ملائکة (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ملائکة:
(جاعِلِ الْمَلائِكَةِ) ملائکة: به معنى «فرشتگان»، جمع «
ملك»، مخفف آن
«ملئك» است.
راغب در كتاب
مفردات، اصلش را
«مألك» دانسته كه اين هم مقلوب از
«ملأك» است.
«المألك» به معنى «پيام و رسالت» است.
نظر به اينكه «المعجم الفهرس» و ديگر كتب لغت اين واژه را در «م ل ك» ذكر كردهاند.
از جمله «المعجم الاحصائى لالفاظ القرآن الكريم» به دو شكل آورده «ل أ ك» و «م ل ك» ما نيز در مادّه اخير به شرح اين واژه مىپردازيم.
به مواردی از کاربرد
ملائکة در
قرآن، اشاره میشود:
(الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا أولِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ يَزيدُ في الْخَلْقِ ما يَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ) «ستايش مخصوص خداوندى است كه آفريننده
آسمانها و
زمین است، كه فرشتگان را رسولانى قرار داد داراى بالهاى دوگانه و سهگانه و چهارگانه، او هرچه بخواهد در آفرينش مىافزايد، زيرا
خداوند بر هر چيزى تواناست.»
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید:
(جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا أولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ ...) كلمه ملائكة جمع ملک- به فتحه لام- است، كه موجوداتى هستند مخلوق خدا و واسطههايى بين او و بين عالم مشهود، كه آنان را موكل بر امور عالم تكوين و تشريع كرده است و بندگان محترمى هستند كه هرگز خدا را در هر صورتى كه به ايشان فرمان بدهد نافرمانى نمىكنند، و به هر چه مامور شوند انجام مىدهند.
(آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلآئِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَ قَالُواْ سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ) (پیامبر، به آنچه از سوى
پروردگارش بر او نازل شده، ايمان آورده است و همه
مؤمنان نيز به خدا و فرشتگانش و كتابهاى او و فرستادگانش،
ایمان آوردهاند و گفتند: «ما در ميان هيچ يک از پيامبران او، فرق نمى گذاريم و به همه ايمان داريم.» و گفتند: «شنيديم و اطاعت كرديم. پروردگارا! به آمرزشِ تو اميدواريم و بازگشت ما به سوى توست.»)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: جمله
(سَمِعْنا وَ أَطَعْنا) انشا است، نه اخبار، نمىخواهند خبر دهند كه ما شنيديم و اطاعت كرديم، بلكه مىخواهند به تعبير فارسى بگويند به چشم، اطاعت و اين تعبير كنايه است از اينكه دعوت تو را اجابت كرديم، هم با
ایمان قلبى و هم با عمل بدنى، چون
كلمه سمع در لغت كنايه گرفته مىشود از قبول و اذعان به قلب و
كلمه اطاعت استعمال مىشود در رام بودن در عمل، پس با مجموع دو
كلمه سمع و طاعت امر ايمان تمام و كامل مىگردد. و جمله
(سَمِعْنا وَ أَطَعْنا) از ناحيه بنده، انجام دادن همه وظائفى است كه در برابر مقام
ربوبیت و دعوت خدا دارد و اين وظائف و تكاليف همه آن حقى است كه خدا براى خود به عهده بندگان گذاشته، كه در
كلمه عبادت خلاصه مىشود.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
(وَ الْمَلَكُ عَلَى أَرْجَائِهَا وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ) (فرشتگان در اطراف آسمان قرار مىگيرند و براى انجام مأموريتها آماده مىشوند و آن روز
عرش قدرت
پروردگارت را هشت فرشته برفراز همه آنها حمل مىكنند.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: راغب میگوید: رجای چاه و رجای آسمان و رجای هر چیز دیگر به معنای کناره آن است و جمع آن ارجاء میآید، یعنی اطراف، هم چنان که در قرآن آمده:
(وَ الْمَلَکُ عَلی اَرْجائِها) و
کلمه ملک به طوری که گفته شده، هم در مورد یک نفر اطلاق میشود و هم در مورد جمع و مراد از آن در این آیه جمع است و ضمیر «هُم» در جمله
(وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ) به طوری که از مقتضای سیاق آیه ظاهر میشود به
ملائکه برمیگردد؛ ولی بعضی
گفتهاند به همه خلائق برمیگردد و از ظاهر
کلام خدای تعالی برمیآید که عرش در آن روز حاملینی از
ملائکه دارد، هم چنان که از ظاهر آیه زیر نیز این معنا استفاده میشود میفرماید:
(الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا) «کسانی که عرش را حمل میکنند و کسانی که پیرامون عرش هستند، پروردگار خود را به
حمد تسبیح میگویند و به او ایمان میآورند و برای همه کسانی که ایمان آوردهاند
استغفار میکنند» و در
روایات آمده که این حاملان عرش چهار فرشتهاند و از ظاهر
آیه مورد بحث برمیآید حاملان عرش در آن روز هشت نفرند و اما اینکه این چهار نفر و یا هشت نفر از جنس
ملائکه بودند و یا غیر ایشان؟ آیه شریفه ساکت است، هر چند که سیاق آن از اشعار به اینکه از جنس ملک میباشند، خالی نیست.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
(تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَ الْمَلَائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الْأَرْضِ أَلَا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ) (نزديک است آسمانها به خاطر نسبتهاى نارواى مشركان از فرازشان متلاشى شود. و فرشتگان پيوسته تسبيح و حمد پروردگارشان را مىگويند و براى كسانى كه در زمين هستند آمرزش مىطلبند؛ آگاه باشيد خداوند آمرزنده و مهربان است.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: يعنى فرشتگان، خداى را از هر چه كه لايق به ساحت قدسش نيست منزه داشته و او را با شمردن كارهاى جميلش ثنا مىگويند. و يكى از چيزهايى كه لايق ساحت قدس او نيست همين است كه امر بندگان خود را مهمل گذارد و آنان را به سوى دينى كه خود تشريع مىكند و از راه وحى ابلاغ مىفرمايد
هدایت نكند، با اينكه اين هدايت يكى از كارهايى است كه انجامش از ناحيه خدا جميل و پسنديده است.
از
خدای سبحان درخواست مىكنند كه اهل زمين را بيامرزد. معلوم است كه حصول اين آمرزش سببى دارد كه قبلا بايد حاصل شده باشد و آن سبب عبارت است از پيمودن طريق بندگى و آن هم احتياج به هدايت خود خدا دارد. پس برگشت درخواست مغفرت براى اهل زمين به اين درخواست است كه خدا براى آنان دينى تشريع كند و آن گاه كسانى را كه به آن دين مىگروند بيامرزد. پس معناى جمله مورد بحث اين مىشود: كه
ملائكه از خداى سبحان درخواست مىكنند كه براى ساكنين زمين از طريق وحى دينى تشريع كند و آن گاه به وسيله آن دين ايشان را بيامرزد.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
(وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاء وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ) ((به ياد آور هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان فرمود: «من بر روى زمين، جانشينى (نمايندهاى) قرار خواهم داد». فرشتگان گفتند: « (پروردگارا! آيا كسى را در آن قرار مىدهى كه فساد و خونريزى كند؟! حال آنكه ما تسبيح و حمد تو را به جا مىآوريم و تو را تقديس مىكنيم (و براى جانشينى شايستهتريم)». فرمود: «من حقايقى را مىدانم كه شما نمىدانيد.»)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: پاسخى كه در اين آيه از
ملائكه حكايت شده، اشعار بر اين معنا دارد، كه
ملائكه از
كلام خداى تعالى كه فرمود: میخواهم در زمين خليفه بگذارم، چنين فهميدهاند كه اين عمل باعث وقوع فساد و خونريزى در زمين میشود، چون میدانستهاند كه موجود زمينى به خاطر اينكه مادى است، بايد مركب از قوايى غضبى و شهوى باشد، و چون زميندار تزاحم و محدود الجهات است، و مزاحمات در آن بسيار میشود، مركباتش در معرض انحلال، و انتظامهايش و اصلاحاتش در مظنه فساد و بطلان واقع میشود، لا جرم زندگى در آن جز به صورت زندگى نوعى و اجتماعى فراهم نمیشود، بقاء در آن به حد كمال نمىرسد، جز با زندگى دسته جمعى، معلوم است كه اين نحوه زندگى بالآخره به فساد و خونريزى منجر میشود.
در حالى كه مقام خلافت همانطور كه از نام آن پيداست، تمام نمیشود مگر به اينكه خليفه نمايشگر مستخلف باشد، تمامى شئون وجودى، آثار، احكام و تدابير او را حكايت كند، البته آن شئون و آثار و احكام و تدابيرى كه به خاطر تامين آنها خليفه و جانشين براى خود معين كرده است.
خدای سبحان كه مستخلف اين خليفه است، در وجودش مسماى به اسماء حسنى، و متصف به صفات عليايى از صفات جمال و جلال است، در ذاتش منزه از هر نقصى و در فعلش مقدس از هر شر و فسادى است.
خليفهاى كه در زمين نشو و نما كند، با آن آثارى كه گفتيم زندگى زمينى دارد، لايق مقام خلافت نيست، و با هستى آميخته با آن همه نقص و عيبش، نميتواند آئينه هستى منزه از هر عيب و نقص، و وجود مقدس از هر عدم خدايى گردد، بقول معروف (تراب كجا؟ و رب الارباب كجا؟).
اين سخن فرشتگان پرسش از امرى بوده كه نسبت به آن جاهل بودهاند، خواستهاند اشكالى را كه در مسئله خلافت يک موجود زمينى به ذهنشان رسيده حل كنند، نه اينكه در كار
خدای تعالی اعتراض و چون و چرا كرده باشند.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
(وَ عَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ) (سپس، تمامى علم اسماء (علم اسرار آفرينش و نامگذارى موجودات) را به آدم آموخت. آنگاه آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: «اگر راست مىگوييد و از
آدم شايستهتر هستيد اسامى اينها را به من خبر دهيد!»)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: اين جمله اشعار دارد بر اينكه اسماء نامبرده، يا مسماهاى آنها موجوداتى زنده و داراى عقل بودهاند، كه در پس پرده غيب قرار داشتهاند، به همين جهت علم به آنها غير آن نحوه علمى است كه ما به اسماء موجودات داريم، چون اگر از سنخ علم ما بود، بايد بعد از آنكه آدم به
ملائكه خبر از آن اسماء داد،
ملائكه هم مثل آدم داناى به آن اسماء شده باشند، در داشتن آن علم با او مساوى باشند، براى اينكه هر چند در اين صورت آدم به آنان تعليم داده، ولى خود آدم هم به تعليم خدا آن را آموخته بود. پس ديگر نبايد آدم اشرف از
ملائكه باشد، اصولا نبايد احترام بيشترى داشته باشد، خدا او را بيشتر گرامى بدارد، و اى بسا
ملائكه از آدم برترى و شرافت بيشترى میداشتند.
اگر علم نامبرده از سنخ علم ما بود، نبايد
ملائكه به صرف اينكه آدم علم به اسماء دارد قانع شده باشند، استدلالشان باطل شود، آخر در ابطال حجت
ملائكه اين چه استدلالى است؟ كه خدا به يک انسان مثلا علم لغت بياموزد، آن گاه وى را به رخ
ملائكه مكرم خود بكشد و به وجود او مباهات كند، و او را بر
ملائكه برترى دهد، با اينكه
ملائكه آن قدر در بندگى او پيش رفتهاند كه،
(لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ) از سخن خدا پيشى نمىگيرند، و به امر او عمل مىكنند). آن گاه به اين بندگان پاک خود بفرمايد: كه اين انسان جانشين من و قابل كرامت من هست، و شما نيستيد؟
آن گاه اضافه كند كه اگر قبول نداريد و اگر راست مىگوييد كه شايسته مقام خلافتيد، يا اگر در خواست اين مقام را مىكنيد، مرا از لغتها و واژههايى كه بعدها انسانها براى خود وضع مىكنند، تا به وسيله آن يكديگر را از منويات خود آگاه سازند، خبر دهيد.
علاوه بر اينكه اصلا شرافت علم لغت مگر جز براى اين است كه از راه لغت، هر شنوندهاى به مقصد درونى و قلبى گوينده پى ببرد؟
ملائكه بدون احتياج بلغت و
تكلم، و بدون هيچ واسطهاى اسرار قلبى هر كسى را میدانند، پس
ملائكه يک كمالى ما فوق كمال
تكلم دارند.
سخن كوتاه آنكه معلوم میشود آنچه آدم از خدا گرفت، و آن علمى كه خدا به وى آموخت، غير آن علمى بود كه
ملائكه از آدم آموختند، علمى كه براى آدم دست داد، حقيقت علم به اسماء بود، كه فرا گرفتن آن براى آدم ممكن بود، براى
ملائكه ممكن نبود و آدم اگر مستحق و لايق خلافت خدايى شد، به خاطر همين علم به اسماء بوده، نه به خاطر خبر دادن از آن، و گر نه بعد از خبر دادنش،
ملائكه هم مانند او با خبر شدند، ديگر جا نداشت كه باز هم بگويند: ما علمى نداريم.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
(يُنَزِّلُ الْمَلآئِكَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُواْ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَاْ فَاتَّقُونِ) (فرشتگان را با روح و وحى الهى به فرمانش بر هر كس از بندگانش بخواهد نازل مىكند و به آنها دستور مىدهد كه مردم را انذار كنيد و بگوييد: معبودى جز من نيست؛ از مخالفت دستور من، بپرهيزيد!)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: مردم چه در گذشته و چه در حال با همه اختلاف شديدى كه درباره حقيقت روح دارند، در اين معنا هيچ اختلافى ندارند كه از
كلمه روح يک معنا مىفهمند و آن معنا عبارتست از چيزى كه مايه
حیات و زندگى است، البته حياتى كه ملاک شعور و اراده باشد و همين معنا مراد در آيه مورد بحث است.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
در قرآن مجيد از «
ملائكه» فراوان ياد شده است و آيات زيادى درباره صفات، ويژگیها، مأموريتها و وظايف فرشتگان سخن گفته، حتى قرآن، ايمان به
ملائكه را در رديف
ایمان به خدا،
انبیا و
کتب آسمانی قرار داده است و اين دليل بر اهميّت بنيادى اين مسأله است:
(آمَنَ اَلرَّسُولُ بِمٰا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ مَلاٰئِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ...) «پيامبر
اسلام به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ايمان آورده و مؤمنان نيز به خدا و فرشتگان او و كتابها و رسولانش همگى ايمان دارند...»
بدون شک وجود فرشتگان از امور غيبيهاى است كه براى اثبات آن با اين صفات و ويژگیها راهى، جز ادلّۀ نقليه نيست و به حكم ايمان به غيب، آنها را بايد پذيرفت.
قرآن مجيد روىهم رفته ويژگیهاى آنها را چنين مىشمرد:
۱ - فرشتگان موجوداتى عاقل و باشعورند و بندگان گرامى خدا هستند
(... بَلْ عِبٰادٌ مُكْرَمُونَ) ۲ - آنها سر بر فرمان خدا دارند و هرگز معصيت او نمىكنند
(لاٰ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ) ۳ - آنها وظايف مهم و بسيار متنوعى از سوى خداوند بر عهده دارند:
• گروهى فرشتگان قبض ارواحند.
• گروهى مراقبان اعمال بشرند.
• گروهى حافظان انسان از خطرات و حوادثند.
• گروهى مأمور عذاب و مجازات اقوام سركشند.
• گروهى امدادگران الهى نسبت به مؤمنان در جنگها هستند.
• بالاخره گروهى مبلغان وحى و آورندگان كتب آسمانى براى انبيا مىباشند.
كه اگر بخواهيم يک يک از وظايف و مأموريتهاى آنها را برشمريم بحث به درازا مىكشد.
۴ - آنها پيوسته مشغول تسبيح و تقديس خداوند هستند، چنانكه در آيه ۵
سوره شوری مىخوانيم:
(... وَ اَلْمَلاٰئِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي اَلْأَرْضِ...) «فرشتگان تسبيح و حمد پروردگار خود را به جا مىآورند و براى كسانى كه در زمين هستند استغفار مىكنند.»
۵ - با اين حال انسان به حسب استعداد تكامل، از آنها برتر و والاتر است تا آنجا كه همه فرشتگان بدون استثناء به خاطر آفرينش آدم به
سجده افتادند و آدم معلم آنها گشت.
۶ - آنها گاه به صورت
انسان درمىآيند و بر انبيا و حتّى غير انبيا ظاهر مىشوند، چنانكه در
سوره مریم مىخوانيم:
«فرشته بزرگ الهى به صورت انسان موزون بر
مریم ظاهر شد.»
در جاى ديگر به صورت انسانهايى بر
ابراهیم و بر
لوط ظاهر شدند.
حتّى از ذيل اين آيات استفاده مىشود كه
قوم لوط نيز آنها را در همان اشكال موزون انسانى ديدند.
آيا ظهور در چهره انسان، يک واقعيت عينى است؟ يا به صورت تمثل و تصرف در قوه ادراک؟، ظاهر آيات قرآن معنى اوّل است، هرچند بعضى از مفسران بزرگ معنى دوم را برگزيدهاند.
۷ - از
روایات اسلامى استفاده مىشود كه عدّه آنها به قدرى زياد است كه به هيچوجه قابل مقايسه با انسان نيست، چنانكه در روايتى از
امام صادق (علیهالسلام) مىخوانيم: هنگامى كه از آن حضرت پرسيدند آيا عدد فرشتگان بيشترند يا انسانها؟ فرمود:
«سوگند به خدايى كه جانم به دست اوست فرشتگان خدا در آسمانها بيشترند از عدد ذرّات خاکهاى زمين، و در آسمان جاى پايى نيست مگر اينكه در آنجا فرشتهاى تسبيح و تقديس خدا مىكند.»
۸ - آنها نه غذا مىخورند و نه آب مىنوشند و نه ازدواج دارند، چنانكه در حديثى از امام صادق (علیهالسلام) مىخوانيم:
«فرشتگان غذا نمىخورند و آب نمىنوشند و ازدواج نمىكنند، بلكه با نسيم عرش الهى زندهاند.»
۹ - آنها نه خواب دارند، نه سستى و غفلت، چنانكه
علی (علیهالسلام) در حديثى چنين مىفرمايد:
«در آنها نه سستى است و نه غفلت و نه عصيان... خواب بر آنها چيره نمىگردد و عقل آنها گرفتار سهو و نسيان نمىشود، بدن آنها به سستى نمىگرايد و در صلب پدران و رحم مادران قرار نمىگيرند.»
۱۰ - آنها مقامات مختلف و مراتب متفاوت دارند، بعضى هميشه در ركوعاند و بعضى هميشه در سجودند؛ چنانكه در سوره صافات آمده است:
«هريک از ما مقام معلومى دارد، ما همواره صف كشيده منتظر فرمان او هستيم و پيوسته تسبيح او مىگوييم.»
امام صادق (علیهالسلام) مىگويد:
«خداوند فرشتگانى دارد كه تا روز قيامت در ركوعاند و فرشتگانى دارد كه تا قيامت در سجودند.»
آيا با اين اوصاف كه براى فرشتگان ذكر شد آنها موجوداتى مجردند يا مادى؟؛ بدون شک با اين اوصاف نمىتوانند از اين ماده كثيف عنصرى باشند، ولى مانعى ندارد كه از اجسام لطيفى آفريده شده باشند، اجسامى مافوق اين ماده معمولى كه ما با آن آشنا هستيم.
اثبات «تجرد مطلق» براى فرشتگان حتّى از زمان و مكان و اجزاء، كار آسانى نيست و تحقيق از اين مسأله نيز فايده زيادى دربر ندارد، مهم آن است كه ما فرشتگان را به اوصافى كه قرآن و روايات مسلم اسلامى توصيف كرده، بشناسيم و آنها را صنف عظيمى از موجودات والا و برجسته خداوند بدانيم، بىآنكه مقامى جز مقام بندگى و عبوديت براى آنها قايل باشيم و آنها را شريک خداوند در خلقت يا عبادت بدانيم كه اين
شرک و
کفر محض است. در بحث پيرامون فرشتگان، به همين مقدار قناعت مىكنيم و تفصيل را به كتبى كه بالخصوص در اين زمينه نگاشته شده رجوع مىدهيم.
در بسيارى از عبارات تورات، از فرشتگان تعبير به «خدايان» مىكند كه تعبيرى است شرکآلود و از نشانههاى تحريف تورات كنونى است، ولى قرآن مجيد از اينگونه تعبيرات پاک و منزه است، چرا كه براى آنها مقامى جز بندگى و عبادت و اجراى فرمانهاى الهى قايل نشده است و حتّى چنانكه گفتيم از آيات مختلف قرآن برمىآيد كه مقام انسان كامل، از فرشتگان والاتر و بالاتر است؛ توضيح آن كه لفظ «
ملائكة» ۶۸ بار و به شكل «
ملائكته» ۵ بار در قرآن مجيد به كار رفته است.
• شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «
ملائکة»، ج۴، ص۳۳۱.