• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ملاقات امام حسین با حاکم مدینه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





ملاقات امام حسین با حاکم مدینه، از مباحث مرتبط به درخواست بیعت از امام حسین (علیه‌السلام) و بیعت نکردن امام با یزید است. پس از احضار امام حسین (علیه‌السّلام) و عبدالله بن زبیر برای اخذ بیعت توسط حاکم مدینه؛ ولید بن عتبة بن ابی سفیان، امام حسین (علیه‌السلام) به همراه گروهی از بنی‌هاشم به ملاقات ولید رفت. بنابر نقل برخی منابع امام حسین (علیه‌السلام) با رد پیشنهاد بیعت مخفیانه، انجام آن را به فراخوان عمومی و در جمع همه مردم مدینه موکول کردند. اما بر اساس گزارش برخی منابع دیگر، امام صراحتا یزید را مردی فاسق، شرابخوار و آدمکش خطاب کرده و از بیعت امتناع نمودند.



به دنبال احضار ولید بن عتبه، امام حسین (علیه‌السّلام) در حالی که چوب دستی رسول خدا را در دست داشت، به همراه سی نفر از جوانان بنی‌هاشم به دارالامارة رفت و آنان را بیرون در نشاند. امام داخل شد و بر ولید سلام کرد. مروان نیز نزد او بود. امام بدون اینکه وانمود کند از مرگ معاویه مطلع است، فرمود: ارتباط و دوستی، بهتر از قهر و جدایی است. خداوند میان شما را اصلاح کند. در آن زمان میان مروان و ولید، کدورتی وجود داشت و به همین دلیل با هم رفت و آمد نداشتند. زیرا مروان قبل از ولید حاکم مدینه بود. هنگامی که ولید به حکمرانی مدینه منصوب شد، مروان حضور او را خوش نداشت و با اکراه نزد او رفت و آمد می‌کرد. وقتی ولید این رفتار او را دید، از او بدگویی کرد. این سخن به گوش مروان رسید و مروان با او قهر و قطع رابطه کرد.
آنها در این مورد هیچ جوابی به امام ندادند. امام نشست و ولید نامه یزید را خواند و خبر مرگ معاویه را به امام داد و او را به بیعت فراخواند. امام حسین فرمود: «انا الله وانا الیه راجعون... اما اینکه مرا به بیعت فراخواندی، باید بگویم شخصی مثل من سزاوار نیست پنهانی بیعت کند و فکر نمی‌کنم تو نیز به چنین بیعتی راضی باشی؛ بلکه می‌خواهی در حضور مردم و به صورت علنی باشد». ولید گفت: بلی، امام فرمود: هرگاه مردم را به بیعت فراخواندی، ما را نیز همراه آنها دعوت کن تا کار یک جا انجام گیرد. ولید که شخص عافیت‌طلبی بود گفت: پس در امان خدا برگرد، تا اینکه همراه بقیه مردم نزد ما بیایی، مروان به ولید گفت: به خدا قسم اگر اینک از تو جدا شود و بیعت نکند، هرگز نمی‌توانی چنین موقعیتی پیدا کنی: مگر اینکه کشته‌های بسیاری بین تو و او واقع شود. او را حبس کن و نگذار از نزد تو خارج شود، تا اینکه یا بیعت کند و یا گردنش را بزنی، در این هنگام امام برآشفت و از جا جست و فرمود: ‌ای پسر زرقاء! (زرقاء صفتی بوده که به مادر مروان داده‌اند.) تو مرا می‌کشی یا او؟! به خدا قسم دروغ گفتی و مرتکب گناه شدی.
«صارَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) الَی الوَلیدِ فَوَجَدَ عِندَهُ مَروانَ بنَ الحَکَمِ، فَنَعَی الوَلیدُ الَیهِ مُعاوِیَةَ فَاستَرجَعَ الحُسَینُ علیه السلام، ثُمَّ قَرَاَ کِتابَ یَزیدَ وما امَرَهُ فیهِ مِن اخذِ البَیعَةِ مِنهُ لَهُ. فَقالَ لَهُ الحُسَینُ (علیه‌السّلام): انّی لا اراکَ تَقنَعُ بِبَیعَتی لِیَزیدَ سِرّا حَتّی اُبایِعَهُ جَهرا، فَیَعرِفَ النّاسُ ذلِکَ. فَقالَ الوَلیدُ لَهُ: اجَل، فَقالَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام): فَتُصبِحُ وتَری رَایَکَ فی ذلِکَ، فَقالَ لَهُ الوَلیدُ: اِنصَرِف عَلَی اسمِ اللّه ِ حَتّی تَاتِیَنا مَعَ جَماعَةِ النّاسِ. فَقالَ لَه مَروانُ: وَاللّه ِ لَئِن فارَقَکَ الحُسَینُ السّاعَةَ ولَم یُبایِع لا قَدَرتَ مِنهُ عَلی مِثلِها ابَدا حَتّی یُکثِرَ القَتلی بَینَکُم وبَینَهُ، احبِسِ الرَّجُلَ فَلا یَخرُج مِن عِندِکَ حَتّی یُبایِعَ او تَضرِبَ عُنُقَهُ. فَوَثَبَ عِندَ ذلِکَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) وقالَ: انتَ یَابنَ الزَّرقاءِ ـ تَقتُلُنی او هُوَ؟! کَذَبتَ وَاللّه ِواثِمتَ. وخَرَجَ یَمشی ومَعَهُ مَوالیهِ حَتّی اتی مَنزِلَهُ.»
در کتاب الارشاد آمده است: حسین (علیه‌السّلام) نزد ولید رفت و مروان بن حکم را آن جا دید. ولید، خبر مرگ معاویه را به حسین (علیه‌السّلام) داد و ایشان استرجاع گفت. سپس نامه یزید را قرائت کرد و دستور یزید را برای بیعت گرفتن از ایشان، ابلاغ نمود. آن گاه حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «گمان نمی‌کنم که تو از بیعت پنهانی من، قانع شوی؛ بلکه مایلی آشکارا بیعت کنم تا مردم بدانند». ولید گفت: بله. آن گاه حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «پس تا فردا در این باره بیندیش». ولید گفت: با نام خدا باز گرد تا به همراه جمعیت مردم، نزد ما بیایی. مروان گفت: به خدا سوگند، اگر اینک حسین از تو جدا شود و بیعت نکند، دیگر چنین فرصتی به دست نخواهی آورد، مگر آن که کشته‌ها بین شما زیاد شوند. اینک وی را حبس کن تا از نزد تو خارج نگردد، مگر این که بیعت کند یا گردنش را بزنی. حسین (علیه‌السّلام) در این هنگام برخاست و فرمود: «تو ـای پسر زن کبودْچشم می‌خواهی مرا بکشی، یا او می‌خواهد چنین کند؟ به خدا، دروغ می‌گویی و گناه می‌کنی». پس بیرون آمد، در حالی که دوستانش او را همراهی می‌کردند تا به منزل رسید.
«دَخَلَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) عَلَی الوَلیدِ وعِندَهُ مَروانُ، فَجَلَسَ الی جانِبِ الوَلیدِ، فَاَقرَاَهُ الوَلیدُ الکِتابَ. فَقالَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام): انَّ مِثلی لا یُعطی بَیعَتَهُ سِرّا، وانَا طَوعُ یَدَیکَ، فَاِذا جَمَعتَ النّاسَ لِذلِکَ حَضَرتُ، وکُنتُ واحِدا مِنهُم. وکانَ الوَلیدُ رَجُلاً یُحِبُّ العافِیَةَ، فَقالَ لِلحُسَینِ (علیه‌السّلام): فَانصَرِف اذَن حَتّی تَاتِیَنا مَعَ النّاسِ. فَانصَرَفَ.»
در کتاب اخبار الطوال آمده است: حسین (علیه‌السّلام) بر ولید وارد شد، در حالی که مروان نزد وی بود. پس کنار ولید نشست. ولید، نامه یزید را برایش قرائت کرد. حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «کسی همچون من، پنهانی بیعت نمی‌کند. من که در اختیار تو ام. هر گاه مردم را جمع کردی، من نیز حاضر می‌شوم و یکی از آنان خواهم بود». ولید، مردی آرامش طلب بود. از این رو به حسین (علیه‌السّلام) گفت: پس اینک باز گرد و با مردم، نزد ما باز آی. امام حسین (علیه‌السّلام) باز گشت.
«فَدَخَلَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) فَسَلَّمَ عَلَیهِ بِالاِمرَةِ ومَروانُ جالِسٌ عِندَهُ، فَقالَ حُسَینٌ (علیه‌السّلام) کَاَنَّهُ لا یَظُنُّ ما یُظَنُّ مِن مَوتِ مُعاوِیَةَ: الصِّلَةُ خَیرٌ مِنَ القَطیعَةِ، اصلَحَ اللّه ُ ذاتَ بَینِکُما. فَلَم یُجیباهُ فی هذا بِشَیءٍ، وجاءَ حَتّی جَلَسَ، فَاَقرَاَهُ الوَلیدُ الکِتابَ ونَعی لَهُ مُعاوِیَةَ، ودَعاهُ الَی البَیعَةِ. فَقالَ حُسَینٌ (علیه‌السّلام): «اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّـآ اِلَیْهِ رَ جِعُونَ»... امّا ما سَاَلتَنی مِنَ البَیعَةِ، فَاِنَّ مِثلی لا یُعطی بَیعَتَهُ سِرّا، ولا اراکَ تَجتَزِئُ بِها مِنّی سِرّا دونَ ان نُظهِرَها عَلی رُؤوسِ النّاسِ عَلانِیَةً! قالَ: اجَل. قالَ: فَاِذا خَرَجتَ الَی النّاسِ فَدَعوتَهُم الَی البَیعَةِ، دَعَوتَنا مَعَ النّاسِ فَکانَ امرا واحِدا. فَقالَ لَهُ الوَلیدُ ـ وکانَ یُحِبُّ العافِیَةَ ـ: فَانصَرِف عَلَی اسمِ اللّه ِ حَتّی تَاتِیَنا مَعَ جَماعَةِ النّاسِ. فَقالَ لَهُ مَروانُ: وَاللّه ِ لَئِن فارَقَکَ السّاعَةَ ولَم یُبایِع لا قَدَرتَ مِنهُ عَلی مِثلِها ابَدا حَتّی تَکثُرَ القَتلی بَینَکُم وبَینَهُ، احبِسِ الرَّجُلَ ولا یَخرُج مِن عِندِکَ حَتّی یُبایِعَ او تَضرِبَ عُنُقَهُ. فَوَثَبَ عِندَ ذلِکَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) فَقالَ: یَابنَ الزَّرقاءِ، انتَ تَقتُلُنی‌ام هُوَ؟ کَذَبتَ وَاللّه ِ واثِمتَ. ثُمَّ خَرَجَ فَمَرَّ بِاَصحابِهِ فَخَرَجوا مَعَهُ حَتّی اتی مَنزِلَهُ.»
در کتاب تاریخ طبری به نقل از ابومخنف گزارش شده است: حسین (علیه‌السّلام) بر ولید وارد شد و با امیر خواندن او، بر او سلام کرد و مروان نزد او نشسته بود. حسین (علیه‌السّلام) گویی بی خبر از مرگ معاویه، فرمود: «رفت و آمد و ارتباط، بهتر از جدایی است. خداوند، میانتان را اصلاح فرماید!». آن دو چیزی نگفتند. حسین (علیه‌السّلام) نشست. ولید، نامه را خواند و خبر مرگ معاویه را به وی داد و او را به بیعت فرا خواند. حسین (علیه‌السّلام) فرمود: « «انا للّه و انا الیه راجعون». ... در باره درخواست بیعت، باید بگویم که کسی همچون من، پنهانی بیعت نمی‌کند و گمان نمی‌کنم تو نیز به این مقدار، اکتفا کنی؛ بلکه می‌خواهی آشکار و در حضور مردم، بیعت کنم». ولید گفت: بله. حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «پس هر گاه نزد مردم رفتی و آنان را به بیعت فرا خواندی، ما را نیز فرا بخوان تا بیعت به یکباره صورت گیرد». ولید که آرامش طلب بود، گفت: پس به اذن خدا بروید تا همراه مردم، نزد ما آیید. مروان گفت: به خدا سوگند، اگر اینک از تو جدا شود و بیعت نکند، هرگز به او دست نمی‌یابی، مگر آن که کشته‌ها بین شما بسیار شوند. او را حبس کن تا از نزد تو خارج نگردد، مگر آن که بیعت کند یا گردنش را بزنی. حسین (علیه‌السّلام) برخاست و فرمود: «ای پسر زن کبودْ چشم! تو مرا می‌کشی، یا او؟ به خدا سوگند که دروغ گفتی و گناهکاری». آن گاه بیرون رفت و به همراه یارانش راه افتاد و آنان به همراه وی حرکت کردند تا به منزل رسید.


طبق بعضی از گزارشها، امام حسین (علیه‌السّلام) سپس رو به ولید کرد و فرمود: ‌ای امیر، ما اهل بیت نبوت و معدن رسالت و جایگاه آمد و شد ملائکه و محل نزول رحمت هستیم. خدا با ما شروع کرده و با ما ختم نموده است. یزید مردی فاسق، شرابخوار، آدمکش است که آشکارا گناه می‌کند و کسی مثل من با شخصی چون او بیعت نمی‌کند؛ ولی بگذارید امشب را صبح کنیم و بنگریم که کدام یک از ما برای خلافت و بیعت سزاوارتر است. ابن سعد و به تبع او ابن عساکر نقل کرده‌اند که ابتدا ولید سخنان درشتی به امام حسین گفت و حضرت نیز در پاسخ او سخنان تندی گفت و عمامه او را از سرش برداشت. ولید گفت: تحریک کردن حسین مانند این است که شیری را بر ضد خود تحریک کنیم.ابن عثم و خوارزمی نیز می‌افزایند: در این هنگام جوانان بنی هاشم با شنیدن صدای امام خواستند شمشیرها را بکشند، و به داخل خانه هجوم ببرند؛ اما در همان لحظه امام از آنجا خارج شد و از آنها خواست که به خانه هایشان بروند و خود نیز به خانه رفت.
«دَخَلَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) عَلَی الوَلیدِ بنِ عُتبَةَ، فَسَلَّمَ عَلَیهِ، ... فَقالَ مَروانُ بنُ الحَکَمِ: ایُّهَا الاَمیرُ، انَّهُ اذا فارَقَکَ فی هذِهِ السّاعَةِ لَم یُبایِع؛ فَاِنَّکَ لَن تَقدِرَ مِنهُ ولا تَقدِرُ عَلی مِثلِها، فَاحبِسهُ عِندَکَ ولا تَدَعهُ یَخرُج او یُبایِعَ، والّا فَاضرِب عُنُقَهُ. قالَ: فَالتَفَتَ الَیهِ الحُسَینُ علیه السلام، وقالَ: وَیلی عَلَیکَ یَابنَ الزَّرقاءِ! اتَامُرُ بِضَربِ عُنُقی؟! کَذَبتَ وَاللّه ِ! وَاللّه ِ لَو رامَ ذلِکَ احَدٌ مِنَ النّاسِ لَسَقَیتُ الاَرضَ مِن دَمِهِ قَبلَ ذلِکَ، وان شِئتَ ذلِکَ فَرُم ضَربَ عُنُقی ان کنُتَ صادِقا. قالَ: ثُمَّ اقبَلَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) عَلَی الوَلیدِ بنِ عُتبَةَ، وقالَ: ایُّهَا الاَمیرُ، انّا اهلُ بَیتِ النُّبُوَّةِ ومَعدِنُ الرِّسالَةِ ومُختَلَفُ المَلائِکَةِ ومَحَلُّ الرَّحمَةِ، وبِنا فَتَحَ اللّه ُ وبِنا خَتَمَ، ویَزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ، شارِبُ خَمرٍ، قاتِلُ النَّفسِ المُحَرَّمَةِ، مُعلِنٌ بِالفِسقِ، مِثلی لا یُبایِعُ لِمِثلِهِ، ولکِن نُصبِحُ وتُصبِحونَ وَننتَظِرُ وتَنتَظِرونَ ایُّنا احَقُّ بِالخِلافَةِ وَالبَیعَةِ. قالَ: وسَمِعَ مَن بِالبابِ الحُسَینَ (علیه‌السّلام) فَهَمّوا بِفَتحِ البابِ واشهارِ السُّیوفِ، فَخَرَجَ الَیهِم الحُسَینُ (علیه‌السّلام) سَریعا فَاَمَرَهُم بِالاِنصِرافِ الی مَنازِلِهِم، واقبَلَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) الی مَنزِلِهِ.»
در کتاب الفتوح آمده است: حسین (علیه‌السّلام) بر ولید بن عُتبه وارد شد و بر او سلام کرد. ولید، جوابی نیکو داد و ایشان را نزد خود نشاند. ... مروان بن حکم گفت: ‌ای امیر! اگر او اینک از تو جدا شود، دیگر بیعت نمی‌کند و تو هرگز بر او دست نخواهی یافت و نمی‌توانی بیعت بگیری. پس اینک، او را حبس کن و مگذار بیرون رود، مگر آن که بیعت کند، وگرنه گردنش را بزن. راوی می‌گوید: حسین (علیه‌السّلام) به مروان رو کرد و فرمود: «وای بر تو، ‌ای پسر زن کبودْچشم! تو فرمان به قتل من می‌دهی؟ به خدا سوگند، دروغ می‌گویی! به خدا سوگند، اگر یکی از مردم، چنین قصدی با من کند، زمین را از خونش سیراب می‌کنم، قبل از آن که اقدامی کند و اگر تو چنین می‌خواهی، قصد کشتن من کن، اگر راست می‌گویی!». راوی می‌گوید: آن گاه حسین (علیه‌السّلام) به ولید بن عُتبه رو کرد و فرمود: «ای امیر! ما، خاندان پیامبر و معدن رسالت و محلّ رفت و آمدِ فرشتگان و جایگاه رحمتیم. خداوند، امور را با ما آغاز کرد و به ما ختم فرمود. یزید، مردی فاسق، می‌گسار، آدمکُش و دارای فسق آشکار است. کسی مانند من با مانند یزید، بیعت نمی‌کند. باید فردا شود و ببینیم کدام یک از ما برای خلافت و بیعت، سزاوارتر است». راوی می‌گوید: کسانی که بر درِ خانه بودند، صدای حسین (علیه‌السّلام) را شنیدند. خواستند در را بگشایند و شمشیر، برهنه سازند که حسین (علیه‌السّلام) به سرعت، نزد آنان رفت و به آنان دستور داد به منزل خود برگردند و خود نیز به خانه باز گشت.
بر اساس روایت شیخ صدوق در کتاب الامالی، امام حسین (علیه‌السلام) در پاسخ ولید بن عتبه با استناد به حدیث نبوی، خلافت را بر فرزندان ابوسفیان، حرام می‌داند:
«عن عبداللّه بن منصور عن جعفر بن م بَعَثَ عُتبَةُ الَی الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام، فَقالَ: انَّ امیرَ المُؤمِنینَ امَرَکَ ان تُبایِعَ لَهُ. فَقالَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام): یا عُتبَةُ، قَد عَلِمتَ انّا اهلُ بَیتِ الکَرامَةِ وَمَعدِنُ الرِّسالَةِ، واعلامُ الحَقِّ الَّذی اودَعَهُ اللّه ُ قُلوبَنا، وانطَقَ بِهِ السِنَتَنا، فَنَطَقت بِاِذنِ اللّه ِ عز و جل، وَلَقَد سَمِعتُ جَدّی رَسولَ اللّه ِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یَقولُ: «انَّ الخِلافَةَ مُحَرَّمَةٌ عَلی وُلدِ ابی سُفیانَ» وکَیفَ اُبایِعُ اهلَ بَیتٍ قَد قالَ فیهِم رَسولُ اللّه ِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هذا؟!»
در کتاب الامالی از امام صادق (علیه‌السلام) روایت شده است: ولید بن عتبه نزد حسین بن علی (علیه‌السّلام) فرستاد و گفت: امیر مؤمنان فرمان داده که با او بیعت کنی. حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «ای ولید بن عُتبه! می‌دانی که ما، خاندان کرامت و پایگاه رسالت و نشانه‌های حقیقتیم که خداوند، آن را در دل‌های ما به ودیعه نهاد و زبان ما را بِدان گویا کرد و زبان ما به اذن خدا بِدان سخن گفت. از جدّم پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شنیدم که می‌فرمود: خلافت بر فرزندان ابو سفیان، حرام است. حال، چگونه من با خاندانی بیعت کنم که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در باره آنان چنین فرموده است؟».


۱. ابن اعثم، احمد، کتاب الفتوح، ج۵، ص۱۳.    
۲. ابن اعثم، کتاب الفتوح، ج۵، ص۱۳.    
۳. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۲۵۰.    
۴. ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۲۸.    
۵. طبری، محمد ابن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۲۵۰.    
۶. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۳۳.    
۷. ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۲۹.    
۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۳۹۲.    
۹. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۳۳.    
۱۰. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۲۴.    
۱۱. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۴۳۴.    
۱۲. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضه الواعظین، ج۱، ص۱۷۱.    
۱۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۳۹۳.    
۱۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۳۹۲.    
۱۵. ابن قتیبه دینوری، عبد الله بن مسلم، الاخبار الطوال، ج۱، ص۲۲۸.    
۱۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۳۹۳.    
۱۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۳۹۴.    
۱۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۵۱.    
۱۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۳۹۵.    
۲۰. ابن اعثم، احمد، کتاب الفتوح، ج۵، ص۱۴.    
۲۱. سیدبن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۹۸.    
۲۲. ابن کثیر، اسماعیل، الیدایه والنهایة، ج٨ ص۱۷۵.    
۲۳. ابن سعد، محمد، ترجمة الحسین و مقتله، ص۵۵.    
۲۴. ابن عساکر، علی بن حسن، ترجمة الامام الحسین من تاریخ مدینه الدمشق، ج۲، ص۲۹۲.    
۲۵. این اعثم، احمد، کتاب الفتوح، ج۵، ص۱۴.    
۲۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۳۹۸.    
۲۷. ابن اعثم، احمد، کتاب الفتوح، ج۵، ص۱۴.    
۲۸. سیدبن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۹۸.    
۲۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۳۹۹.    
۳۰. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۳۹۰.    
۳۱. صدوق، محمد بن علی‌، الامالی، ج۱، ص۲۱۶.    
۳۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۳۹۱.    



• محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۳۸۰-۳۹۱.
• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۴۵۱-۴۶۰.






جعبه ابزار