مخالفت ابوسعید خدری با رفتن امام حسین به عراق
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مخالفت ابوسعید خدری با رفتن امام حسین به عراق، از مباحث مرتبط به رفتن
امام حسین (علیهالسلام) به سمت
عراق است.
ابوسعید خُدری، از شخصیتهای برجسته
انصار و فقیهان
مدینه و از
صحابه پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و یاران
امام علی (علیهالسّلام) بود. ابوسعید در آستانه سفر امام حسین (علیهالسلام) به
کوفه، با ایشان دیدار و گفتگو کرد. در این دیدار ابوسعید
خدری با نقل روایتی از امام علی (علیهالسّلام) که حاکی از عدم اعتماد آن حضرت به مردم کوفه بود، امام حسین (علیهالسلام) را از انجام این سفر منع نمود. امام علی (علیهالسّلام) در این روایت، مردم کوفه را افرادی متزلزل و غیر قابل اعتماد توصیف کرده و پیشبینی کرده بود که هرگونه پیروزی در کنار آنها، پیروزی موقتی و همراه با خسارت خواهد بود.
اَبوسَعیدِ خُدْری، سعد
بن مالک بن سنان، از
اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و از شاهدان واقعه
غدیر خم و راویان آن است.
وی همچنین از فقهای مشهور
مدینه در عصر
خلفای سهگانه بوده است.
مورخان او را یکی از بزرگان
انصار دانسته
و بر
فقاهت او تأکید کرده اند.
ابوسعید
خدری در جنگهای بسیاری با
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حضور داشت و پس از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز همراهی امیر مؤمنان را رها نکرد. روایات منقول بسیار از ابوسعید در فضیلت و برتری
امام علی (علیهالسّلام) بر دیگر
صحابه،
و حضور ابوسعید در جنگهای
صفین و
نهروان، مستندترین دلیل بر همراهی او با امام علی (علیهالسّلام) است.
بر اساس گزارشات منابع تاریخی، ابوسعید با
بنیامیه رابطه دوستانه نداشت و در فرصتهایی که پیش میآمد، از آنان انتقاد میکرد.
منابع تاریخی وفات وی را بسیار متناقض آوردهاند.
ابن اثیر در
اسدالغابه وفات او را در روز
جمعه سال ۷۴ (ه. ق) دانسته است؛
اما در
الکامل آن را در سال هفتاد و سه دانسته و اذعان میکند که برخی منابع وفات وی را در سال شصت و چهار آوردهاند.
ابوسعید
خدری، از شخصیتهایی بود که در مکه خدمت امام حسین (علیهالسّلام) رسید و از آن حضرت خواست که از رفتن به عراق منصرف شود. منابع تاریخی گفت و گوی او را با امام حسین (علیهالسّلام) بدین گونه گزارش کردهاند:
ابوسعید خُدری نزد امام حسین (علیهالسّلام) آمد و گفت: ای اباعبدالله! من خیرخواه شما و نگران احوالتان هستم. به من خبر رسیده است که گروهی از پیروان شما در کوفه به شما نامه نوشته و دعوت به حرکت به سوی آنان کردهاند؛ اما شما نروید. من از پدرتان که خدا رحمتش کند در کوفه شنیدم که میفرمود: «به خدا سوگند، از آنان ناراضی و خشمگینم و آنان نیز از من ناراضی و خشمگیناند و از آنان وفاداری نیافتم. هر که با آنان پیروز شود، با تیری خطا پیروز شده است. به خدا سوگند، آنان نه انگیزه و نیتی دارند، نه قصد و تصمیمی برای کاری، و نه شکیبایی در برابر شمشیر».
•
جاءَهُ (ایِ الاِمامَ الحُسَینَ (علیهالسّلام)) ابو سَعیدٍ الخُدرِیُّ فَقالَ: یا ابا عَبدِ اللّه ِ، انّی لَکُم ناصِحٌ، وانّی عَلَیکُم مُشفِقٌ، وقَد بَلَغَنی انَّهُ کاتَبَکَ قَومٌ مِن شیعَتِکُم بِالکوفَةِ، یَدعونَکَ الَی الخُروجِ الَیهِم، فَلا تَخرُج، فَاِنّی سَمِعتُ اباکَ رَحِمَهُ اللّه ُ یَقولُ بِالکوفَةِ: «وَاللّه لَقَد مَلِلتُهُم وابغَضتُهُم، وَملّونی وابغَضونی، وما بَلَوتُ مِنهُم وَفاءً، ومَن فازَ بِهِم فازَ بِالسَّهمِ الاَخیَبِ، وَاللّه ِ ما لَهُم نِیّاتٌ، ولا عَزمُ امرٍ، ولا صَبرٌ عَلَی السَّیفِ.» در کتاب
الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة) آمده است: ابوسعید
خُدری نزد حسین (علیهالسّلام) آمد و به ایشان گفت: ای اباعبداللّه! من، نیکخواه شما و نگران و دلسوزتان هستم. به من خبر رسیده است که گروهی از پیروان شما در کوفه، به تو نامه نوشتهاند و به حرکت به سوی خود، فرا خواندهاند؛ ولی بیرون نرو. همانا که من از پدرت که خدای رحمتش کند در کوفه شنیدم که میفرمود: «به خدا سوگند، از آنان ملول و خشمگینم و آنان هم از من ملول و خشمگیناند و از آنان وفا نیافتم. هر که با آنان پیروز شود، با تیرِ خطا رفته، پیروز شده است. به خدا سوگند، نه انگیزه و نیّتی دارند، نه آهنگ و تصمیم کاری، و نه شکیبایی در برابر شمشیری».
• محمدی ریشهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۴، ص۴۱۸.
• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۴۹۰-۴۹۸.