معیار اخلاقی بودن رفتارها
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
معیار خوب و بد در
اخلاق، دو گونه است نخست معیارهای «
مطلق» یا «همیشگی و همه جایی» که قطع نظر از فشارهای عاطفی، خوب و یا بد هستند دوم معیارهای خوب و بد نسبی، در شرایطی خوب و در شرایطی بد هستند؛ یعنی در شرایطی و از بعضی افراد، خوباند و در شرایط دیگر و از افرادی دیگر، بد هستند
آیا تاکنون فکر کردهاید که چه کاری اخلاقی است و چه کاری اخلاقی نیست؟ وقتی این عبارت را میشنوید که: «فلانی از
اخلاق خوبی برخوردار است» و یا «فلان شخص، بداخلاق است»، چه مفهومی در ذهن شما نقش میبندد؟
اگر از شما بپرسند که «خوش اخلاقی چیست؟» چه پاسخی میدهید؟ حتماً خواهید گفت کسی که همواره لبخند میزند و چهره عبوس و گرفته ندارد و از روابط عمومی خوبی برخوردار است، فرد خوش اخلاقی است. ولی همه سخن در این است که شاید این فرد برای دست یابی به منافع خودش چنین برخوردی دارد؟ اگر چنین است، در واقع، او شما را گول میزند و میخواهد از زودباوری شما سوء استفاده کند در این صورت، آدم متقلّبی است. پس چگونه میتوان او را فردی «خوب» و «اخلاقی» دانست؟
احتمالاً وقتی برای خرید به بازار رفتهاید، با فروشندگانی برخورد کردهاید که با لبخند و خوش رویی، مشتریان را تحت تاثیر قرار داده و توانستهاند جنس خودشان را بفروشند آیا در ذهنتان این پرسش نقش نبسته است که فروشنده، لبخند و خوش رویی را ابزاری برای فروش کالا و جذب مشتری قرار داده است؟ اگر چنین است، چگونه میتوانیم بین یک
خوش اخلاق واقعی و خوش اخلاقی که از این ویژگی به عنوان ابزار استفاده میکند، فرق بگذاریم؟ آیا نتیجه چنین تردید و دودلی در برخورد با افراد خوش اخلاق، نوعی بدگمانی در ما ایجاد نمیکند؟ پس از این، به چه کسی اطمینان خواهیم داشت؟ و اگر بدگمانی و عدم اطمینان وجودمان را پر کند، چگونه میتوانیم در جامعه خودمان زندگی کنیم؟
آیا معیاری برای تشخیص خوب و بد وجود دارد؟ میتوانیم بگوییم که همه ما انسانها، چیزهایی را خوب میدانیم، چیزهایی را بد میدانیم و در مواردی هم اختلاف سلیقه و یا برداشت داریم. بنابراین، میتوانیم مواردی را که اتفاق نظر وجود دارد، ملاک خوب و بد بدانیم و بر آن پایه عمل کنیم؟
به عنوان نمونه، همه ما
دروغ گفتن،
دزدی کردن،
مردم آزاری،
بیوفایی،
پیمان شکنی، نیرنگ بازی و ویژگیهایی از این دست را بد میدانیم و در مقابل، راستگویی، بیآزاری، وفاداری،
صداقت و صمیمیت و امثال آن را خوب میدانیم.
بنابراین، میتوانیم همینها را اخلاق خوب و بد بدانیم و بر این پایه، داوری کنیم؛ اما سخن در این است که اگر در شرایطی قرار گرفتیم که چارهای جز دروغ گفتن یا دزدی کردن و امثال اینها نداشتیم،
تکلیف چیست؟ اگر کسی از گرسنگی در حال
مرگ بود و یا بیماری لاعلاجی داشت و به خاطر زشتی دزدی، دست به دزدی نزد و به خاطر نداشتن غذا و دارو، جان باخت، شما کار او را تحسین میکنید یا تقبیح؟
حتما همه ما یک نظر نخواهیم داشت. پارهای کار او را تحسین میکنیم و پارهای دیگر تقبیح! بنابراین، به یک توافق و وحدت نظر نرسیدیم. آیا در این صورت میتوانیم بگوییم که دروغ گویی یا راست گویی نمیتواند از معیار اخلاقی بودن و یا بیاخلاقی باشد؟
ما، در زندگی، تحت فشارهای بسیار قرار داریم. بخشی از این فشارها کاملاً آشکار و واضح است؛ اما بخش عمده این فشارها پنهان است که در بسیاری مواقع، خودمان هم به آن آگاهی نداریم. رفتارهای ما بازتابی از
اندیشه،
باور، احساس و عاطفهمان است. و عاطفه ما معمولاً رها و آزاد نیست. گاهی از چیزی خوشمان میآید و فکر میکنیم که آگاهانه آن را دوست داریم، در حالی که این خوشی، پیشینهای دارد که اگر نبود، چنین حالتی به ما دست نمیداد، و گاه از چیزی بدمان میآید و این بد آمدن، تحت فشاری ناپیداست که بر عاطفهمان سنگینی میکند آیا در این موارد، رفتارهای ما میتواند به خوبی و یا بدی توصیف شود؟
در روانشناسی جرم گفته میشود که پارهای از رفتارهای مجرمان، ریشه در گذشتههای دور شخصی دارد و حتیگاه در دوران کودکی و بلکه در زمان شیر خوارگی و نوع ابزار احساسات مادر و یا پدر، نهفته است. در این صورت، توصیف رفتارها به خوبی یا بدی، بسیار دشوار است. ارائه ملاک برای داوری در رفتارهای انسانها بدون در نظر گرفتن دو عامل: محیطهای موثر در رفتار شخصی و نیز فشارهای عاطفی و ذهنیتهای نهفته، کاری ناسنجیده به نظر میرسد.
از سوی دیگر، فقدان ملاک
داوری در رفتارهای انسانها، موجب پذیرش هر رفتاری از هر شخص میگردد و باعث آشوب و بلبشو و بیسامانی در زندگی بشر میشود و زندگی را برای
انسان در
جامعه، دشوار و بلکه ناممکن میسازد.
به نظر میرسد که باید دو گونه معیار برای خوب و بد اخلاق در نظر گرفت. رفتارهایی که قطع نظر از فشارهای عاطفی، خوب و یا بد هستند (که این قبیل رفتارها را باید معیارهای «مطلق» یا «همیشگی و همه جایی» شمرد) و رفتارهایی که تحت فشارهای عاطفی، خوب یا بد هستند (که این قبیل رفتارها را باید خوب و یا بد «نسبی» شمرد). رفتارهای خوب و بد نسبی، در شرایطی خوب و در شرایطی بد هستند؛ یعنی در شرایطی و از بعضی افراد، خوباند و در شرایط دیگر و از افرادی دیگر، بد هستند این نسبی بودن هم، چیز غیر قابل
درکی نیست و تقریباً همه افراد جامعه، از این شرایط و نسبتها خبر دارند و بر پایه آنها داوری میکنند.
اگر این موضوع را بخواهیم در سایه مفاهیم دینی بررسی کنیم، باید چند اصطلاح دینی را مورد توجه و دقت قرار دهیم. یکی از این اصطلاحها «
تقوا» است.
اگر بخواهیم در
ادبیات فارسی، واژهای پیدا کنیم که بتواند تا حدودی بار معنایی اصطلاح «تقوا» را برساند باید از واژه «رهایی عاطفی» استفاده کنیم.
تقوا، دست یابی به موقعیتی است که انسان بتواند عاطفه و احساس خودش را از فشارهای آشکار و نهان، رها کند و آگاهانه و تهی از فشارها تصمیم بگیرد.
در این صورت، فشارهای بیرونی بر او چیره نمیگردد و تحت تاثیر خشم، ترس، طمع، ناراحتی، خوشی و دیگر عواطف تاثیر گذار، تصمیم نمیگیرد. چنین شخصی، ناتوان و اسیر «عاطفه» و به تعبیر بهتر: اسیر «عاطفه در بند» نیست و از قدرت والایی برخوردار است که میتواند رفتارهای خودش را معیاردار کند این قبیل افراد، معمولاً رفتارهای خودشان را بر پایه معیارهای مطلق قرار میدهند؛ معیارهایی که بدون سایه سنگین شرایط تاثیرگذار، خوب هستند.
شاید توصیه و تاکیدی که در اسلام بر مقوله تقوا شده است و معیار سنجش بین افراد و امتیازبندی آنان در نزد خدا قرار داده شده است، همین نکته باشد که افراد در این فضا میتوانند به خوب و بد مطلق، نزدیک شوند و آن را معیار رفتار خود قرار دهند.
رفتار افراد با تقوا، معمولاً از سوی کسانی که تحت تاثیر «عاطفه در بند» داوری میکنند، قابل
درک نیست.
از خود گذشتگی، فداکاریها، پایداریها، تسلیمها، خطر پذیریها، فروتنیها و دهها ویژگی به ظاهر متضادّ تقوا پیشگان، در چارچوب سنجههای «عاطفههای در بند»، توجیه ناپذیر و نقدآلود است. به عنوان نمونه، اینکه چرا علی (علیهالسّلام) برای مدت کوتاهی
معاویه را کارگزار خود در
شام قرار نداد تا پس از تثبیت قدرت خویش، او را عزل کند و در نتیجه از پیش آمدن
جنگ صفین پیشگیری نماید و یا پیشنهاد
خوارج را در مورد
توبه کردن خویش قبول نکرد تا از
جنگ نهروان ممانعت به عمل آورد یا
طلحه و
زبیر را برای زمانی اندک، وارد حکومت نکرد تا حتّی برای مدّت کوتاهی، آنها را بازداشت نکرد تا از
جنگ جمل، پیشگیری نماید، در قاموس کسانی که گرفتار «عاطفههای در بند» هستند، توجیه روشنی ندارد و درستی و نادرستی این تصمیمها را فقط کسانی که از تقوا و یا همان رهایی عاطفی برخوردارند، میفهمند.
در این سطح، معیارهای اخلاقی و غیر اخلاقی، معیارهای مطلق هستند در اینجا
نیرنگ و
دروغ، با همه آثار و فوایدی که بر آنها مترتّب است، اخلاقی نمیشوند و هم چنان غیر اخلاقی میمانند و بر عکس، راستی و
صداقت، با همه زیانهایی که به بار میآورند، هم چنان اخلاقی و ارزشمندند. انسانی که به این مرحله میرسد، تحت تاثیر هیچ فشار درونی یا بیرونی قرار نمیگیرد و از یقین و آرامشی برخوردار است که در سایه آن، تصمیم آگاهانه و
هوشیارانه و آزادانه میگیرد.
اصطلاح دینی دیگری که در این زمینه در
دین مطرح است، «
امر به معروف و نهی از منکر» است. معروف، به معنای «رفتارهای مورد تحسین جامعه» و منکر، به معنای «رفتارهای تقبیح شده در جامعه» است.
معروف، چیزی است که جامعه آنها را میشناسد و میپذیرد و
منکر، چیزی است که جامعه نمیشناسد و مورد پذیرشش نیست.
به نظر میرسد بهره گیری دین از این دو واژه به جای واژه «
حسن» و «
قبح» (و امثال آنها) جای تامل جدّی دارد. اسلام برای باورها و برداشتهای جامعه، هویتی قابل احترام قائل است. جامعه نه تنها خودش به عنوان «
هویت» و «شخصیت جمعی» تحت فشارهای گوناگون است، بلکه عموم افراد آن هم از «عاطفه در بند» برخوردارند. خوبیها و بدیهای جامعه، خوبی و بدی مطلق نیستند و نمیتوانند باشند و انسان به ناچار در چنین محیطی زندگی میکند. تکیه بر معیارهای مطلق در جامعه،
جامعه را از کارایی باز میدارد و به بیسامانی و بینظمی میکشاند. از این رو، در اسلام، در دعوت همگانی به خوبی و پرهیز از بدی، معیارهای شناخته شده جامعه نیز (که نسبی و تحت تاثیر شرایط هستند)، ملاک قرار میگیرند و افراد جامعه، به آنچه در نزد جامعه «معروف به خوبی» است فرا خوانده میشوند و آنچه جامعه آن را قبول ندارد و نمیشناسد،
نهی گشتهاند.
بر این اساس، میتوانیم چنین نتیجه بگیریم که رفتارهای افراد جامعه در دو سطح، قابل بررسی و سنجش هستند. در سطحی که افراد به مرحله «رهایی عاطفی» دست یافته و به
تقوا رسیدهاند (که در این سطح، خوب و بد مطلق، معیار است) و سطحی که افراد، هنوز در بند «عاطفه در بند» هستند (که عموماً چنیناند) و در نتیجه، ملاک خوب و بد در رفتار آنها، خوب و بد نسبی است و این خوبیها و بدیها، چیزهایی هستند که جامعه، آنها را خوب میداند و یا بد میشمارد.
گر چه اینکه روزی جامعهای شکل بگیرد که بد را خوب و خوب را بد بشمارد، غیر قابل تصوّر نیست، اما تاریخ بشر نشان داده است که چنین چیزی هیچگاه تحقق نیافته است و به احتمال بسیار، هرگز هم تحققّ نخواهد یافت و حتی اگر در جامعهای به فرض، «دروغ گویی» عادی شده باشد، به این مفهوم نیست که دروغ گویی در ذهن جامعه، وصف «خوبی» یافته و راستگویی عنوان «بدی» پیدا کرده است؛ بلکه در چنین جامعهای هم، باور جامعه بر نیکی و معروف بودن «راست گویی» و بدی و منکر بودن «دروغ گویی» است. از این رو، نباید به خود بیم راه دهیم که اگر اخلاقیات را در بعضی سطوح، «نسبی» دانستیم، مشکل پیش میآید و معیارها از بین میروند و مرز خوبی و بدی برداشته میشود و عنان زندگی بشر به دست هوس باز جامعه میافتد؛ زیرا افراد جامعه، و به تبع آنها خود جامعه، با اینکه تحت فشار محیط بیرونی و نیز «عاطفههای در بند» هستند، اما در مجموع، از توانی خداداد (فطری) برخوردار هستند که میتوانند فارغ از رفتارهای روز مرّهشان، قضاوتی اخلاقی انجام دهند. این
قضاوت، معمولاً نزدیک به داوری افراد برخوردار از «رهایی عاطفی» است و از این رو، ملاکهای نیکی و بدی نسبی، همواره در امتداد ملاکهای نیکی و بدی مطلق و تحت تاثیر آنها هستند.
در جهان حاضر، وسائل ارتباط جمعی و رسانههای گروهی با انتقال اطلاعات و معلومات جدید و تاثیر بر افکار و عقاید عمومی، نقش بسیار مهمی بر عهده دارند. سیر تحول سریع، در عصر اطلاعات و لزوم مبادله هر چه بیشتر بین نظامهای سنّتی و مدرن، رسانههای گروهی را اهمیتی خاص بخشیده است، تا جایی که بعضی ازاندیشمندان معتقدند توسعه نظامهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و پیشرفت رسانهها و تکنولوژیهای ارتباطی، لازم و ملزوم یکدیگرند.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «معیار اخلاقی بودن رفتارها»، تاریخ بازیابی ۹۵/۱۱/۱.