مجردات مثالی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
برای صور موجود در
عالم مثال و صور خیالی نمیتوان مکان مادی قائل شد؛ ولو اینکه دارای ابعاد و اشکال هستند؛ چون
احکام هر موطنی اختصاص به همان موطن دارد و احکامی که میشود به موجودات نسبت داد، تابع
ظرف تحقق آنهاست؛ اگر ظرف تحقق آنها
ذهن بود، احکام آن هم ذهنی است و اگر ظرف تحقق موجود، خارج مادی بود، احکام آن هم خارجی و مادی است و اگر موجود، یک موجود مثالی بود، احکام آنکه یکی از آنها مکان است، مثالی است.
مکان تابع
جسم است؛ هر کجا جسم، مادی بود، مکان آن هم مادی است و هر کجا جسم مادی نبود، مکان آن هم مادی نیست؛ مثلاً در عالم مثال، (عالم نیمه مجردی است بین
عالم عقل «عالم
فرشتگان یا
جبروت» و عالم ماده که نه مانند
جواهر عقلانی بهکلی فاقد صفات و حدود جسمانی است و نه مانند جواهر جسمانی واجد همه صفات و حدود جسمانی است؛ بلکه
صور مثالیه ماده ندارد؛ ولی اعراض ماده که عبارت باشد از رنگ و شکل و مقدار را داراست.)
هم میتوان گفت
صور مثالیه مکان دارند و هم میتوان گفت صور مثالیه مکان ندارند؛ اگر مقصود از
مکان، مکان مادی بود، صور عالم مثال مکان ندارند و این چنین مکانی را نمیتوان به
صور مثالی نسبت داد؛ چون مبرای از ماده هستند، و اگر منظور از مکان، مکان غیر مادی بود، صور مثالیه مکان دارند و مکانشان هم مثل خودشان مثالی است.
افلاطون و قدما از بزرگان
فلسفه و همچنین
صدرالمتألهین از اهل ذوق و شهود بر این باورند که موجودات
عالم مثال قائم به وجودی هستند که در مکان یا در جهتی مادی نیست و صوری که در عالم مثال هستند، از نظر تنزه از جهات و مکان دارای نوعی از
تجرد میباشند و از نظر داشتن شکل و مقدار از گونهای
تجسم برخوردارند.
اما در مورد چیستی و
حقیقت مکان، آراء و نظرات مختلفی وجود دارد که مهمترین آنها سه قول است:
بعضی مثل
متکلمین منکر وجود خارجی مکان هستنند و آن را بعد موهوم میدانند و آن را فراغ متوهمی میدانند که
جسم آن را پر کرده است.
بعضی قائلاند که مکان وجود خارجی دارد و واقعی است و قابل اشاره حسی است؛ مثل اینکه میگوییم اینجا بنشین یا آنجا ننشین، که این اینجا و آنجا اشاره است و چیزی که قابل اشاره حسی است،
معدوم نیست که خود بر دو دستهاند:
نظر
مشائیان این است که مکان عبارت است از: سطح باطن
حاوی که مماس با سطح ظاهر
محوی است؛ مثلاً کوزه یا لیوانی که آب درون آن است، این کوزه یک سطح ظاهری دارد و یک سطح باطنی؛ سطح ظاهری کوزه همان پشت کوزه است و سطح باطنی آن همان درون کوزه است و سطح باطن کوزه با سطح ظاهری آب مماس است؛ پس سطح باطن کوزه
حاوی و سطح ظاهری
آب محوی است و این شامل است و آن مشمول، پس مکان آب بنا بر نظر مشائیان همین سطح
باطن است؛ اما اشکالات متعددی بر این نظریه وارد شده است.
نظر حکیمان اشراقی که صدرالمتألهین هم به همین قول متمایل است، در مورد ماهیت مکان این است که مکان عبارت است از: بُعد مجرد و
تجرد آن نظیر تجرد موجودات مثالی است؛ اما خودش از
عالم مثال نیست؛ چون با موجودات عالم مثال این تفاوت را دارد که آنها نه در ماده قرار میگیرند و نه ماده در آنها قرار میگیرد؛ اما این بعد مجرد یعنی مکان در ماده قرار میگیرد و ماده هم در آن قرار میگیرد و در واقع با بُعد مادی متداخل میشود؛ لذا حکمای اشراقی میگویند متمکن به تمامه در مکان قرار میگیرد؛ به این دلیل که
فطرت ما میگوید همه این شئ در مکان است نه یک طرف و سطح آن؛ مثلاً ما نمیگوییم یک طرف آب در کوزه است؛ بلکه میگوییم همه این آب در کوه است و وقتی همه این آب در کوزه است که همه آن مکان داشته باشد و این در صورتی است که مکان بُعد مجرد باشد تا بتواند با بُعد مادی جسم تداخل کند؛ چون تداخل موجود مجرد و مادی ممتنع نیست؛ بلکه تداخل دو موجود مادی ممتنع است.
و در مورد
صور علمیه باید گفت که صورت علمیه،
مجرد از
ماده و خالی از قوه و
استعداد است؛ چون صورت علمی از آن جهت که معلوم ماست،
فعلیت دارد و قوه چیز دیگری را با خود همراه ندارد و تغیر در آن راه ندارد و اگر فرض تغیر در آن بکنیم، صورت جدید
مباین با صورت قبلی و غیر آن است و در واقع یک تصور جدید است، نظیر اینکه یک سیب را در
ذهن خود
تصور کنیم و بخواهیم آن را به دو نیم تقسیم کنیم که در اینجا در واقع صورت دو نیمه سیب یک تصور جدید است نه اینکه واقعاً همان صورت قبلی به دو نیم
تقسیم شده باشد؛ پس تغییری در صورت علمی حاصل نشده است؛ در حالی که اگر صور علمی مادی بود، ابایی از پذیرش تغیر نداشت و میتوانستیم خواص ماده مثل انقسام،
زمان و
مکان را به آن نسبت دهیم؛ چون اینها از خواص ماده است و
علم از آن جهت که علم است، قابلیت نصف و ثلث و امثال اینها را ندارد و همچنین مقید به زمان هم نیست؛ چون اگر مادی بود، با تغیر زمان صورت علمیه هم متغیر میشد و همچنین مکانمند هم نیست تا ذهن بخواهد مکانی برای آن باشد.
بنابراین صور علمیه مجردند و ماده ندارند و بر همین اساس است که فلاسفه
ادراک را حضور مجرد لمجرد تعریف میکنند؛ بنابراین نمیتوان برای آنها مکان مادی قائل شد و ذهن را مکانی برای
صور متخیله قرار داد.
احکام اشیا تابع ظرف تحقق اشیا است، اگر ظرف تحقق شئ خارج بود،
احکام آن هم خارجی است و اگر ظرف تحقق شئ ذهن بود، احکام آن هم ذهنی است؛ لذا هر حکمی که بر موجود ذهنی حمل میشود و نسبت داده میشود، ذهنی است؛ مثلاً اگر کوزهای را با آب درون آن تصور کنیم، هر آنچه به آن نسبت داده میشود، ذهنی و خیالی است و مکانی هم که برای آن فرض میشود، ذهنی و خیالی است، و اما اینکه ادراکات خیالی دارای ابعاد سهگانه طول و عرض و عمق هستند، باید توجه داشت که این ابعاد سهگانه هم خیالی است؛ نظیر اینکه ما جسمی را با طول و عرض و عمق خاص و حجم معینی تصور کنیم؛ مثلاً کوه دماوند را تصور کنیم، نمیتوان برای آن مکان مادی قائل شد و ذهن را مکان آن دانست و اگر مکانی هم برای آن در نظر میگیریم، غیر مادی و خیالی است، که خود این یکی از ادله تجرد
صور خیالی است؛ پس ما مکان را هرگونه تعریف کنیم، یعنی چه آن را سطح
باطن حاوی که مماس با سطح
باطن محوی، که مشائیان قائل بودند بدانیم و چه آن را بعد مجرد؛ که اشراقیان آن را اینگونه تعریف کردهاند بدانیم، نمیتوان برای صور متخیله و صور مثالیه مکان مادی قائل شد؛ اما میتوان برای آن مکان مثالی قائل شد.
در پایان توجه به این نکته لازم است که تمام مطالب گذشته در مورد عدم وجود
ماده در عالم مثال تابع تعریفی پذیرفته شده و رایج در مورد ماده است؛ ولی چنانچه
اجسام نوری را دارای مادهای لطیف و نوری بدانیم، به معنای پذیرفتن تعریفی دیگر در مورد ماده است که شامل
عالم مثال هم خواهد شد.
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «مجردات مثالی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۳/۱۸.