• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

محمد خدابنده صفوی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



محمد خدابنده، چهارمین پادشاه صفوی و پسر بزرگ شاه طهماسب اول می‌باشد.



محمد خدابنده یا سلطان محمد صفوی در ۹۳۸ به دنیا آمد. مادرش، سلطانم، دختر موسی سلطان موصلوی ترکمان (از امیران بزرگ بایندریه) بود. او از کودکی به خدابنده ملقب شد. هنگامی‌ که شش ساله بود، شاه طهماسب حکومت خراسان را به او داد و محمدخان شرف الدین اغلی‌تکلو را با منصب امیرالامرایی و همچنین به عنوان لله خدابنده راهی خراسان کرد.
[۱] اسکندرمنشی، ج۱، ص۱۲۵.
خدابنده تا ۲۶ سالگی در هرات بود.


در حمله ازبکان به رهبری عبیدالله خان به خراسان، در درگیری مستقیم، بر اثر اصابت تُپُزِ عبیدالله خان بر سر خدابنده، چشمان وی آسیب جدّی دید و با این‌که شاه طهماسب برای معالجه او اقدام جدّی کرد، هرگز بینایی کامل به دست نیاورد.
[۲] عالم آرای شاه طهماسب، ج۱، ص۳۱۳ـ۳۱۶.
[۳] اسکندرمنشی، ج۱، ص۱۲۶.



در ۹۶۳، شاه طهماسب او را به قزوین احضار کرد و اسماعیل میرزا (اسماعیل صفوی)، پسر دیگرش، را به همراه علی سلطان‌تکلو به هرات فرستاد، اما این جایگزینی دوامی‌ نداشت. از آن‌جا که اسماعیل میرزا طبعی ناآرام داشت، بر پدرش شورید. شاه طهماسب به محض آگاهی از این موضوع، او را به پایتخت فراخو‌اند و پس از محبوس ساختن وی در قلعه قهقهه، در ۹۶۴ حکومت خراسان را بار دیگر به خدابنده واگذاشت و این‌بار شاه قلی سلطان یکان استاجلو را لله او کرد. خدابنده در ۹۷۳ با خیرالنساء بیگم ملقب به مهدعلیا، در قزوین ازدواج کرد.
[۴] حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۲، ص۵۵۲.
[۵] حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۲، ص۶۴۸ـ۶۴۹.
[۶] زین العابدین علی بن عبدالمؤمن نویدی، تکملةالاخبار: تاریخ صفویه از آغاز تا ۹۷۸ هجری قمری، ج۱، ص۱۱۱.
[۷] زین العابدین علی بن عبدالمؤمن نویدی، تکملةالاخبار: تاریخ صفویه از آغاز تا ۹۷۸ هجری قمری، ج۱، ص۱۲۸.
[۸] اسکندرمنشی، ج۱، ص۱۲۵ـ ۱۲۶.



در ۹۷۴، عبدالله خان ازبک با سی هزار سوار به خراسان حمله کرد. ازاینرو، خدابنده به دفع او مصمم شد و چون نتوانست سپاهی جمع کند، فقط با سیصد سوار به مقابله خان ازبک شتافت و نصایح اطرافیانش را مبنی بر امتناع از حمله با این عده کم نپذیرفت. او برای در امان ماندن از حمله ازبکان، در قلعه تربت پناه گرفت و در محاصره آن‌ها افتاد، اما نیرو‌های قزل‌باش به موقع به کمک او رسیدند و ازبکان را به بخارا فراری دادند.
[۹] حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۲، ص۵۵۲ـ۵۵۳.
[۱۰] حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۲، ص۶۵۰.
در همین گیرودار، میانه خدابنده و شاه قلی سلطان به‌هم خورد و هریک شکایتنامه‌هایی به شاه طهماسب فرستادند. عاقبت در ۹۸۰، خدابنده به دستور شاه به شیراز رفت. حکومت هرات، نخست به حمزه میرزا، پسر بزرگ خدابنده، و سپس به پسر کوچک‌تر خدابنده، عباس میرزا، سپرده شد.
[۱۱] احمدبن حسین منشی قمی‌، خلاصةالتواریخ، ج۱، ص۵۶۷.
[۱۲] اسکندرمنشی، ج۱، ص۱۲۶.
[۱۳] اسکندرمنشی، ج۱، ص۱۳۱.



با درگذشت شاه طهماسب اول در ۹۸۴، اختلاف امیران قزل‌باش برای انتخاب جانشین بالا گرفت و به درگیری‌های خونینی انجامید. عاقبت، حامیان اسماعیل میرزا او را به نام شا‌ه اسماعیل دوم در قزوین بر تخت سلطنت نشاندند. او که به سبب حبس طولانی در قلعه، بی‌رحم‌تر و سرکش‌تر شده بود، پس از جلوس دست به کشتار وسیع شاه‌زادگان صفوی زد. دستور کشتن خدابنده و فرزندانش نیز صادر شده بود، اما پیش از عملی‌ شدن آن، خود اسماعیل با توطئه خواهرش، پری‌خان خانم، به قتل رسید.
[۱۴] حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۲، ص۶۴۶ـ۶۴۷.
[۱۵] احمدبن حسین منشی قمی‌، خلاصةالتواریخ، ج۲، ص۶۵۰ـ ۶۵۳.
[۱۶] اسکندرمنشی، ج۱، ص۱۱۹ـ۱۲۱.
[۱۷] اسکندرمنشی، ج۱، ص۲۰۴.
[۱۸] اسکندرمنشی، ج۱، ص۲۰۸ـ ۲۰۹.
[۱۹] اسکندرمنشی، ج۱، ص۲۱۹.



پس از این رویداد، امیران قزل‌باش با صلاحدید پری‌خان خانم، خدابنده را جانشین شاه طهماسب اعلام کردند و او را به قزوین فراخو‌اندند. شاید سبب این انتخاب ناتوانی خدابنده در امر حکومت و نابینایی او بود تا قدرت در دست پری‌خان خانم باقی بماند. تا آمدن خدابنده به قزوین، پری‌خان خانم به همراهی داییاش، شمخال سلطان، گرداننده امور بود. خدابنده هنوز از شیراز، حرکت نکرده بود که میرزاسلمان جابری اصفهانی، (وزیر شاه اسماعیل)که برای آگاهی از اوضاع قزوین به آن‌جا رفته بود، وی را از قدرت پری‌خان خانم مطّلع کرد. با این‌همه، خدابنده در ۹۸۵ از شیراز به اصفهان رفت و حکومت آن‌جا را به پسرش حمزه میرزا و میرحسین‌خان مازندرانی سپرد و پس از دیدار مادرش در کاشان، راهی قزوین شد. اطرافیان پری‌خان خانم که از بی‌التفاتی خدابنده و مهدعلیا به خودشان آگاه شده بودند، خواستند به کمک شمخال سلطان آنان را از بین ببرند، اما توفیقی نیافتند و امیران خدابنده با ترفندی شمخال سلطان را از قزوین دور کردند.
[۲۰] حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۲، ص۶۵۳ـ۶۵۴.
[۲۱] میرزابیگ بن حسن جُنابدی، روضةالصفویه، ج۱، ص۵۸۹.
[۲۲] میرزابیگ بن حسن جُنابدی، روضةالصفویه، ج۱، ص۵۹۰.
[۲۳] اسکندرمنشی، ج۱، ص۲۲۳ـ۲۲۵.



خدابنده در ۹۸۶ در قزوین جلوس کرد و در منابع از این تاریخ به بعد او را نواب سکندرشأن نامید‌ه‌اند. دیری نپایید که پری‌خان خانم و شمخال سلطان، ظاهرآ با توطئه مهدعلیا کشته شدند و پس از آن، خدابنده که اراد‌ه‌ای از خود نداشت، کار‌های حکومتی را عملا در اختیار مهدعلیا و میرزاسلمانِ وزیر قرار داد.
[۲۴] اسکندرمنشی، ج۱، ص۲۲۴ـ۲۲۶.
[۲۵] محمودبن هدایت الله افوشتهیی، نقاوة الآثار فی ذکر الاخیار: در تاریخ صفویه، ج۱، ص۷۱ـ۷۴.
[۲۶] محمودبن هدایت الله افوشتهیی، نقاوة الآثار فی ذکر الاخیار: در تاریخ صفویه، ج۱، ص۱۲۳.
[۲۷] محمدمحسن بن محمدکریم مستوفی، زبدةالتواریخ، ج۱، ص۸۷.
خدابنده برای جلب حمایت امیران قدرتمند قزل‌باش، خزاین شاه طهماسب را به آنان بخشید.
[۲۸] حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۲، ص۶۵۶.



در ۹۸۷، عثمانیان با آگاهی از نابسامانی اوضاع ایران، به دستور سلطان مراد سوم به گنجه حمله کردند و با دادن تلفات بسیار بر قلعه تفلیس دست یافتند.
[۲۹] محمودبن هدایت الله افوشتهیی، نقاوة الآثار فی ذکر الاخیار: در تاریخ صفویه، ج۱، ص۷۵ـ۸۲.
در همین سال، امیران قزل‌باش که از دخالت‌های مهدعلیا در امور حکومتی ناخرسند بودند، او را در حضور خدابنده به قتل رساندند. پادشاه صفوی از بیم قزل‌باشان و از شدت ناتوانی، این حادثه را از تقدیرات آسمانی شمرد و حتی عاملان این حادثه را تنبیه نکرد.
[۳۰] احمدبن حسین منشی قمی‌، خلاصةالتواریخ، ج۲، ص۶۹۶ـ۶۹۹.
[۳۱] اسکندرمنشی، ج۱، ص۲۴۷ـ۲۵۲.
از این زمان به بعد، اوضاع نابسامان‌تر شد.


حمزه میرزا، با وجود سن کم، سعی کرد به پدرش کمک کند، اما امیران قدرتمند قزل‌باش مانع کار او شدند. حتی مرشدقلی خان استاجلو و علی قلی خان شاملو، عباس میرزا را در خراسان پادشاه اعلام کردند،
[۳۲] احمدبن حسین منشی قمی‌، خلاصةالتواریخ، ج۲، ص۷۰۴ـ۷۰۵.
[۳۳] اسکندرمنشی، ج۱، ص۲۷۸.
[۳۴] جلال الدین محمد منجم یزدی، تاریخ عباسی، ج۱، ص۵۷، یا، روزنامه ملاجلال.
لیکن این حادثه با تدبیر میرزاسلمان، که پس از مهدعلیا امور را به دست گرفته بود، حل شد. با کشته شدن میرزاسلمان که با توطئه امیران قزل‌باش طراحی شده بود، خدابنده که خود از این ماجرا خبر داشت، ناتوان‌تر از پیش بر مسند حکومت باقی ماند.
[۳۵] اسکندرمنشی، ج۱، ص۲۸۴ـ۲۸۹.
[۳۶] جلال الدین محمد منجم یزدی، تاریخ عباسی، ج۱، ص۶۳ـ۶۴، یا، روزنامه ملاجلال.



در ۹۹۲، هنگامی‌ که نیرو‌های عثمانی به آذربایجان، حمله کردند، خدابنده همراه حمزه میرزا به آن‌جا شتافت، اما با کشته شدن امیرخان ترکمان، والی آذربایجان، (كه با دسيسه طوايف شاملو و استاجلو و به دستور خدابنده صورت گرفت)، نیرو‌های عثمانی، با وجود رشادت‌های حمزه میرزا، بر تبریز دست یافتند
[۳۷] محمودبن هدایت الله افوشتهیی، نقاوة الآثار فی ذکر الاخیار: در تاریخ صفویه، ج۱، ص۱۶۳ـ۱۶۶.
[۳۸] اروج بیگ بن سلطان على بیگ، دونژوان ایرانى، ص ۲۰۲ـ۲۰۳، ترجمه مسعود رجب‌نیا.
[۳۹] اروج بیگ بن سلطان على بیگ، دونژوان ایرانى،ص ۲۰۹، ترجمه مسعود رجب‌نیا.
[۴۰] اروج بیگ بن سلطان على بیگ، دونژوان ایرانى، ص ۲۱۵ـ۲۱۶ ترجمه مسعود رجب‌نیا.



در ۹۹۴، در پی قتل حمزه میرزا که با توطئه امیران قزل‌باش، به‌خصوص شاملو‌ها و استاجلو‌ها انجام گرفت، خدابنده بیش از پیش ناتوان و درمانده شد. او از بیم قزل‌باشان و برای جلوگیری از تشدید اختلافات داخلی از انتخاب جانشین خودداری کرد، چرا که در این زمان، ترکمانان و تکلو‌ها از شاه‌زاده طهماسب میرزا، و امیران خراسان و به‌خصوص شاملو‌ها از عباس میرزا حمایت می‌کردند و علی قلی خان فتح اوغلی استاجلو و اسماعیل قلی خان که در قتل حمزه میرزا دست داشتند، خوا‌هان جانشینی شاه‌زاده ابوطالب میرزا بودند
[۴۱] اسکندرمنشی، ج۱، ص۳۴۹ـ۳۵۱.
[۴۲] محمودبن هدایت الله افوشتهیی، نقاوة الآثار فی ذکر الاخیار: در تاریخ صفویه، ج۱، ص۲۱۵ـ ۲۱۶.
[۴۳] ولی قلی بن داودقلی شاملو، قصص الخاقانی، ج۱، ص۱۱۴ـ۱۱۶.



سرانجام، خدابنده در برابر پافشاری طرفداران ابوطالب میرزا تسلیم شد و او را به جانشینی خود انتخاب کرد. چون این خبر به خراسان رسید، مرشدقلی خان به همراه عباس میرزا و برخی از نزدیکانش به جانب قزوین حرکت کردند و این در حالی بود که عبدالله خان ازبک تدارک حمله به هرات را می‌دید. در همین گیرودار نیز خدابنده و ابوطالب میرزا برای رتق و فتق امور اصفهان و فارس به آن نواحی رفته و از پایتخت دور بودند. از اینرو، گروهی از طوایف شاملو که در قزوین بودند، حمایتشان را از عباس میرزا اعلام کردند و پس از ورود عباس میرزا و همرا‌هانش به قزوین، درباریان از او اطاعت کردند.
[۴۴] اسکندرمنشی، ج۱، ص۳۵۸ـ ۳۶۵.
در همین زمان، از اردوی خدابنده خبر رسید که در میان حامیان ابوطالب میرزا چنددستگی پیدا شده است و بسیاری از آنان مخفیانه به قزوین بازگشته و از مقابله با طرفداران عباس میرزا خودداری کرد‌ه‌اند. خدابنده و ابوطالب میرزا که وضع را چنین دیدند، مجبور به بازگشت به قزوین شدند و عباس میرزا به گرمی‌ از آنان استقبال کرد. خدابنده، خسته از وضع نابسامانش خود را از سلطنت خلع و تاج شاهی را بر سر عباس میرزا گذاشت.
[۴۵] اسکندرمنشی، ج۱، ص۳۵۰.
[۴۶] اسکندرمنشی، ج۱، ص۳۵۹ـ۳۶۵.
[۴۷] اسکندرمنشی، ج۱، ص۳۷۰ـ۳۷۲.



از این زمان به بعد، در منابع خبری از احوال خدابنده نیست. همین‌قدر دانسته است که وی در پی بیماری در ۱۰۰۴ در قزوین درگذشت. او را نخست در آستانه امامزاده حسین دفن کردند، سپس جسدش را به عتبات عالیات فرستادند.
[۴۸] اسکندرمنشی، ج۱، ص۵۱۶.
خدابنده پنج فرزند داشت: سلطان حسن میرزا که به دستور اسماعیل دوم کشته شد، سلطان حمزه میرزا، شاه عباس اول (عباس میرزا) ابوطالب میرزا و طهماسب میرزا.
[۴۹] اسکندرمنشی، ج۱، ص۱۲۶ـ۱۳۲.



خدابنده شعر می‌سرود و فهمی‌ تخلص می‌کرد. از هزل و شوخ طبعی نیز پرهیز نداشت. وی مدت نه سال و شش ماه با بی‌کفایتی و ناتوانی حکومت کرد و فقط اسمی‌ از سلطنت داشت. او اکثر اوقاتش را به خوش‌گذرانی سپری می‌کرد و امور مملکت در دست امیران جاه طلب قزل‌باش بود.
[۵۰] میرزابیگ بن حسن جُنابدی، روضةالصفویه، ج۱، ص۶۰۴.
[۵۱] محمدمحسن بن محمدکریم مستوفی، زبدةالتواریخ، ج۱، ص۸۸.
هر طایفه‌ای از امرای قزل‌باش یکی از پسران خدابنده را دستاویز مقاصد سیاسی خود برای رسیدن به قدرت و سرکوب رقیبان‌شان قرار دادند. این وضع گذشته از نابسامانی داخلی، باعث شد تا عثمانیان از مغرب و ازبکان از مشرق، به ترتیب به آذربایجان و خراسان هجوم آورند. در واقع دوره سلطنت محمد خدابنده، دوره اوج درگیری‌ها و اختلافات داخلی در تاریخ صفویان بود.


(۱) اروج بیگ بن سلطان على بیگ، دونژوان ایرانى، ترجمه مسعود رجب‌نیا، تهران ۱۳۳۸ش.
(۲) اسكندرمنشى.
(۳) محمودبن هدایت الله افوشتهیى، نقاوة الآثار فى ذكر الاخیار: در تاریخ صفویه، چاپ احسان اشراقى، تهران ۱۳۷۳ش.
(۴) میرزابیگ بن حسن جُنابدى، روضةالصفویه، چاپ غلامرضا طباطبایى مجد، تهران ۱۳۷۸ش.
(۵) حسن روملو، احسن التواریخ، چاپ عبدالحسین نوائى، ج ۱۲، تهران ۱۳۵۷ش.
(۶) ولى قلى بن داودقلى شاملو، قصص الخاقانى، چاپ حسن سادات ناصرى، تهران ۱۳۷۱ـ۱۳۷۴ش.
(۷) عالم آراى شاه طهماسب، چاپ ایرج افشار، تهران: دنیاى كتاب، ۱۳۷۰ش.
(۸) محمدمحسن بن محمدكریم مستوفى، زبدةالتواریخ، چاپ بهروز گودرزى، تهران ۱۳۷۵ش.
(۹) جلال الدین محمد منجم یزدى، تاریخ عباسى، یا، روزنامه ملاجلال، چاپ سیف‌الله وحیدنیا، تهران ۱۳۶۶ش.
(۱۰) احمدبن حسین منشى قمى‌، خلاصةالتواریخ، چاپ احسان اشراقى، تهران ۱۳۵۹ـ۱۳۶۳ش.
(۱۱) زین العابدین على بن عبدالمؤمن نویدى، تكملةالاخبار: تاریخ صفویه از آغاز تا ۹۷۸ هجرى قمرى، چاپ عبدالحسین نوائى، تهران ۱۳۶۹ش.


۱. اسکندرمنشی، ج۱، ص۱۲۵.
۲. عالم آرای شاه طهماسب، ج۱، ص۳۱۳ـ۳۱۶.
۳. اسکندرمنشی، ج۱، ص۱۲۶.
۴. حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۲، ص۵۵۲.
۵. حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۲، ص۶۴۸ـ۶۴۹.
۶. زین العابدین علی بن عبدالمؤمن نویدی، تکملةالاخبار: تاریخ صفویه از آغاز تا ۹۷۸ هجری قمری، ج۱، ص۱۱۱.
۷. زین العابدین علی بن عبدالمؤمن نویدی، تکملةالاخبار: تاریخ صفویه از آغاز تا ۹۷۸ هجری قمری، ج۱، ص۱۲۸.
۸. اسکندرمنشی، ج۱، ص۱۲۵ـ ۱۲۶.
۹. حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۲، ص۵۵۲ـ۵۵۳.
۱۰. حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۲، ص۶۵۰.
۱۱. احمدبن حسین منشی قمی‌، خلاصةالتواریخ، ج۱، ص۵۶۷.
۱۲. اسکندرمنشی، ج۱، ص۱۲۶.
۱۳. اسکندرمنشی، ج۱، ص۱۳۱.
۱۴. حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۲، ص۶۴۶ـ۶۴۷.
۱۵. احمدبن حسین منشی قمی‌، خلاصةالتواریخ، ج۲، ص۶۵۰ـ ۶۵۳.
۱۶. اسکندرمنشی، ج۱، ص۱۱۹ـ۱۲۱.
۱۷. اسکندرمنشی، ج۱، ص۲۰۴.
۱۸. اسکندرمنشی، ج۱، ص۲۰۸ـ ۲۰۹.
۱۹. اسکندرمنشی، ج۱، ص۲۱۹.
۲۰. حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۲، ص۶۵۳ـ۶۵۴.
۲۱. میرزابیگ بن حسن جُنابدی، روضةالصفویه، ج۱، ص۵۸۹.
۲۲. میرزابیگ بن حسن جُنابدی، روضةالصفویه، ج۱، ص۵۹۰.
۲۳. اسکندرمنشی، ج۱، ص۲۲۳ـ۲۲۵.
۲۴. اسکندرمنشی، ج۱، ص۲۲۴ـ۲۲۶.
۲۵. محمودبن هدایت الله افوشتهیی، نقاوة الآثار فی ذکر الاخیار: در تاریخ صفویه، ج۱، ص۷۱ـ۷۴.
۲۶. محمودبن هدایت الله افوشتهیی، نقاوة الآثار فی ذکر الاخیار: در تاریخ صفویه، ج۱، ص۱۲۳.
۲۷. محمدمحسن بن محمدکریم مستوفی، زبدةالتواریخ، ج۱، ص۸۷.
۲۸. حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۲، ص۶۵۶.
۲۹. محمودبن هدایت الله افوشتهیی، نقاوة الآثار فی ذکر الاخیار: در تاریخ صفویه، ج۱، ص۷۵ـ۸۲.
۳۰. احمدبن حسین منشی قمی‌، خلاصةالتواریخ، ج۲، ص۶۹۶ـ۶۹۹.
۳۱. اسکندرمنشی، ج۱، ص۲۴۷ـ۲۵۲.
۳۲. احمدبن حسین منشی قمی‌، خلاصةالتواریخ، ج۲، ص۷۰۴ـ۷۰۵.
۳۳. اسکندرمنشی، ج۱، ص۲۷۸.
۳۴. جلال الدین محمد منجم یزدی، تاریخ عباسی، ج۱، ص۵۷، یا، روزنامه ملاجلال.
۳۵. اسکندرمنشی، ج۱، ص۲۸۴ـ۲۸۹.
۳۶. جلال الدین محمد منجم یزدی، تاریخ عباسی، ج۱، ص۶۳ـ۶۴، یا، روزنامه ملاجلال.
۳۷. محمودبن هدایت الله افوشتهیی، نقاوة الآثار فی ذکر الاخیار: در تاریخ صفویه، ج۱، ص۱۶۳ـ۱۶۶.
۳۸. اروج بیگ بن سلطان على بیگ، دونژوان ایرانى، ص ۲۰۲ـ۲۰۳، ترجمه مسعود رجب‌نیا.
۳۹. اروج بیگ بن سلطان على بیگ، دونژوان ایرانى،ص ۲۰۹، ترجمه مسعود رجب‌نیا.
۴۰. اروج بیگ بن سلطان على بیگ، دونژوان ایرانى، ص ۲۱۵ـ۲۱۶ ترجمه مسعود رجب‌نیا.
۴۱. اسکندرمنشی، ج۱، ص۳۴۹ـ۳۵۱.
۴۲. محمودبن هدایت الله افوشتهیی، نقاوة الآثار فی ذکر الاخیار: در تاریخ صفویه، ج۱، ص۲۱۵ـ ۲۱۶.
۴۳. ولی قلی بن داودقلی شاملو، قصص الخاقانی، ج۱، ص۱۱۴ـ۱۱۶.
۴۴. اسکندرمنشی، ج۱، ص۳۵۸ـ ۳۶۵.
۴۵. اسکندرمنشی، ج۱، ص۳۵۰.
۴۶. اسکندرمنشی، ج۱، ص۳۵۹ـ۳۶۵.
۴۷. اسکندرمنشی، ج۱، ص۳۷۰ـ۳۷۲.
۴۸. اسکندرمنشی، ج۱، ص۵۱۶.
۴۹. اسکندرمنشی، ج۱، ص۱۲۶ـ۱۳۲.
۵۰. میرزابیگ بن حسن جُنابدی، روضةالصفویه، ج۱، ص۶۰۴.
۵۱. محمدمحسن بن محمدکریم مستوفی، زبدةالتواریخ، ج۱، ص۸۸.



دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «محمد خدابنده»، شماره۶۹۳۷.    






جعبه ابزار