موانع اصلاح (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در
قرآن کریم پیروی از مفسدان و
تقلید کورکورانه و عدم وجود ناهیان منکر از موانع اصلاح شمرده شده است.
پیروی از مفسدان از موانع اصلاح گری:
«و وعدنا موسی ثلـثین لیلة واتممنـها بعشر فتم میقـت ربه اربعین لیلة وقال موسی لاخیه هـرون اخلفنی فی قومی واصلح ولاتتبع سبیل المفسدین؛
و با
موسی سى شب
وعده گذاشتيم و آن را با ده شب ديگر تمام كرديم تا آنكه وقت معين پروردگارش در چهل
شب به سر آمد و موسى (هنگام رفتن به
کوه طور) به برادرش هارون گفت در ميان
قوم من جانشينم باش و (كار آنان را) اصلاح كن و راه فسادگران را پيروى مكن.»
در این
آیه اشاره به یکى دیگر از صحنههاى زندگى
بنی اسرائیل و درگیرى موسى با آنها شده است و آن جریان رفتن موسى به میعادگاه پروردگار و گرفتن احکام
تورات از طریق
وحی و تکلم با خدا و آوردن جمعى از بزرگان بنى اسرائیل به میعادگاه براى مشاهده این جریان و اثبات اینکه هرگز
خداوند را با چشم نمىتوان دید مىباشد، که به دنبال آن داستان
گوساله پرستی بنى اسرائیل و انحراف از مسیر
توحید و آن غوغاى عجیب سامرى ذکر شده است.
نخست مىگوید: (ما به موسى (علیه السلام) سى شب (یک ماه تمام) مواعده کردیم، سپس با ده روز دیگر آن را کامل ساختیم، و وعده خدا با او در چهل شب پایان یافت) (و واعدنا موسى ثلثین لیلة و اتممناها بعشر فتم
میقات ربه اربعین لیلة).
(
میقات) از ماده وقت به معنى وقتى است که براى انجام کارى تعیین شده است، و معمولا بر
زمان اطلاق مىشود، اما گاهى به
مکانى که باید کارى در آن انجام پذیرد، گفته مىشود، مانند (
میقات حج) یعنى
مکانى که هیچکس بدون
احرام نمىتواند از آنجا بگذرد.
سپس چنین نقل که (موسى به برادرش
هارون گفت: در میان قوم من جانشین من باش و در راه اصلاح آنها بکوش و هیچگاه از طریق مفسدان پیروى مکن) (و قال موسى لاخیه هارون اخلفنى فى قومى و اصلح و لا تتبع سبیل المفسدین).
تقلید کورکورانه از نیاکان و گذشتگان، از موانع اصلاح پذیری:
«قالوا یـشعیب اصلوتک تامرک ان نترک ما یعبد ءابآؤنآ او ان نفعل فی امولنا ما نشـؤا انک لانت الحلیم الرشید؛
گفتند اى
شعیب آيا نماز تو به تو دستور مىدهد كه آنچه را پدران ما مىپرستيدهاند رها كنيم يا در اموال خود به ميل خود تصرف نكنيم راستى كه تو بردبار فرزانهاى.»• «قال... ومآ ارید ان اخالفکم الی مآ انهـیکم عنه ان ارید الا الاصلـح ما استطعت... ؛
گفت اى قوم من بينديشيد اگر از جانب پروردگارم دليل روشنى داشته باشم و او از سوى خود روزى نيكويى به من داده باشد (آيا باز هم از پرستش او دست بردارم) من نمىخواهم در آنچه شما را از آن باز مىدارم با شما مخالفت كنم (و خود مرتكب آن شوم) من قصدى جز اصلاح (جامعه) تا آنجا كه بتوانم ندارم و توفيق من جز به (يارى) خدا نيست بر او
توکل كردهام و به سوى او بازمىگردم.»
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان ذیل
آیات مذکور چند نکته بیان کردهاند که در این مبحث به آنها اشاره میشود:
اهل
مدین دعوت شعیب را مستند به
نماز او کردند، چون در نماز دعوت و بعث به معارضه با آن قوم است در پرستش بتها و کم فروشى آنها. و این همان سرى است که آنها از آن اینگونه تعبیر کردهاند: (اصلاتک تامرک ان نترک ... - آیا نمازت تو را امر کرده که (ما
بتپرستی را) ترک کنیم) نه اینکه (اصلاتک تنهاک ان نعبد ما یعبد آبائنا - آیا نمازت تو را نهى کرده که آنچه را که پدرانمان مىپرستیدند بپرستیم ؟)؛ در حالى که در طبع آدمى تعبیر از منع، بوسیله
نهی از فعل بهتر است از امر به ترک فعل. و به همین خاطر حضرت شعیب در پاسخ از گفتار آنان کلمه (نهى) را استعمال کرد نه کلمه (امر به ترک فعل) را و فرمود: (و ما ارید ان اخالفکم الى ما انهاکم عنه) و نگفت (الى ما آمرکم بترکه). به هر حال منظور آیه یک چیز است و آن این است که بفهماند آن جناب مردم را از پرستش بتها و از کمفروشى منع مىکرد، دقت بفرمایید، چون این از لطایف این
آیه است که مملو از لطافت و نیکویى است. که با دقت بدست مىآورید که تعبیر (اصلوتک تامرک ...) در این آیه تعبیرى است مالامال از لطافت و حسن.
مردم مدین در کلام خود گفتند: (ان نترک ما یعبد اباونا - اینکه ما ترک کنیم آنچه را که پدران ما مىپرستیدند) و نگفتند: (ان نترک آلهتنا - اینکه ما خدایانمان را ترک کنیم) و یا (ان نترک الاوثان - اینکه ما بتها را ترک کنیم) و این بدان جهت بود که خواستند با این تعبیر خود اشاره کنند به دلیلى که در اینباره دارند و آن این است که این بتها را خود ما درست نکرده و پرستش آن را آغاز ننمودهایم بلکه پدران ما آنها را مىپرستیدند پس پرستش آنها یک سنت ملى و قومى است و چه عیبى دارد که
انسان سنت ملى و دیرینه خود را که خلفها از سلف خود
ارث بردهاند و نسلها یکى پس از دیگرى بر طبق آن سنت نشو و نما نمودهاند محترم شمرده و بر طبق آن عمل کند، ما نیز همچنان آلهه خود را مىپرستیم و به دین خود که
دین آباء ما است پایبندیم و
رسم ملى خود را از اینکه به بوته فراموشى سپرده شود حفظ مىکنیم.
مردم مدین در کلام خود کلمه (اموال) را به
ضمیر متکلم مع الغیر اضافه نموده، گفتند: (اموالنا) تا به حجت دیگرى که علیه
شعیب (علیه السلام) داشتند اشاره نموده، بگویند: وقتى چیزى مال کسى شد دیگر هیچ عاقلى
شک نمىکند در اینکه آن شخص مىتواند در مال خود تصرف کند و دیگران با
اعتراف به اینکه
مال، مال او است حق ندارند با او درباره آن مال معارضه کنند و نیز هیچ عاقلى شک نمىکند در اینکه صاحب مال طبق روش و کیفیتى که
سلیقه و
هوش و ذکاوتش او را هدایت مىکند مال خود را در مسیر زندگیش خرج نموده و با آن، امر معیشت خود را تدبیر کند و دیگران در اینباره نیز حق مداخله در کار او را ندارند.
آن قسمت جمله (اصلوتک تامرک ... انک لانت الحلیم الرشید) که دعوت شعیب را زیر سر نماز او دانسته و اینکه نسبت امر و نهى را تنها به
نماز دادند و نه به کسى دیگر اساسش بر
استهزاء و تمسخر بود اما آن قسمتش که او را مردى حلیم و رشید خواندند، چون از اینکه در جمله (انک لانت الحلیم الرشید) مطلب را از سه راه تاکید کردند: یکى بوسیله حرف (ان) و یکى بوسیله حرف (لام) و یکى از این راه که خبر (ان) را
جمله اسمیه آوردند، به دست مىآید که خواستهاند به وجه قویترى حلم و رشد را براى آن جناب اثبات کنند تا ملامت و انکار عمل او و یا به عبارتى دیگر زشتى عمل او نمودارتر گردد زیرا عمل سفیهانه از هر کسى بد است ولى از کسى که حلیم و رشید است بدتر است و شخصى که داراى
حلم و
رشد است و هیچ شکى در حلم و رشد او نیست هرگز نباید به چنین عمل سفیهانهاى دست بزند و علیه حریت و استقلال فکرى و عقیدتى مردم قیام نماید.
فقدان ناهیان از منکر و مصلحان از موانع اصلاح در
جامعه :
«فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیة ینهون عن الفساد فی الارض الا قلیلا ممن انجینا منهم واتبع الذین ظـلموا مآ اترفوافیه وکانوا مجرمین؛
پس چرا از نسلهاى پيش از شما خردمندانى نبودند كه (مردم را) از فساد در
زمین باز دارند جز اندكى از كسانى كه از ميان آنان نجاتشان داديم و كسانى كه ستم كردند به دنبال ناز و نعمتى كه در آن بودند رفتند و آنان بزهكار بودند.»• «وما کان ربک لیهلک القری بظلم واهلها مصلحون؛
و پروردگار تو (هرگز) بر آن نبوده است كه شهرهايى را كه مردمش اصلاحگرند به
ستم هلاك كند.»
کلمه (لو لا) به معناى (هلا) و (الا) است که
تعجب آمیخته با توبیخ را مىرساند، و معناى آن اینست که: ملل و اقوامى که قبل از شما مىزیستند چرا باقى نماندند و چرا از فساد در زمین
نهی نکردند؟ تاخود را از انقراض و استیصال حفظ کنند؟
(الا قلیلا ممن انجینا منهم) این
استثناء استثناء از معناى نفى جمله سابق است چون معنا این است: عجب است از امتهاى گذشته که با آن
آیات که از خدا دیدند و آن عذابها که مشاهده کردند، چرا جز عدّه کمى که ما براى اینکه از فساد نهى مىکردند از
عذاب و هلاک نجاتشان دادیم، بقایاى بیشترى نماندند تا از فساد در زمین نهى کنند؟
(و اتبع الذین ظلموا ما اترفوا فیه و کانوا مجرمین ) این جمله بیان حال کسانى است که پس از استثناء باقیماندهاند که اکثریت ایشان را تشکیل مىدهند، و چنین معرفیشان کرده که مردمى ستمکار و همه پیرو لذایذ مادى بوده و در این وادى غوطه ور و در نتیجه به
جرم و
گناه آلوده شده بودند.
پس، از این استثناء و از این ما بقى که حالشان را بیان کرد یک تقسیم بدست مىآید و آن این است که مردم باقیمانده دو صنف مختلفند، یکى ناجیانى که
خداوند آنها را نجات داده، دوم مجرمین و لذا مىبینیم که دنبال این آیه مىفرماید: (و لو شاء ربک لجعل الناس امة واحدة و لا یزالون مختلفین الا من رحم ربک).وَ مَا کانَ رَبُّک لِیُهْلِک الْقُرَى بِظلْمٍ وَ أَهْلُهَا مُصلِحُونَ
یعنى
سنت خداى تعالى چنین نبوده که قریهها را هلاک و منقرض کند در حالى که اهل آن مصلح باشند، چون این خود
ظلم است، (و لا یظلم ربک احدا - پروردگار تو به احدى ظلم نمى کند). پس اینکه فرمود (بظلم) قید توضیحى مىشود (یعنى هلاکتى که خود ظلم است) نه اینکه احترازى باشد، و بخواهد از میان دو جور هلاک کردن، هلاک کردن به ظلم را بگوید، و چون قید توضیحى است این معنا را افاده مىکند: سنّت خداى تعالى بر این قرار گرفته که سرزمینهایى را که اهل آن مصلحند هلاک نکند، چون هلاک کردنشان ظلم است (و ما ربک بظلام للعبید - و خداوند هیچگاه به بندگان ظلم نمىکند).
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «موانع اصلاح».