مسلم در کوفه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مسلم بن عقیل در روز پنجم
شوال وارد شهر
کوفه شد.
اینک وی با شهری حادثه خیز و با گرایشها و افکار مختلف مواجه است؛ شهری که اگرچه به ظاهر آرام است،
آرامش قبل از
طوفان را میگذراند. او پس از ورود به کوفه به خانه
مختار بن ابی عبیدثقفی (یکی از کسانی که پنهانی با
مسلم بیعت کرد، مختار بود. اما او روز خروج
مسلم، در ملکش واقع در خطرنیه در بیرون کوفه بود. و در شهر حضور نداشت)
وارد شد.
خبر آمدن او به کوفه، شایع شد و
شیعیان شروع به رفت و آمد نزد او کردند.
وقتی شیعیان کوفه نزد
مسلم جمع شدند، او نامه
امام را برای آنان قرائت کرد. آنها با شنیدن محتوای نامه به
گریه افتادند. پس از قرائت نامه،
عابس بن ابیشبیب شاکری (وی از شخصیتهای بزرگ
شیعه دلیر، سخنور، عابد و شب زنده دار بود اصولا بنی شاکر از مخلصان و ارادتمندان به
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) بودند به خواست خدا تفصیل زندگانی او در جلد دوم این کتاب در فصل زندگینامه یاران
امام حسین (علیهالسّلام) خواهد آمد.) از جای برخاست و پس از حمد و ثنای الهی گفت:
«من از طرف مردم به شما خبر نمیدهم؛ (چون) نمیدانم در دلشان چه میگذرد؛ (از این رو) شما را از ناحیه آنها فریب نمیدهم؛ ولی
قسم به خدا، آنچه میگویم قراری است که با خود گذاشتهام. به
خدا قسم اگر دعوتم کنید به خوبی شما را اجابت میکنم و در کنارتان با دشمنان میجنگم و همراهتان
شمشیر میزنم تا به لقای خدا برسم و در این کار جز آنچه را که نزد خداوند است، نمیطلبم».
آن گاه
حبیب بن مظاهر قفعسی اسدی از جا بلند شد و به عابس گفت: (رحمت خدا بر تو باد؛ با سخنی کوتاه آنچه را در دل داشتی بیان کردی. قسم به خدایی که جز او خدایی نیست، من هم همین قرار را با خود گذاشتهام».
پس از این دو،
سعید بن عبدالله حنفی برخاست و همان جملات را تکرار کرد.
شیعیان دیگر نیز یکی پس از دیگری، بدین گونه سخن گفتند. سپس همه اموالشان را در اختیار
مسلم گذاشتند؛ اما او نپذیرفت.
این سخنان مخلصانه، حکایت از صفای باطن و
عشق و ارادت عمیق این بزرگواران به
اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم
السّلام) داشت. اما آیا این
اخلاص و آمادگی برای ایثارگری و دفاع از حریم اهل بیت (علیهم
السلام)، در همه آن مردم و کسانی که برای امام نامه نوشته بودند، وجود داشت؟ و آیا آمادگی و توانایی رویارویی با شرایط سخت را داشتند؟ گرچه حوادث آینده جواب این سؤالات را داد، از ورای همان جملات هم میتوان پاسخ این سؤال را دریافت. راوی (حجاج
بن علی) میگوید: به محمد
بن بشر همدانی (که در آن جلسه حضور داشته و راوی این وقایع بوده است) گفتم: آیا تو نیز، همانند آنان چیزی گفتی؟ او گفت: من دوست میداشتم که خداوند یارانم را با ظفر و پیروزی
عزت دهد؛ اما دوست نداشتم که کشته شوم و
دروغ گفتن را نیز خوش نداشتم.
به هر حال
مسلم با شهری مواجه بود که گرایشهای مختلف در آن وجود داشت و او مامور بررسی اوضاع بود. نخستین اقدامی که او پس از ورود به
کوفه انجام داد، گرفتن
بیعت از مردم بود. در نحوه گرفتن بیعت، در منابع تاریخی هیچ سخنی به میان نیامده است. چنان که در شمار بیعت کنندگان نیز مورخان یک گونه گزارش نکردهاند. برخی منابع، تعداد آنها را دوازده هزار نفر
و برخی دیگر هجده هزار نفر
و حتی ۲۵هزار
و چهل هزار نفر.
جناب
مسلم بعد از رسیدن به شهر کوفه و بیعت مردم با او، نامهای مبنی بر بیعت مردم آنجا با وی، به
امام نوشت و این نامه را ۲۷ روز پیش از شهادتش، (با توجه به اینکه روز ورود
مسلم به کوفه، پنجم
شوال و روز شهادتش نهم
ذی الحجه بوده است، مدت اقامتش در کوفه حدود ۶۴ روز بوده است. حال اگر این ۲۷ روز را از آن کم کنیم معلوم میشود که جناب
مسلم بعد از حدود ۳۷ روز تحقیق و تفحص درباره روحیات و صداقت مردم کوفه، در نامهای امام را به کوفه فراخواند.)
توسط
عیسی بن ابیشبیب شاکری خدمت امام حسین (علیه
السّلام) در
مکه فرستاد. این نامه اواخر ماه
ذیقعده به دست امام رسید. در
تاریخ طبری متن نامه چنین آمده است:
اما بعد؛ فرستاده قوم، به اهل خود دروغ نمیگوید. هجده هزار نفر از اهل کوفه با من بیعت کردند. وقتی که نامه مرا خواندی سریعا به سوی کوفه روانه شو که همه مردم با تو هستند و به خاندان
معاویه اعتقاد و تمایلی ندارند.
والسلام.
شیخ مفید میگوید: مردم کوفه همراه نامه
مسلم که ضمن آن خبر بیعت آنان را به اطلاع امام میرساند، نامهای بدین مضمون به امام نوشتند: «اینجا صدهزار شمشیرزن منتظر تو هستند. تاخیر مکن».
گفته اند نعمان نخستین فرزندی بود که بعد از
هجرت پیامبر به مدینه، در بین
انصار متولد شد همچنان که
عبدالله بن زبیر نخستین فرزند مهاجران بود که پس از هجرت، در مدینه تولد یافت. پدر نعمان،
بشیر بن سعد، (به سبب حسادتش نسبت به
سعد بن عباده)، نخستین کسی از انصار بود که در
سقیفه با
ابوبکر بیعت کرد و بقیهٔ انصار نیز از او تبعیت کردند. نعمان از طرفداران عثمان بود و پس از قتل وی، پیراهن خونین وی را برای معاویه در
شام برد که همان پیراهن تبدیل به یکی از ابزارهای تبلیغاتی معاویه برای ایجاد فتنه بر ضد
علی (علیهالسلام) شد. وی آشکارا با علی (علیه
السلام) دشمنی می ورزید و در جنگهای
جمل و
صفین با آن حضرت جنگید و یک بار فرماندهی گروهی از اشرار معاویه را برای حمله به
عراق به عهده گرفت و مردم عراق را به
وحشت انداخت. وی پس از عبدالرحمن
بن حکم، از طرف معاویه حاکم کوفه شد؛ سپس در زمان یزید نیز، چنان که در متن آمده، همان منصب و سمت را داشت. نعمان تا زمان خلافت
مروان بن حکم عمر کرد. او زمانی که والی
حمص بود، مردم را به
بیعت با عبدالله
بن زبیر فراخواند؛ اما اهل حمص با او مخالفت کردند و او از آنجا خارج شد و مردم او را تعقیب کردند و بالاخره در
سال ۶۴ق به دست اهل حمص کشته شد. نعمان از وفادارترین یاران معاویه بود و در سلسله غارتها و شبیخونهایی که نظامیان معاویه، پس از ماجرای حکمیت، به مناطق مختلف قلمرو حکومت امیرمؤمنان (علیه
السلام) داشتند، شرکت می کرد و با دوهزار نفر سپاهی، به
عین التمر یورش برد و با پیروان علی (علیه
السلام) جنگید. همچنین او در جنگ صفین همراه معاویه بود. در این جنگ، جز او و محمد
بن مسلمه، کسی از انصار همراه معاویه نبود.
پس از فزونی رفت و آمد مردم نزد
مسلم، مکانش مشخص شد و این خبر را به نعمان، حاکم کوفه، گزارش کردند.
نعمان بن بشیر با اطلاع از ورود جناب
مسلم به کوفه و بیعت مردم با وی، در
مسجد کوفه حاضر شد و برای مردم سخنرانی کرد و چنین گفت: «ای بندگان خدا، از
خدا بترسید و فتنه جویی نکنید و باعث تفرقه نشوید که این عمل موجب نابودی مردان و ریختن خونها و به
غارت رفتن اموال میشود. من با کسی که با من جنگ ندارد، هرگز نبرد نخواهم کرد و بر کسی که گردن کشی نکند، دست بلند نمیکنم. شما را
دشنام نخواهم داد و تحریکتان نمیکنم و به مجرد
تهمت و
افترا هم کسی را گرفتار نخواهم کرد؛ ولی اگر شما رو برگردانید و بیعت خود را نقض کرده
عهد خویش را بشکنید و با زمامدار خود به ستیز برخیزید، به خدا قسم شما را با
شمشیر خود خواهم زد، تا زمانی که قبضه آن در دست من باشد؛ اگرچه از میان شما هیچ یاوری نیابم. ولی من امیدوارم عده کسانی که به
حق آشنا هستند، بیشتر از کسانی باشد که
باطل موجب هلاکت آنها میشود و حق پرستان، فزونتر از
باطل جویان باشند».
عبدالله
بن مسلم بن سعید حضرمی که با
بنی امیه هم پیمان بود، بر این نحوه سخن گفتن
مسالمت جویانه اعتراض کرد
و گفت: این کار درست نخواهد شد، مگر با سختگیری و خشونت. این روشی که تو در پیش گرفتهای، راه مردم سست عنصر و ضعیف است.
نعمان پاسخ داد: من در
اطاعت خدا ضعیف و ناتوان باشم، بهتر است از اینکه در معصیت خداوند قدرتمند باشم. سپس از
منبر پایین آمد.
سخنان نعمان اگرچه ظاهری تهدید آمیز داشت، همان طور که عبدالله
بن مسلم نیز به وی گفت، همراه با نرمش و
مسالمت جویی بود، و تهدیدی جدی محسوب نمیشد. اما مردم آن را بر ضعف و ناتوانی نعمان حمل میکردند.
درباره نرمش و مسامحه نعمان در برخورد با
مسلم بن عقیل و یارانش چند علت مطرح شده است:
۱.
یزید به شدت با انصار دشمنی مینمود و آنان را
هجو میکرد. از این رو نعمان با یزید مخالف بود و
حکومت یزید خوش آیندش نبود؛
۲. دخترش عمره، همسر مختار
بن ابی عبید ثقفی بود که
مسلم بن عقیل به خانه او وارد شده بود. این پیوند در نرمش نعمان بی تاثیر نبوده است؛
۳. نعمان همانند معاویه معتقد به
سیاست پرهیز از مقابله رو در رو با
امام حسین (علیهالسّلام) بود.
شاید هم نعمان عمدا از خود نرمش و مدارا نشان میداد تا با پسر
دختر پیامبر و ریحانه
رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): درگیر نشود. به همین دلیل این موضع گیری به ظاهر تهدیدآمیز را انتخاب کرد تا با اعتراضات همپیمانان بنی امیه مواجه نشود. اگرچه وی هیچ پیوندی با خاندان عصمت و طهارت نداشت و در صف دشمنان خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) قرار داشت و عثمانی بود.
به نظر میرسد از عظمت و حقانیت خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) بی اطلاع نبوده است. چنان که در یک مجلس خصوصی گفته بود: پسر دختر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) در نظر ما محبوبتر از
پسر بحدل (مادر یزید، «میسون»، دختر بحدل
بن حنیف
بن ولجه بوده است)
(یزید) است.
اما آیا همپیمانان
بنی امیه در
کوفه هم همین روش نعمان را در پیش گرفتند و ساکت نشستند؟ قطعا چنین نبود. آنها بعد از اینکه از برخورد جدی نعمان با
مسلم ناامید شدند، خود دست به کار شدند.
پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۵۰۷_۵۱۳.