مهدی باکری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مهدی باکری (۱۳۳۳-۱۳۶۳ش)، از فرماندهان
سپاه پاسداران در
جنگ تحمیلی عراق علیه ایران که فرماندهی لشکر ۳۱ عاشورا را بر عهده داشت.
شهید باکری پیش از
انقلاب اسلامی از مبارزین علیه
رژیم پهلوی بود و بعد از انقلاب به عضویت سپاه درآمد و مسئولیتهایی بر عهده گرفت؛ دادستان دادگاه انقلاب ارومیه، شهردار ارومیه، فرمانده عملیات سپاه ارومیه از جمله مسئولیتهای ایشان بود. با شروع جنگ تحمیلی در جبهه حضور پیدا کرده و در عملیاتهای
فتح المبین و
بیت المقدس با سمت معاون تیپ و در
عملیات رمضان با سمت فرماندهی تیپ عاشورا و در عملیاتهای
مسلم بن عقیل،
والفجر مقدماتی و
والفجر یک، دو، سه و چهار با سمت فرمانده لشکر عاشورا و سرانجام
عملیات بدر را فرماندهی کرده و در همان عملیات به
شهادت رسید. پیکر شهید باکری در هنگام انتقال هدف آر پی جی دشمن قرار گرفت و جسدش مفقود گردید. برادرانش
علی باکری به دست
ساواک و
حمید باکری نیز در جنگ عراق و ایران به شهادت رسیدند.
مهدی باکری به سال ۱۳۳۳ ه.ش در شهرستان میاندوآب در یک خانواده مذهبی و با ایمان متولد شد. در دوران کودکی، مادرش را که بانویی باایمان بود از دست داد.
تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در
ارومیه به پایان رساند و در دوره دبیرستان (همزمان با شهادت برادرش
علی باکری به دست
ساواک) وارد جریانات سیاسی شد.
مهدی باکری پس از اخذ دیپلم با وجود آنکه از شهادت برادرش بسیار متاثر و متالم بود، به دانشگاه راه یافت و در رشته مهندسی مکانیک مشغول تحصیل شد. از ابتدای ورود به دانشگاه تبریز یکی از افراد مبارز این دانشگاه بود. او برادرش
حمید را نیز به همراه خود به این شهر آورد.
شهید باکری در طول فعالیتهای سیاسی خود (طبق اسناد محرمانه به دست آمده) از طرف سازمان امنیت آذربایجان شرقی (ساواک) تحت کنترل و مراقبت بود. پس از مدتی حمید را برای برقراری ارتباط با سایر مبارزان، به خارج از کشور فرستاد تا در ارسال سلاح گرم برای مبارزین داخل کشور فعال شود.
شهید مهدی باکری در دوره سربازی با تبعیت از اعلامیه حضرت
امام خمینی (ره) - در حالیکه در
تهران افسر وظیفه بود- از پادگان فرار و به صورت مخفیانه زندگی کرد و فعالیتهای گوناگونی را در جهت پیروزی
انقلاب اسلامی نیز انجام داد.
بعد از پیروزی انقلاب و به دنبال تشکیل
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به عضویت این نهاد در آمد و در سازماندهی و استحکام سپاه ارومیه نقش فعالی را ایفا کرد. پس از آن بنا به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد.
همزمان با خدمت در سپاه، به مدت ۹ ماه با عنوان شهردار ارومیه نیز خدمات ارزندهای را از خود به یادگار گذاشت.
ازدواج شهید مهدی باکری مصادف با شروع
جنگ تحمیلی بود. مهریه همسرش اسلحه کلت او بود. دو روز بعد از عقد به جبهه رفت و پس از دو ماه به شهر برگشت و بنا به مصالح منطقه، با مسئولیت جهاد سازندگی استان، خدمات ارزندهای برای مردم انجام داد.
شهید باکری در مدت مسئولیتش به عنوان فرمانده عملیات سپاه ارومیه تلاشهای گستردهای را در برقراری امنیت و پاکسازی منطقه از لوث وجود وابستگان و مزدوران شرق و غرب انجام داد و به رغم فعالیتهای شبانه روزی در مسئولیتهای مختلف، پس از شروع جنگ تحمیلی، تکلیف خویش را در
جهاد با متجاوزین به میهن اسلامی دید و راهی جبههها شد.
شهید باکری با استعداد و دلسوزی فراوان خود توانست در
عملیات فتح المبین با عنوان معاون تیپ نجف اشرف در کسب پیروزیها موثر باشد. در این عملیات یکی از گردانها در محاصره قرار گرفته بود، که ایشان به همراه تعدادی نیرو، با شجاعت و تدبیر بینظیر آنان را از محاصره بیرون آورد. در همین عملیات در منطقه رقابیه از ناحیه چشم مجروح شد و به فاصله کمتر از یک ماه در
عملیات بیت المقدس (با همان عنوان) شرکت کرد و شاهد پیروزی لشکریان اسلام بر متجاوزین بعثی بود.
در مرحله دوم عملیات بیت المقدس از ناحیه کمر زخمی شد و با وجود جراحتهایی که داشت، در مرحله سوم عملیات به قرارگاه فرماندهی رفت تا برادران بسیجی را از پشت بیسیم هدایت کند. در
عملیات رمضان با سمت فرماندهی تیپ عاشورا به نبرد در داخل خاک
عراق پرداخت و اینبار نیز مجروح شد، اما با هر نوبت مجروحیت، وی مصممتر از پیش در جبههها حضور مییافت و بدون احساس خستگی برای تجهیز، سازماندهی، هدایت نیروها و طراحی عملیات، شبانه روز تلاش میکرد.
در
عملیات مسلم بن عقیل با فرماندهی او بر لشکر عاشورا و ایثار رزمندگان، بخش عظیمی از خاک
ایران اسلامی و چند منطقه استراتژیک آزاد شد.
شهید باکری در
عملیات والفجر مقدماتی و
والفجر یک، دو، سه و چهار با عنوان فرمانده لشکر عاشورا، به همراه بسیجیان، در انجام تکلیف و نبرد با متجاوزین، آمادگی و ایثار همه جانبهای را از خود نشان داد. در
عملیات خیبر زمانی که برادرش حمید، به درجه شهات نایل آمد، با وجود علاقه خاصی که به او داشت، بدون ابراز اندوه با خانوادهاش تماس گرفت و چنین گفت: شهادت حمید یکی از الطاف الهی است که شامل حال خانواده ما شده است و در نامهای خطاب به خانوادهاش نوشت: «من به وصیت و آرزوی حمید که باز کردن راه
کربلا میباشد همچنان در جبههها میمانم و به خواست و راه شهید ادامه میدهم تا اسلام پیروز شود.»
تلاش فراوان در میادین نبرد و شرایط حساس جبههها او را از حضور در تشییع پیکر پاک برادر و همرزمش که سالها در کنارش بود بازداشت. برادری که در روزهای سراسر خطر قبل از انقلاب، در مبارزات سیاسی و در جبههها، پا به پای مهدی جانفشانی کرد.
نقش شهید باکری و لشکر عاشورا در حماسه قهرمانانه خیبر و تصرف جزایر مجنون و مقاومتی که آنان در دفاع پاتکهای توانفرسای دشمن از خود نشان دادند بر کسی پوشیده نیست. در مرحله آمادهسازی مقدمات
عملیات بدر، اگرچه روزها به کندی میگذشت، اما مهدی با جدیت، همه نیروها را برای نبرد تهییج و ترغیب کرد.
شهید باکری بعد از شهادت برادرش حمید و برخی از یارانش، پانزده روز قبل از عملیات بدر به
مشهد مقدس مشرف شد و با تضرع از آقا
علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) خواسته بود که
خداوند توفیق شهادت را نصیبش نماید. سپس خدمت
امام خمینی (ره) و
آیت الله خامنهای رسید و با گریه و اصرار و التماس درخواست کرد که برای شهادتش
دعا کنند.
مهدی باکری فرماندهی عملیات بدر را به عهده گرفت. به خاطر شرایط حساس عملیات، طبق معمول، به خطرناکترین صحنههای کارزار وارد شد و در حالیکه رزمندگان لشکر را در شرق دجله از نزدیک هدایت میکرد، تلاش میکرد تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتکهای دشمن تثبیت کند.
این عملیات گسترده با رمز یا فاطمه الزهرا (سلاماللهعلیها) در محور هور الهویزه در تاریخ ۱۳ اسفند ۱۳۶۳ با محوریت سپاه و فرماندهی شهید باکری انجام شد.
چندین لشکر نیروی زمینی
ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران از جمله لشکر ۲۱ و ۲۸ پیاده، تیپ ۵۵ هوابرد، لشکر ۳۱ عاشورای
آذربایجان و سپاه
اصفهان و
خوزستان در این عملیات شرکت داشتند. رزمندگان در پیشروی اولیه از جزایر مجنون موفق به گرفتن پاسگاه ترابه و تسخیر بخشی از بزرگراه بغداد-بصره شدند.
سرانجام این فرمانده در عملیات بدر در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۶۳، در نبردی، بر اثر
اصابت تیر مستقیم نیروهای بعثی، به شهادت رسید. هنگامی که پیکرش را از طریق آبهای هورالعظیم انتقال میدادند، قایق حامل پیکر وی، مورد هدف آر پی جی دشمن قرار گرفت و جسدش مفقود شد.
شهید باکری، پاسدار نمونه، فرماندهی فداکار و ایثارگر، خدمتگزاری صادق، صمیمی، مخلص و عاشق امام خمینی (رحمةاللهعلیه) و انقلاب اسلامی بود. با تمام وجود خود را پیرو خط امام میدانست و سعی میکرد زندگیاش را بر اساس رهنمودها و فرمایشات آن بزرگوار تنظیم نماید، با دقت به سخنان حضرت امام (رحمةاللهعلیه) گوش میداد، آنها را مینوشت و در معرض دید خود قرار میداد و آنقدر به این امر حساسیت داشت که به خانوادهاش سفارش کرده بود که سخنرانی آن حضرت را ضبط کنند و اگر موفق نشدند، متن صحبت را از طریق روزنامه به دست آورند.
او معتقد بود سخنان امام الهام گرفته از آیات الهی است، باید جلو چشمان ما زندگی میکرد. از امکاناتی که حق طبیعیاش نیز بود چشم میپوشید.
تواضع و فروتنیاش باعث میشد که اغلب او را نشناسند. او محبوب دلها بود. همه دوستش میداشتند و از دل و جان گوش به فرمان او بودند. او نیز بسیجیان را دوست داشت و به آنها عشق میورزید. میگفت: وقتی با بسیجیها راه میروم، حال و هوای دیگری پیدا میکنم، هرگاه خسته میشوم پیش بسیجیها میروم تا از آنها روحیه بگیرم و خستگیام برطرف شود. همه ما در برابر جان این بسیجیها مسئولیم، برای حفظ جان آنها اگر متحمل یک میلیون تومان هزینه - برای ساختن یک سنگر که حافظ جان آنها باشد - بشویم، یک موی بسیجی، صد برابرش ارزش دارد. با دشمنان اسلام و انقلاب چون دژی پولادین و تسخیرناپذیر بود و با دوستان خدا، سیمایی جذاب و مهربان داشت.
با وجود اندوه دایمیاش، همیشه خندان مینمود و بشاش. انسانی بود همیشه آماده به خدمت و پرتوان.
بخشی از توصیفات بزرگان و اطرافیان شهید باکری را در مورد شهید ذکر میکنیم.
حضرت امام خمینی (ره) بعد از شهادت مهدی فرموده است: خداوند شهید اسلام (مهدی باکری) را رحمت کند.
مقام معظم رهبری نیز در خصوص شهید مهدی باکری فرموده است: شهید باکری یکی از همین جوانهاست، من آن شهید را قبل از انقلاب از نزدیک میشناختم. این جوان مومن و صالح مشهد پیش من آمد، حق او بود که بعد از انقلاب یکی از سرداران این انقلاب بشود، چون صادق و مخلص بود و حق او بود که شهید بشود.
حجت الاسلام والمسلمین
شهید محلاتی در مورد شهید باکری گفته است:
وی نمونه و مظهر
غضب خدا در برابر دشمنان خدا و
اسلام بود. خشم و خروشش فقط و فقط برای دشمنان بود و به عنوان فرماندهای باتقوا، الگوی رافت و محبت در برخورد با زیردستان بود.
همسر شهید باکری در مورد اخلاق او در خانه ذکر کرده:
با وجود همه خستگیها، بیخوابیها و دویدنها، همیشه با حالتی شاد بدون ابراز خستگی به خانه وارد میشد و اگر مقدور بود در کارهای خانه به من کمک میکرد؛ لباس میشست، ظرف میشست و خودش کارهای خودش را انجام میداد. اگر از مسئلهای عصبانی و ناراحت بودم، با
صبر و حوصله سعی میکرد با خونسردی و با دلایل مکتبی مرا قانع کند.
دوستان و همسنگرانش نقل میکنند:
به همان میزان که به انجام فرایض دینی مقید بود، نسبت به مستحبات هم تقید داشت. نیمههای شب از خواب بیدار میشد، با خدای خود خلوت میکرد و
نماز شب را با سوز و گداز و
گریه میخواند. خواندن
قرآن از کارهای واجب روزمرهاش بود و دیگران را نیز به این کار سفارش مینمود.
شهید باکری در حفظ
بیت المال و اهمیت آن توجه زیادی داشت، حتی همسرش را از خوردن نان رزمندگان، برحذر میداشت و از نوشتن با خودکار بیت المال - حتی بهاندازه چند کلمه - منع میکرد. وقتی همرزمانش او را به عنوان فرماندهی که مندرسترین لباس بسیجی را مدتهای طولانی استفاده میکرد مورد اعتراض قرار میدادند، میگفت: تا وقتی که میشود استفاده کرد، استفاده میکنم.
همواره رسیدگی به خانواده شهدا را تاکید میکرد و اگر برایش مقدور بود به همراه مسئولین لشکر بعد از هر عملیات به منزلشان میرفت و از آنان دلجویی میکرد و در رفع مشکلات آنها اقدام میکرد. او میگفت: امروز در زمره خانواده شهدا قرار گرفتن جزو افتخارات است و این نوع زندگی از با فضیلتترین زندگیهاست.
•
ماهنامه شاهد یاران، شماره ۱۱۷، برگرفته از «شهید مهدی باکری از تولد تا شهادت»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۱/۰۴/۲۳.