مجازات قرآن از دیدگاه سلفیه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در این زمینه که آیا در
قرآن کریم مجاز وجود دارد یا نه، از دیر باز میان دانشمندان اسلامی اختلاف نظر وجود داشته است.
سلفیه از کسانی بودهاند که وجود مجاز را در قرآن انکار کردهاند: ولی بیشتر
علما نظیر
لغویون و
فقها قرآن را همانند سایر کلامها برخوردار از مجاز شمردهاند. در این مقاله سعی شده است به شبهات منکران مجاز پاسخ داده شود.
مجاز عبارت است از استعمال لفظ در غیر موضوع له با وجود رابطه و علاقه بین معنای مستعمل فیه و معنای موضوع له. البته
سکاکی قائل است که لفظ در استعمال مجازی در خود موضوع له استعمال میشود؛ اما ادعا میشود که آن غیر از موضوع له است؛ مثلا وقتی گفته میشود، زید اسد است، در اینجا همان حیوان درنده مراد است؛ اما از روی ادعا نه از روی واقع.
مجاز به این معنای مصطلح موضوعی است که از حدود قرن چهارم مطرح شدهاست. پس از این قرن توسط عرفا و سلفیه وجود مجاز انکار میشود. این انکار در سخنان
غزالی،
ابن عربی،
ملاصدرا و
فیض کاشانی به چشم میخورد و در دوره معاصر مصطفوی بر همین نظر است.
البته در میان آنها اختلاف نظرهایی وجود دارد؛ برخی به طور کلی منکر مجازند و بعضی آن را در حوزه
صفات الهی انکار میکنند. نیز برخی مجاز را در هر سخنی منکر میشوند و بعضی آن را تنها در کلام الهی انکار میکنند.
در این مقاله
صرفا دیدگاه سلفیه مورد نقد قرار میگیرد. از میان علمای سلفیهای که مجاز در قرآن را انکار میکنند، میتوان از
شاطبی و قاسمی یاد کرد.
سلفیه به واقع دنباله روان
اهل حدیث به شمار میروند که
آیات صفات را بر معنای حقیقی حمل میکردند و بر
معتزله که این آیات را مجاز میخواند و تاویل مینمودند، بر میآشفتند. آنان از رهگذر انکار مجاز میخواستند با تایل آیات صفات مقابله کنند.
سلفیه به تعریف مجاز خرده گرفته، گویند: ما واضعی نمیشناسیم و چنانچه بشناسیم، نمیدانیم لفظ را در چه معنایی وضع کرده است. ما فقط استعمال را میشناسیم؛ بنابراین سخن گفتن از اینکه لفظ در کدام معنا وضع شده است، بیمعناست. در استعمال هم دو چیز متمایز به نام
حقیقت و مجاز نمییابیم. هریک از قراینی که برای تمایز آن دو یاد کردهاند، مخدوش است .
علمای
بلاغت اموری را علامت استعمال الفاظ در معانی وضعی دانستهاند؛ نظیر نص
اهل لغت،
تبادر و عدم وجود قرینه؛ اما سلفیه همه آنها را مخدوش شمردهاند.
یکی از علایم تمایز حقیقت از مجاز، نص اهل لغت شمرده شده است؛ حال آنکه اساسا نص اهل لغت بعد از اینکه عدهای از لغویون به حقیقت و مجاز قایل شدند، پدید آمد و قبل از آن در میان
احادیث و اشعار از حقیقت و مجاز سخن نرفته است. در آنها نه تعریفی برای آن به چشم میخورد و نه تمایزی که مشخص کند که فلان لغت در فلان معنا مجاز است و در فلان معنا حقیقت است. بنابراین نص و تصریح به حقیقت و مجاز بعد از جعل لغویون به وجود آمدهاست. اگر این
بدعت بوجود نیامده بود، از اهل لغت هیچ نصی در میان نبود.
سلفیه در زمینه تبادر نیز به عنوان یکی دیگر از علایم تمایز حقیقت و مجاز ایراد گرفته، گویند: از نظر تبادر بین حقیقت و مجاز فرقی وجود ندارد. چه گفته شود شیر حمله کرد و آهویی را درید یا گفته شود: شیر تیر انداخت، هر دو
تبادر دارند و معنای خود را به
ذهن مخاطب میرسانند. بلافاصله تا هر یک از جملههای مذکور به گوش مخاطب میرسد، معنای آن به
ذهن او متبادر میشود؛ بنابراین از جهت تبادر تمایزی میان حقیقت و مجاز وجود ندارد.
راجع به اینکه لغویون گویند، در مجاز قرینه وجود دارد، ولی در حقیقت قرینه وجود ندارد، سلفیه معتقدند: اساسا ما حتی اگر لفظی را به تنهایی بدون الفاظ دیگر به کار ببریم، هیچ استعمالی بدون قرینه نداریم. اگر بخواهیم معنایی را افاده کنیم، قطعا حتی لفظ واحد را با قراینی استعمال میکنیم: برای مثال اگر بچهای به مادر خود بگوید: آب! از حالت خاصش آشکار میشود که مراد او این است که من آب میخواهم و این حالت چیزی جز قرینه نیست؛ بنابراین وجود قرینه هم در استعمال حقیقی و هم در استعمال مجازی وجود دارد. بر این اساس در این خصوص هیچ تمایزی میان حقیقت و مجاز در میان نیست.
باید دانست که استعمال اعم از حقیقت و مجاز است و ما حقیقت و مجاز را بعد از استمعال میفهمیم. بعد از اینکه لفظی در معنایی استعمال شد، اگر آن لفظ بدون قرینه استعمال شده باشد، در مییابیم که حقیقت است و اگر با قرینه استعمال شده باشد، میفهمیم که مجاز است.
در رد این سخن که ما در هر سخنی قرینه داریم، گوییم، محل بحث سخنی است که هیچ قرینهای برای تعیین معنای آن نداریم؛ مانند وقتی که گویند: شیری وارد شهر شد. در اینجا تصریح نشده است که آیا منظور رجل شجاع است یا حیوان درنده. اینجاست که در تمایز بین حقیقت و مجاز میگوییم: با توجه به اینکه قرینهای برای تعیین معنا ذکر نشده است، باید مقصود متکلم از این شیر همان حیوان درنده باشد؛ بنابراین اینکه گفته میشود: هر سخنی با قرینه است، ادعایی بدون دلیل است.
ممکن است گفته شود: هرگز بدون مقدمه و شرایط خاص جملهای مانند «شیری وارد
شهر شد» را به کار نمیبرند. به همین جهت وقتی گفته میشود: شیر وارد شهر شد، بلافاصله
ذهن به معنای خاصی
منصرف میشود؛ برای مثال در شرایطی که شیرها نمیتوانند وارد شهر شوند، بلافاصله
ذهن انسان به آدم شجاع
منصرف میشود؛ اما در شهری که در کنار جنگل واقع است،
ذهن انسان به حیوان درنده معروف
منصرف میشود.
در پاسخ گوییم: بنا براین فرض که پهلوانی از شهر بیرون رفته باشد و در عین حال بیشه شیری نیز در کنار شهر قرار داشته باشد، حال چنانچه در شهر اعلام کنند: شیر وارد شهر شد. در این حالت که دو احتمال میرود، بیتردید
ذهن اهل شهر به شیر بیشه
منصرف میشود؛ چون لفظ شیر در شیر بیشه حقیقت است.
ممکن است گفته شود:
انصراف ذهن مردم شهر به بیشه به جهت حقیقت بودن لفظ شیر در معنای حیوان درنده نیست؛ بلکه به جهت کثرت استعمال لفظ شیر در آن معناست. حال چنانچه لفظ شیر در معنای
پهلوان بسیار به کار رود، دیگر به حیوان درنده
انصراف پیدا نخواهد کرد. بنابر این کثرت استعمال نوعی قرینه است و ما بدون قرینه هیچ لفظی را حتی بر معنای حقیقیاش استعمال نمیکنیم.
در پاسخ گوییم: البته به این معنا هیچ لفظی خالی از قرینه نیست؛ اما بیتردید در مجاز قرینهای افرونتر وجود دارد. برای مثال در جمله «شیری را دیدم» برای اینکه کلمه «شیر» بر «پهلوان» دلالت کند، ناگزیریم که جمله وصفی «که تیر میانداخت» را در پی آن بیافزاییم.
امکان دارد گفته شود: از کجا میدانید: واضع الفاظ برای معانی چه کسی است و او برای الفاظ چه معناهایی را در نظر گرفته است؛ برای مثال شاید لفظ اسد تنها برای حیوان درنده معروف وضع نشده باشد؛ بلکه برای آدم شجاع هم وضع شده باشد یا برای هر دو معنا وضع گردیده باشد.
پاسخ این است که ما از اینکه وقتی میبینیم، اسد مجرد از قرینه بر حیوان درنده استعمال میشود، در مییابیم که بر آن معنا وضع شده است. حال تفاوتی نمیکند که واضع
خدا باشد با
حضرت آدم و یا هر کس دیگر. وضع کردن به این معنا نیست که یک نفر بر منبر جعل نشسته باشد و بگوید: من فلان لفظ را برای فلان معنا وضع کردم. ما رابطه میان لفظ و معنا را وضع مینامیم. البته این رابطه در اثر استعمال بوجود میآید. بنابراین آنچه معنایی را برای یک لفظ ایجاد میکند، استعمال است.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «نقد دیدگاه سلفیه درباره مجاز در قرآن»، تاریخ بازیابی۹۶/۱/۱۶.