مهدویت (دیدگاه وهابیت)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مهدویت، از اعتقادات رایج میان تمام گروههای اسلامی بوده
و در
ادیان الهی اعتقاد به وجود
منجی،
موعود آخرالزمان جایگاه ویژهای دارد.
وهابیت در برخی مبانی فکری
و اعتقادی با دیگر مسلمانان، از جمله
شیعیان اختلاف نظر دارند
و یکی از این اختلافها، مسأله
مهدویت است. اعتقاد به
مهدی موعود در فرقه وهابیت که سابقه انکار برخی از مفاهیم اصیل دینی را دارد
و از سوی دیگر،
رویکرد حدیثگرایانه، اهمیت موضوع را دو چندان میسازد.
عقاید وهابیان معاصر با تاکید بر آرای
ابن تیمیه و قفاری در بحث
غیبت، تولد، نَسَب
و طول عمر حضرت مهدی (علیهالسّلام) بر اساس ادله عقلی، نقلی، تاریخی
و نظرات اهل سنت، نقد
و بررسی میشود که نتایج آن عبارتاند از:
وهابیان قائل به عدم تولد حضرت مهدی (علیهالسّلام) هستند که با ادله، دیدگاه آنان رد شد؛ زیرا شواهد
و دلائل متقنی در اثبات تولد حضرت
بیان شد. نظر وهابیان این بود که نسب حضرت به
امام حسن (علیهالسّلام) برمیگردد که نظر آنان رد شد
و نظر صحیح این است که نسب حضرت به
امام حسین (علیهالسّلام) برمیگردد.
در مسأله غیبت نیز، وهابیان غیبت حضرت مهدی (علیهالسّلام) را قبول ندارند؛ اما در این پژوهش با ادله نقلی
و تاریخی این امر اثبات گردید. در مسأله طول عمر که وهابیان با ذکر روایتی از
پیامبر (صلیالله علیهوآلهوسلم) آن را محال میدانستند، بر اساس ادله عقلی
و علمی
و تاریخی، امری ممکن است
و محال عقلی نیست. نوشتار حاضر با رویکرد تحلیلی_انتقادی، به بررسی نگرش اعتقادی وهابیت به مسأله مهدویت میپردازد.
در میان
معارف اسلامی، موضوع مهدویت از جایگاه اصیل
و ویژهای برخوردار است. مسئلهای که حتی
اهلسنت نیز به آن اعتقاد داشته
و تنها مختص
شیعیان نیست؛ حتی علمای وهابی نیز به اصل اعتقاد به مهدویت معتقد هستند؛ اما در عینحال که وهابیون به اصل مهدویت معتقدند، در برخی مبانی اعتقادی، اختلافات مبنایی با سایر
مسلمانان داشته
و در این زمینه، شبهاتی
بیان نمودهاند.
وجود این
شبهات، وجوب پرداختن به این موضوع را ضروری میسازد. در بحث مهدویت
و وهابیت، پژوهشهایی صورت گرفته که بهدلیل محدودیت، تنها برخی از آنها ذکر شده است؛ از جملهی این پژوهشها میتوان به پایاننامه خانم لیلا حسین پور با عنوان «امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) در دیدگاه وهابیت، شبهات وهابیت پیرامون مهدویت»
و پایاننامه آقای نصرتالله آیتی با عنوان «نقد
و بررسی شبهات دکتر ناصر القفاری درباره اندیشه مهدویت»
و غیره اشاره کرد. در رساله آقای آیتی، فقط به شبهات قفاری پرداخته شده است؛ اما در این پژوهش، سعی بر این است که اعتقادات وهابیون از جمله ابن تیمیه، بهعنوان بنیانگذار
سلفیه و قفاری بهعنوان شخص معاصر، مورد نقد
و بررسی قرار گیرد
و با استفاده از نظرات اهلسنت، به شبهات آنان پاسخ داده شود.
در این پژوهش، بیشتر نظرات ابن تیمیه بهعنوان پایهگذار مبانی فکری وهابیت
و قفاری بهعنوان شخصیت مهم
و تاثیرگذار در وهابیت معاصر، مورد نقد
و بررسی قرار گرفته است.
یکی از اختلافات در موضوع مهدویت، در مسأله نَسَب حضرت است که
حضرت مهدی (علیهالسّلام) از نسل امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) است، یا از نسل امام حسین (علیهالسّلام) است. اختلاف دیگر نیز، نام پدر حضرت مهدی (علیهالسّلام) است.
حضرت مهدی (علیهالسّلام) از نسل امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) است یا امام حسین (علیهالسّلام)؟ ابن تیمیه که وهابیت در عقایدشان پیرو او هستند، این ادعا را مطرح کرده که نام پدر حضرت مهدی (علیهالسّلام) عبدالله است. او در
منهاج السنة مینویسد:
شیعیان دوازده امامی که ادعا میکنند مذهبشان دوازده امامی است، اسم امام مهدی آنان، م ح م د ابن الحسن است؛ در حالیکه آن مهدی (علیهالسّلام) را که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) توصیفش کرده، اسمش محمد بن عبدالله است؛ بنابراین گروهی از
شیعه، جمله «اسم ابیه اسم ابی» را از روایت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) حذف کرده تا با دروغهای آنان تناقض نداشته باشد
و گروهی نیز روایت را
تحریف کرده
و گفتهاند: جد مهدی (علیهالسّلام)، حسین (علیهالسّلام)
و کنیه جدش ابوعبدالله است؛ پس معنای روایت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) این میشود که اسم مهدی (علیهالسّلام)، م ح م د بن ابی عبدالله است
و کنیه، اسم قرار داده شده است.
در جای دیگر مینویسید: مهدی (علیهالسّلام)، که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از او خبر داده، اسمش م ح م د بن عبدالله است، نه م ح م د بن الحسن، از
علی (علیهالسّلام) روایت شده است که او گفت: مهدی (علیهالسّلام) از نسل حسن بن علی (علیهالسّلام) است، نه از نسل حسین بن علی (علیهالسّلام).
مهمترین دلیل این ادعای ابن تیمیه، روایت
ابوداود سجستانی است؛
ابواسحاق میگوید:
علی (علیهالسّلام) در حالیکه به فرزندش مینگریست فرمود: این پسر من، آقا است؛ همانگونه که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) این نام را بر او نهاده است. از نسل او فرزندی به دنیا میآید که هم نام پیامبر شما است که در
سیرت و اخلاق شبیه آن حضرت است؛ اما از نظر چهره شباهتی ندارد.
قابل ذکر است که مشابه این حدیث را
نعیم بن حماد نقل کرده است.
دومین ادعای
بیان شده، سخن
ابن قیم جوزیه شاگرد ابن تیمیه است
و به پیروی از او،
ابن حجر هیتمی نیز این سخن را آورده است.
ابن حجر میگوید: در اینکه امام مهدی (علیهالسّلام) فرزند امام حسن (علیهالسّلام) است، سِر لطیفی نهفته است؛ چون امام حسن (علیهالسّلام)
خلافت را برای
رضای خدا رها کرد
و خداوند در پاداش این کار، از نسل وی کسی را قرار داد که خلافت حق را به دست خواهد گرفت.
این
سنت خداوند در میان بندگانش است. هر کسی به خاطر او چیزی را رها کند، خدای متعال پاداش او را خواهد داد
و یا به فرزندان
و نسل وی، از آن فزونتر خواهد بخشید؛ برخلاف امام حسین (علیهالسّلام) که به خلافت اشتیاق داشت
و برای آن نیز جنگید، ولی به آن دست نیافت.
نکاتی در تحلیل
و نقد این حدیث قابل ذکر است که عبارتاند از:
جزری شافعی که این حدیث را با همان سند از ابی داود ذکر کرده است
و به جای کلمه «الحسن»، «الحسین» آورده است
و بیان میکند: قول صحیحتر آن است که مهدی (علیهالسّلام) از فرزندان امام حسین (علیهالسّلام) است؛ چراکه امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) بر آن تصریح نمودهاند.
سید صدرالدین صدر و نجمالدین عسکری نسخهای از
عقد الدرر فی اخبار المنتظر را مورد استناد قرار دادهاند که در آن «الحسین» ذکر شده است. صدر استناد به حدیث ابی داود را صحیح نمیداند؛ زیرا ایشان معتقد است که متن حدیثِ مورد بحث، با اختلافاتی از ابی داود نقل شده است؛ پس استناد به آن درست نیست.
اشکال دوم وارد شده بر حدیث این است که این
حدیث منقطع است؛ چرا که راوی آخر آن، که حدیث را از حضرت علی (علیهالسّلام) نقل نموده، شخصی به نام
ابی اسحاق سبیعی است که سن او از جهت تاریخی، اقتضای روایت از حضرت علی (علیهالسّلام) را ندارد؛ به همین دلیل، منذری در شرح این حدیث
بیان کرده که وی، نمیتواند مستقیم از علی (علیهالسّلام) نقل حدیث نماید؛ به همین دلیل حدیثی که او از آن حضرت نقل کرده
و ابی داود نیز آن را آورده، منقطع است.
یکی از شارحین
سنن ابی داود میگوید:
این حدیث هم در بالا
و هم در پایین منقطع است؛ در پایین آن، شیخ ابی داود در سند نیست؛ زیرا ابی داود گفته: «حُدّثتُ»
و آن منقطع است
و امر دوم در بالای سند حدیث است که ابواسحاق امام علی (علیهالسّلام) را درک نکرده است؛ پس در بالا هم منقطع است
و صدور این حدیث ثابت نمیشود.
اشکال بعدی این روایت،
سند حدیث است؛ ابی داود هنگام گزارش حدیث، این گونه
بیان میکند: از
هارون بن مغیره برای من حدیث نقل شده است؛ در واقع آن شخصی که هارون بن مغیره از طرف او این حدیث را برای ابی داود نقل کرده مشخص نیست؛ پس به این سبب حدیث مورد اختلاف، با مشکل دیگری مواجه است.
تعارض داشتن این حدیث با احادیث دیگر مشکل بعدی است. از اهلسنت نقل شده
و امام مهدی (علیهالسّلام) را از نسل امام حسین (علیهالسّلام) میداند. «
و المهدی، یا جابر، رجل من ولد الحسین، یصلح الله له امره
فی لیله واحده؛
و مهدی، ای جابر، مردی که از حسین (علیهالسّلام) متولد شده است، خداوند او را در یک شب بخواند.»
در حدیثی دیگر آمده است: رسول الله (صلیاللهعلیهوآله
وسلم) فرمود: اگر تنها یک روز از دنیا باقی مانده باشد، تا زمانی که خداوند مردی را از پسرش با نام او بفرستد. بنابراین سلمان گفت: ای پیامبر، فرزند تو کیست؟ او گفت: من این را دارم
و دست خود را بر پشت حسین گذاشت.
اشکال بعدی جعلی بودن آن است
و در تایید آن میتوان به ادعای حسنیان در مورد محمد بن عبدالله بن حسن که وی را مهدی موعود معرفی کردند اشاره کرد؛ البته بعید نیست که آنان برای تثبیت ادعای خود به جعل حدیث اقدام کرده باشند؛ زیرا وقتی به راحتی ادعای دروغین مهدی بودن حسن را مطرح کردند، روشن است که
جعل حدیث نیز برای آنان کاری ساده است؛
پس تنها دلیل آنها بر اینکه موعود از نسل امام حسن (علیهالسّلام) است، طبق موازین خود آنها قابل قبول
و اعتنا نیست.
اختلاف در مورد نام پدر حضرت مهدی (علیهالسّلام) است؛ البته باید به این نکته توجه داشت که احادیثی که در بردارنده جملهی «اسم ابیه اسمی» هستند، در چهار حدیث منحصر میشوند که به دلیل محدودیت در مقاله، یکی از آن احادیث را ذکر کرده
و سپس به نقد
و بررسی آنها میپردازیم: «حدثنا الولید
و رشدین عن ابن لهیعه عن اسرائیل بن عباد عن میمون القداح عن ابی الطفیل رضی الله عنه ان رسول الله (صلی الله علیه
و اله
و سلم) قال: المهدی اسمه اسمی
و اسم ابیه اسم ابی.»
در حدیث اول، شخصی به نام «رشدین بن ابی رشدین» وجود دارد که همه علمای رجال به تضعیف او اذعان دارند؛ مثلا
احمد بن حنبل در مورد او میگوید: رشدین بن سعد نمیترسد که از چه کسی روایت میکند.
حرب بن اسماعیل نیز درباره او میگوید: از احمد بن حنبل درباره رشدین سوال کردم، او را تضعیف کرد.
بطلان این حدیث از هفت جهت اثبات میشود:
• اختلاف در نقل این حدیث از ابی داود؛
• مقطوعه بودن حدیث؛
•
مجهول السند بودن حدیث؛
•
روایت معارض با این حدیث از
امام موسی بن جعفر (علیهالسّلام)؛
•روایات معارض از اهل سنت؛
• احتمال
تصحیف در لفظ حسین (علیهالسّلام)؛
• جعلی بودن این حدیث؛
اما در مورد سه حدیث دیگر نیز باید گفت که این احادیث حجیت ندارند؛ زیرا بزرگان
علم حدیث، این قسمت از حدیث «
و اسم ابیه اسم ابی» را روایت نکردهاند
و این سه حدیث از لحاظ سندی با احادیث دیگری که از
ابن مسعود در کتب دیگر نقل شده متفاوت است
و در آن سندها، این جمله وجود ندارد؛ همچنین در
مسند احمد، فقط تعبیر «اسمه اسمی» بدون قسمتِ اضافه آمده است.
و در
سنن ترمذی نیز، دو روایت که با سند فوق به ابن مسعود میرسد، بدون «اسم ابیه اسم ابی» آمده است؛
همچنین
طبرانی نیز از طرق متعددی، این روایت را بدون قسمت اضافه روایت کرده است؛
لذا این نتیجه به دست میآید که این چهار حدیث، مخالف با احادیثی هستند که از بزرگان
و حفاظ حدیث نقل شده است
و اینکه همه آن احادیث، جمله «اسمه اسمی» را بدون ذکر قسمت زیاده آن آوردهاند؛ پس
حجیت آن چهار حدیث رد میشود
و غیر قابل استناد هستند.
یکی از
عقاید وهابیت در مسأله مهدویت، ادعای عدم ولادت امام مهدی (علیهالسّلام) است. در این زمینه ادعای عقیم بودن
و بدون فرزند از دنیا رفتن
امام حسن عسکری (علیهالسّلام) را
بیان کردهاند؛ همچنین در این زمینه، جهت اثبات، به قضیه
تقسیم میراث امام حسن عسکری (علیهالسّلام)
بین برادرش
جعفر کذاب و مادر امام حسن عسکری (علیهالسّلام) استناد میکنند
و میگویند که اگر امام حسن عسکری (علیهالسّلام) فرزندی داشت، چرا به او
ارث نرسید
و ارث
بین مادر
و برادر امام حسن عسکری (علیهالسّلام) تقسیم شد؟
وهابیون به گمان خود میگویند که مهدی
موعود شیعه، توهم است
و جهت اثبات گمان
و ادعای خویش، اصل قضیه را زیر سوال برده
و میگویند: هنگام شهادت امام حسن عسکری (علیهالسّلام) ایشان اصلا فرزندی نداشتهاند؛ حال چه رسد به اینکه، آن فرزند مهدی موعود باشد. آنها شاهد خود بر این مدعا را این میدانند که دلیل شیعه، سخن
حکیمه دختر امام هادی (علیهالسّلام) بر ولادت امام مهدی (علیهالسّلام) است
و سخن ایشان این است:
مسأله مهدی
و غیبت او از طریق حکیمه به شیعه راه پیدا کرده است؛ همانگونه که روایت
شیخ الطائفه آن را میگوید
و من نمیدانم شیعه، سخن یک زن غیر معصوم را درباره اصل مذهب میپذیرد؛ در حالی که آنها اجماع همه امت را اگر معصوم در
بین آنها نباشد نمیپذیرند؛ هرچند این
اجماع در یک مسأله فرعی باشد؟
آنها گاهی به سخن مورخان موهوم نیز استناد میکنند: پدر او عقیم بود
و در حالی که عقیم بود
و فرزند
و نسلی نداشت از دنیا رفت؛ این مطلب نزد تاریخنویسان غیر شیعه معروف است
و بعضی از شیعیان نیز این را ثابت میکنند.
لازم است در اینجا برخی ادعاها را مورد نقد
و بررسی قرار دهیم؛ برای مثال، ادعای
قفاری مبنی بر اینکه تنها دلیل شیعه بر ولادت حضرت، سخن یک زن که نقش قابله را ایفا کرده، است را میتوان اینگونه پاسخ داد که امثال قفاری، سایر ادله شیعه را بر ولادت امام مهدی (علیهالسّلام) نادیده گرفتهاند؛ در صورتی که خود را امانتدار
و منصف
و عادل در نقل احادیث شیعه میدانند.
صرفنظر از جایگاه
وثاقت حکیمه بر ولادت حضرت مهدی (علیهالسّلام)، ذکر این نکته ضروری است که شهادت یک قابلهی حاضر در لحظه تولد، تولد فرزند را ثابت میکند.
شاهد دوم بر تولد حضرت، وجود روایات متعددی از امام حسن عسکری (علیهالسّلام) مبنی بر تولد فرزندشان مهدی (علیهالسّلام) است که این مسأله را اثبات میکند؛ از جمله روایتی که
ابوهاشم جعفری از امام حسن عسکری (علیهالسّلام) نقل میکند: به امام عسکری (علیهالسّلام) گفتم: هیبت شما مانع سوال پرسیدنم از شما میشود، آیا اجازه پرسش به من میدهید؟ امام فرمود: بپرس. گفتم: ای آقای من! آیا شما فرزندی دارید؟ فرمود: بله..
شاهد سوم، شهادت
و گواهی افرادی که در بیت امام عسکری (علیهالسّلام) خادم بودند
و از اوضاع منزل امام باخبر بودند، دلیل محکمی بر این اعتقاد شیعه است؛ به عنوان نمونه میتوان این روایت را ذکر کرد:
برای ابومحمد عسکری (علیهالسّلام) پسری به دنیا آمد که او را محمد نام نهاد؛ بعد از سه روز او را به اصحاب
و یاران خود نشان داد
و فرمود: بعد از من این صاحب اختیار شما
و خلیفه من بر شماست
و او همان قائمی است که در انتظار او گردنها کشیده میشود.
همچنین، بهترین دلیل در پذیرش تولد حضرت مهدی (علیهالسّلام)، قبول
و اعتراف علمای اهل سنت است؛ هرچند برخی از آنان تولد محمد بن الحسن العسکری (علیهالسّلام) را بدون تطبیق او بر مهدی موعود
بیان کردهاند
و معتقدند که مهدی (علیهالسّلام) هنوز متولد نشده است
و در
آخرالزمان متولد میشود؛ اما هیچ دلیل عقلی
و نقلی بر این اعتقادشان ارائه نکردهاند؛
ولی بسیاری دیگر از آنان، وی را بر مهدی موعود تطبیق دادهاند که از جمله این افراد میتوان به
محمد بن طلحه شافعی،
علی بن محمد صباغ المالکی،
کنجی شافعی،
احمد بن علی شعرانی،
محیالدین ابن عربی،
علامه شبلنجی و سلیمان القندوزی اشاره کرد.
با توجه به این بیانات، نتیجه میگیریم که اصل مهدویت علاوه بر اینکه در میان علمای شیعه
و اهل سنت، یک امر مسلم
و قطعی است، تولد
و حیات ایشان نیز در نزد شیعیان
و عدهای از اهل سنت، یک امر مسلم
و قطعی است؛ پس این ادعای که حضرت عسکری (علیهالسّلام) عقیم بوده
و امام مهدی (علیهالسّلام) متولد نشده است، ادعایی واهی است
و اعتباری ندارد.
در ادعای تقسیم ارث نیز توجه به شرایط سیاسی آن زمان حائز اهمیت است؛ زیرا امام حسن عسکری (علیهالسّلام)، معاصر با سه تن از خلفای بنیالعباس
معتز،
مهتدی و معتمد بودند. از میان این سه نفر، معتمد عباسی در دشمنی
و عداوت با اهل بیت (علیهمالسّلام) معروف بود
و امام را تحت کنترل شدید داشت؛ حتی در تاریخ ذکر شده است که جاسوسهای متعددی برای امام (علیهالسّلام) قرار داده بود تا خبر تولد فرزندشان را به او بدهند؛ زیرا میدانست که فرزند همین امام است که آمدن
و قیام او را وعده داده بودند؛ لذا امام (علیهالسّلام) مراقب بودند که خبر تولد فرزندشان را انتشار ندهند، تا از گزند حوادث در امان باشند.
پس اینکه جعفر که فردی فاسق بود
و نباید از وجود فرزند امام خبردار میشد
و اینکه امامِ یازدهم مراقب باشند که جعفر متوجه این امر نشوند، امری بسیار طبیعی بوده
و رعایت این نکته ضروری به نظر میرسید؛ لذا تقسیم میراث امام حسن عسکری (علیهالسّلام) نیز امری طبیعی
و در راستای همین امر
و نیز
دنیاطلبی و منافعطلبی جعفر بود؛ چراکه جعفر بعد از نماز بر بدن امام حسن عسکری (علیهالسّلام) بر وجود برادرزاده مطلع شد؛ اما به خاطر دنیاطلبی
و رسیدن به اموال برادر
و نیز ادعای جانشینی برادر، این مسأله را انکار کرد؛ چون سودی در آن نمیدید.
لذا دلیل وهابیت مبنی بر تقسیم ارث
بین جعفر
و مادرش، جهت اثبات عدم تولد
و وجود فرزندی از امام حسن عسکری (علیهالسّلام)، قابل پذیرش نیست
و رد میشود؛ زیرا این مسأله عدم فرزند را برای امام حسن عسکری (علیهالسّلام) ثابت نمیکند؛ چرا که شیعیان ادعای دروغ جعفر برای
امامت و زور
و تزویر و فریبکاری جعفر با کمک حاکمان عباسی جهت تصاحب منصب امامت را
بیان کردهاند
و در تایید این مطلب،
شیخ صدوق روایتی را از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلم) ذکر کرده است که جعفر از روی حسادت نسبت به برادرش
و طمع، در به دست آوردن این منصب، تلاش کرده که میراث امامت را به ناحق از آن خود کند.
ابومحمد نوبختی نویسنده شیعه، پس از اشاره به این نکته که احادیث فراوانی دال بر ولادت امام مهدی (علیهالسّلام)
و غیبت آن حضرت وجود دارد مینویسد: پیوسته شیعه امامیه صحیح التشیع بر این باور بوده است.
اشعری قمی نیز میگوید: امام مهدی (علیهالسّلام) فرزند امام عسکری (علیهالسّلام) است
و یکی از باورهای شیعیان، زندگیِ در غیبت حضرت است
و بر این مسأله اتفاق نظر دارند
و حتی قبل از شهادت امام عسکری (علیهالسّلام) نیز، شیعه بر این اعتقاد، اتفاق نظر داشته است.
از جهت عقلی نیز، این مسأله قابل اثبات است که هدف از خلقت انسان، کمال است
و زمانی انسان به کمال میرسد که تکالیفی را که خداوند بر عهده او نهاده مشخص گردد
و راه از بیراه به انسان شناسانده شود
و این راه توسط حجتهای خدا به انسان شناسانده میشود. اگر زمین خالی از حجت باشد، پس نقض غرض حاصل میشود؛ چراکه به هدف اصلی خلقت نمیرسند. دلیل دیگر این است که وقتی از جهت تاریخی
و نقلی، ادلهای بر تولد
و وجود حضرت اثبات میشود، به تبع آن، از نظر عقلی نیز قابل اثبات
و پذیرش است. دلیل دیگر از باب
قاعده لطف است؛ زیرا
عقل حکم میکند، لطف، بر خدا واجب است
و وجود امام لطف است؛ پس وجود امام ثابت میگردد.
یکی دیگر از مسائلی که در بحث مهدویت مورد اختلاف میان شیعیان
و وهابیون است، مسأله غیبت حضرت است که وهابیون این مسأله را رد کرده
و به آن اعتقادی ندارند. آنها یکی از دلایل اعتقاد شیعیان به غیبت را، حرص به مالاندوزی بزرگان شیعه میدانند
و اینگونه
بیان میکنند که:
آن سوی ادعای غیبت امام
و انتظار بازگشت او، جمعآوری اموال
و اختصاص آن به خود است؛ گروههایی نفع میبرند که زود باوران را به ادعای تشیع فریب میدهند
و اموال آنها را به عنوان اینکه نائب امام هستند میگیرند؛ پس وقتی امامی از دنیا میرفت، مرگ او را منکر میشدند تا اموال نزدشان باقی مانده
و پرداخت مال به آنها به عنوان خمس امامِ غایب ادامه یابد؛ به همین شکل، عملیات چپاول
و غارت ادامه مییابد.
در بررسی مسأله سوم باید گفت، شیعه هیچگاه مرگ هیچ کدام از امامان خود را انکار نکرده
و قائل به شهادت امام یازدهم
و رسیدن امامت به فرزند او است؛ اما اموالی که وهابیت
و امثال قفاری ادعا دارند که نائبان از شیعیان میگیرند، همان
خمس و زکات و واجب شرعی است که بر هر مسلمانی واجب است؛ با این تفاوت که اهل سنت اعتقاد دارد که خمس فقط به غنیمت جنگی تعلق میگیرد،
اما شیعه معتقد است که علاوه بر غنیمت جنگی، به هر غنیمت دیگری نیز خمس تعلق میگیرد؛
البته به جهت اینکه مسأله خمس یک موضوع فقهی است
و در راستای بحث ما نیست، به
بیان آن در همین حد اکتفا میکنیم؛ با
بیان این موضوع در همیناندازه نیز روشن گردید که ادعای قفاری مبنی بر کتمان
شهادت و مرگ امامان قابل پذیرش نیست
و ادعایی بیاساس
و خارج از انصاف است؛ در واقع باید گفت که طرح این موضوع در یک تحقیق علمی
مغالطه بوده
و قابل قبول نیست؛ اما به گفته خود قفاری مسأله غیبت با اصول اسلام
و معارف دینی شیعه بیگانه نیست
و یکی از
سنتهای الهی بوده که در میان امتهای گذشته نیز وجود داشته است.
ادعای وهابیت این است که محال است که مهدی (علیهالسّلام) عمر طولانی داشته باشد
و آن را مخالف با حدیثی که از پیامبر (صلی الله علیه
و اله
و سلم)
بیان شده میدانند. در این زمینه ابن تیمیه ادعا کرده است که اگر قائل به عمر طولانی برای حضرت مهدی (علیهالسّلام) شویم، این مطلب با روایت صحیحه از پیامبر (صلی الله علیه
و اله
و سلم) مخالف است.
ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه میگوید:
عمر کردن یکی از مسلمانان برابر این مدت، طبق عادت عمر افراد در امت پیامبر (صلی الله علیه
و اله
و سلم)، یک امری است که دروغ بودن آن معلوم است؛ چه برسد به اینکه بخواهد بالای هزار سال عمر کند. در
روایت صحیح از پیامبر (علیهالسّلام) وارد شده که ایشان در آخر عمرش فرمود: آیا این شب را میبینید، وقتی صد سال فرا رسد، بر روی زمین از کسانی که امروز در آن زندگی میکنند هیچ کسی باقی نخواهد ماند.
پس کسی که در آن زمان یک سال داشت، قطعا بیش از صد سال عمر نکرده است؛ زمانی که عمرها در این عصر از این حد بیشتر نشود، پس در زمانهای بعدی به طریق اولی از آن بیشتر نخواهد شد؛ زیرا که عمرهای فرزندان آدم غالبا هر چه زمان بگذرد، کوتاه میشود
و طولانی نخواهد شد؛ چراکه
نوح (علیهالسّلام) در میان قوم خود نهصد
و پنجاه سال زندگی کرد؛ همانگونه که در
روایت صحیح که
ترمذی آن را روایت کرده
و آن را تصحیح کرده است؛ پس عمر در آن زمان طولانی بود
و عمرهای این امت
بین شصت تا هفتاد سال است
و کمتر پیش میآید که از این عدد تجاوز کند؛ چنانچه این مطلب در روایت صحیح ثابت شده است.
به عقیده ابن تیمیه که آن را مستند به روایت پیامبر (علیهالسّلام) میکند، عمر طولانی محال است
و کسی بیش از صد سال عمر نمیکند؛ چه برسد به اینکه بالای هزار سال عمر کند
و با استناد به این روایت، عمر طولانی را انکار میکند. در این زمینه قفاری نیز چنین میگوید:
از جمله اموری که به وسیله آن، کذب ادعای شیعه بر وجود امامشان فهمیده میشود، بعید بودن بقاء او تا الان است؛ زیرا تاکنون سالهای بسیار زیادی از عمر او میگذرد
و شیعه برای ظهورش دست به دعا بر میدارد؛ ولی هنوز ظهور نکرده است
و عمر عادی مردم مسلمان مشخص میکند که آنها دروغ میگویند؛ زیرا هیچکس بعد از پیامبر بیشتر از ۱۲۰ سال عمر نکرده
و صحیحهای هم وجود دارد که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلم) در آخر عمرشان فرمودند: هر کس در این شب بر روی زمین باشد، بیش از صد سال عمر نمیکند.
بنابراین، از سخنان ابن تیمیه
و قفاری این نتیجه به دست میآید که:
عمر بیش از هزار سال را دروغ
و برخلاف عادت امت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلم) دانستهاند. زمانی که
اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلم) بیش از صد سال عمر نکردهاند، پس به طریق اولی کسانی که بعد از آنها آمدهاند، نباید بیش از آن عمر نمایند؛ زیرا عمر بشر به مرور زمان کمتر شده است. بنابراین طولانی شدن عمر حضرت مهدی (علیهالسّلام)، با روایت صحیح پیامبر (صلی الله علیه
و اله
و سلم) مخالف است. ما کسانی که مدت طولانی عمر کنند را سراغ نداریم.
در نقد کلام ابن تیمیه
و قفاری باید گفت که طبق
آیه قرآن،
عمر انسانها به دست خداست. اوست که معین میکند چه کسی چه مقدار عمر کند
و کم
و زیاد شدن عمر به دست اوست
و تنها خداوند از عمر هر انسانی با خبر است. نکته دیگر اینکه برای عمر انسانها حد
و مرزی تعیین نشده است که تجاوز از آن غیر ممکن باشد. هیچ کدام از دانشمندان نیز به این مورد اشاره نکردهاند که اگر عمر انسانها به حدی برسد، مرگ برایش حتمی میشود.
انسانها میتوانند با رعایت کردن اموری از عمرهای طولانی برخوردار شوند. دوم اینکه عمر طولانی برای انسانها محال نیست
و عمر طولانی امام زمان (علیهالسّلام) امری محال
و خلاف
عادت و علیت نیست؛ در واقع اگر کسی عمر طولانی را محال بداند با شواهد قرآنی، تاریخی
و علمی مخالفت کرده
و منکرشان شده است؛ برای مثال در
قرآن کریم آیاتی وجود دارد که به عمر طولانی بعضی از
انبیا اشاره میکند؛ مانند آیات: فَلَوْلَا اَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِین• َ لَلَبِثَ
فِی بَطْنِهِ اِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ،
و اگر او از زمره تسبیحکنندگان نبود قطعا تا روزی که برانگیخته میشوند در شکم آن ماهی می ماند. وَلَقَدْ اَرْسَلْنَا نُوحًا اِلَی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ اَلْفَ سَنَةٍ اِلَّا خَمْسِینَ عَامًا فَاَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ،
به راستی نوح را به سوی قومش فرستادیم، پس در میان آنان نهصد
و پنجاه سال درنگ کرد تا طوفان آنها را درحالیکه ستمکار بودند فرا گرفت.
فخر رازی از مفسران اهلسنت میگوید: با در نظر گرفتن ترکیب بدنی انسان، عقل با عمر بیشتر از حد طبیعی موافق است. کسانی که عمر بیشتر از ۱۲۰ سال را ممکن نمیدانند
و آن را امری محال میدانند، سخنشان خلاف حکم عقل است
و اگر منظورشان از این حرف آن است عمر بیشتر از این حد، طبیعی نیست، ما هم با آنها موافقیم؛ ولی ما معتقدیم که عمر بیشتر از آن، از تفضلات
و اعطای الهی است
و نمونههای آن نیز در تاریخ وجود داشته است.
همچنین ابن عربی میگوید: انسان به اندازه اطلاع
و آگاهی که از طبیعت دارد، عمر طبیعی را ۱۲۰ سال میداند؛ ولی اگر کسی یک سال یا بیشتر از این عمر طبیعی عمر کند، عمر هزاران سال
و یا عمر دائمی برایش ممکن خواهد بود؛ زیرا این همان عمر طبیعی است؛ اما در محدوده قوت علمی انسان نمیگنجد.
بر این اساس انسان میتواند عمری بیشتر از ۱۲۰ سال داشته باشد
و امری غیر ممکن نیست
و عقلا وجود دارد؛ حال چه از نظر فخر رازی که عمر طولانی را عطایی از جانب خداوند متعال بداند
و آن را طبیعی نداند
و یا از نظر ابن عربی که عمر را هر چقدر هم که باشد طبیعی بداند؛ هرچند هیچ کس پایان عمر را نمیداند
و نمیتواند برای آن وقت تعیین کند؛ همچنین متخصصان دانش
زیستشناسی معتقدند که اجزای اصلی بدن انسان دارای عمر نامحدود است
و عمر انسان به خودی خود میتواند نامحدود باشد. در علم پزشکی نیز، عمر طولانی اثبات شده است
و دلیل مرگ در سن پایین را فساد بدن
و تغییر در مزاج، غذا، زمان
و مکان انسان میدانند. دانشمندان شیعه با استفاده از قوانین طبیعی، مسأله طول عمر حضرت مهدی (علیهالسّلام) را امری طبیعی میدانند.
در طول تاریخ نیز انبیایی را داشتهایم که عمر طولانی داشتهاند؛ پس داشتن عمر طولانی در تاریخ بشر اتفاق افتاده
و امری طبیعی
و معقول
و قابل پذیرش است؛ با توجه به آنچه گذشت، طول عمر طبیعی را میتوان به دو نوعِ طول عمر محال
و طول عمر ممکن تقسیم کرد؛ البته طول عمر ممکن نیز به دو نوعِ طول عمر ممکن عادی
و طول عمر ممکن غیر عادی تقسیم میشود. طول عمر ممکن غیر عادی نیز به ممکن غیر عادی فعلیت نیافته
و ممکن غیر عادی فعلیت یافته تقسیم میشود. ممکن غیر عادی فعلیت یافته هم به دو نوعِ فعلیت یافته در گذشته
و فعلیت یافته در حال، قابل تقسیم است؛ به عبارت دیگر میتوان، تمام این تقسیمبندیها را به شکل زیر
بیان کرد.
• طول عمر محال؛ مانند طول عمر برای کسی که به غذا
و مکان
و زمان خود دقت نداشته
و اراده الهی نیز بر طول عمر این شخص فعلیت نیافته است.
• طول عمر ممکن غیر عادی؛ مانند طول عمر میان ۸۰ تا ۱۲۰ سال که نسبت به افراد زیادی تحقق یافته است.
• طول عمر ممکن غیر عادی فعلیت نیافته؛ مانند طول عمر میان ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ سال در مورد اغلب افراد بشر.
• طول عمر ممکن غیر عادی فعلیت یافته در گذشته؛ مانند عمرهای معمرین اعم از پیامبران
و غیر پیامبران.
• طول عمر ممکن غیر عادی فعلیت یافته در حال؛ مانند عمر امام زمان (علیهالسّلام)؛
بنابراین، طول عمر دارای یک قسم
و یک حکم نبوده
و برخی از اقسام آن به لحاظ عقلی محال نیست؛ اما چون زیاد اتفاق نیفتاده، به لحاظ عرفی بعید به نظر میرسد؛ ولی از نظر قوانین عقلی هرگز محال نیست؛ لذا طول عمر امام زمان (علیهالسّلام) از نظر عقلی، قرآنی، روایی، علمی
و تاریخی کاملا اثبات شده
و توجیه است
و با هیچکدام از قوانین بشری
و غیر بشری مخالف نیست.
وهابیت در برخی مبانی فکری
و اعتقادی با دیگر مسلمانان، از جمله شیعیان اختلاف نظر دارند
و یکی از این اختلافها، مسأله مهدویت است. در این نوشتار،
عقاید وهابیان معاصر با تاکید بر آرای ابن تیمیه
و قفاری در بحث غیبت، تولد، نَسَب
و طول عمر حضرت مهدی (علیهالسّلام) بر اساس ادله عقلی، نقلی، تاریخی
و نظرات اهل سنت، نقد
و بررسی شد که نتایج آن عبارتاند از:
وهابیان قائل به عدم تولد حضرت مهدی (علیهالسّلام) هستند که با ادله، دیدگاه آنان رد شد؛ زیرا شواهد
و دلائل متقنی در اثبات تولد حضرت
بیان شد. نظر وهابیان این بود که نسب حضرت به امام حسن (علیهالسّلام) برمیگردد که نظر آنان رد شد
و نظر صحیح این است که نسب حضرت به امام حسین (علیهالسّلام) برمیگردد.
در مسأله غیبت نیز، وهابیان غیبت حضرت مهدی (علیهالسّلام) را قبول ندارند؛ اما در این پژوهش با ادله نقلی
و تاریخی این امر اثبات گردید. در مسأله طول عمر که وهابیان با ذکر روایتی از پیامبر (صلیالله علیه
وآله
وسلم) آن را محال میدانستند، بر اساس ادله عقلی
و علمی
و تاریخی، امری ممکن است
و محال عقلی نیست.
• قرآن کریم.
• ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل
فی التاریخ، بیروت: دارالکتب العربی، ۱۴۱ ق.
• ابن تیمیه حرانی، احمد، منهاج السنه، تحقیق: محمد رشاد سالم، قاهره: موسسه قرطبه، چاپ اول، ۱۴۰ ق.
• ابن حنبل شیبانی، احمد، المسند، بیروت: دارالفکر، بیتا.
• ابن صباغ، علی بن محمد، الفصول المهمه
فی معرفه الاحوال الائمه، بیروت: دارالاضواء، چاپ دوم، ۱۴۰۹ ق.
• ابن عربی، محی الدین، الاسرار الفتوحات المکیه
فی معرفه الملکیه، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۸ ق.
• ابن قیم جوزیه، محمد، المنار المنیف
فی الصحیح
و الضعیف، حلب: مکتب المطبوعات الاسلامیه، ۱۳۹۰ ق.
• ابوطالب مکی، محمد بن علی، قوت القلوب، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱ ق.
• ابی داود سجستانی، سلیمان بن اشعث، سنن ابی داود، بیروت: دارالفکر، ۱۴۲۸ ق.
• اصفهانی، ابونعیم، مقاتل الطالبیین، نجف: مکتبه الحیدریه، بیتا.
• امینی، ابراهیم، دادگستر جهان، قم: شفق، ۱۳۸۰ ش.
• بخاری، محمد، صحیح بخاری، بیروت: دارالفکر، ۱۴۲۸ ق.
• ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، بی جا: شرکه مکتبه
و مطبعه مصطفی البابی الحلبی، چاپ دوم، ۱۳۹۵ ق.
• جوینی خراسانی، علی بن محمد، فرائد السمطین، بیروت، موسسه محمودی، ۱۴۰۰ ق.
• حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، قم، ذوی القربی.
• رازی شافعی، فخرالدین محمد، التفسیر
الکبیر او مفاتیح الغیب، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۱ ق.
• شبلنجی، سیدمومن بن حسن، نور الابصار
فی مناقب آل بیت النبی المختار، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۸ ق.
• شعرانی، احمد بن علی،
الیواقیت والجواهر فی بیان عقائد الاکابر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
• صدر، صدرالدین، المهدی، قم، انصاریان، بیتا.
• ابن بابویه (صدوق)، محمد بن علی، کمال الدین
و تمام النعمه، بیروت، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۹۵ ق.
• طاهری روسی، احمد علی، حضرت مهدی در روایت شیعه
و سنی، قم، آثار نفیس، ۱۳۹۰ ش.
• طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم
الکبیر، تحقیق: حمد بن عبدالمجید السلفی، قاهره، مکتبه ابن تیمیه، چاپ دوم، بیتا.
• طلحه شافعی، کمال الدین، مطالب السوول
فی مناقب آل الرسول، بیروت، موسسهام القری، ۱۴۲۰ ق.
• عباد، عبدالمحسن بن حمد، شرح سنن ابی داود، دروس صوتیه قام بتفریغها موقع الشبکه الاسلامیه.
• عسکری، نجم الدین، المهدی الموعود المنتظر عند علماء اهل السنه
و الامامیه، بی جا، بی نا، بیتا.
• عقل، ناصر بن عبدالکریم العلی، شرح الطحاویه، دروس صوتیه قام بتفریغها موقع الشبکه الاسلامیه.
• عمیدی، سیدثامرهاشم، در انتظار ققنوس، ترجمه
و تحقیق: مهدی علیزاده، قم: انتشارات موسسه امام خمینی، ۱۳۸۹ ش.
• قفاری، ناصر، اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه، بی جا، بینا، چاپ اول، ۱۴۱۴ ق.
• قندوزی، سلیمان، ینابیع الموده، بیروت، اعلمی، ۱۴۱۸ ق.
• کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق: علی
اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم.
• کنجی شافعی، محمد، البیان
فی اخبار صاحب الزمان، بیروت، دارالمحجه البیضاء، ۱۴۲۱ ق.
• مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهدیب الکمال
فی اسماء الرجال، بیروت، موسسه الرساله، بیتا.
• مقدسی شافعی، یوسف بن یحیی، عقد الدرر
فی اخبار المنتظر، قم، جمکران، بیتا.
• منذری، عبدالعظیم، مختصر ابی داود، بیروت: دارالمعرفه، بیتا.
• ابن حماد، نعیم، الفتن، تحقیق: احمد بن شعبان بن احمد، محمد بن عیادی بن عبدالحلیم، قاهره، مکتبهالصفا، ۱۴۲۴ ق.
• نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، نجف، المطبعه الحیدریه، ۱۳۵۵.
• یعقوبی، احمد اسحاق، تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمد ابراهیم آیتی، تهران، شرکت انتشارات علمی
و فرهنگی، ۱۳۸۹ ش.
• آیتی، نصرت الله، «نقد
و بررسی شبهات دکتر ناصر القفاری درباره اندیشه مهدویت»، دانشگاه ادیان
و مذاهب اسلامی، ایران، ۱۳۹۲ ش.
• موسوی، زنیب، طول عمر امام زمان (علیهالسّلام)، net/maqalat/sh-tole omr
•
زینب ریاحی و سید وحید کاشانی، مجله سراج منیر، شماره ۳۵، برگرفته از مقاله «بررسی دیدگاه سلفیه به مسأله مهدویت با تأکید بر دیدگاه وهابیت»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۱۰/۲۴.