ناحیه برنو
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بُرنو، یا بَرنو، نامِ ناحیه ای در سرزمینهای داخلی
افریقای غربی میباشد.
در موارد زیر به کار میرود (اشتقاق کلمه روشن نیست؛ ریشه آن را در نام بِری بِری ـ بَری بَری ـ، که همسایگان به کنوریها دادهاند، میتوان باز یافت) : الف) در معنای بسیار وسیع، بر منطقه ای اطلاق میشود که مرزهای آن هیچگاه از لحاظ جغرافیایی مشخص نشده، اما یکی از دولتهای مهم بخشی از
سودانِ غربی در آن تشکیل شده است ب) ایالتی (مساحت، طبق آمار ۱۹۳۱: ۸۰۰، ۱۱۸ کیلومتر مربع) بین ۱۰ تا ۵ر۱۳ درجه عرض شمالی و ۱۰ تا ۱۴ درجه طول شرقی، در شمال
نیجریه ، شامل آن قسمت از منطقه (الف) که در غربِ مرزهای بین المللی اولیه انگلیس و آلمان و جنوب مرزهای بین المللی انگلیس و فرانسه واقع است و پس از
جنگ ۱۹۱۴ـ ۱۹۱۸ نوارِ باریکی در طول مرزِ شرقی کامرونِ پیشین آلمان، که به تحت الحمایگی بریتانیا درآمد، بر آن افزوده شد. بعلاوه، شیخ نشینهای برنو و دِکْوَه و چند واحدِ حکومتی دیگر را نیز دربر میگیرد.
برنو عمدتاً از جلگه شنی وسیعی تشکیل شده که دو رودخانه ـ یکی یوب در شمال که از مغرب به مشرق جریان دارد و دیگری یِدْسِرَم در جنوب که از جنوب به شمال جاری است ـ از آن گذشته در باتلاقهای ساحلی دریاچه چاد، در گوشه شمال شرقی برنو، فرو میرود. یگانه ارتفاعات برنو، در منتهاالیهِ جنوب و جنوب شرقی قرار دارند. در سابق، رودخانه شَری، که آن نیز از جنوب به شمال جریان داردو به
دریاچه چاد میریزد، مرز شرقی برنو شمرده میشد و آن را از سرزمین بَگِرمی مجزّا میکرد. جغرافیدانان و مورّخان اوایلِ قرون وسطی این ناحیه را به همین نام میشناختهاند. این نام در اطلسِ کاتالونیایی شارلِ پنجم (۷۷۷/۱۳۷۵) نیز آمده و عُمَری (متوفّی ۷۴۹) و
ابن خلدون (متوفی ۸۰۹) و
مقریزی (متوفّی ۸۴۶) و دیگران از آن یاد کردهاند. لئوی افریقایی (متوفی در حدود ۹۵۹) آن را دیده و وصف کرده است.
راهِ اصلی جدید آن (کانو ـ مِیدوگَری ـ فور ـ لامی)، مانند راهِ کاروانروِ قدیمی (کانو ـ کوکاوا ـ بِلما) سراسر این سرزمین را از مغرب به مشرق درمینوردد و چندین راهِ فرعی از آن به سوی شمال و جنوب منشعب میشود. فرودگاهی برای همه فصول سال در میدوگری و چند قطعه
زمین برای فرودِ اضطراری وجود دارد. در گذشته،
برده و
عاج صادراتِ عمده این ناحیه بود، ولی امروزه بادام زمینی،
پوست ،
صمغ ،
پنبه و محصولات متعدّد کم اهمیّتِ دیگر جای آنها را گرفته است. واردات آن انواع مصنوعات خصوصاً پارچههای نخی است. اساس داد و ستد پر رونقِ داخلی مبادله ماهی خشک کرده دریاچه چاد،
نمک و کولا (شیره دانه درختی از درختان بومی افریقا)ست.
در این سرزمین نه صنعتی وجود دارد نه شهر بزرگی، از لحاظ محصولات ضروری خود بسنده است و بیشتر سکنه آن کشاورزند. طبق سرشماری ۱۹۵۲، از ۳۶۱، ۷۹۰ مرد، ۵۶۱، ۳۷۶ به
کشاورزی و
ماهیگیری اشتغال داشتهاند. ثروتِ عمده آن گلههای پرشمار
گاو ،
گوسفند و
بز ، و همچنین شیلاتِ دریاچه چاد است.
سکنه این ناحیه، که در آغاز مقاله وصف آن آمده است، مشتمل است بر
قبایلِ کنوری ،
فُلانی،
هَوْسَه (حوصه)،
اعرابِ شُوَه و چند قبیله دیگر میباشد. در سرشماری ۱۹۵۲، ارقام عمده ایالت برنوی نیجریه عبارتاند از: کنوریها ۶۸۳، ۷۵۲ نفر؛ فلانیها ۹۴۴، ۱۶۸ نفر؛ هوسهها ۷۲۹، ۸۴ نفر؛ اعراب شوه ۹۰۹، ۹۸ نفر؛ وبُرَهها ۸۲۶، ۸۹ نفر. کلّ جمعیت ـ با محاسبه سایر قبایلِ کم جمعیت تری که عمدتاً
بت پرست اند و در ارتفاعات جنوب و جنوب شرقیِ ایالت زیست میکنند ـ ۷۰۸، ۵۹۵، ۱ نفر بوده است. در سرشماری ۱۹۸۱، جمعیّت کل به ۰۰۰، ۹۰۱، ۴ نفر بالغ میشد.
کنوری مهمترین زبانِ این سرزمین است، ولی گویشی از عربی که اعراب شوه بدان سخن میگویند، و زبان قبیله فلانی نیز نقش مهمی دارند. به زبانِ هوسه کمتر سخن گفته میشود و تنها کسبه شهرکها از آن استفاده میکنند. قبایلِ بت پرست زبانِ خاص خود را دارند. کسانی که در مدارس عالی تحصیل کردهاند به زبان انگلیسی نیز تکلّم میکنند.
تاریخ قدیم برنو با تاریخ امپراتوری
کانِم پیوند دارد. در ۴۶،
عُقبه بن نافع در مشرقِ «صحرای» مرکزی نفوذ کرد و تا تِبِستی در سرزمین توبو، در شمال دریاچه چاد، پیش رفت. مردم این منطقه، بنا به روایات افسانه ای، نسلی از غولان برخاسته از فِزّان بودند و «سو» خوانده میشدند. بنابه روایات، نخستین سلطان کانِم در این ناحیه سَیْف نامی بوده که خود را از نسلِ
سیف بن ذی یَزَنِ حِمْیَری میدانسته است. این روایت احتمالاً پس از
اسلام ساخته شده و سراپا جعلی است.
طبقه حاکمِ دیرین این ناحیه مَغُمی خوانده میشد. ریشه این کلمه را در واژههای کنوریِ «مَی» (حکمران) و مَغیره میتوان یافت. لفظ اخیر، عنوانِ ملکه مادرِ برنوست که دارای قدرتِ نظرگیری بوده و هست. دلایلی قوی متّکی بر روایات شفاهی و همچنین شواهدی مکتوب حاکی از آن است که این طبقه حاکم «سفید پوست» بودهاند و احتمال قوی میرود که این طبقه نخست مادری تبار بوده و در اصل با طوارق (به زبان عامیانه: طوآرِگ) خویشاوندی داشتهاند.
سَیْفَوَهها مردمی بادیه نشین بودند که سکنه شمالی تبو را یا در خود مستحیل کردند یا مطیع و منقاد ساختند، و خود امپراتوری کانم را، که مرکز آن نجمی بود، بنیان نهادند. گفتهاند: حکمرانانِ آنها به «سلطانِ بِری بِریها» اجازه دادند که در سرزمین آنان مستقر شود، و روایات از اشغال آن سرزمین به دست بری بریهای
مسلمان خبر میدهد که در ۱۸۴ از یمن و از طریق فِزّان و کُوَر آمده بودند. امپراتوری کانم پیش از قرن پنجم اسلام آورده بود و در قرن هفتم چندان قدرت داشت که نفوذش را در شمال شرقی تا مصر و در جنوب تا دکوه گسترش دهد.
ابن خلدون از سلطانِ کانم و
مالک الرقاب برنو یاد میکند، که لفظ اخیر احتمالاً به بخش جنوبی امپراتوری کانم از دریاچه چاد تا دکوه اطلاق شده است. اما در حدود ۷۹۱،
خاندان سیف را یکی از قبایل بومی از کانم بیرون راند و کوچهای قبیله ایِ متعاقب آن به کنوریها اجازه داد که به جانب مغرب دریاچه چاد پیشروی کنند و، سرانجام، حدود ۸۷۵ در ساحلِ رودِ یو، شهرِ بِرنی نگزرگمو را، که بعدها پایتختِ برنو و قوم کنوری شد، بنیان گذارند. این شهر مدت سه قرن پایتخت آنها بود.
با اینهمه، در حدود ۹۱۳ نجمی باز به تصرفِ کنوریها درآمد و قلمرو امپراتوری قدیمِ کانم خود تبدیل به ایالتی از امپراتوری جدید برنو گردید. در قرن دهم، به همّتِ چند تن از «مَی» های لایقی که پی درپی حکم راندند (محمّد، حک : ۹۳۲ـ ۹۵۲، دونَمه ، حک :۹۵۳ـ۹۷۰؛ عبداللّه ، حک : ۹۷۱ـ ۹۷۸، که در زمان فرمانروایی او نخست بار به سکنه «فلانیِ» برنو اشاره شده )، امپراتوری برنو گسترشِ فراوان یافت و البته فتح قلمرو
امپراتوری سُنغای ، رقیبِ برنو در غرب «صحرا»، در ۱۰۰۰، به دست مراکشیان به این جریان کمک کرد. بزرگترین این فرمانروایان احتمالاً
مَی ادریس اَتُمَهَ (متوفّی ۱۰۱۱) بود که با نبردهایی پیروزمندانه تا کانو پیش رفت و
قبایل ایر و
توبو را نیز مطیع ساخت. می ادریس برای زیارت به
مکه رفت، و هنگام نمو در دریاچه آلو نزدیک میدوگری، در کشتی درگذشت.
این اوج قدرتمندی دو قرن رکود در پی داشت (می علی، حک: ۱۰۵۵ـ ۱۰۹۵، سه بار به زیارت مکه رفت) که، در دورههایی از آن، امپراتوری برنو دست کم در موضع دفاعی بود، زیرا طوارق و کوارفه علی را در پایتخت خودش در محاصره گرفتند. عواملی چون
خشکسالیهای متوالی، که طول مدت یکی از آنها را هفت سال نوشتهاند، و هرج و مرجی که در پی تسلط مراکشیان بر امپراتوریِ سنغای پدیدار شد چه بسا در این امر دخیل بوده باشد. جهادِ فلانیها، که در آغاز قرن سیزدهم در نواحی غربی تر آغاز شد، در برنو بازتابهای عاجل داشت و سلطه برنو بر ایالات هوسه، واقع میان برنو و
سوکوتو ، مورد معارضه قرار گرفت.
در ۱۲۲۳ فلانیهای برنو در گُجْبَه گردِ هم آمدند،
می احمدبن علی را شکست دادند و پایتخت او، نگزرگمو، را غارت کردند (یکی از سردارانِ پیروز فُلانی در این لشکرکشی بعدها شهر و امیرنشینِ کَتَگُم را به نام سَرْکِن برنو بنا نهاد). می احمد به کانم گریخت و از حمایتِ
محمدالامین کانمی ، یکی از بزرگانِ آنجا که به
سرزمینهای اسلامی بسیار سفر کرده بود و به
علم و
تقوی شهرتِ بسیار داشت، برخوردار شد. محمدالامین میاحمد را دوباره بر سر کار آورد و فلانیها را بیرون راند؛ ولی، پس از مرگِ می احمد که اندکی بعد روی داد، فلانیها بازگشتند و جانشین وی،
دونمه بن احمد ، را شکست دادند. دونمه نیز به نوبه خود از محمد کانمی کمک خواست و میتوان گفت که تاریخِ جدید برنو از این زمان آغاز میشود. کانمی دوباره بر فلانیها و بَگِرمی پیروز شد و
خاندان سیفیان را، که قبلاً نیز حکومت کرده بودند، بر تختِ سلطنت نشاند و خود در کُکَوَه مستقر شد و در همانجا قدرت اصلی را به دست گرفت.
در همین شهر بود که در ۱۲۳۷ دِنهام با او ملاقات کرد. اما در حدود ۱۲۴۲، که خواست بار دیگر امپراتوری برنو را در ایالات هوسه مستقر سازد، توفیق نیافت. پس از این شکست، در ۱۲۵۱ درگذشت و پسرِ بزرگش، عمر، به جای او نشست و با فلانیها پیمانِ صلح بست. هنگامی که عمر برای مذاکره صلح رفته بود، خاندانِ سیف از حاکمِ وَدای خواستند تا برای بیرون راندنِ خاندان کانمی به آنها کمک کند، اما توطئه آنان با شکست روبرو شد. ابراهیم، که در آن زمان «مَی» بود، در ۱۲۶۲ اعدام شد و فرزندش، علی، آخرین بازمانده خاندان سیف، در
جنگ کشته شد. بدین سان، عمر حاکم قانونی و حقیقیِ برنو شد و عنوانِ «شِهو» (شیخ) را به جای «می» برگزید و، بدین سان، سلسله کانم بو به وجود آمد. وی ککوه را، که به دست مردم وَدای ویران شده بود، بازسازی کرد و در همینجا بود که دکتر بارِت در ۱۸۵۱ و ۱۸۵۵ به دیدار وی رفت. میتوان گفت جنگِ با ودای به صورت امری مستمر درآمده بود و این خود نیروی برنو را سخت کاهش میداد. و به همین جهت، زِندر، در منتهاالیه غربی، عملاً به سرزمینی مستقل تبدیل شد.
در ۱۸۹۳، رَبِه همراه با حدود دو هزار مرد مسلّح و تعلیم یافته، از وَدای وارد برنو شد. این سپاه نیرومندتر از آن بود که گروهی با سلاحهای سنتیِ خود بتوانند با آن مصاف دهند. وی «شهو» ی وقت، یکی از فرماندهانِ هاشم، را در اَمْجَه و سپس خودِ هاشم را در نزدیکی نگَلَه شکست داد. آنگاه،
ککوه را تسخیر و تاراج کرد، سپس به دکوه بازگشت و آنجا را مقرّ فرماندهی خود قرار داد و قلعه ای، که هنوز هم برجاست، در آن بنا کرد. محمدالامین، مشهور به
کیاری ، پسر عمِّ شهوهاشم، دستور داد هاشم را هنگام فرار مخفیانه به قتل رساندند و خود برای جنگ با ربه از گیدَم حرکت کرد. دو لشکر در گَشِگَر به یکدیگر رسیدند و کیاری نخست به پیروزیهایی دست یافت و حتی اردوگاهِ ربه را به تصرف درآورد؛ ولی، سرانجام، سپاهیانِ ربه او را وادار به فرار کردند. کیاری خود دستگیر و اعدام شد. این واقعه به هرگونه مقاومتی در مقابلِ ربه در برنو پایان داد. ربه در دکوه حکومتی نظامی بر سرِ کار آورد و، از همین مرکز، دستههایی را برای هجوم و غارت میفرستاد. فرمانروایی وی حاصلی جز ویرانی نداشت و خسارت و ازهم پاشیدگی عظیمی در سراسر آن منطقه وسیع برجای نهاد.
در ۱۳۱۸/۱۹۰۰ ربه از لشکریان فرانسوی به فرماندهی لامی شکست خورد و کشته شد. فرزندِ ربه، فضل اللّه، به سوی غرب گریخت، ولی فرانسویان به تعقیب او پرداختند و سرانجام در ۱۳ ربیع الثانیِ ۱۳۱۹/۳ اوت ۱۹۰۱، به دست سپاهیانی که، به فرماندهی سروان دانژویل، در گجبه نیجریه با وی درگیر شده بودند به قتل رسید (گجبه در ۲۴۰ کیلومتریِ مرزِ متصرفات فرانسه و انگلیس و در داخل سرزمین متعلق به انگلیس قرار داشت. این مرز هر چند از نظر اداری تصویب شده بود، هنوز کمیسیونهای تعیین سرحدّات آن را در محل مشخص نکرده بودند و همین امر، به خصوص در اوضاعِ پریشانی که بر ناحیه حکمفرما بود، آشفتگی شدیدی به بار آورد). مقامات فرانسوی حکومت را به سَنْده، یکی از فرزندانِ آخرین شهو، واگذار کردند، ولی وی از عهده ایفای مقاصد آنها برنیامد و، سرانجام، مقاماتِ انگلیسی شهو بُکرگَربای، برادر وی، را روی کار آورد و سلسله کانمی را بارِ دیگر بر کرسی حکومت نشاندند. شهوبُکَر نخست در مُنگُنُو مستقر شد؛ سپس به دکوه رفت.
سرانجام، در ۱۳۲۵ در یِروا، نزدیک میدوگری، اقامت گزید؛ و این محل تا به امروز مرکز برنو باقیمانده است. دکوه جزو کامِرون آلمان شد و، پس از شکست آلمان در جنگِ ۱۹۱۴ـ۱۹۱۸، جامعه ملل آن را به
قیمومتِ انگلیس و فرانسه درآورد، و دکوه جزو متصرفاتِ انگلیس شد.
جزئیات تاریخ برنو در قرنِ حاضر را در گزارشهای دولتی نیجریه میتوان یافت.
دین کنوریها، فلانیها،
اعراب شوه و اقوام هوسه
اسلام و مذهب آنها
مالکی است. از میان طریقتها،
قادریه و
تجانیه پیروان بیشتری دارند ولی پیروانِ دیگر طریقتها، از جمله سنوسیّه و شاذلیّه را نیز میتوان در آنجا یافت. هیأتهای اعزامیِ «کلیسای اخوان» (پروتستانهای امریکا) در میان قبایل بوره، در جنوب این ایالت، به فعالیت مشغول اند. از قراین چنین برمیآید که در شرایط فعلی، آنیمیسم (اعتقاد به اینکه همه اشیا دارای روح و شخصیت اند) قبایل مشرک، رفته رفته رو به نابودی است.
برجسته ترین جهانگردانِ اروپایی که از برنو دیدن کردهاند عبارتاند از: دنهام؛ اودنی و کلاپرتُن (۱۹۲۳)؛ بارت که در فاصله ۱۸۵۱ و ۱۸۵۵ چندین بار در دکوه اقامتی طولانی داشت و درباره تاریخ و اوضاعِ ناحیه اطلاعات فراوانی گرد آورد؛ فوگل (۱۸۵۴ـ۱۸۵۶)؛ برمان (۱۸۶۰)؛ رولْفْس (۱۸۶۶)؛ ناختیگل (۱۸۷۰ـ۱۸۷۲)؛ ماتوچی و ماساری (۱۸۸۰ـ۱۸۸۱) و مونتی (۱۸۹۲).
(۱)حسن بن محمد لئوی افریقایی، وصف افریقیا، ترجمه محمد حجی و محمد اخضر، بیروت ۱۹۸۳.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «برنو»، شماره۱۰۵۹.