محمدسرور الکوزایی قندهاری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
محمد سرور الکوزایی قندهاری، متخلص به واصف، از روحانیون دانشمند، نویسنده و مبارز
افغان در
قرن چهاردهم هجری بود.
پدرش
مولوی احمدجان خان ، از دولتمردان و دانشوران و ادیبان بلندپایه دوره عبدالرحمن خان (۱۲۹۷-۱۳۱۹ق) بود و محمد سرور خان واصف زیر نظر او پرورش یافت و در
علوم دینی و ادبی به استادی رسید و در میان دانشوران و ادیبان روزگارش معروف شد.
در ۱۳۲۳ ق در شمار مدرسان مدرسه حبیبیه که آن را امیر حبیب الله خان (۱۳۱۹-۱۳۳۷ق) در ۱۳۲۱ ق/ ۱۹۰۳ برای تدریس علوم جدید بنیاد نهاده بود، درآمد. در همان سال با شماری از دانشوران دیگر، مانند
مولوی عبدالرئوف قندهاری ، به امیر حبیب الله خان پیشنهاد تشکیل انجمنی به نام «سراج الاخبار» برای انتشار نشریهای ماهی دو بار کردند که پس از موافقت پادشاه و تشکیل انجمن (صفر ۱۳۲۳ ق/ ۱۹۰۵)، محمد سرور در مقام محرر (منشی یا دبیر) به فعالیت پرداخت.
در نخستین (و ظاهرا تنها شماره) نشریه این انجمن، یعنی سراج الاخبار (۵
ذیقعده ۱۳۲۳ق/۱۱ ژانویه ۱۹۰۶) نیز مطالبی از او آمده است. در دوره امیر حبیب الله خان، «جمعیت العلما» یی وجود داشت به نام «جمعیت تالیف فتاوی سراج الاحکام» که در آن، پنجاه تن از علما در درجات مختلف، به استخراج احکام شرعی و تحریر و ترجمه آنها سرگرم بودند و آثاری نیز در این زمینه انتشار دادند. محمدسرور واصف نیز از جمله اعضای جمعیت العلما بود.
از اوایل حکومت امیر حبیب الله خان، به ویژه پس از تاسیس مدرسه حبیبیه، جنبشی رفته رفته در میان روشنفکران پایتخت، در دورن و بیرون دربار شاهی، سربرآورد که خواستار تجدید
قدرت و اختیارات پادشاه بود و به نام «جنبش مشروطیت اول» آوازه یافت. یکی از مهمترین کانونهای این جنبش، مدرسه حبیبیه بود که معلمان آن در ترویج اندیشه حکومت مشروطه نقش بسزایی داشتند و در میان آنها نیز مولوی محمدسرورخان، برجستهترین شخصیت به شمار میآمد و او را رئیس عمومی جرگهها یا محفلهای کوچک مشروطه خواهان میشمردند. گویند در ۱۳۲۷ ق محمدسرور در یکی از اتاقهای بزرگ باغ مهمانخانه – که مدرسه حبیبیه نیز در آنجا قرار داشت – شمار زیادی از مشروطه خواهان را گرد آورد و در این نشست، تصمیم گرفته شد که با نوشتن عریضهای به امیر حبیب الله خان، از او بخواهند که «مجاری امور حکومت را نیز براساس قوانین مشروطه استوار سازد تا از احکام خود سرانه و خلاف مقررات جلوگیری به عمل آمده، مردم در تحت سلطه قانون و نظام مشروطیت به حیات مرفهترین گردند.» اما امیر که از گسترش اندیشه مشروطه خواهی بیمناک شده بود دستور دستگیری آنان را صادر کرد و امر کرد تا چهار تن از درباریان عضو جنبش را بی درنگ در همان جا (یعنی در جلال آباد) اعدام کنند. مولوی محمد سرور واصف نیز با دو تن دیگر در شیرپور به
زندان افکنده شدند و دو روز بعد، آن سه را یک جا به دهان توپ بستند و کشتند. گویند وی در نزدیک یک توپ قلم خواست و
وصیت نامهای در نهایت آرامی و خوش خطی نوشت: «در حالی که به آمنت بالله و ملائکه … ایمان کامل داشتم، به حکم امیر کشته شدم.
روزی که شود اذا السماء انفطرت
وندر پی آن اذالنجوم انکدرت
من دامن تو بگیرم اندر عرصات
گویم صنما! بای ذنب قتلت؟»
او به بازماندگانش چنین سفارش نمود:
ترک مال و ترک جان و ترک سر
در ره مشروطه اول منزل است
محمد سرور خان واصف استادی بود که
مدرسه حبیبیه نظیرش را به چشم ندید. هم عالم، ادیب و شاعر بود و هم از روشنفکران بارز، جسور، ظریف و خوش طبع به شمار میرفت و از قصاید استادان سلف زبان دری، هزاران بیت در حفظ داشت.
از لندیهای شوخ و ظرافت آمیز پشتو نیز بسیاری به حافظه سپرده بود که در مجالس با رفقای خود زمزمه میکرد… مولوی واصف نویسنده و مترجم و شاعر فحلی بود و از آثار او در ترجمه، کتابی است به نام
تاریخ ادریسیان و
حمویان و
موحدین آفریقای شمالی که از
عربی به زبان دری درآورده شده و نسخه خطی آن در آرشیو کتابخانه ملی کابل موجود است.
دانشنامه های انقلاب اسلامی و تاریخ ایران، برگرفته از مقاله « اَلکوزایی قندهاری، محمد سَرور».