حسن بن ابی الحسن یسار معروف به حسن بصری (م ۱۱۰) از تابعانِ شناخته شده بود. درباره وى گفته اند که: «از محضر یکصد و پنجاه صحابی استفاده کرده است. فتاوا ى او را برخى از علما در هفت جلد جمع آورى کرده اند».
عبدالرحمن اوزاعی (م ۱۵۷) صاحب مذهب خاصى بود که در شام گسترش یافت، ولى در قرن چهارم هجرى پیروان آن منقرض شدند. همچنین به مدت دویست سال این مذهب در میان مردم اندلس غلبه داشت، و سرانجام مذهب مالک در آنجا غالب شد.
لیث بن سعد فهمی(م۱۷۵) از فقها ى مصر بود که شافعی درباره او گفته است: «او از مالک فقیه تر بود». مذهب او نیز به علت عدم تدوین و کمى طرفدارانش پایدار نماند.
بنیانگذار این مذهب، ابوسلیمان داوود بنعلیبنخلفظاهری (م ۲۷۰) است. وى نخست مقلدمذهب شافعی بود، تا آنکه ریاست علمى بغداد به وى رسید; پس از آن براى خویش مذهب و شیوه اى را برگزید، که اساس آن عمل به ظاهرکتاب و سنت بود، البتّه به شرط آن که از خود کتاب و سنت و یا اجماع، دلیلى بر اینکه خلافظاهر مراد است اقامه نشود. او اگر نصّى نمى یافت، به اجماع عمل مى کرد، و از قیاس پرهیز داشت و معتقد بود عمومات کتاب و سنت براى پاسخ به هر پرسشى کافى است. مذهب وى تا نیمه قرن دوم ادامه داشت، سپس از بین رفت. مردم بغداد، شهرهاى فارس و اندکى از مردم آفریقا و اندلس بر مذهب او بودند. [[ ابن خلدون]] (م ۸۰۸) مى نویسد: این مذهب اکنون از بین رفته است. هر چند بعدها ابن حزم اندلسی نیز مذهب ظاهری را پذیرفت، گر چه با مؤسّس این مذهب مخالفتهایى نیز داشت.
طبرى نیز در فقه، مذهب خاصّى داشت که در بغداد گسترش یافت; او و پیروانش در فقه تألیفاتى داشتند که به دست ما نرسیده است. مذهب او نیز بعد از نیمه قرن پنجم رو به افول نهاد و منقرض شد و فقط آراى او در کتابها باقى ماند.