مولی بن عمر نافع
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
نافع، مولی بن عمر، کنیهاش ابوعبدالله، محدّث و فقیه تابعی
قرن اول است.
زمان تولد او
معلوم نیست.
او هنگام فتوحات، به دست مسلمانان
اسیر شد
و اگر اخبار راجع به
اسارت او هنگام
فتح کابل در
سال ۴۴ صحیح باشد، احتمالاً در هنگام اسارت، نوجوان بوده است.
زادگاه وی را، به اختلاف، مغرب،
نیشابور (ابرشهر)، کابل، و کوههای براربنده در منطقۀ طالقان
ذکر کرده و برخی او را دیلمی دانستهاند.
ابنحبان
هیچ یک از این نظرها را نپذیرفته و از مبهم بودن مکان تولد او
سخن گفته است. حاکم نیشابوری نیز در تاریخ نیشابور نوشته است که او از اهالی نیشابور بود و هنگام فتوحات
خراسان اسیر شد.
در بیشتر
منابع و اخبار تاریخی نیز از او جزو اسیران شهر نیشابور یاد شده است.
نافع، در خبری، زادگاهش را کوههای براربندۀ منطقۀ طالقان معرفی کرده و احتمالاً دیلمی خوانده شدن او از باب ذکر نام منطقۀ مشهور به جای منطقۀ غیرمشهور بوده است.
دربارۀ چگونگی اسیر شدن وی اختلاف وجود دارد.
به نوشتۀ برخی، عبدالله بن عمر در سال ۴۴، هنگام
فتح کابل، وی را اسیر کرد.
ابنعساکر نوشته است
که ابن عمر، نافع را خرید. نافع سی
سال در خدمت ابن عمر بود
و به ولای او
شهرت یافت و به همین سبب، در منابع از او به نافع مولی ابن عمر یاد شده است.
نام پدرش، کاوس یا هرمز
ذکر شده و کادش که ابنعساکر
آورده، به احتمال بسیار تصحیف کاوس است.
نافع در مدینه
ازدواج کرد و
صاحب سه فرزند به نامهای عمر، عبدالله و ابوبکر شد که هر سه از او
روایت کردهاند.
ابوبکر، که نامش
معلوم نیست، به کنیهاش شهرت دارد
و احمد بن حنبل
و ابوحاتم رازی
او را اوثق فرزندان نافع ذکر کردهاند. عمر نیز در نقل
حدیث ثقه دانسته شده است.
ابوبکر عبدالله از عبدالله بن دینار و محمد بن مُنْکَدِر حدیث نقل کرده است و از او نیز جریر بن عبدالحمید، ابوداود طیالسی و کسانی دیگر
حدیث نقل کردهاند. مزی
اقول رجالیان را دربارۀ او گردآورده است و ایشان عموماً وی را
ضعیف و منکرالحدیث خواندهاند.
نافع گرچه اسیر و مولی بود، از بزرگان تابعین و فقهای
مدینه به شمار میرفت.
وی در بیش از سی
حج و عمره، ابنعمر را همراهی کرد.
عبدالله بن جعفر بن ابی طالب
میخواست نافع را از ابنعمر بخرد، اما ابنعمر نپذیرفت و نافع را آزاد کرد. نافع از برخی
صحابه ، چون ابوسعید خدری، ابنعمر، ابوهریره، و عایشه، روایت نقل کرده است.
هر چند روایت از ابنعمر را برای خود کافی میدانسته است.
روایات وی را از عایشه و حفصه از جمله مراسیل او دانستهاند.
روایت بیواسطه وی از ام سلمه نیز صحیح نیست
و روایت او از عثمان نیز به صورت مرسل است.
نافع در حدیث،
ثقه و کثیرالحدیث بوده
و روایتهای او از ابنعمر احادیث صحیح شمرده میشده
و در صحیفهای مدون در دسترس بوده و نزد نافع خوانده میشده
و هنگام بروز اختلاف دربارۀ احادیث و اقوال منقول از ابن عمر، به او مراجعه میشده است.
احتمالاً صحیفۀ مذکور، روایتهایی بوده که مالک از نافع و او از ابنعمر نقل کرده که به سلسلةالذهب
مشهور است، مشتمل بر چهل و هفت روایت، که نسخهای از آن به روایت محمد بن ادریس شافعی بوده است. نسخهای کهن از این مجموعه وجود دارد که احتمالاً شافعی تدوینگر اصلی آن بوده است. این روایات، به عنوان احادیثی با اسناد صحیح، مشهور بودهاند و به نوشتۀ خلیلی،
دربارۀ صحیح بودن این احادیث، اتفاق نظر وجود دارد.
ابنصلاح
نیز برخی ستایشهای افراد مختلف را از سلسله سند مذکور نقل کرده است.
متن مذکور را عبدالمعطی امین قلعهجی، با عنوان سلسلةالذهب فیما رواه الامام الشافعی عن مالک عن نافع عن ابن عمر، منتشر کرده است. نسخهای از این مجموعه در اختیار ابنحجر عسقلانی بوده است، که به عشاریات وی نیز شهرت دارد.
از جمله کسانی که از نافع
روایت نقل کردهاند، مالک بن انس، عبیدالله بن عمر و زهری بودهاند.
نافع از فقیهان و
عالمان مدینه بوده
و آرای فقهی او در متون کهن نقل شده است، از جمله در الام شافعی،
المصنف عبدالرزاق صنعانی (متوفی ۲۱۱)
و متون دیگر.
از آرای فقهی وی این بوده که
نماز خواندن بر سر قبرها را جایز
و نماز را بدون خواندن سلامهای آن،
باطل میدانسته است.
بیشتر روایات ابنعمر از طریق نافع نقل شده است.
رجال شناسان اهل سنّت متفقاً وی را توثیق کرده و صحیح
الروایه دانستهاند.
روایتی را از او نقل کرده و آن را نادرست دانسته است، اما این روایت، مبنای حکم فقهی برخی فقیهان مدینه نیز قرار گرفته است.
درباره حوادث زندگی نافع اطلاع چندانی وجود ندارد. فسوی
از حضور او در نماز
میت برخی از شخصیتهای برجستۀ مدینه یاد کرده است. نافع تندخو و دارای لکنت
زبان بود و مالک بن انس، که از کودکی نزد او حدیث میشنید، با تندخویی او مدارا میکرد.
نافع به فرمان عمربن عبدالعزیز، ظاهراً پس از سفری به دمشق،
برای
تعلیم حدیث به مصر
و برای گردآوری
صدقه به یمن رفت.
او مورد احترام و تکریم معاصران خود بود.
جلالت و بزرگی وی مورد اتفاق است.
از احادیث مشهور نقل شده از نافع، چند حدیث را نقل کرده که از جملۀ آنهاست حدیث نهی از کشیدن تصویر انسانها و نهی پیامبر از به همراه داشتن
قرآن در سرزمینهای غیراسلامی. در
روایتی نقل شده که در آن امام باقر علیهالسلام از نافع، به دلیل نقلی از ابنعمر دربارۀ حکم فقهی
طلاق ، خرده گرفته و او را به سبب نقل مطلبی خلاف گفتۀ ابنعمر سرزنش کرده است. با این حال، ابن شهر آشوب
خبری آورده که بنا بر آن، هنگامی که امام باقرعلیهالسلام میخواست
وصیت امامت را به امام صادق علیهالسلام بدهد، یکی از شاهدانی را که حاضر نمودند، نافع بود. قاضی نعمان مغربی
نیز نقلی آورده که درسلسله
سند آن نام نافع آمده و خبری است دالّ بر اینکه طلحه، پس از گفتگویی با امام علی علیهالسلام، میدان
نبرد را ترک کرد.
نافع، بنا بر قول مشهور، در سال ۱۱۷درحالی که به یاد فشار
قبر میگریست،
در مدینه درگذشت.
در میان اسلام شناسان معاصر، یونبل مدخلی در دائرةالمعارف
اسلام و سپس مقالهای مفصّل دربارۀ نافع نگاشته است و در شخصیت تاریخی او تردید کرده است. از دلایل تردید یونبل، نیامدن شرح حال نافع در طبقات الکبری ابنسعد در چاپ لایدن و اشارۀ جدّی نشدن به نافع در
شرح حال ابنعمر در طبقات الکبری است. یونبل گفته که ابنحجر عسقلانی دربارۀ نافع از ابنسعد مطلبی نقل کرده، اما اینکه این منقولات از طبقات الکبری بوده یا خیر، نیازمند تحقیق است.
ایراد یونبل به ذکر نشدن نام نافع در طبقات الکبری صحیح نیست، چرا که
نسخه اساس
چاپ لایدن، ناقص بوده و همان چاپ برای تصحیح مجدد مبنا قرار گرفته، اما نسخهای کامل در
کتابخانه احمد ثالث یافته و منتشر شده که شرح حال نافع در آن، به همراه شرح حال بسیاری از محدّثان مدینه، آمده است.
همچنین یونبل، به
شیوه خاص خود به بررسی احادیث، یعنی حلقه مشترک، معتقد است که مدار احادیث منقول از نافع چهار تن بودهاند، به نامهای موسی بن عقبه، عمر بن نافع، عبیدالله بن عمر بن حفص عمری (متوفی ۱۴۷) و ایوب سختیانی، و این افراد احادیث منسوب به نافع را به او نسبت داده و از وی
روایت کردهاند. نکتهای که در آن امکان همرأیی با یونبل وجود دارد، احتمال جعل طریق نافع، از ابن عمر از پیامبراکرم، به عنوان طریقی مشهور در برخی روایات نبوی است. به
عقیده یونبل، از نظر سنی امکان سماع مستقیم مالک از نافع محل تأمل جدّی است، چرا که بنا بر گزارشی، مالک در هنگام
فتوا دادن در سال ۱۳۴، «شاب» (جوان) بوده است. بر همین اساس، یونبل بر آن است که مالک روایات خود را از نافع به نحو وجاده نقل کرده و آنها را از نسخهای گرفته که مشتمل بر احادیث منقول از نافع بوده است.
یونبل در تأیید نقل روایت مالک از نافع به صورت وجاده، به شیوه عرض و معارضه در روایت احادیث اشاره کرده که از
قضا در روزگار نافع تداول یافته و فسوی
نیز گفته است که از نخستین کسانی که بر آنها احادیث به شیوه عرض ارائه شده، نافع و زهری بودهاند. شاگردانی که احادیث را بر استادان خود عرضه میکردند، به روایت احادیث میپرداختند و گاه افرادی که از آنها سماع حدیث میکردند، نام فرد واسطه را حذف میکردند و روایت را به استادی نسبت میدادند که احادیث بر او عرضه شده بود.
به گمان یونبل روایات مالک از نافع نیز به همین ترتیب بوده و مالک خود از نافع
سماع حدیث نکرده است.
(۱) ابنحبان، کتاب الثقات، حیدرآباد دکن ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
(۲) ابنحجر عسقلانی، کتاب تهذیب التهذیب، چاپ صدقی جمیل عطار، بی جا، ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
(۳) ابنحنبل، کتاب العلل و معرفه الرجال، چاپ وصی الله بن محمد عباس، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۹۸.
(۴) ابنخلکان، وفیات الاعیان و انباء ابناءالزمان، چاپ احسان عباس، (چاپ اختصارات).
(۵) ابنسعد، کتاب الطبقات الکبیر، چاپ علی محمد عمر، قاهره ۱۴۲۱/۲۰۰۱.
(۶) ابنشهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، چاپ یوسف بقاعی، قم ۱۴۲۷/۱۳۸۵ش.
(۷) ابنصلاح،
علوم الحدیث، چاپ نورالدین عتر، بیروت ۱۴۲۳/۲۰۰۲.
(۸) یوسف بن عبدالله بن عبدالبر، الاستذکار، چاپ سالم محمد عطا و محمد علی معوض، بیروت ۲۰۰۰.
(۹) ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۵-۱۵۲۱/۱۹۹۵-۲۰۰۰.
(۱۰) ابنقتیبه، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره ۱۹۸۱.
(۱۱) احمد بن علی خطیب بغدادی،
الکفایة فی علم الروایة، چاپ احمد عمر هاشم، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۱۲) خلیفه بن خیاط عصفری، تاریخ خلیفه بن خیاط، چاپ سهیل زکار، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
(۱۳) خلیل بن عبدالله خلیلی، کتاب الإرشاد
فی معرفة
علماء الحدیث، چاپ محمد سعید عمر ادریس، ریاض ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۱۴) علی بن عمر دارقطنی، سنن الدارقطنی، چاپ عبدالله هاشم یمانی مدنی، مدینه ۱۳۸۶/۱۹۶۶.
(۱۵) محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و
الأعلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۲۰۰۳.
(۱۶) ابوحاتم رازی، کتاب الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن ۱۳۷۳/۱۹۵۳.
(۱۷) ابوحاتم رازی، کتاب المراسیل، چاپ احمد عصام کاتب، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۱۸) محمد بن ادریس شافعی، الام، بیروت ۱۹۸۳/۱۴۰۳.
(۱۹) عبدالرزاق صنعانی، المُصَنَّف، چاپ حبیب الرحمن الاعظمی، بیروت۱۹۸۳.
(۲۰) یعقوب بن سفیان فسوی، کتاب المعرفه والتاریخ، چاپ اکرم ضیاء عمری، بغداد ۱۳۹۴-۱۳۹۶/۱۹۷۴-۱۹۷۶.
(۲۱) محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، چاپ علی اکبر غفاری، (اختصارات).
(۲۲) یوسف بن عبدالرحمن مزی، تهذیب الکمال
فی اسماء الرجال، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲.
(۲۳) قاضی نعمان بن محمد مغربی، شرح الاخبار
فی فضائل الأئمة الأطهار، چاپ محمد حسینی جلالی، قم (۱۴۰۷).
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «مولی بن عمر نافع»، ج۱، ص۷۳۱۱.