الف" همراه با های ساکن (که از آن به های سکت تعبیر میشود.)
به آخر آن؛ مانند : "واحُسیناه".
۳. بدون "الف" و های ساکن که در این صورت حکم منادای غیر مندوب را خواهد داشت؛ مانند: "وا حسینُ ".
همانطور که در احکام منادا بیان شده است، منادا در صورت اضافه به یای متکلم به پنج صورت به کار میرود، که به عنوان مثال این پنج کاربرد در"یا عبدی" عبارتند از: "یا عبدِ"، "یا عبدَ"، "یا عبدِیْ"، "یا عبدیَ" و "یا عبدَا ". با توجه به این مقدمه در صورتی که مضاف به یای متکلم، منادای مندوب واقع شود، حکم منادای مندوب و الحاق "الف" ندبه به آخر آن وابسته به نحوهی کاربرد آن منادا پیش از ندبه بوده که از این جهت حکم منادا در چهار بخش مورد بررسی قرار میگیرد:
در این دو کاربرد، "الف" ندبه به آخر آن دو اضافه میشود: "وا عبدا" و در صورت وقف، الحاق های سکت به آخر آن جایز است: "وا عبداه".
در این صورت مندوب به دو نحو به کار میرود:
الف. حذف یای متکلم و الحاق "الف" ندبه؛ مانند: "وا عبدا".
ب. بقای یای متکلم با حرکت فتحه و الحاق "الف" ندبه به آن؛ مانند: "وا عبدیا".
۳. کاربرد "یا عبدیَ"
در این کاربرد، مندوب با الحاق "الف" ندبه و بدون حذف یای متکلم به کار میرود : "وا عبدیا".
دراین صورت "الف" در آخر منادا که منقلب از یای متکلم است، حذف شده و "الف" ندبه به آخر آن اضافه میشود : "وا عبدا".
۱.
آیه ی "أن تقولَ نفسٌ یا حسْرَتی عَلَی ما فَرّطتُ فی جَنبِ اللّه و إن کنتُ لَمنَ السّاخرین"؛
(این دستورها برای آن است که مبادا کسی روز
قیامت بگوید: افسوس برمن! از کوتاهیهایی که در اطاعت فرمان
خدا کردم و از
مسخره کنندگان
آیات او بودم)؛ دراین آیهی شریفه "وا" از ادات ندبه و "حسرتی" منادای مندوبی است که با حذف یای متکلم، "الف" ندبه به آن ملحق شده است.
۲. حدیث: "خَرَجَتْ أمُ کلثوم بنتُالحسین واضعةً یدها علی رأسها تندب و تقول وا محمداه هذا الحسین بالعراء"؛
(
ام کلثوم دختر
امام حسین علیهالسلام دستش را بر سر نهاد و شیون سرداد و میگفت: "وا محمداه" این حسین است که در بیابان است)؛ در این
حدیث شریف "وا" از ادات ندبه و "محمداه" اسم مندوبی است که "الف" ندبه به آن ملحق شده است.
(۱) قرآن کریم.
(۲) ابن منظور، جمال الدین ابی الفضل، لسان
العرب، بیروت، دار احیاء التراث
العربی، ۱۴۱۶هـق، چاپ اول.
(۳) حسن، عباس، النحوالوافی، تهران، آوند دانش، ۱۴۲۵هـق، چاپ اول.
(۴) ابن هشام الانصاری، جمال الدین بن یوسف و عبدالحمید، محیی الدین، سبیل الهدی علی شرح قطرالندی و بل الصدی، تحقیق عبدالجلیل العطا البکری، دمشق، مکتبة دارالفجر، ۱۴۲۲هـق، چاپ اول.
(۵) الصبان، محمدبن علی و الاشمونی، علی بن محمد بن عیسی و ابن مالک، محمد بن عبدالله بن مالک، حاشیة الصبان علی شرح الاشمونی علی الفیة ابن مالک، تحقیق طه عبدالرووف سعد، المکتبه التوفیقیه.
(۶) الشرتونی، رشید،
مبادی العربیة قسم النحو، قم، موسسة دار الذکر، ۱۴۱۷هـق، چاپ اول.
(۷) صفایی بوشهری، غلامعلی، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ش، چاپ اول.
(۸) جامی، عبدالرحمن بن احمد نورالدین، الفوائد الضیائیة، تحقیق اسامه طه الرفاعی، استانبول، دارالکتاب الاسلامی.
(۹) ابن هشام انصاری، جمال الدین بن یوسف و عبدالحمید، محیی الدین، اوضح المسالک الی الفیة ابن مالک و عده السالک الی تحقیق اوضح المسالک، جده، دارالطلائع.
(۱۰) سلطانی، محمد علی، الشواهد النحویه لبحوث الالفیه: عرض و مناقشه و
اعراب، دمشق، دار العصماء، ۲۰۰۵ م، چاپ اول.
(۱۱) شیخ صدوق، محمد بن علی، أمالی صدوق، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۰ هـق، چاپ پنجم.
سایت پژوهشکده باقرالعلوم