محمد خدابنده اولجایتو
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اولْجایْتو، یا اُلجایتو، سلطان غیاثالدین محمد خدابنده (۶۸۰ -
رمضان ۷۱۶ق/۱۲۸۱- دسامبر ۱۳۱۶م)، از فرمانروایان نامدار
سلسله ایلخانان ایران بود.
مهمترین منبع درباره اولجایتو کتاب تاریخ اولجایتو، نوشته
ابوالقاسم کاشانی (ه م)، مورخ معاصر اوست که خود منبع مورخان بعدی، به ویژه حافظ ابرو در ذیل جامع التواریخ به شمار میآید. همچنین تاریخ وصاف به عنوان منبعی مستقل و در کنار
تاریخ اولجایتو از اهمیت بسزایی برخوردار است. از میان مورخان عرب، گزارشهای ابن دواداری (ه م)، مورخ مصری معاصر ایلخانان قابل توجه است.
به هر حال به گفته ابوالقاسم کاشانی
او را نخست «اولجایبوقا» و سپس «ماتمودار» و سرانجام «خربنده» نامیدند.
بلوشه مصحح بخشی از
جامع التواریخ، خربنده را شکل دیگر «خوربندا» یا «قوربندای» مغولی به معنای سومی (پسر سوم) دانسته است.
به گفته
رشیدالدین فضلالله،
برای پوشاندن زشتی این نام به حساب جُمّل پناه برده، و از این نام، معنی «سایه خاص آفریننده» را بر آوردهاند. به هر حال خربنده را پس از آنکه بر تخت نشست، اولجایتو (مرکب است از دو جزء مغولی «اولجای» یعنی نیک بختی و «تو» که نشانه مالکیت و نسبت، یعنی دارای نیک بختی،
و سپس اولجایتو را سلطان محمد خدابنده خواندند.
اولجایتو دومین یا سومین پسر
ارغون خان (ه م) از اروک خاتون در جایی میان
مرو و
سرخس زاده شد.
اولجایتو در ۶۸۲ق/۱۲۸۳م همراه برادرش
غازان از سوی
پدر به فرمانروایی
خراسان گمارده شد و امیر نوروز مقام اتابکی آن دو را بر عهده گرفت.
در زمان فرمانروایی
غازان (۶۹۴ -۷۰۲ق)، بنابر سنت ایلخانان، اولجایتو در مقام ولایت عهدی، امارت خراسان یافت
و در آنجا، در سرکوب امرای شورشی ترک و شاهزادگان مغولی رقیب، کفایت نشان داد.
چون
غازان درگذشت (
شوال ۷۰۳/ مه ۱۳۰۴)، اولجایتو به تدبیر امیر مولای و پیش از آنکه خبر
مرگ ایلخان را آشکار کند، دو تن از مدعیان و مخالفان احتمالی خود را از میان برداشت. اولجایتو در ۱۵
ذیحجه /۱۹ ژوئیه همان سال بیمنازعی در اوجان بر تخت نشست.سپس سعدالدین و رشیدالدین فضل الله را در وزارت ابقا کرد و قتلغشاه را به مقام امیرالامرایی برگمارد.
اولجایتو نیز مانند بیشتر فرمانروایان سلف مجبور بود برای استقرار نفوذ و سلطه خودگردنکشان را فروکوبد.
نخستین و مهمترین لشکرکشی او در ۷۰۶ق/۱۳۰۶م برضد امرای شورشی در
گیلان رخ داد که به سبب کوههای بلند و بیشههای انبوه و راههای سخت پس از ۵۰ سال هنوز به فرمانبرداری از ایلخانان گردن ننهاده بودند. بدین منظور، وی امیر چوپان را از راه
اردبیل، قتلغ شاه را از طریق خلخال، و طغان و مؤمن را از راه
قزوین بدان سو فرستاد و سرانجام خود نیز از سوی طارم به راه افتاد. امیر چوپان امرای
آستارا و کسگر را فرمانبردار ساخت و در میانه راه به ایلخان پیوست. طغان و مؤمن در جنوب گیلان به پیروزیهایی دست یافتند و اولجایتو نیز بر
لاهیجان چیره شد. اما قتلغ شاه به دست گیلانیان مقتول شد و اولجایتو پس از هجوم سراسری آنها را به اطاعت واداشت. این منطقه از آن پس خراجگزار ایلخانان شد.
ابن دواداری به نقل از یکی از جنگجویان گیلانی آورده است که گیلانیان سپاه قتلغشاه و امیر چوپان را
محاصره کردند و بسیاری را کشتند.
پس از جنگ گیلان در همین
سال، اوضاع هرات در شرق قلمرو ایلخانان، اولجایتو را سخت نگران کرد، زیرا ملک فخرالدین کرت که پیشتر با اولجایتو نزاع داشت، هنوز برای ابراز وفاداری نزد ایلخان نیامده بود. از اینرو، ایلخان سپاهی به فرماندهی امیر دانشمند بهادر بدانجا فرستاد. با آنکه کار به
صلح انجامید، ولی در داخل هرات غوریان و سجزیان و هرویان بر دانشمند هجوم بردند و خود او و بسیاری از مردانش را کشتند. اولجایتو نیز امیر یساول را بدانجا فرستاد. در این میان فخرالدین درگذشت و نایب او محمد سام تسلیم شد.
اولجایتو چندان درگیر این جنگها و سرکوب شورشها نبود؛ از همینرو، اصلاحاتی که
غازانخان در دستگاه دیوانی آغاز کرده بود و نقطه عطفی در تاریخ این سلسله به شمار میرفت، ادامه یافت. اولجایتو از آغاز حکمرانی، فرمان داد که همه یاساهایی که از سوی برادرش
غازان صادر شده، از هر گونه تحریف مصون بماند و نیز رشیدالدین فضل الله، وزیر پر آوازه
غازان را که تدبیرهای او موجد این اصلاحات بود، در سراسر
حکومت خویش به خدمت گرفت
و چون دستهای از بدخواهان خواجه در ۷۰۵ق/۱۳۰۵م نزد ایلخان به سعایت از او و سعدالدین پرداختند، ایلخان به تحقیق پرداخت و سخنچینان را به سختی گوشمال داد.
با اینهمه، در ۷۱۱ق/۱۳۱۱م میان رشیدالدین و سعدالدین اختلاف افتاد و کار به طرد و
قتل سعدالدین انجامید. جانشین او تاجالدین علیشاه که مقرب ایلخان بود و با رشیدالدین نیز روابط حسنه داشت، چندی بعد به دشمنی برخاست و کار چندان بالا گرفت که امور دیوانی به دو حوزه جداگانه، هر یک زیر نظر یکی از دو وزیر، تقسیم شد. نیز قتل رشیدالدین در ایام ابوسعید بهادرخان به کوشش و تفتین تاجالدین صورت پذیرفت.
در اواخر پادشاهی اولجایتو، ولایاتی در
شرق،
غرب و
جنوب قلمرو ایلخانان دچار آشوب و باعث دل مشغولی ایلخان شد. کشمکش در شرق از زمانی آغاز شد که ایلخان کوشید با استفاده از اختلافهای داخلی نکودریان، در حوالی شاپورقان کنار رود سند،
قدرت خود را توسعه دهد. تیمور گورکانی با موافقت اولجایتو و همراهی لشکر خراسان، داوود خواجه امیر نکودری را بشکست و به آن سوی جیحون براند (۷۱۲ق). اما امیر نکودری در ماوراءالنهر با ایسن بوقا جغتایی و برادرش کبک و یساور (ییسور)، نواده بایدو، متحد شد و همه به
خراسان تاختند و پس از
غارت نواحی آنجا بازگشتند.
در همان ایام عزالدین
بن جمالالدین ابراهیم سواحلی عامل فارس، پس از پرداخت اموالی هنگفت به ایلخان دست به مصادره اموال مردم در
شیراز زد و سر به عصیان برداشت، ولی اندکی بعد از پیش سپاه ایلخان گریخت و به هرمز رفت.
سال بعد نیز قرامانیان در
آسیای صغیر بر ایلخان شوریدند و مدت کوتاهی بر قونیه و ملطیه به استقلال فرمان راندند تا امیر چوپان آنها را سرکوب کرد.
اولجایتو در ۳۶ سالگی در
سلطانیه درگذشت.
گفتهاند که مرگ او بر اثر زهری بود که عزالدین ابراهیم پسر خواجه رشیدالدین به اشاره پدر به ایلخان خورانده بود و خواجه و پسرش نیز به همین اتهام کشته شدند.
پیکر اولجایتو در آرامگاهی در قلعه سلطانیه که خود در
زمان حیات به ساختن آن فرمان داده بود، به خاک سپرده شد؛ سپس بنا به
وصیت او، پسرش ابوسعید، بر تخت نشست.
پس از مرگ
قوبیلای قاآن، خان بزرگ مغول در ۶۹۳ق/۱۲۹۴م، نظارت عالیه این خانات بر سراسر قلمرو تیرههای مختلف حکام مغول روی به ضعف نهاد. اندکی پس از جلوس اولجایتو فرستادگان برخی از فرمانروایان
مغول نزد او آمدند و پیمانی بستند مبنی بر آنکه از کشمکش با یکدیگر دوری کنند و کاروانهای بازرگانی آزادانه در سراسر قلمرو مغولان به فعالیت بپردازند.
این پیمان برای اولجایتو چنان مهم بود که آن را به وسیله هیاتهایی به اطلاع فیلیپ چهارم پادشاه
فرانسه و ادوارد اول پادشاه انگلستان رساند.
گویا در همین زمان، قاآن برای اولجایتو نشان
حکومت فرستاد.
اما طرح اتحاد شاخههای مختلف دودمان چنگیزی، هرگز عملی نشد. آتش جنگهای داخلی میان آنان روشن شد و از آن جمله هجوم برخی از امرای مغول به ماوراءالنهر و نکودریان به خراسان در ۷۱۲ق بود که میخواستند تا
طوس پیش روند، ولی در برابر
تهدید قاآن عقب نشستند. پس از آن میان همین امرا نیز اختلاف افتاد.
روابط اولجایتو با خان اردوی زرین یا آلتین اردو (ه م) در دشت قپچاق، در آغاز دوستانه بود.
اما ازبک خان (ه م) جانشین توقتا، ادعای پیشین خانات آلتین اردو را که اران و
آذربایجان را بخشی از قلمرو خود میپنداشتند، تجدید کرد؛ به خصوص در اواخر حیات اولجایتو روابط او با خان اردوی زرین سخت رو به تیرگی نهاد. در ۷۱۵ق/۱۳۱۵م، بابا اغول از اردوی زرین پس از آنکه خوارزم را به باد غارت داد، به اولجایتو پناه برد و بدینسان، میان ایلخان
ایران و ازبک، بدگمانی پدید آمد، ولی سرانجام بابا اغول به فرمان اولجایتو به قتل رسید و روابط او با ازبک رو به بهبود نهاد.
بزرگترین دشمن ایلخانان ایران در این عصر مملوکان
مصر بودند. اولجایتو در اوایل فرمانروایی کوشید تا روابط دوستانه با آنان برقرار کند
و طی نامهای که در تاریخ وصاف
آمده، به وعد و وعید پیش آمد. این کار باعث شد نوقتا، خان اردوی زرین در تحریک سلطان مصر به یورش به قلمرو ایلخانان توفیقی نیابد. تنها لشکرکشی اولجایتو به قلمرو مملوکان، در ۷۱۲ق/۱۳۱۲م روی داد. در این سال ملکالناصر محمد
بن قلاوون به قتل مخالفان خود دست گشود و قراسنقر حاکم
دمشق، جمالالدین افرم، والی
حلب و بعضی دیگر از امرای
شام به اولجایتو پناه بردند و او را به لشکرکشی به شام واداشتند. به روایت منابع ایرانی اولجایتو به رحبه لشکر کشید و قلعه آنجا را گشود و به
بغداد بازگشت،
اما به روایت ابوالفدا
- که خود در آن زمان والی حماه بود - اولجایتو به سبب پایداری مدافعان و نیز قحطی، کار محاصره قلعه را پس از یک ماه رها کرد.
ایلخانان ایران، از همان آغاز فرمانروایی برای مقابله با ممالیک مصر میکوشیدند تا با پادشاهان مسیحی اروپا متحد شوند. اولجایتو نیز همین شیوه پدرش
ارغون و برادرش
غازان را پی گرفت و در آغاز حکومت، دو
سفیر نزد پاپ کلمان پنجم، فیلیپ لوبل، پادشاه فرانسه و ادوارد دوم، پادشاه انگلستان فرستاد. ایلخان در نامهای به فیلیپ لوبل که در ۷۰۴ق/۱۳۰۴م از اوجان نوشته شده، از او خواسته که بر ضد دشمن مشترک، یعنی ممالیک مصر متحد شوند و تاکید میکند که اختلافهای خود را با شاهزادگان دیگر مغول کنار نهاده است. از پاسخ فیلیپ لوبل به این نامه، آگاهی در دست نیست.
اما ادوارد دوم، پادشاه انگلستان که مقارن ورود سفیران ایلخان به پادشاهی نشسته بود، دو نامه یکی در ۱۷
جمادیالاول ۷۰۷ق/۱۶ اکتبر ۱۳۰۷م و دیگری در ۴
جمادیالاخر/ ۳۱ نوامبر همان سال به ایلخان نوشت. پاپ کلمان پنجم نیز در نامهای که در ۶ رمضان ۷۰۷ق/۱ مارس ۱۳۰۸م به اولجایتو نوشت، از وی خواست هنگام ورود جنگجویان مسیحی به ارمنستان،
اسب و آذوقه در اختیار آنان گذارد و خود با صد هزار سوار آنان را در تسخیر ارض مقدس یاری رساند.
از این نامهها پیداست که اروپای مسیحی تصور درستی از اوضاع شرق، به ویژه ایلخانان ایران و گرایشهای دینی آنها نداشتند؛ چه، گویا گمان میکردند که اولجایتو مسیحی است و در ترویج دین مسیح میکوشد، حال آنکه او خود را چنان مسلمانی میپنداشت که مصریان
مسلمان را به سستی در ایمان متهم میکرد و همو در ۷۱۴ق/۱۳۱۴م به قتل ۳ راهب در
تبریز و ارزنجان فرمان داد.
تصور اروپاییان از مغولان ایران بیشتر بر گزارش یک شاهزاده فراری ارمنی متکی بود به نام هیتون۱ که کتابی به نام «تاریخ سرزمینهای شرقی» مشحون از اخبار نادرست و مبالغهآمیز نوشت
به هر حال اتحاد اولجایتو با دولتهای مسیحی اروپایی هرگز تحقق نیافت.
اولجایتو با اندرونیکوس دوم، امپراتور روم شرقی روابط دوستانه داشت و امپراتور برای حفظ قلمرو خود از یورشهای ترکمانان آسیای صغیر و کیلیکیه، با ایلخان ایران
پیمان اتحاد بست و
خواهر خود، مریم را بدو به زنی داد. اولجایتو نیز برای مقابله با حاکمان ترک آناتولی، ۳۰ هزار سپاهی به مرزهای غربی آسیای صغیر روانه کرد؛ با اینهمه، ترکان به تدریج قلمرو خود را گسترش دادند.
اولجایتو در کودکی، به دست
مادر مسیحی خود اروک خاتون و برای تبرک از پاپ نیکولاوس چهارم، به نام نیکولاوس
غسل تعمید داده شد؛ اما او سپس به دین بودایی درآمد
و چون برادرش
غازان خان
اسلام آورد، او که در این زمان ولیعهد و حکمران خراسان بود، مسلمان شد و مانند برادرش
مذهب حنفی اختیار کرد.
غازان خان در اواخر عمر به زیارت بارگاه
علی (علیهالسلام) به
نجف رفت و در همانجا به
تشیع گرایش یافت و فرمان داد خطبه به نام «
اهل بیت» بخوانند؛ اما پس از درگذشت
غازان و جلوس اولجایتو، حنفیان، ایلخان جدید را بر آن داشتند که خطبه و سکه به نام
خلفای راشدین کند و از همین زمان، رقابت میان فرقههای مختلف مذهبی در دربار ایلخان بالا گرفت و هر یک میکوشیدند تا اولجایتو را به کیش خود درآورند.
در این میان خواجه رشیدالدین که
مذهب شافعی داشت،
مولانا
نظامالدین عبدالملک مراغهای شافعی را شغل «قضاء مملکت ایران» داد و اولجایتو نیز چون چیرگی نظامالدین را در مباحثه با علمای فرقههای دیگر بدید، مذهب شافعی اختیار کرد و از آن پس اختلافهای مذهبی، به ویژه میان حنفیان و شافعیان در دربار ایلخان سخت بالا گرفت؛ تا آنجا که برخی از امرای مغول، با تهدید، ایلخان را به ترک مسلمانی و بازگشت به
دین آبا و اجدادی خود فرا خواندند؛ اما اولجایتو همچنان بر دین خود پای فشرد.
سپس امیر طرمطاز (ترمتاس) و تاجالدین آوجی (آوی)، دانشمند شیعی، اولجایتو را به مذهب
شیعه ترغیب کردند و او سرانجام در ۷۰۹ق/ ۱۳۰۹م که به
بغداد رفت، رسماً مذهب شیعه اختیار کرد و فرمان داد، به جای خلفای راشدین به نام امامان شیعه سکه و خطبه کنند و در همانجا، علامه حلی، بزرگترین دانشمند شیعی آن عصر، به حضور ایلخان راه یافت و از آن پس ملازم او شد
علامه حلی، دو کتاب خود منهاج الکرامه
و نهج الحق
را به نام سلطان کرد و بدو تقدیم داشت. اما به گفته ابن بطوطه، اهالى ولايات مهمى چون بغداد،
آذربایجان،
اصفهان و
شیراز در برابر فرمان ايلخان مبنى بر تغيير خطبه، سرسختانه پايداري كردند
دو سال بعد، در ۷۱۱ق، پس از آنکه تاجالدین آوجی و پسرش به اتهام همکاری با خواجه سعدالدین وزیر، به فرمان اولجایتو کشته شدند، نفوذ شیعیان نیز در دستگاه ایلخانان رو به کاستی نهاد.
اولجایتو در واپسین روزهای زندگی مذهب شیعه را ترک گفت و به مذهب
اهل سنت بازگشت و فرمان داد به نام خلفای راشدین سکه و خطبه کنند و نافرمانان را نیز سخت بیم داد.
مورخان ایرانی، پایبندی اولجایتو به احکام
شریعت و تلاش او را در گسترش و
تبلیغ دین
اسلام ستودهاند و گفتهاند که درگاه او مجمع علما، فضلا، ادبا و حکما بود.
اما مورخان مصری، او را
رافضی دانسته، و به فساد و سفاکی متهم کردهاند.
او بر
مسیحیان و
یهودیان سخت میگرفت.
یک بطرک نسطوری که میپنداشت اولجایتو مانند برادرش
غازان او را با گشادهرویی پذیرا میشود، مورد بیاعتنایی واقع شد و از همین رو،
مسلمانان به آزار نسطوریان پرداختند.
ابوالقاسم کاشانی، پایان کتاب خویش را
به شرح کارها و ویژگیهای اخلاقی اولجایتو و نقل داستانهایی از زندگی او اختصاص داده است. گرچه سخنان ابوالقاسم کاشانی در ستایش ایلخان مبالغهآمیز مینماید، اما بیشتر نویسندگان تاکید دارند که اولجایتو به آبادانی و سازندگی مملکت سخت عنایت داشت.
او با شایستگی کارهای عمرانی برادرش
غازان را پی گرفت و از هنرمندان پشتیبانی کرد. یکی از مهمترین کارهای عمرانی اولجایتو، تکمیل و توسعه شهر سلطانیه بود.
به فرمان او، عمارتهای باشکوه، از جمله
مسجد و بیمارستان و مدرسه، در این شهر ساخته شد.
آرامگاه اولجایتو هنوز پابرجاست و با نام گنبد سلطانیه، یکی از مشهورترین بناهای تاریخی
ایران به شمار میرود. افزون بر این، در موغان، شهر اولجایتو سلطان و در پای کوه بیستون تختگاه دومی به نام سطان آباد برآورد،
که ویرانههای این یکی به نام دشت چم چمال، هنوز باقی است.
وصاف از مدرسهای به نام «مدرسه سیاره» سخن میگوید
که از نوآوریهای وزیران سلطان، رشیدالدین و تاجالدین بود و در سفرهای اولجایتو، در خیمههایی برپا میشد و گروهی از علما و دانشمندان از جمله
نظامالدین عبدالملک،
عبدالرحمان حکیم تستری،
علامه حلی و پسرش در آن به
تدریس میپرداختند.
مورخان و نویسندگان نامداری نیز در دوره فرمانروایی اولجایتو بالیدند. ابوالقاسم کاشانی در دربار این ایلخان میزیست و کتاب تاریخ اولجایتو را درباره زندگی و پادشاهی او نوشت. رشیدالدین فضلالله، مورخ و دانشمند پر آوازه آن عصر، جلد دوم جامع التواریخ را به نام اولجایتو به رشته تحریر در آورد
و وصاف نیز تاریخ خود را بدو تقدیم کرد.
(۱) آملی، محمد، نفائس الفنون، به کوشش ابراهیم میانجی، تهران، ۱۳۷۹ق.
(۲) ابن بطوطه، رحله، به کوشش محمد عبدالمنعم عریان، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
(۳) ابن حجر عسقلانی، احمد، الدرر الکامنه، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۶ق/۱۹۷۶م.
(۴) ابن دواداری، ابوبکر، کنز الدرر، به کوششهانس رومر، قاهره، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
(۵) ابوالفدا، المختصر فی اخبار البشر، بیروت، ۱۳۸۱ق/۱۹۶۱م.
(۶) ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، تاریخ اولجایتو، به کوشش مهین همبلی، تهران، ۱۳۴۸ش.
(۷) اسفزاری، محمد، روضات الجنات، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، ۱۳۳۸ش.
(۸) اشپولر، برتولد، تاریخ مغول در ایران، به کوشش محمود میرآفتاب، تهران، ۱۳۵۱ش.
(۹) بناکتی، داوود، تاریخ، به کوشش جعفر شعار، تهران، ۱۳۴۸ش.
(۱۰) بیانی، شیرین، دین و دولت در ایران عهد مغول، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۱۱) جوادی، حسن، «ایران از دیده سیاحان اروپایی در دوره ایلخانان»، بررسیهای تاریخی، تهران، ۱۳۵۱ش، س ۷، شم ۴.
(۱۲) حافظ ابرو، عبدالله، ذیل جامع التواریخ رشیدی، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، ۱۳۵۰ش.
(۱۳) حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۱۴) دولتشاه سمرقندی، تذکره الشعراء، به کوشش ادوارد براون، لیدن، ۱۳۱۸ق/۱۹۰۰م.
(۱۵) رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۱۶) علامه حلی، حسن، منهاج الکرامه، چ سنگی.
(۱۷) علامه حلی، حسن، نهج الحق، به کوشش عینالله حسنی ارموی و دیگران، قم، ۱۴۰۷ق.
(۱۸) گروسه، رنه، امپراتوری صحرانوردان، به کوشش عبدالحسین میکده، تهران، ۱۳۵۳ش.
(۱۹) معین الدین نطنزی، منتخب التواریخ، به کوشش ژان اوبن، تهران، ۱۳۳۶ش.
(۲۰) مقریزی، احمد، السلوک، به کوشش محمد مصطفیزیاده، قاهره، ۱۹۴۱م.
(۲۱) موسوی، مصطفی و محمد روشن، تعلیقات بر جامع التواریخ (نک: هم، رشیدالدین فضلالله).
(۲۲) وصاف، تاریخ، بمبئی، ۱۲۶۹ق.
(۲۳) هروی، سیف، تاریخ نامه هرات، به کوشش محمد زبیر صدیق، کلکته، ۱۳۶۲ق/۱۹۴۳م.
(۲۴) Boyle، J A، X Dynastic and Political History of the Kh ns n، The Cambridge History of Iran، Cambridge، ۱۹۶۸، vol V.
(۲۵) Doerfer، G، T O rkische und mongolische Elemente im Neupersischen، Wiesbaden، ۱۹۶۳.
(۲۶) Howorth، H H، History of the Mongols، London، ۱۸۸۸.
(۲۷) Lane-Poole، S، X Coins of the Mongols n، Catalogue of Oriental Coins in the British Museum، Bologna، ۱۹۸۷، vol VI.
(۲۸) Richard، J، X European Voyages in the Indian Ocean and Caspian Sea n، Iran، London، ۱۹۶۷، vol V.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «محمد خدابنده اولجایتو»، شماره۴۱۳۲.