• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مخالفت شخصیتهای علمی با حرکت امام حسین به کوفه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





مخالفت شخصیتهای علمی با حرکت امام حسین به کوفه، یکی از مباحث مهم در بررسی خروج امام حسین (علیه‌السّلام) از مدینه به مکه و سپس حرکت به سمت عراق است. بر اساس گزارشات تاریخی، مخالفت برخی شخصیتهای علمی از جمله فقها، محدثان و شعرای برجسته آن دوره مانند ابوبکر مخزومی، ابوسعید خدری، طرماح بن عدی، فرزدق، مسور بن مخرمه، یزید بن اصم، عمرة بن عبدالرحمن و ... با تصمیم امام حسین (علیه‌السّلام) برای سفر به کوفه به دلایل متعددی صورت گرفت که عبارتنداز: بی‌وفایی و دنیاطلبی مردم کوفه، بی‌اعتباری نامه‌های آنها و غیرقابل اعتماد بودنشان، کینه‌توزی برخی کوفیان نسبت به امام و استناد به برخی احادیث پیشگویی شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) در کربلا و حتمی دانستن خطر جانی برای امام در صورت سفر به کوفه. این دلایل، اگرچه بر پایه نگرانی‌های جدی این افراد درباره سرنوشت امام حسین (علیه‌السّلام) استوار بودند، اما در نهایت نتوانستند مانع از تصمیم امام حسین (علیه‌السلام) برای قیام شوند. اشکال اساسی به تمامی این مخالفان، عدم درک کامل آنان از مقام و جایگاه ویژه امامت امام حسین (علیه‌السلام) و عصمت ایشان بود. این ناآگاهی موجب شد که آنان نتوانند ضرورت پیروی مطلق از امام را درک کنند و به همین دلیل، توصیه‌های آنان نتوانست تاثیر مثبتی بر تصمیمات امام حسین (علیه‌السلام) داشته باشد.



ابوبکر بن عبدالرحمن مخزومی، از شخصیت‌های برجسته و فقیهان مدینه، در آستانه سفر امام حسین (علیه‌السلام) به کوفه، با ایشان دیدار کرد و امام حسین (علیه‌السلام) را از این سفر منع نمود. روایات مختلفی از این گفتگو نقل شده است که در آنها مخزومی با استناد به دلایلی چون بی وفایی مردم کوفه و دنیاطلبی آنها و خطر شهادت امام حسین (علیه‌السلام)، به آن حضرت توصیه می‌کند که از رفتن به عراق منصرف شود.

۱.۱ - معرفی اجمالی

ابوبکر بن عبدالرحمان بن حارث بن هشام بن مغیره مخزومی، یکی از هفت فقیه مدینه است. درباره نام و کنیه او اختلاف است؛ در تهذیب التهذیب آمده است که برخی اسمش را محمد و کنیه‌اش را ابوبکر و برخی دیگر اسمش را ابوبکر و کنیه‌اش را ابوعبدالرحمان گفته‌اند. ابن حجر عسقلانی گفته ابوبکر اسم و کنیه او بوده است. بنابر نقل برخی منابع، برای تقوا و نیک‌کرداری‌اش به «راهب قریش» ملقب گشت. ابوبکر مخزومی نابینا بود و همیشه روزه می‌داشت. جدّش حارث بن هشام، از برجستگان صحابه و برادر عمر بن هشام (ابوجهل) بود. ابوبکر مخزومی در سال ۹۴ ق در سالی که تعدادی از فقهای مدینه درگذشتند، در آن شهر جان سپرد.

۱.۲ - ملاقات با امام

ابوبکر مخزومی، از شخصیت‌هایی بود که در مکه خدمت امام حسین (علیه‌السّلام) رسید و از آن حضرت خواست که از رفتن به عراق منصرف شود. منابع مختلف گفت و گوی او را با امام حسین (علیه‌السّلام) بدین گونه گزارش کرده‌اند: وقتی که امام حسین (علیه‌السّلام) بعد از رسیدن نامه‌های مردم عراق تصمیم گرفت به کوفه برود، ابوبکر بن عبدالرحمن بن حارث بن هشام در مکه خدمت ایشان رسید و گفت: ... ‌ای پسرعمو؛ آمده‌ام که از باب خیرخواهی مطلبی را به شما بگویم. اگر شما مرا خیرخواه می‌دانید. مطلبم را مطرح کنم؛ وگرنه (برگردم و) چیزی نگویم. حضرت فرمود: بگو، به خدا قسم من شما را بدبین و بدخواه در گفتار و کردار نمی‌بینم. او گفت: به من خبر رسیده که شما می‌خواهید به عراق بروید. من برای شما از این راهی که برگزیده‌اید، نگرانم. شما به شهری می‌روید که کارگزاران و امیران یزید در آن هستند و بیت المال در دست آنهاست و مردم، بنده درهم و دینارند. می‌ترسم کسانی که به شما وعده یاری داده‌اند و اظهار دوستی شما را می‌کنند، با شما پیکار کنند. امام حسین (علیه‌السّلام) فرمود: ‌ای پسرعمو! خدا به شما جزای خیر دهد. به خدا سوگند، دانستم که شما از روی خیرخواهی اینجا آمده‌ای و از روی عقل و درایت سخن می‌گویی؛ ولی هرگاه قضای الهی به کاری تعلق گیرد، محقق خواهد شد؛ چه مطابق نظر شما عمل بکنم یا نکنم. شما نزد ما مشاوری پسندیده و خیرخواه‌ترین پند دهنده‌ای.
بنابر گزارش الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة)، ابوبکر مخزومی در دیدار با امام حسین (علیه‌السّلام)، بی وفایی مردم کوفه نسبت به امام علی و امام حسن (علیهماالسّلام) اشاره کرده و احتمال تکرار این خیانت را مطرح می‌کند.
اتاهُ (ایِ الحُسَینَ (علیه‌السّلام)) ابو بَکرِ بنِ عَبدِ الرَّحمنِ بنِ الحارِثِ بنِ هِشامٍ، فَقالَ: یَا بنَ عَمِّ، انَّ الرَّحِمَ تُضارُّنی، وما ادری کَیفَ انَا عِندَکَ فِی النَّصیحَةِ لَکَ؟ قالَ: یا ابا بَکرٍ، ما انتَ مِمَّن یُستَغَشُّ ولا یُتَّهَمُ، فَقُل. فَقالَ: قَد رَاَیتَ ما صَنَعَ اهلُ العِراقِ بِاَبیکَ واخیکَ، وانتَ تُریدُ ان تَسیرَ الَیهِم، وهُم عَبیدُ الدُّنیا، فَیُقاتِلُکَ مَن قَد وَعَدَکَ ان یَنصُرَکَ، ویَخذُلُکُ مَن انتَ احَبُّ الَیهِ مِمَّن یَنصُرُهُ! فَاُذَکِّرُکَ اللّه َ فی نَفسِکَ. فَقالَ: جَزاکَ اللّه ُ یَابنَ عَمِّ خَیرا، فَلَقَدِ اجتَهَدتَ رَایَکَ، وَمهما یَقضِ اللّه ُ مِن امرٍ یَکُن. فَقالَ ابو بَکرٍ: انّا للّه ِِ! عِندَ اللّه ِ نَحتَسِبُ ابا عَبدِ اللّه ِ.
در کتاب الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة) آمده است: «ابوبکر بن عبدالرحمان بن حارث بن هشام، نزد حسین (علیه‌السّلام) آمد و به ایشان گفت: ‌ای پسرعمو! خویشاوندی، مرا به مِهر آورده است و نمی‌دانم جایگاهم نزد تو برای نصیحت چیست؟ فرمود: «ای ابوبکر! تو اهل فریب نیستی و اتّهامی نداری. پس بگو». ابوبکر گفت: دیدی که مردم عراق با پدر و برادرت چه کردند و اینک، آهنگ حرکت به سوی آنان داری؟! آنان، بردگان دنیایند و کسانی که به تو وعده یاری داده‌اند، با تو خواهند جنگید و آن که تو را بیشتر از کسی که به او کمک می‌کند، دوست دارد، نیز رهایت خواهد کرد. پس خدا را در باره خودت، به یادت می‌آورم که جانت را به خطر نیندازی. حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «خدا به تو پاداش نیک دهد، عموزاده! در رای خود،‌ اندیشیده بودی. هر چه خدا بخواهد، همان می‌شود». ابوبکر گفت: ما از آنِ خداییم و شهادت اباعبداللّه را به حساب خدا می‌گذاریم.»
در کتاب مروج الذهب نیز گزارشی شبیه همین مضمون آمده است:
دَخَلَ ابو بَکرِ بنِ الحارِثِ بنِ هِشامٍ عَلَی الحُسَینِ علیه السلام، فَقالَ: یَا بنَ عَمِّ، انَّ الرَّحِمَ یُظائِرُنی عَلَیکَ، ولا ادری کَیفَ انَا فِی النَّصیحَةِ لَکَ؟ فَقالَ: یا ابا بَکرٍ، ما انتَ مِمَّن یُستَغَشُّ ولا یُتَّهَمُ، فَقُل. فَقالَ ابو بَکرٍ: کانَ ابوکَ اقدَمَ سابِقَةً، واحسَنَ فِی الاِسلامِ اثَرا، واشَدَّ بَاسا، وَالناسُ لَه ارجی، ومِنهُ اسمَعَ، وعَلَیهِ اجمَعَ، فَسارَ الی مُعاوِیَةَ وَالنّاسُ مُجتَمِعونَ عَلَیهِ، الّا اهلَ الشّامِ، وهُوَ اعَزُّ مِنهُ، فَخَذَلوهُ وتَثاقَلوا عَنهُ، حِرصا عَلَی الدُّنیا وضَنّا بِها، فَجَرَّعوهُ الغَیظَ، وخالَفوهُ، حَتّی صارَ الی ما صارَ الَیهِ مِن کَرامَةِ اللّه ِ ورِضوانِهِ. ثُمَّ صَنَعوا بِاَخیکَ بَعدَ ابیکَ ما صَنَعوا، وقَد شَهِدتَ ذلِکَ کُلَّهُ ورَاَیتَهُ، ثُمَّ انتَ تُریدُ ان تَسیرَ الَی الَّذینَ عَدَوا عَلی ابیکَ واخیکَ، تُقاتِلُ بِهِم اهلَ الشّامِ واهلَ العِراقِ، ومن هُوَ اعَدُّ مِنکَ واقوی، وَالنّاسُ مِنهُ اخوَفُ ولَهُ ارجی! فَلَو بَلَغَهُم مَسیرُکَ الَیهِم لَاستَطغَوُا النّاسَ بِالاَموالِ، وهُم عَبیدُ الدُّنیا، فَیُقاتِلُکَ مَن وَعَدَکَ ان یَنصُرَکَ، ویَخذُلُکَ مَن انتَ احَبُّ الَیهِ مِمَّن یَنصُرُهُ، فَاذکُرِ اللّه َ فی نَفسِکَ. فَقالَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام): جَزاکَ اللّه ُ خَیرا یَابنَ عَمِّ، فَقَد اجهَدَکَ رَایُکَ، وَمهما یَقضِ اللّه ُ یَکُن. فَقالَ: انّا للّه ِِ! وعِندَ اللّه ِ نَحتَسِبُ یا اباعَبدِاللّه ِ.
در کتاب مروج الذهب آمده است: «ابوبکر بن حارث بن هشام، بر حسین (علیه‌السّلام) وارد شد و گفت: ‌ای پسرعمو! خویشاوندی، مرا به مِهر آورده است و نمی‌دانم جایگاهم نزد تو برای نصیحت چیست؟ فرمود: «ای ابوبکر! تو اهل فریب نیستی و اتّهامی نداری. پس بگو». ابوبکر گفت: پدرت در پیشینه، از تو جلوتر بود و در اسلام، از تو نیکونشان تر و استوارتر بود. مردم هم به او امیدوارتر و نسبت به او، حرف شنوتر و بیشتر بر گرد او بودند. او به سوی معاویه حرکت کرد، زمانی که عموم مردم، جز شامیان، گرد او اجتماع کرده بودند و او از معاویه گرامی تر بود؛ ولی مردم، او را رها کردند و به خاطر آزمندی و بخل به دنیا، از یاری او، روی برگرداندند. پس جرعه‌های خشم را بر او خوراندند و چندان با او ناسازگاری ورزیدند که با کرامت و خرسندی، به خدا پیوست. پس از پدرت نیز با برادرت چنان کردند که بر همه آن، گواهی و آن را دیدی. و اینک، تو آهنگ رفتن به سوی کسانی داری که با پدر و برادرت دشمنی ورزیدند و با آنان به جنگ مردم شام و عراق و کسی که از تو آماده تر و نیرومندتر است، می‌روی و مردم، از او بیشتر در بیم و امیدند. پس چون گزارش حرکت تو به آنان برسد، مردم را ـ که بندگان دنیایند ـ با ثروت، به سرکشی و شورش می‌خوانند و آنان، پس از آن که به تو وعده یاری داده‌اند، با تو خواهند جنگید و کسانی که تو را بیشتر از کسی که به او کمک می‌کنند، دوست دارند، نیز تو را رها خواهند کرد. پس خدا را در باره خودت، یاد کن. آن گاه حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «پسرعمو! خدا به تو پاداش نیکو دهد. در رای خود،‌اندیشیده بودی. هر چه خدا بخواهد، همان می‌شود».


ابوسعید خُدری، از شخصیت‌های برجسته انصار و فقیهان مدینه و از صحابه پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و یاران امام علی (علیه‌السّلام) بود. ابوسعید در آستانه سفر امام حسین (علیه‌السلام) به کوفه، با ایشان دیدار و گفتگو کرد. در این دیدار ابوسعید خدری با نقل روایتی از امام علی (علیه‌السّلام) که حاکی از عدم اعتماد آن حضرت به مردم کوفه بود، امام حسین (علیه‌السلام) را از انجام این سفر منع نمود. امام علی (علیه‌السّلام) در این روایت، مردم کوفه را افرادی متزلزل و غیر قابل اعتماد توصیف کرده و پیش‌بینی کرده بود که هرگونه پیروزی در کنار آن‌ها، پیروزی موقتی و همراه با خسارت خواهد بود.

۱.۱ - معرفی اجمالی

اَبوسَعیدِ خُدْری، سعد بن مالک بن سنان، از اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و از شاهدان واقعه‌ غدیر خم و راویان آن است. وی همچنین از فقهای مشهور مدینه در عصر خلفای سه‌گانه بوده است. مورخان او را یکی از بزرگان انصار دانسته و بر فقاهت او تأکید کرده اند. ابوسعید خدری در جنگ‌های بسیاری با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حضور داشت و پس از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز همراهی امیر مؤمنان را رها نکرد. روایات منقول بسیار از ابوسعید در فضیلت و برتری امام علی (علیه‌السّلام) بر دیگر صحابه، و حضور ابوسعید در جنگ‌های صفین و نهروان، مستندترین دلیل بر همراهی او با امام علی (علیه‌السّلام) است. بر اساس گزارشات منابع تاریخی، ابوسعید با بنی‌امیه رابطه دوستانه نداشت و در فرصت‌هایی که پیش می‌آمد، از آنان انتقاد می‌کرد. منابع تاریخی وفات وی را بسیار متناقض آورده‌اند. ابن اثیر در اسدالغابه وفات او را در روز جمعه سال ۷۴ (ه. ق) دانسته است؛ اما در الکامل آن را در سال هفتاد و سه دانسته و اذعان می‌کند که برخی منابع وفات وی را در سال شصت و چهار آورده‌اند.

۲.۲ - شرح واقعه

ابوسعید خدری، از شخصیت‌هایی بود که در مکه خدمت امام حسین (علیه‌السّلام) رسید و از آن حضرت خواست که از رفتن به عراق منصرف شود. منابع تاریخی گفت و گوی او را با امام حسین (علیه‌السّلام) بدین گونه گزارش کرده‌اند: ابوسعید خُدری نزد امام حسین (علیه‌السّلام) آمد و گفت: ای اباعبدالله! من خیرخواه شما و نگران احوالتان هستم. به من خبر رسیده است که گروهی از پیروان شما در کوفه به شما نامه نوشته و دعوت به حرکت به سوی آنان کرده‌اند؛ اما شما نروید. من از پدرتان که خدا رحمتش کند در کوفه شنیدم که می‌فرمود: «به خدا سوگند، از آنان ناراضی و خشمگینم و آنان نیز از من ناراضی و خشمگین‌اند و از آنان وفاداری نیافتم. هر که با آنان پیروز شود، با تیری خطا پیروز شده است. به خدا سوگند، آنان نه انگیزه و نیتی دارند، نه قصد و تصمیمی برای کاری، و نه شکیبایی در برابر شمشیر».
جاءَهُ (ایِ الاِمامَ الحُسَینَ (علیه‌السّلام)) ابو سَعیدٍ الخُدرِیُّ فَقالَ: یا ابا عَبدِ اللّه ِ، انّی لَکُم ناصِحٌ، وانّی عَلَیکُم مُشفِقٌ، وقَد بَلَغَنی انَّهُ کاتَبَکَ قَومٌ مِن شیعَتِکُم بِالکوفَةِ، یَدعونَکَ الَی الخُروجِ الَیهِم، فَلا تَخرُج، فَاِنّی سَمِعتُ اباکَ رَحِمَهُ اللّه ُ یَقولُ بِالکوفَةِ: «وَاللّه لَقَد مَلِلتُهُم وابغَضتُهُم، وَملّونی وابغَضونی، وما بَلَوتُ مِنهُم وَفاءً، ومَن فازَ بِهِم فازَ بِالسَّهمِ الاَخیَبِ، وَاللّه ِ ما لَهُم نِیّاتٌ، ولا عَزمُ امرٍ، ولا صَبرٌ عَلَی السَّیفِ.»
در کتاب الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة) آمده است: ابوسعید خُدری نزد حسین (علیه‌السّلام) آمد و به ایشان گفت: ‌ای اباعبداللّه! من، نیکخواه شما و نگران و دلسوزتان هستم. به من خبر رسیده است که گروهی از پیروان شما در کوفه، به تو نامه نوشته‌اند و به حرکت به سوی خود، فرا خوانده‌اند؛ ولی بیرون نرو. همانا که من از پدرت که خدای رحمتش کند در کوفه شنیدم که می‌فرمود: «به خدا سوگند، از آنان ملول و خشمگینم و آنان هم از من ملول و خشمگین‌اند و از آنان وفا نیافتم. هر که با آنان پیروز شود، با تیرِ خطا رفته، پیروز شده است. به خدا سوگند، نه انگیزه و نیّتی دارند، نه آهنگ و تصمیم کاری، و نه شکیبایی در برابر شمشیری».


طرماح بن عدی، شاعری از قبیله طی و برادر حجر بن عدی و از تابعان و یاران امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) بود که به همراه گروهی از کوفیان، برای یاری امام حسین (علیه‌السّلام) حرکت و با امام (علیه‌السّلام) و یارانش در منزل عُذَیب، ملاقات کردند. در این دیدار، طرماح به امام حسین (علیه‌السّلام) توصیه می‌کند که جان خود را به خطر نینداخته و از رفتن به کوفه منصرف شود و به امام پیشنهاد می‌دهد به میان قبیله او برود.

۱.۱ - معرفی اجمالی

طِرِمّاح بن عَدیّ طایی، شاعری از قبیله طی و برادر حجر بن عدی و از تابعان و یاران امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) و فرستاده ایشان به نزد معاویه در بهبوهه جنگ صفین بود. طِرِمّاح و گروهی از کوفیان از قبیله مَذحِج، برای یاری امام حسین (علیه‌السّلام) حرکت و با امام (علیه‌السّلام) و یارانش در منزل عُذَیب، ملاقات کردند. او راه کوفه را به آنان نشان داد. وی از امام (علیه‌السّلام) اجازه گرفت تا برای خانواده اش خرجی ببرد و سپس برگردد و وقتی باز گشت، در راه، خبر شهادت امام (علیه‌السّلام) به وی رسید. اما شیخ طوسی نظر دیگری دارد. او در رجالش می‌نویسد طرماح با حسین (علیه‌السّلام) همراه بود تا آن که میان کشتگان افتاد و در حالی که رمقی در بدن داشت، خویشاوندانش او را بردند و مداوا کردند و بهبود یافت.

۲.۲ - شرح واقعه

در میانه راه کربلا، در منزلگاه عذیب الهجانات، چهار سوار از کوفه به امام حسین (علیه‌السّلام) پیوستند که طرماح، راهنما و یکی از آنان بود و چون حر قصد بازداشت آن‌ها را کرد، امام (علیه‌السّلام) اینان را یاران خود خواند و به شدت از آن‌ها محافظت کرد.در مسیر آمدن سوی امام، طرماح اشعاری را خواند که دلیلی بر شاعر بودن اوست. در برخی منابع آمده است در همین منزلگاه، امام حسین (علیه‌السّلام) برای آن که از بیراهه به کوفه برود، کسی را می‌خواست که به راه آشنا باشد. طرماح اعلام آمادگی کرد و در جلو کاروان حسینی به راه افتاد و حسین (علیه‌السّلام) و یارانش در پشت سر او حرکت می‌کردند.
در این ملاقات طرماح با رفتن امام حسین (علیه‌السّلام) به سوی عراق مخالفت ورزید و پیشنهادی دیگر ارائه کرد. طرماح به امام عرض کرد: به خدا سوگند هرچه فکر می‌کنم، کسی را (در این قیام و حرکت) همراه با شما نمی‌بینم، و اگر غیر از همین سپاهی که رویاروی شما (لشکریان حر) هستند، کسان دیگری به جنگ شما نیایند، باز هم از پس شما برخواهند آمد. من یک روز پیش از آمدن از کوفه، مردم انبوهی را در بیرون شهر دیدم که آماده جنگ با شما می‌شدند و من تاکنون چنین لشکر عظیمی ندیده بودم، تو را به خدا سوگند! تا می‌توانی به آنان نزدیک مشو. طرماح از روی خیرخواهی پیشنهادی به امام داد که: اگر می‌خواهی با من به سوی قبیله من بیا، چرا که در آن جا کسانی هستند که تو را یاری کنند که امام در جواب طرماح فرمود که گریختن و زن و فرزند را رها کردن برای من عار است. طرماح گفت پس بیا به کوه بنی طی برویم، به خدا سوگند که این کوه سنگر ما بوده و هست. امام در پاسخ طرماح فرمود: خدا تو و قوم تو را جزای خیر دهد. اما با این قوم (سپاه حر) پیمانی بسته‌ایم که به خاطر آن، امکان برگشت برای ما میسر نیست، و نمی‌دانیم عاقبت کار ما و اینها به کجا می‌انجامد. بنابر نقل برخی منابع طرماح به بهانه خرید آذوقه و اموال برای خانواده از امام جدا شد و به امام عرض کرد که به زودی برمی گردد. اما نتوانست خود را به کربلا برساند. او به دلیل ترجیح دادن خانواده به یاری امام (علیه‌السّلام) و اولویت بخشی آنان در رفع گرفتاریشان، از فیض یاری امام معصوم (علیه‌السّلام) محروم شد و زمانی که به عذیب هجانات رسید خبر شهادت امام را از سماعة بن بدر شنید.
عن جمیل بن مرثد من بنی معن عن الطرم انَّهُ دَنا مِنَ الحُسَینِ (علیه‌السّلام) فَقالَ لَهُ: وَاللّه ِ انّی لَاَنظُرُ فَما اری مَعَکَ احَدا، ولَو لَم یُقاتِلکَ الّا هؤُلاءِ الَّذینَ اراهُم مُلازِمیکَ لَکانَ کَفی بِهِم، وقَد رَاَیتُ ـ قَبلَ خُروجی مِنَ الکوفَةِ الَیکَ بِیَومٍ ـ ظَهرَ الکوفَةِ، وفیهِ مِنَ النّاسِ ما لَم تَرَ عَینایَ فی صَعیدٍ واحِدٍ جَمعا اکثَرَ مِنهُ، فَسَاَلتُ عَنهُم، فَقیلَ: اِجتَمَعوا لِیُعرَضوا، ثُمَّ یُسَرَّحونَ الَی الحُسَینِ، فَاَنشُدُکَ اللّه َ ان قَدَرتَ عَلی الّا تَقدَمَ عَلَیهِم شِبرا الّا فَعَلتَ. فَاِن ارَدتَ ان تَنزِلَ بَلَدا یَمنَعُکَ اللّه ُ بِهِ حَتّی تَری مِن رَایِکَ، ویَستَبینَ لَکَ ما انتَ صانِعٌ، فَسِر حَتّی اُنزِلَکَ مَناعَ جَبَلِنَا الَّذی یُدعی اجَاً، اِمتَنَعنا ـ وَاللّه ِ ـ بِهِ مِن مُلوکِ غَسّانَ وحِمَیرٍ، ومِنَ النُّعمانِ بنِ المُنذِرِ، ومِنَ الاَسوَدِ وَالاَحمَرِ، وَاللّه ِ ان دَخَلَ عَلَینا ذُلٌّ قَطُّ، فَاَسیرُ مَعَکَ حَتّی اُنزِلَکَ القَریَةَ، ثُمَّ نَبعَثُ الَی الرِّجالِ مِمَّن بِاَجَاٍ وسَلمی مِن طَیِّئٍ، فَوَاللّه ِ لا یَاتی عَلَیکَ عَشَرَةُ ایّامٍ حَتّی یَاتِیَکَ طَیِّئٌ رِجالاً و رُکبانا، ثُمَّ اقِم فینا ما بَدا لَکَ، فَاِن‌هاجَکَ هَیجٌ فَاَنا زَعیمٌ لَکَ بِعِشرینَ الفَ طائِیٍّ یَضرِبونَ بَینَ یَدَیکَ بِاَسیافِهِم، وَاللّه ِ لا یوصَلُ الَیکَ ابَدا ومِنهُم عَینٌ تَطرِفُ. «فَقالَ لَهُ: جَزاکَ اللّه ُ وقَومَکَ خَیرا، انَّهُ قَد کانَ بَینَنا وبَینَ هؤُلاءِ القَومِ قَولٌ لَسنا نَقدِرُ مَعَهُ عَلَی الاِنصِرافِ، ولا نَدری عَلامَ تَنصَرِفُ بِنا وبِهِمُ الاُمورُ فی عاقِبِهِ.»
در کتاب تاریخ طبری به نقل از جمیل بن مَرثَد آمده است: طِرِمّاح به حسین (علیه‌السّلام) نزدیک شد و به ایشان گفت: به خدا سوگند، می‌نگرم؛ ولی کسی را همراه تو نمی‌بینم و اگر جز اینان که همراه تو می‌بینم، کسی با تو نجنگد، بسنده است. یک روز پیش از بیرون رفتن از کوفه و آمدن نزد تو، در آن سوی کوفه، جمعیّتی را دیدم که تا آن روز، یک جا چنین جمعیّتی را ندیده بودم. پس در باره آنان پرسیدم. گفته شد: گرد هم آمده‌اند تا روی گردان شوند و بیعت بشکنند و پس از آن در پی حسین، ره سپار شوند. به خدا سوگند که اگر می‌توانی به‌اندازه یک وجب به سوی آنان پیش نیایی، این کار را انجام بده. پس اگر می‌خواهی به سرزمینی بروی که خداوند، تو را از آنان باز دارد تا در کار خویش بیندیشی و وضعیّت برایت روشن گردد، پس حرکت کن تا تو را بر ستیغ کوه ما ـ که اَجا نام دارد، فرود آورم؛ قلّه‌ای که به خدا سوگند ما را از پادشاهان غَسّان و حِمَیر و نیز از نعمان بن مُنذِر و از سیاه و سرخ، ایمن داشته است. به خدا سوگند که اگر بر ما خواری فرود آید، با تو راه می‌افتم تا تو را در روستای خودمان فرود می‌آورم. آن گاه به دنبال مردانی از بنی اَجَا و بنی سَلمی از قبیله طَی می‌فرستیم و به خدا سوگند، ده روز طول نمی‌کشد که سواره‌ها و پیاده‌ها از قبیله طی، نزد تو خواهند آمد. آن وقت، هر مقدار دوست داری، در میان ما اقامت فرما و اگر اتّفاقی رخ دهد، من تضمین می‌کنم که بیست هزار جنگجوی طایی با شمشیر از تو دفاع کنند. به خدا سوگند که هرگز دستی به تو نمی‌رسد، تا زمانی که چشمی از آنان باز و بسته می‌شود و زنده‌اند. حسین (علیه‌السّلام) به وی فرمود: «خداوند، به تو و مردمانت، پاداش خیر دهد! به راستی که میان ما و آنان، عهدی است که نمی‌توانیم بر هم زنیم و نمی‌دانیم که کار ما و آنان در پایان، به کدام سو می‌رود».
رُوِّیتُ انَّ الطِّرِمّاحَ بنَ حَکَمٍ قالَ: لَقیتُ حُسَینا (علیه‌السّلام) وقَدِ امتَرتُ لِاَهلی میرَةً، فَقُلتُ: اُذَکِّرُکَ فی نَفسِکَ، لا یَغُرَّنَّکَ اهلُ الکوفَةِ، فَوَاللّه ِ لَئِن دَخَلتَها لَتُقتَلَنَّ، وانّی لَاَخافُ الّا تَصِلَ الَیها، فَاِن کُنتَ مُجمِعا عَلَی الحَربِ فَانزِل اجَاً، فَاِنَّهُ جَبَلٌ مَنیعٌ، وَاللّه ِ ما نالَنا فیهِ ذُلٌّ قَطُّ، وعَشیرَتی یَرَونَ جَمیعا نَصرَکَ، فَهُم یَمنَعونَکَ ما اقَمتَ فیهِم. «فَقالَ: انَّ بَینی و بَینَ القَومِ مَوعِدا اکرَهُ ان اُخلِفَهُم، فَاِن یَدفَعِ اللّه ُ عَنّا، فَقَدیما ما انعَمَ عَلَینا وکَفی، وان یَکُن ما لابُدَّ مِنهُ، فَفَوزٌ وشَهادَةٌ ان شاءَ اللّه.»
در کتاب مثیر الاحزان آمده است: برایم گزارش شده که طِرِمّاح بن حَکَم گفت: حسین را ملاقات کردم، در حالی که برای خانواده‌ام آذوقه‌ای خریده بودم. به ایشان گفتم: به تو در باره جانت، یادآوری می‌کنم که آن را به خطر نیندازی و کوفیان، تو را فریب ندهند. به خدا سوگند، اگر وارد کوفه شوی، کشته خواهی شد و من می‌ترسم که به کوفه نرسی. پس اگر عزم بر جنگ داری، در اَجا فرود آی، که کوهی است که قابل دسترس نیست. به خدا سوگند، در آن جا هرگز به ما خواری نرسیده است و تمام بستگان من به یاری کردن تو اعتقاد دارند و تا هر زمان در آن جا بمانی، از تو محافظت می‌کنند. امام حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «به راستی که میان من و این مردم، عهدی است که خوش نمی‌دارم خُلفِ وعده کنم. اگر خداوند، ما را از آنان محافظت فرماید، ما همیشه مشمول نعمت‌های خداوند بوده‌ایم و برای ما بس است، و اگر چاره‌ای از نبرد نباشد، شهادت و رستگاری است. ان شاء اللّه!».


همّام بن غالب معروف به فَرَزدَق از شاعران برجسته شیعی و از اصحاب امام سجاد (علیه‌السّلام) بود. فرزدق پس از خارج شدن امام حسین (علیه‌السّلام) از مکه، در میان راه با آن حضرت ملاقات کرد. در این دیدار، فرزدق با ارائه اخبار و اطلاعات مربوط به وضعیت مردم، به امام حسین (علیه‌السّلام) توصیه می‌کند که از رفتن به کوفه منصرف شود.

۱.۱ - معرفی اجمالی

ابو فراس همّام بن غالب بن صعصعه معروف به فَرَزدَق از شاعران برجسته شیعی، از اصحاب امام سجاد (علیه‌السّلام) بود و از حضرت علی (علیه‌السّلام) حدیث نقل کرده است. فرزدق از شاعران برجسته شیعی بود و از کودکی شعر می‌سرود و در پی فرمایش امام علی (علیه‌السّلام) که او را به حفظ قرآن فراخوانده بود، قرآن را از بر کرد. وی پس از خارج شدن امام حسین (علیه‌السّلام) از مکه، در میان راه با آن حضرت ملاقات کرد و درباره همراهی دل‌های مردم کوفه و دشمنی شمشیرهای آنان با امام (علیه‌السّلام) سخن گفت. قصیده اش در مدح امام زین العابدین (علیه‌السّلام) در حضور هشام بن عبد الملک، معروف است. هشام، از شنیدن اشعارش، خشمگین شد و دستور داد فرزدق را زندانی کنند. او را در عَسفان (میان مکّه و مدینه) زندانی کردند و امام زین العابدین (علیه‌السّلام) دوازده هزار درهم صله به خاطر آن شعر، به وی داد؛ ولی فرزدق، آن را نپذیرفت و گفت که تنها برای پاداش اخروی، آن را سروده است و تنها با اصرار امام (علیه‌السّلام) آن را پذیرفت. فرزدق سرانجام در سال ۱۱۰ هجری پس از سفری به عراق، شام و جزیره (شمال عراق و سوریه) در گذشت.

۲.۲ - شرح واقعه

براساس گزارش‌های تاریخی، ملاقات فرزدق با امام حسین (علیه‌السّلام) در نزدیکی مکه و در زمانی صورت گرفته که امام حسین (علیه‌السّلام) عازم کوفه بوده و فرزدق نیز به منظور انجام مناسک حج رهسپار مکه بوده است. در این دیدار، فرزدق با ارائه اخبار و اطلاعات مربوط به وضعیت مردم، به امام حسین (علیه‌السّلام) توصیه می‌کند که از رفتن به کوفه منصرف شود. در ادامه به بررسی برخی از این گزارش‌ها خواهیم پرداخت:
عن الزبیر بن الخِرِّیت: سَمِعتُ الفَرَزدَقَ قالَ: لَقیتُ الحُسَینَ (علیه‌السّلام) بِذاتِ عِرقٍ وهُوَ یُریدُ الکوفَةَ، فَقالَ لی: ماتَری اهلَ الکوفَةِ صانِعینَ؟ فَاِنَّ مَعی جَمَلاً مِن کُتُبِهِم؟ قُلتُ: یَخذُلونَکَ، فَلا تَذهَب، فَاِنَّکَ تَاتی قَوما قُلوبُهُم مَعَکَ، وایدیهم عَلَیکَ. فَلَم یُطِعنی!
در کتاب انساب الاشراف به نقل از زبیر بن خِرّیت آمده است: از فَرَزدَق شنیدم که گفت: حسین را در منزل ذات عِرق دیدم که به کوفه می‌رفت. به من فرمود: «گمان می‌کنی مردم کوفه ـ که خورجینی از نامه‌هایشان نزد من است ـ چه می‌کنند؟». گفتم: رهایت می‌کنند. پس نرو. تو به سوی مردمی می‌روی که دل‌هایشان، با تو و دست‌هایشان، رو در روی توست. ولی او نپذیرفت.
عن عبد اللّه بن سلیم والمذری: اقبَلنا حَتَّی انتَهَینا الَی الصِّفاحِ، فَلَقِیَنا الفَرَزدَقُ بنُ غالِبٍ الشّاعِرُ، فَواقَفَ حُسَینا (علیه‌السّلام) فَقالَ لَهُ: اعطاکَ اللّه ُ سُؤلَکَ، وامَّلَکَ فیما تُحِبُّ. فَقالَ لَهُ الحُسَینُ (علیه‌السّلام): بَیِّن لَنا نَبَاَ النّاسِ خَلفَکَ، فَقالَ لَهُ الفَرَزدَقُ: مِنَ الخَبیرِ سَاَلتَ، قُلوبُ النّاسِ مَعَکَ، وسُیوفُهُم مَعَ بَنی اُمَیَّةَ، وَالقَضاءُ یَنزِلُ مِنَ السَّماءِ، وَاللّه ُ یَفعَلُ ما یَشاءُ. فَقالَ لَهُ الحُسَینُ (علیه‌السّلام): صَدَقتَ، للّه ِِ الاَمرُ، وَاللّه ُ یَفعَلُ ما یَشاءُ، وکُلَّ یَومٍ رَبُّنا فی شَانٍ، ان نَزَلَ القَضاءُ بِما نُحِبُّ فَنَحمَدُ اللّه َ عَلی نَعمائِهِ، وهُوَ المُستعانُ عَلی اداءِ الشُّکرِ، وان حالَ القَضاءُ دونَ الرَّجاءِ، فَلَم یَعتَدِ مَن کانَ الحَقَّ نِیَّتُهُ، وَالتَّقوی سَریرَتُهُ. ثُمَّ حَرَّکَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) راحِلَتَهُ فَقالَ: السَّلامُ عَلَیکَ، ثُمَّ افتَرَقا.
در کتاب تاریخ طبری به نقل از عبداللّه بن سلیم آمده است: آمدیم تا به صِفاح رسیدیم. فَرَزدَق بن غالبِ شاعر را دیدیم که مقابل حسین (علیه‌السّلام) ایستاد و به ایشان گفت: خدا حاجت تو را بدهد و آرزویت را بر آورد! حسین (علیه‌السّلام) به او فرمود: «خبر مردمی را که پشت سر نهادی، با ما بگو». فَرَزدَق گفت: از شخصِ آگاهی پرسیدی! دل‌های مردم با توست و شمشیرهایشان با بنی امیّه. تقدیر از آسمان می‌رسد و خدا هر چه بخواهد، انجام می‌دهد». حسین (علیه‌السّلام) به او فرمود: «راست گفتی. کار، به دست خداست و خدا هر چه بخواهد، انجام می‌دهد و هر روزی، پروردگار ما، در کاری است. اگر تقدیر، به خواست ما فرود آید، خدا را بر نعمت‌هایش سپاس می‌گزاریم و او یاور بر سپاس گزاری است و اگر تقدیر، مانع خواسته ما شود، کسی که انگیزه پاک و منش پرهیزگارانه دارد، ستم نکرده است». آن گاه حسین (علیه‌السّلام) مَرکبش را حرکت داد و گفت: «درود بر تو! » و از هم جدا شدند.
ولَمّا صارَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) الَی الصِّفاحِ، لَقِیَهُ الفَرَزدَقُ بنُ غالِبٍ الشّاعِرُ، فَسَاَلَهُ عَن امرِ النّاسِ وَراءَهُ. فَقالَ لَهُ الفَرَزدَقُ: اَلخَبیرَ سَاَلتَ، انَّ قُلوبَ النّاسِ مَعَکَ، وسُیوفَهُم مَعَ بَنی اُمَیَّةَ، وَالقَضاءُ مِنَ السَّماءِ، وَاللّه ُ یَفعَلُ ما یَشاءُ. فَقالَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام): صَدَقتَ.
در کتاب انساب الاشراف آمده است: چون حسین (علیه‌السّلام) به صِفاح رسید، فرزدق بن غالبِ شاعر، به دیدارش آمد. حسین (علیه‌السّلام) از او، در باره مردمی که پشت سر نهاده بود، پرسید. فرزدق گفت: از شخص آگاهی، پرسش نمودی. به راستی که دل‌های مردم، با تو و شمشیرهایشان با بنی امیّه است. تقدیر، از آسمان می‌رسد و خدا هر چه را بخواهد، انجام می‌دهد. حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «راست گفتی».
عن الفرزدق: حَجَجتُ بِاُمّی فی سَنَةِ سِتّینَ، فَبَینا انَا اسوقُ بَعیرَها حینَ دَخَلتُ الحَرَمَ اذ لَقیتُ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ (علیه‌السّلام) خارِجا مِن مَکَّةَ، مَعَهُ اسیافُهُ وتِراسُهُ. فَقُلتُ: لِمَن هذَا القِطارُ؟ فَقیلَ: لِلحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام، فَاَتَیتُهُ فَسَلَّمتُ عَلَیهِ وقُلتُ لَهُ: اعطاکَ اللّه ُ سُؤلَکَ، وامَّلَکَ فیما تُحِبُّ، بِاَبی انتَ واُمّی یَابنَ رَسولِ اللّه ِ! ما اعجَلَکَ عَنِ الحَجِّ؟ فَقالَ: لَو لَم اعجَل لَاُخِذتُ، ثُمَّ قالَ لی: مَن انتَ؟ قُلتُ: اُمُرؤٌ مِنَ العَرَبِ، فَلا وَاللّه ِ ما فَتَّشَنی عَن اکثَرَ مِن ذلِکَ، ثُمَّ قالَ لی: اخبِرنی عَنِ النّاسِ خَلفَکَ، فَقُلتُ: الخَبیرَ سَاَلتَ، قُلوبُ النّاسِ مَعَکَ، واسیافُهُم عَلَیکَ، وَالقَضاءُ یَنزِلُ مِنَ السَّماءِ، وَاللّه ُ یَفعَلُ ما یَشاءُ. فَقالَ: صَدَقتَ، للّه ِِ الاَمرُ، وکُلَّ یَومٍ رَبُّنا هُوَ فی شَانٍ، ان نَزَلَ القَضاءُ بِما نُحِبُّ فَنَحمَدُ اللّه َ عَلی نَعمائِهِ، وهُوَ المُستَعانُ عَلی اداءِ الشُّکرِ، وان حالَ القَضاءُ دونَ الرَّجاءِ، فَلَم یَبعُد مَن کانَ الحَقَّ نِیَّتُهُ، وَالتَّقوی سَریرَتُهُ. فَقُلتُ لَهُ: اجَل، بَلَّغَکَ اللّه ُ ما تُحِبُّ، وکَفاکَ ما تَحذَرُ.
در کتاب الارشاد به نقل از فرزدق آمده است: مادرم را در ایّام حج در سال شصت، به حج بردم. شترش را می‌راندم و وارد حرم شدم که حسین بن علی (علیه‌السّلام) را دیدم که از مکّه، بیرون می‌رفت و شمشیرها و سپرهای خویش را به همراه داشت. گفتم: این، کاروانِ کیست؟ گفتند: از آنِ حسین بن علی است. نزد او آمدم و سلام کردم و به وی گفتم: خدا، خواسته تو را برآورده سازد و تو را به آنچه دوست داری، برساند! پدر و مادرم به فدایت، ‌ای فرزند پیامبر خدا! چرا حج نکرده، با شتاب می‌روی؟ فرمود: «اگر شتاب نکنم، دستگیرم می‌کنند». سپس از من پرسید: «تو کیستی؟». گفتم: مردی از عرب. به خدا بیش از این، کنجکاوی نکرد و سپس به من فرمود: «از اخبارِ مردم پشت سرت با من بگو». گفتم: از شخص آگاهی پرسیدی! دل‌های مردم، با تو و شمشیرهایشان، بر ضدّ توست و تقدیر (سرنوشت)، از آسمان می‌آید و خدا، هر چه بخواهد، انجام می‌دهد. فرمود: «درست گفتی. کار، دست خداست و پروردگار ما، هر روز، در کاری است. اگر تقدیر، چنان که ما دوست داریم، فرود آید، خدا را بر نعمت‌هایش سپاس می‌گوییم ـ و او تنها یاور بر سپاس گزاری است ـ و اگر تقدیر، مانع تحقّق آرزو شود، آن که نیّتش حق باشد و پارسایی، منش او، دور نخواهد بود». به او گفتم: آری. خدا، تو را به آنچه دوست داری، برساند و از آنچه بیم داری، کفایت کند!
امَّا الحُسَینُ علیه السلام، فَاِنَّهُ خَرَجَ مِن مَکَّةَ سابِعَ ذِی الحِجَّةِ سَنَةَ سِتّینَ، فَلَمّا وَصَلَ بُستانَ بَنی عامِرٍ، لَقِیَ الفَرَزدَقَ الشّاعِرَ وکانَ یَومَ التَّروِیَةِ. فَقالَ لَهُ: الی اینَ یَابنَ رَسولِ اللّه ِ! ما اعجَلَکَ عَنِ المَوسِمِ؟! قالَ: لَو لَم اعجَل لَاُخِذتُ اخذا، فَاَخبِرنی یا فَرَزدَقُ عَمّا وَراءَکَ؟ فَقالَ: تَرَکتُ النّاسَ بِالعِراقِ قُلوبَهُم مَعَکَ، وسُیوفَهُم مَعَ بَنی اُمَیَّةَ، فَاتَّقِ اللّه َ فی نَفسِکَ وَارجِع. فَقالَ لَهُ: یا فَرَزدَقُ! انَّ هؤُلاءِ قَومٌ لَزِموا طاعَةَ الشَّیطانِ، وتَرَکوا طاعَةَ الرَّحمنِ، واظهَروا الفَسادَ فِی الاَرضِ، وابطَلُوا الحُدودَ، وشَرِبُوا الخُمورَ، وَاستَاثَروا فی اموالِ الفُقَراءِ وَالمَساکینِ، وانَا اولی مَن قامَ بِنُصرَةِ دینِ اللّه ِ، واعزازِ شَرعِهِ، وَالجِهادِ فی سَبیلِهِ، لِتَکونَ کَلِمَةُ اللّه ِ هِیَ العُلیا. فَاَعرَضَ عَنهُ الفَرَزدَقُ وسارَ.
در کتاب تذکرة الخواص گزارش شده است: امام حسین (علیه‌السّلام) در هفتم ذی حجّه سال شصت، از مکّه خارج شد و چون به بستان بنی عامر رسید، با فَرَزدَق در روز تَرویه دیدار کرد. فَرَزدَق به او گفت: ‌ای فرزند پیامبر خدا! به کجا می‌روی؟ چرا حج را با شتاب، رها می‌کنی؟ فرمود: «اگر نشتابم، دستگیر می‌شوم. پس بگو ـ‌ای فرزدق ـ چه خبر از پشت سرت؟». گفتم: مردم عراق را پشت سر نهادم، در حالی که دل‌هایشان با تو و شمشیرهایشان با بنی امیّه بود. پس، از خدا بر جان خود، بترس و برگرد. به وی فرمود: «ای فرزدق! اینان، مردمی هستند که به پیروی از شیطان، پیوسته و از پرستش [۹۸]     رحمان، گسسته‌اند، در زمین، تباهی را آشکار کرده‌اند، حدود را میرانده، می‌گساری کرده‌اند و بینوایان و درماندگان را از دارایی، محروم ساخته‌اند. من سزاوارترم به یاری دین خدا و گرامیداشتِ شرع او و جهاد در راهش، تا سخن خدا برترین باشد». پس فَرَزدَق از او جدا شد و رفت.
عن الفرزدق: لَقِیَنِی الحُسَینُ (علیه‌السّلام) فی مُنصَرَفی مِنَ الکوفَةِ، فَقالَ: ما وَراءَکَ یا ابا فِراسٍ؟ قُلتُ: اصدُقُکَ؟ قالَ (علیه‌السّلام): الصِّدقُ اُریدُ. قُلتُ: امّا القلوبُ فَمَعَکَ، وامّا السُّیوفُ فَمَعَ بَنی اُمَیَّةَ، وَالنَّصرُ مِن عِندِ اللّه ِ. قالَ: ما اراکَ الّا صَدَقتَ. النّاسُ عَبیدُ المالِ، وَالدّینُ لَغوٌ عَلی السِنَتِهِم، یَحوطونَهُ ما دَرَّت بِهِ معایِشُهُم، فَاِذا مُحِّصوا بِالبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانونَ.
در کتاب کشف الغُمّة به نقل از فرزدق آمده است: حسین (علیه‌السّلام) در بازگشتم از کوفه، با من دیدار کرد و فرمود: «ای ابو فِراس! چه خبر؟». گفتم: راست بگویم؟ فرمود: «راستی را می‌خواهم». گفتم: دل‌ها با تو‌اند؛ ولی شمشیرها با بنی امیّه! و البته یاری، از جانب خداست. فرمود: «می‌بینم که راست می‌گویی. مردم، بردگان ثروت‌اند و دین بر زبانشان بازیچه است، تا جایی که درآمد زندگی شان، با دین، افزایش می‌یابد. بر گِرد آن می‌چرخند و چون با سختی‌ها دچار آزمون شدند، دینداران،‌اندک می‌شوند».
شماری از گزارش‌هایی که ارائه شدند، حاکی از آن‌اند که ملاقات فَرَزدَق با امام حسین (علیه‌السّلام)، در نزدیکی مکّه، در زمانی بوده که امام (علیه‌السّلام) عازم کوفه و فرزدق برای انجام دادن مناسک، رهسپار مکّه بوده است.شماری دیگر از گزارش‌ها نیز دلالت دارند که این ملاقات، پس از شهادت مسلم بن عقیل (علیه‌السّلام) و در حوالی منزل زُباله اتّفاق افتاده است.از این رو، برخی احتمال داده‌اند که امام (علیه‌السّلام) دو بار با فرزدق، ملاقات کرده است: یکی قبل از حج و دیگری بعد از آن. با تامّل در متن و منابع این گزارش‌ها، روشن می‌گردد که گزارش نخست، مشهورتر و درست تر است. همچنین این احتمال که امام (علیه‌السّلام) دو بار با وی ملاقات کرده باشد، صحیح نیست؛ زیرا: اوّلاً، بر پایه گزارش طبری، فرزدق، پس از مراسم حج، به سمت کوفه نیامده است. بنابراین، نمی‌توانسته با امام (علیه‌السّلام) برخورد داشته باشد.ثانیا، اگر چنین اتّفاقی افتاده بود، ضمن گزارش‌ها بِدان اشاره می‌شد. ثالثا، متن همه گزارش‌ها، حاکی از آن است که ملاقات فرزدق با امام، بیش از یک بار نبوده است.


مسور بن مخرمه، از دانشمندان و فقهای صحابه و خواهرزاده عبدالرحمان بن عوف بود. مسور بن مخرمه، راوی یکی از احادیث پیشگویی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) است. بر اساس گزارش‌های برخی منابع، مسور بن مخرمه در نامه‌ای به امام حسین (علیه‌السلام) توصیه می‌کند که به علت بی‌اعتباری نامه‌های اهل عراق و فریبکارانه بودن توصیه‌های ابن زبیر، در مکه اقامت داشته و از حرکت به سوی عراق خودداری کند. با این حال، نزدیکی روابط مسور با ابن زبیر باعث شده تا در صداقت این توصیه تردیدهایی وجود داشته باشد.

۱.۱ - معرفی اجمالی

ابوعبدالرحمان مِسوَر بن مخرمة بن نوفل قرشی زهری، از دانشمندان و فقهای صحابه بود. مسور در سال دوم هجری در مکّه به دنیا آمد و در کودکی، محضر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) را درک کرد و احادیثی نیز از آن حضرت شنید. مادرش عاتکه دختر عوف، خواهر عبدالرحمان بن عوف بود و او نیز طرفدار دایی‌اش عبدالرحمان بن عوف، از اعضای شورا برای انتخاب جانشین عمر برای خلافت بود. مسور بن مخرمه با عثمان روابط نزدیکی داشت و همو بود که عثمان را به لشکرکشی به افریقیه تحریک کرد و خودش نیز در فتح آنجا شرکت داشت. تا کشته شدن عثمان، در مدینه ماند و سپس به مکّه رفت و در آن جا ماند تا معاویه از دنیا رفت. وی، بیعت با یزید را نمی‌پسندید و در مکه به ابن زبیر پیوست و در همانجا ساکن گردید. مسور بن مخرمه در زمان محاصره مکه توسط سپاه شام به فرماندهی حصین بن نمیر همراه ابن زبیر بود. در اثر ضربه یکی از سنگ‌های منجنیق مجروح شد. به گفته برخی منابع با رسیدن خبر مرگ یزید، لشکر شامیان دست از محاصره مکه برداشته و اجازه خواستند تا کعبه را طواف کنند. به رغم مخالفت عده‌ای از جمله خوارج، بر پایه فتوای مسور بن مخرمه، ابن زبیر اجازه این کار را به آنان داد. مسور بن مخرمه سرانجام در سال ۶۴ هجری در اثر جراحتهای ناشی از ضربه سنگ منجنیق درگذشت.

۲.۲ - شرح واقعه

مسور بن مخرمه، راوی یکی از احادیث پیشگویی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) است. بنابر گزارش ابن اعثم در کتاب الفتوح به نقل از مسور بن مخرمه، پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در زمان دو سالگی امام حسین (علیه‌السّلام) از شهادت مظلومانه ایشان در آینده خبر داده‌اند:
عن المسور بن مخرمة: لَمّا اتَت عَلَی الحُسَینِ (علیه‌السّلام) مِن مَولِدِهِ سَنَتانِ کامِلَتانِ، خَرَجَ النَّبِیُّ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فی سَفَرٍ لَهُ، فَلَمّا کانَ فی بَعضِ الطَّریقِ وَقَفَ، فَاستَرجَعَ ودَمَعَت عَیناهُ، فَسُئِلَ عَن ذلِکَ، فَقالَ: هذا جَبرَئیلُ (علیه‌السّلام) یُخبِرُنی عَن ارضٍ بِشاطِیِ الفُراتِ، یُقالُ لَها کَربَلاءُ، یُقتَلُ بِها وَلَدِیَ الحُسَینُ ابنُ فاطِمَةَ. فَقیلَ: مَن یَقتُلُهُ ـ یا رَسولَ اللّه ِ ـ؟ فَقالَ: رَجُلٌ یُقالُ لَهُ: یَزیدُ، لا بارَکَ اللّه ُ لَهُ فی نَفسِهِ! وکَاَنّی انظُرُ الی مَصرَعِهِ ومَدفَنِهِ بِها، وقَد اُهدِیَ بِرَاسِهِ، و وَاللّه ِ، ما یَنظُرُ احَدٌ الی رَاسِ وَلَدِیَ الحُسَینِ فَیَفرَحُ، الّا خالَفَ اللّه ُ بَینَ قَلبِهِ ولِسانِهِ. قالَ: ثُمَّ رَجَعَ النَّبِیُّ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مِن سَفَرِهِ ذلِکَ مَغموما، ثُمَّ صَعِدَ المِنبَرَ، فَخَطَبَ ووَعَظَ، وَالحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ (علیه‌السّلام) بَینَ یَدَیهِ مَعَ الحَسَنِ (علیه‌السلام). قالَ: فَلَمّا فَرَغَ مِن خُطبَتِهِ، وَضَعَ یَدَهُ الیُمنی عَلی رَاسِ الحَسَنِ (علیه‌السلام)، وَالیُسری عَلی رَاسِ الحُسَینِ (علیه‌السلام)، ثُمَّ رَفَعَ رَاسَهُ الَی السَّماءِ، فَقالَ:«اللّهُمَّ انّی مُحَمَّدٌ عَبدُکَ ونَبِیُّکَ، وهذانِ اطایِبُ عِترَتی، وخِیارُ ذُرِّیَّتی وارومَتی، ومَن اُخَلِّفُهُم فی اُمَّتی، اللّهُمَّ وقَد اخبَرَنی جِبریلُ بِاَنَّ وَلَدی هذا مَقتولٌ مَخذولٌ، اللّهُمَّ فَبارِک لَهُ فی قَتلِهِ، وَاجعَلهُ مِن ساداتِ الشُّهَداءِ، انَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ، اللّهُمَّ ولا تُبارِک فی قاتِلِهِ وخاذِلِهِ» قالَ: وضَجَّ النّاسُ فِی المَسجِدِ بِالبُکاءِ. فَقالَ النَّبِیُّ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): اتَبکونَ ولا تَنصُرونَهُ؟ اللّهُمَّ فَکُن انتَ لَهُ وَلِیّا وناصِرا. ....
در کتاب الفتوح به نقل از مِسوَر بن مَخرَمه روایت شده است: هنگامی که حسین (علیه‌السّلام) دو سالش کامل شد، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) عازم یکی از سفرهایش شد و در جایی از راه ایستاد و کلمه استرجاع (انّا للّه و انّا الیه راجعون) بر زبان راند و چشمانش اشکبار شد و چون علّت را پرسیدند، فرمود: «این، جبرئیل است که از سرزمین کنار فرات به نام کربلا برایم خبر آورده که فرزندم حسین، پسر فاطمه، در آن جا کشته می‌شود». گفته شد: ‌ای پیامبر خدا! چه کسی او را می‌کشد؟ فرمود: «مردی به نام یزید، که خدا به عمرش برکت ندهد! گویی جایگاه به خاک افتادن و به خاک سپردنش را و سرش را که به هدیه آورده‌اند، می‌بینم. به خدا سوگند، هیچ کس به سر فرزندم حسین نمی‌نگرد و شادی نمی‌کند، جز آن که خداوند، دل و زبانش را دوگونه می‌کند». پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از آن سفر، ‌اندوهناک باز گشت و سپس از منبر، بالا رفت و خطبه خواند و‌ اندرز داد، در حالی که حسین (علیه‌السّلام) و حسن (علیه‌السلام)، پیش رویش بودند. هنگامی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از خطبه‌اش فارغ شد، دست راستش را بر سر حسن (علیه‌السّلام) و دست چپش را بر سر حسین (علیه‌السّلام) نهاد و آن گاه سرش را به سوی آسمان بالا برد و گفت: «خدایا! من، محمّد، بنده و پیامبرت هستم و این دو، پاکان خاندانم و برگزیدگان نسل و تبارم‌اند و کسانی هستند که به جای خود در میان امّتم می‌نهم. خدایا! جبرئیل به من خبر داده که این فرزندم، کشته و وانهاده می‌شود. خدایا! به خاطر کشته شدنش، برکتش بده و او را از سَروران شهیدان قرار ده، که تو بر هر کاری توانایی. خدایا! کشنده و واگذارنده او را برکت نده!». مردم در مسجد، صدا به گریه بلند کردند. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «آیا می‌گریید و او را یاری نمی‌دهید؟! خدایا! تو خود، ولی و یاور او باش». ...».
بر اساس گزارش‌های برخی منابع، مسور بن مخرمه در نامه‌ای به امام حسین (علیه‌السلام) توصیه می‌کند که به علت بی‌اعتباری نامه‌های اهل عراق و فریبکارانه بودن توصیه‌های ابن زبیر، در مکه اقامت داشته و از حرکت به سوی عراق خودداری کند. با این حال، نزدیکی روابط مسور با ابن زبیر باعث شده تا در صداقت این توصیه تردیدهایی وجود داشته باشد.
کَتَبَ الَیهِ (ای الَی الحُسَینِ (علیه‌السّلام)) المِسوَرُ بنُ مَخرَمَةَ: ایّاکَ ان تَغَتَرَّ بِکُتُبِ اهلِ العِراقِ؛ ویَقولَ لَکَ ابنُ الزُّبَیرِ: اِلحَق بِهِم فَاِنَّهُم ناصِروکَ! ایّاکَ ان تَبرَحَ الحَرَمَ؛ فَاِنَّهُم ان کانَت لَهُم بِکَ حاجَةٌ، فَسَیَضرِبونَ الَیکَ آباطَ الاِبِلِ حَتّی یُوافوکَ، فَتَخرُجَ فی قُوَّةٍ وعُدَّةٍ. فَجَزّاهُ خَیرا وقالَ: استَخیرُ اللّه َ فی ذلِکَ.
در کتاب الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة) آمده است: مِسوَر بن مَخرَمه، برای حسین (علیه‌السّلام) نوشت که: «مبادا از نامه‌های مردم عراق، فریفته شوی و ابن زبیر به تو بگوید که به آنان بپیوندی و آنان، یاور تو‌اند! مَبادا که حرم را رها کنی! اگر آنان به تو نیاز دارند، رنج سفر را بر خود، هموار می‌سازند تا به تو برسند و تو با نیرو و توشه، قیام کنی». حسین (علیه‌السّلام) برای او آرزوی پاداش نیکو کرد و فرمود: «در این باره، از خدا می‌خواهم که خیر پیش آورد».


یزید بن اَصَم، از بزرگان تابعیان در شهر رَقّه و خواهرزاده میمونه بنت حارث همسر رسول ‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود. یزید بن اَصَم در نامه‌ای به امام حسین (علیه‌السلام)، با اشاره به اوضاع متشنج کوفه و نیت مردم این شهر، تلاش می‌کند امام حسین (علیه‌السلام) را از حرکت به سمت عراق منصرف کند. یزید بن اَصَم در این نامه به امام حسین (علیه‌السلام) توصیه می‌کند که از فریب کوفیان برحذر باشد، زیرا وی کوفیان را افرادی کینه‌توز نسبت به امام و غیرقابل اعتماد می‌داند.

۱.۱ - معرفی اجمالی

ابوعوف یزید بن اصم عامری بکایی کوفی، از بزرگان تابعیان در شهر رَقّه و خواهرزاده میمونه بنت حارث همسر رسول ‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود. یزید بن اصم راوی اصلی روایت‌های خاله‌اش است، گفته‌اند که او در زمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به دنیا آمد و برخی گفته‌اند: پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را دید؛ ولی این مطلب به اثبات نرسیده است. یزید بن اصم پُر حدیث بوده است. از خاله‌اش میمونه، روایت‌های فضائل امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) را نقل کرده است. وی در سال ۱۱۳ یا ۱۱۴ هجری، به هنگام خلافت یزید بن عبد الملک، در گذشت. نیز گفته شده که در سال ۱۰۱ هجری در گذشت.

۲.۲ - شرح واقعه

در کتاب تاریخ دمشق به نقل از سفیان بن عُیینه آمده است که یزید بن اَصَم در نامه‌ای به امام حسین (علیه‌السلام)، با اشاره به اوضاع متشنج کوفه و نیت مردم این شهر، تلاش می‌کند امام حسین (علیه‌السلام) را از حرکت به سمت عراق منصرف کند. یزید بن اَصَم در این نامه به امام حسین (علیه‌السلام) توصیه می‌کند که از فریب کوفیان برحذر باشد، زیرا وی کوفیان را افرادی کینه‌توز نسبت به امام و غیرقابل اعتماد می‌داند.
عن سفیان بن عُیینة: کَتَبَ یَزیدُ بنُ الاَصَمِّ الَی الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ (علیه‌السّلام) حینَ خَرَجَ: امّا بَعدُ، فَاِنَّ اهلَ الکوفَةِ قَد ابَوا الّا ان یُبغِضوکَ، وقَلَّ مَن ابغَضَ الّا قَلِقَ، وانّی اُعیذُکَ بِاللّه ِ ان تَکونَ کَالمُغتَرِّ بِالبَرقِ، وکَالمُهریقِ ماءً لِلسَّرابِ (فَاصْبِرْ اِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لَا یَسْتَخِفَّنَّکَ) اهلُ الکوفَةِ (الَّذِینَ لَا یُوقِنُونَ)
در کتاب تاریخ دمشق به نقل از سفیان بن عُیَینَه آمده است: یزید بن اَصَم، برای حسین بن علی (علیه‌السّلام) هنگامی که حرکت کرد، نامه نوشت: «امّا بعد، پس همانا مردم کوفه، تنها کینه تو را دارند و کسانی هستند که آرام نمی‌گیرند. من، تو را در پناه خدا قرار می‌دهم که با جرقّه آنان، فریب بخوری و آب را در سراب بریزی! «شکیبا باش که وعده خدا حق است و مراقب باش آنها که یقین ندارند» یعنی مردم کوفه «تو را به خواری نکشانند».


عَمره بنت عبد الرحمان، از قبیله بنی‌نجار، از زنان تابعی و زنی فقیه و آگاه به حدیث بود. او راوی حدیثی از عایشه درباره پیشگویی پیامبر درباره مکان شهادت امام حسین می‌باشد. عَمره در آستانه سفر امام حسین (علیه‌السّلام) به سمت کوفه، به امام حسین (علیه‌السّلام) نامه‌ای نوشت. او در این نامه تلاش کرده است امام حسین (علیه‌السّلام) را از ادامه مسیر به سوی کوفه منصرف کند.

۱.۱ - معرفی اجمالی

عَمره دختر عبد الرحمان بن سعد بن زراره انصاری مدنی، از قبیله بنی‌نجار، از زنان تابعی و همسر عبدالرحمان بن حارثه بود. به گفته منابع اهل سنت او زنی فقیه و آگاه به حدیث و مصاحب عایشه همسر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) بود و در خانه عایشه زندگی می‌کرد. عمرة بن عبدالرحمن از عایشه و ام سلمه حدیث روایت می‌کرد و زنی مورد وثوق بوده است. عَمره دختر عبد الرحمان، راوی حدیثی از عایشه درباره پیشگویی پیامبر درباره مکان شهادت امام حسین می‌باشد. عمر بن عبد العزیز، به فرماندار مدینه دستور داد که روایت‌های وی، نوشته شود تا مبادا از بین بروند.عمرة بن عبدالرحمن سرانجام در سال ۹۸ یا ۹۶ هجری در گذشت.

۲.۲ - شرح واقعه

عَمره بنت عبد الرحمان، در آستانه سفر امام حسین (علیه‌السّلام) به سمت کوفه، به امام حسین (علیه‌السّلام) نامه‌ای نوشت. او در این نامه تلاش کرده است امام حسین (علیه‌السّلام) را از ادامه مسیر به سوی کوفه منصرف کند. مضمون نامه به طور خاص بر این تمرکز دارد که امام حسین (علیه‌السّلام) را از رفتن به سوی قتلگاه و مرگ حتمی بر حذر دارد. او همچنین امام را به «تسلیم شدن و همراهی با جماعت» توصیه کرده است. عمره در نامه خود به حدیثی اشاره می‌کند که از عایشه، همسر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، شنیده است. بر اساس این حدیث، پیامبر پیش‌بینی کرده است که امام حسین (علیه‌السّلام) در سرزمین بابِل (کربلا) کشته خواهد شد.
این اشاره به حدیث، به نوعی تصدیق کننده وقوع حادثه کربلا و شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) است. پاسخ امام حسین (علیه‌السّلام) به این نامه، حاکی از عزم راسخ ایشان برای ادامه مسیر و قبول شهادت است. امام پس از خواندن نامه، با استناد به پیش‌بینی شهادت خویش، بیان می‌کند که باید به قتلگاه خود برود.
کَتَبَت الَیهِ (ای الَی الحُسَینِ (علیه‌السّلام)) عَمرَةُ بِنتُ عَبدِ الرَّحمنِ تُعَظِّمُ عَلَیهِ ما یُریدُ ان یَصنَعَ، وتَامُرُهُ بِالطّاعَةِ ولُزومِ الجَماعَةِ، وتُخبِرُهُ انَّهُ انَّما یُساقُ الی مَصرَعِهِ، وتَقولُ: اشهَدُ لَحَدَّثَتنی عائِشَةُ انَّها سَمِعَت رَسولَ اللّه ِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یَقولُ: «یُقتَلُ حُسَینٌ بِاَرضِ بابِلَ». فَلَمّا قَرَاَ کِتابَها، قالَ: فَلا بُدَّ لی اذا مِن مَصرَعی، ومَضی.
در الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة) گزارش شده است که عَمره دختر عبد الرحمان، در نامه‌ای به امام حسین (علیه‌السّلام)، کار او را که می‌خواست انجام بدهد، بزرگ شمرد و به او سفارش کرد تا اطاعت کند و همراه جماعت باشد و به او خبر داد که به سوی قتلگاه خود، گام بر می‌دارد و گفت: گواهی می‌دهم که عایشه برایم گفت که از پیامبر خدا شنیده که فرموده است: «حسین در سرزمین بابِل کشته می‌شود». امام حسین (علیه‌السّلام) هنگامی که نامه او را خواند، فرمود: «پس در این صورت باید به قتلگاه خود بروم» و رفت.


۱. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۱۲، ص۳۰.    
۲. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۲، ص۶۵.    
۳. ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۱، ص۲۸۲.    
۴. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج۹، ص۱۳۴.    
۵. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۵، ص۱۵۹.    
۶. ابن عماد، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ج۱، ص۳۷۴.    
۷. شمس‌الدین ذهبی، محمد بن احمد، العبر، ج۱، ص۸۳.    
۸. طبری، ابوجعفر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۸۲.    
۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۴، ص۴۱۲.    
۱۰. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری متمم الصحابه الطبقه الخامسه، ج۱، ص۴۴۷.    
۱۱. جمال الدین مزی، یوسف‌بن‌ ‌عبدالرحمن‌، تهذیب الکمال، ج۶، ص۴۱۸.    
۱۲. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۰۹.    
۱۳. ابن کثیر، اسماعیل، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۷۶.    
۱۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۴، ص۴۱۳.    
۱۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۴، ص۴۱۴.    
۱۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۴، ص۴۱۵.    
۱۷. ابن کثیر، اسماعیل، البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۲۸.    
۱۸. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸۴.    
۱۹. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۲، ص۶۰۲.    
۲۰. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۸۰.    
۲۱. ابن اثیر، علی بن محمد، اسد الغابه، ج۲، ص۲۸۹.    
۲۲. ابن سعد، محمد، طبقات الکبری، ج۲، ص۳۷۲.    
۲۳. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۸۰.    
۲۴. ابوالسحاق شیرازی، ابراهیم بن علی، طبقات الفقهاء، ج۱، ص۵۱.    
۲۵. نووی، یحیی بن شرف، تهذیب الاسماء و اللغات، ج۲، ص۲۳۷.    
۲۶. ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۷۰.    
۲۷. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه، ج۲، ص۳۵.    
۲۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۴۹.    
۲۹. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۸۰.    
۳۰. واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازی، ج۱، ص۲۶۷-۲۶۸.    
۳۱. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۲۶۴.    
۳۲. صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۱۵، ص۹۳.    
۳۳. منقری، نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص۲۱۶.    
۳۴. ابن الاثیر، عز الدین، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۲، ص۲۱۳.    
۳۵. ابن عبد البر، یوسف، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۶۰۲.    
۳۶. ابن اثیر، ابو الحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۶۳.    
۳۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۴، ص۴۱۸.    
۳۸. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری متمم الصحابه الطبقه الخامسه، ج۱، ص۴۳۹.    
۳۹. جمال‌الدین مزی، یوسف ‌بن‌ ‌عبدالرحمن‌، تهذیب الکمال، ج۶، ص۴۱۳.    
۴۰. شمس‌الدین ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۳۵۶.    
۴۱. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۰۵.    
۴۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۴، ص۴۱۹.    
۴۳. طهرانی، آغا بزرگ، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج۲۲، ص۱۵۴.    
۴۴. مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، ص۱۳۸.    
۴۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۷.    
۴۶. طوسی، محمد بن حسن، رجال طوسی، ص۷۵.    
۴۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۵.    
۴۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۰۵.    
۴۹. ابن ‌اعثم، احمد بن محمد، الفتوح، ج۵، ص۷۹-۸۰.    
۵۰. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۱، ص۳۳۳.    
۵۱. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۷۸-۳۷۹.    
۵۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۶.    
۵۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۰۶.    
۵۴. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۸۱.    
۵۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۷.    
۵۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۴، ص۴۲۶.    
۵۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۰۶.    
۵۸. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۸۱.    
۵۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۴، ص۴۲۷.    
۶۰. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۴، ص۴۲۸.    
۶۱. حلی، ابن‌نما، مثیر الاحزان، ص۳۹.    
۶۲. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۶۹.    
۶۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۴، ص۴۲۹.    
۶۴. طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسی، ص۱۰۰.    
۶۵. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ج۷، ص۱۴۹.    
۶۶. علم‌الهدی، سید مرتضی، الامالی، ج۱، ص۶۲.    
۶۷. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۲۱، ص۱۸۴.    
۶۸. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۲۱، ص۲۳۶.    
۶۹. علم‌الهدی، سید مرتضی، الامالی، ج۱، ص۶۹.    
۷۰. حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله، کشف الظنون، ج۱، ص۸۰۵.    
۷۱. ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۶، ص۹۷.    
۷۲. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۷۳.    
۷۳. حلی، حسن بن علی، رجال ابن داود، ص۲۷۱.    
۷۴. آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعه، ج۹، ص۸۲۳.    
۷۵. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۸، ص۹۳.    
۷۶. ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الشعر و الشعراء، ص۴۶۳.    
۷۷. عباسی، عبدالله بن معتز، طبقات الشعراء، ص۱۴۳.    
۷۸. مرزبانی، محمد بن عمران، الموشح، ص۱۶۱.    
۷۹. جمحی، محمد بن سلام، طبقات الشعراء، ج۲، ص۳۲۶.    
۸۰. حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم الادباء، ج۶، ص۲۷۸۵.    
۸۱. یافعی، عبدالله بن اسعد، مرآة الجنان، ج۱، ص۱۸۵.    
۸۲. ذهبی، محمد بن احمد، العبر، ج۱، ص۱۰۴.    
۸۳. ابن عماد حنبلی، عبدالحی، شذرات الذهب، ج۱، ص۳۷۵.    
۸۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۳۲.    
۸۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۵.    
۸۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۳۳.    
۸۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۱۴۲.    
۸۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۹۰.    
۸۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۱۴۳.    
۹۰. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۱۴۲.    
۹۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۵.    
۹۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۱۴۳.    
۹۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۱۵۰.    
۹۴. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۶۷.    
۹۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۱۵۱.    
۹۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۱۵۲.    
۹۷. سبط ابن جوزی، یوسف، تذکره الخواص، ص۲۱۷.    
۹۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۱۵۳.    
۹۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۱۵۲.    
۱۰۰. ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۲، ص۲۴۱.    
۱۰۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۱۵۳.    
۱۰۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۱۵۲.    
۱۰۳. سبط ابن جوزی، یوسف، تذکره الخواص، ص۲۱۷.    
۱۰۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۱۵۰.    
۱۰۵. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۶۷.    
۱۰۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۱۹۸.    
۱۰۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۱۴۸.    
۱۰۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۱۶۱.    
۱۰۹. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج۷، ص۲۲۵.    
۱۱۰. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۴، ص۳۶۵.    
۱۱۱. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج۷، ص۲۲۵.    
۱۱۲. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۴، ص۳۶۵.    
۱۱۳. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج۷، ص۲۲۵.    
۱۱۴. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج۷، ص۲۲۵.    
۱۱۵. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۴، ص۳۶۵.    
۱۱۶. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۴، ص۳۶۵.    
۱۱۷. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۴، ص۳۶۵.    
۱۱۸. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج۷، ص۲۲۵.    
۱۱۹. ابوحنیفه دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۶۸.    
۱۲۰. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری متمم الصحابة الطبقة الخامسة، ج۲، ص۶۷.    
۱۲۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۰.    
۱۲۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۲.    
۱۲۳. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری متمم الصحابة الطبقة الخامسة، ج۲، ص۶۷.    
۱۲۴. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۴۴.    
۱۲۵. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وَفیات المشاهیر و الاعلام، ج۵، ص۳۵.    
۱۲۶. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۴، ص۳۶۵.    
۱۲۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۱۸۲.    
۱۲۸. ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۹۳.    
۱۲۹. ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج۴، ص۳۲۵.    
۱۳۰. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۱، ص۲۳۸.    
۱۳۱. ابن نما حلی، محمد بن جعفر، مثیر الاحزان، ص۱۸.    
۱۳۲. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۲۴۸.    
۱۳۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۱۸۳.    
۱۳۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۴۲.    
۱۳۵. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری متمم الصحابه الطبقه الخامسه، ج۱، ص۴۴۶.    
۱۳۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۴۳.    
۱۳۷. جمال الدین مزی، یوسف‌بن‌ ‌عبدالرحمن‌، تهذیب الکمال، ج۳۲، ص۸۳.    
۱۳۸. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۵۴۵.    
۱۳۹. جمال الدین مزی، یوسف‌بن‌ ‌عبدالرحمن‌، تهذیب الکمال، ج۳۲، ص۸۳.    
۱۴۰. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۵۴۵.    
۱۴۱. نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، ج۲، ص۱۰۳۲.    
۱۴۲. ابن سعد، محمد، طبقات الکبری، ج۱، ص۳۲۳.    
۱۴۳. جمال الدین مزی، یوسف‌بن‌ ‌عبدالرحمن‌، تهذیب الکمال، ج۳۲، ص۸۳.    
۱۴۴. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۵۴۵.    
۱۴۵. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۵۴۵.    
۱۴۶. طوسی، محمد بن حسن، امالی، ص۵۰۵.    
۱۴۷. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۲، ص۱۹۶-۱۹۷.    
۱۴۸. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۵۴۵.    
۱۴۹. روم/سوره۳۰، آیه۶۰.    
۱۵۰. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۴۲.    
۱۵۱. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۶۵، ص۱۲۷.    
۱۵۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۴۳.    
۱۵۳. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۵، ص۷۲.    
۱۵۴. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۳۵۰.    
۱۵۵. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۳۵۰.    
۱۵۶. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۵، ص۷۲.    
۱۵۷. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۳۵۰.    
۱۵۸. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التّهذیب، ج۱۲، ص۴۳۸.    
۱۵۹. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۵، ص۷۲.    
۱۶۰. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۳۵۰.    
۱۶۱. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التّهذیب، ج۱۲، ص۴۳۸.    
۱۶۲. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۵، ص۷۲.    
۱۶۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۲۰۸.    
۱۶۴. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری متمم الصحابه الطبقه الخامسه، ص۴۴۶    
۱۶۵. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۰۹.    
۱۶۶. جمال الدین مزی، یوسف‌بن‌ ‌عبدالرحمن‌، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۶، ص۴۱۸.    
۱۶۷. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۳۵۸.    
۱۶۸. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۵، ص۷۲.    
۱۶۹. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۳۵۰.    
۱۷۰. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التّهذیب، ج۱۲، ص۴۳۹.    
۱۷۱. خیرالدین، الاعلام، ج۵، ص۷۲.    
۱۷۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۲۰۸.    
۱۷۳. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری متمم الصحابه الطبقه الخامسه، ص۴۴۶    
۱۷۴. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۰۹.    
۱۷۵. جمال الدین مزی، یوسف‌بن‌ ‌عبدالرحمن‌، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۶، ص۴۱۸.    
۱۷۶. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۳۵۸.    
۱۷۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۲۰۸.    
۱۷۸. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری متمم الصحابه الطبقه الخامسه، ص۴۴۶    
۱۷۹. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۰۹.    
۱۸۰. جمال الدین مزی، یوسف‌بن‌ ‌عبدالرحمن‌، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۶، ص۴۱۸.    
۱۸۱. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۳۵۸.    
۱۸۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۲۰۹.    



• محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ.
• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء.






جعبه ابزار