• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مترفان

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





مترفان، یکی از گروه‌هایی هستند که در قرآن مورد مواخذه قرار گرفته‌اند. این واژه و مشتقات آن هشت بار در قرآن مجید آمده است. اصل این واژه در کلام خدای سبحان و اولیاء خدا یاد نشده مگر با ملامت و مذّمت. اتراف از نظر اقتصادی عامل رکود، از نظر اجتماعی عامل فساد و از نظر سیاسی باعث تفرقه می‌گردد.

فهرست مندرجات

۱ - مقدمه
۲ - معنای لغوی
۳ - مفهوم لغوی اتراف
۴ - اتراف در اصطلاح قرآن
۵ - یاد کرد قرآن از مترفین
۶ - ویژگی‌های مترفین در قرآن
       ۶.۱ - انکار توحید و معاد
       ۶.۲ - تقلید کورکورانه از گذشتگان
       ۶.۳ - ملاک قرار دادن ثروت
       ۶.۴ - ظلم و جرم
       ۶.۵ - فسق
۷ - پيامدهاي اتراف
۸ - کلام رهبری در مورد حکومت مترفان
۹ - ثروت‌های بادآورده و نامشروع
۱۰ - راه چاره با ثروت‌های بادآورده
       ۱۰.۱ - دیدگاه علامه طباطبائی
۱۱ - صفات و مشخصات سفیهان
۱۲ - قوانین کشوری
       ۱۲.۱ - اصل ۴۹ قانون اساسی
۱۳ - عوامل پیدایش اتراف
       ۱۳.۱ - عامل اجتماعی
              ۱۳.۱.۱ - ذکر روایات
       ۱۳.۲ - عامل روانی
              ۱۳.۲.۱ - دیدگاه استاد مطهری
              ۱۳.۲.۲ - آیات قرآن
              ۱۳.۲.۳ - فرع بیماری دنیازدگی
       ۱۳.۳ - نظام حکومتی
              ۱۳.۳.۱ - عملکرد نظام در کشور
              ۱۳.۳.۲ - نظر راغب اصفهانی
              ۱۳.۳.۳ - قول پیامبر
              ۱۳.۳.۴ - جایگاه مالیات در نظام اسلامی
       ۱۳.۴ - سستی دستگاه‌های اجرایی
۱۴ - نقش قوه قضائیه در مقابله با اتراف
       ۱۴.۱ - برخورد امیرالمومنین
       ۱۴.۲ - اصل ۱۴۲ قانون اساسی
       ۱۴.۳ - نتیجه‌گیری
۱۵ - برخی از عوامل تجمّع ثروت‌های بادآورده
۱۶ - پانویس
۱۷ - منبع


یکی از موانع اساسی رشد انسان، از منظر قرآن، دنیامداری و دنیازدگی است که انسان را از رسیدن به کمال بازداشته، زمینه‌ساز آفاتی می‌گردد که به سقوط او می‌انجامد.
از این ویژگی در فرهنگ اسلام، با عناوین خودفراموشی، سرگرم شدن به کارهای بیهوده، بازماندن از هدف اصلی آفرینش و به فراموشی سپردن فلسفه هستی یاد شده است. این خوی، عامل قساوت قلب، خشکیده شدن سرچشمه عواطف، سلب حس و شعور انسانی و تباهی عقل است.
قرآن کریم از این نوع دنیازدگی افراطی با واژه «اتراف» یاد می‌کند که همان برتری دادن دنیا بر همه ارزشهای انسانی و الهی و نتیجه طغیانگری انسان است.
افراد گرفتار این خوی، در کتاب خدا، با ویژگیهای اخلاقی و روانی مانند: یاغی، سرمست به مال، غافل، گرفتار گناه، حرص و آزمندی طولانی، وصف شده‌اند. اتراف از نظر اقتصادی عامل رکود، از نظر اجتماعی عامل فساد و از نظر سیاسی باعث تفرقه می‌گردد.
اینک که نظام مقدس اسلامی بر ویرانه‌های حکومت مترفان بنا شده است، باید خطر دنیاگرایی و رفاه‌زدگی را درمان و از به وجود آمدن طبقه ممتاز انحصارطلب جلوگیری کند.


«مترفین» اسم مفعول از باب افعال و از کلمه «تُرفه» به معنی وسعت دادن در نعمت است. وقتی گفته می‌شود: «اَتْرَفَ فلانَ» معنایش این است که فلانی نعمتش از حد گذشته است.


لغت‌شناسان عرب، در مورد واژه «اتراف» چنین می‌گویند:
«ترف» یعنی برخورداری از نعمت، و «ترفه» یعنی نعمت. مترف کسی است که راحتی و آسایش در زندگی او را فریفته باشد و دارای نعمت زیاد و گشایش در بهره‌وری از دنیا و خواسته‌های آن باشد.»
راغب اصفهانی می‌نویسد: «ترف که از ماده اتراف است، به معنی توسعه و گسترش در نعمت است.»
همچنین گفته‌اند: «اتراف: نعمت دادن، مترف، «اسم مفعول»؛ آن‌که غرق نعمت شود. در قرآن همیشه در مقام نکوهش آمده، مترف کسی است که به فراخی نعمت، خدا را فراموش کند و فریفته شود.»
[۵] شعرانی، ابوالحسن، نثر طوبی، ج۱، ص۱۰۶.

در مجمع البیان آمده است: «ترف یعنی نعمت، ابن عرفه گفته است: مترف کسی است که به خود واگذاشته شده، آنچه بخواهد می‌کند، و از وی جلوگیری نشود.»
در فرهنگ قرآن، معنی نسبتا جامعی از واژه «اتراف» به این شرح یاد شده است: «ترف یترف، ترفا، به معنای نعمت و آسایش در زندگی کردن، و خوش گذراندن. ترفه یعنی نعمت و ترفه، وسعت در نعمت است، و ترف و ترفه: خوشگذرانی و تن‌آسایی و نیز به معنی نازکی از نعمت و آسایش و غذای لذیذ و ارمغان است. باب افعال آن: اتراف به معنی اصرار در ظلم و نعمت است، و مترف، «اسم مفعول» آن، یعنی واگذاشته شده به خود، که هر‌چه بخواهد بکند، یا افسار گسیخته‌ای که هر‌چه دلخواه وی باشد، انجام دهد و مانعی در راه عیش و خوشی خود نبیند، و نیز به معنی ناز و نعمت پرورده و ستمکار و خوشگذران است.»
[۷] محقّق، محمدباقر، دائرة الفرائد در فرهنگ قرآن، ج۴، ص۸۱.
نتیجه آن‌که اتراف، طغیان در سوء استفاده از نعمت است. ثروت زیاد که در یک جا گرد آید، موجب سرکشی خواهد بود، و مترف بدون هیچ مانعی، به دلخواه خود، از نعمتهای الهی در راه ارضای خویش استفاده می‌برد. این واژه در همه جا جنبه منفی و مذموم دارد.


دو واژه «اتراف» و «مترف»، در کاربرد قرآنی، نزدیک به همان معنای لغوی است.
مشتقات این واژه هشت‌بار در قرآن کریم (پنج بار به صورت اسم مفعول، و سه مورد فعل ماضی)، به کار رفته و در همه آنها نیز در مقام نکوهش است.
قرآن کریم این کلمه را درباره کسانی به کار برده که بر اثر داشتن ثروت زیاد، در لذّتها و خوشگذرانیها فرو رفته‌اند، و به جای شکرگذاری و استفاده صحیح از نعمتها، راه سرکشی و ناسپاسی نعمت را پیشه کرده‌اند. قرآن کریم، مترفان را در صف اول مخالفان انبیاء قرار می‌دهد که به سبب ثروت بی‌حساب، خود را برتر از انبیاء می‌پنداشتند.
و ما ارسلنا فی قریة من نذیر الاّ قال مترفوها انّا بما ارسلتم به کافرون و قالوا نحن اکثر اموالا و اولادا.
این گروه، ارزشهای خرافی و کهنه‌پرستی (پیروی از روش نیاکان) را بر ارزشهای اصیل ترجیح می‌دهند.
سرانجام این مترفان، عکس‌العمل استکبار، طغیان و ناسپاسی خود را می‌بینند و به سبب گناه، فسق و ظلم، هم خود هلاک می‌شوند و هم زمینه نابودی دیگران را فراهم می‌سازند:
«و اذ اردنا ان نهلک قریة امرنا مترفیها ففسقوا فیها فحقّ علیها القول فدمّرناها تدمیرا؛ و ما چون بخواهیم اهل دیاری را به کیفر گناه هلاک سازیم، پیشوایان رفاه‌طلب و متنعّم آن دیار را امر می‌کنیم تا راه فسق و تبهکاری و ظلم در پیش گیرند و آن‌گاه همه را به جرم بدکاری هلاک خواهیم ساخت.»
قرآن کریم «تکاثر»، زیادهطلبی و فزونخواهی دنیوی را ویزگی افراد مترف معرفی می‌کند آنان تنها به درآمد بیشتر، کنز و‌ اندوختن زیادتر فکر می‌کنند و در این راه، حدود و مرزبندی‌های انسانی و الهی را نادیده می‌گیرند، با این‌که زندگی و تفکّر متّکی بر اتراف و تکاثر، در اسلام ارزشی ندارد:
«اعملوا انّما الحیاة الدّنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر، بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولاد؛ بدانید که زندگی این جهانی بازیچه است و بیهودگی و آرایش و فخر‌فروشی و افزون جویی در اموال و اولاد.»


این واژه و مشتقات آن هشت مورد در قرآن مجید آمده است. اصل این واژه در کلام خدای سبحان و اولیاء خدا یاد نشده مگر با ملامت و مذّمت.
از آن‌جایی که بسیاری از متنّعمان، غرق شهوات و هوس‌ها می‌شوند، واژه «مترفین» در قرآن به معنی کسانی که مست و مغرور به نعمت شده و طغیان کرده‌اند آمده است و مصداق آن غالباً پادشاهان و جباران و ثروتمندان مستکبر و خود‌خواه است؛ آنهایی که با قیام انبیاء به دوران خودکامگیشان پایان داده می‌شد و منافع نامشروعشان به خطر می‌افتاد و مستضعفان از چنگال آنها رهایی می‌یافتند و به همین دلیل با انواع حیله‌ها و بهانه‌ها، به تخدیر و تحمیق مردم می‌پرداختند و امروزه نیز بیشترین فساد دنیا از همین «مترفین» سرچشمه می‌گیرد.


در قرآن برای متردفین چند ویژگی ذکر شده است:

۶.۱ - انکار توحید و معاد

قرآن کریم در این‌باره می‌فرماید: «وَ قَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِینَ کفَرُوا وَ کذَّبُوا بِلِقَاء الْآخِرَةِ وَ أَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکمْ یأْکلُ مِمَّا تَأْکلُونَ مِنْهُ وَ یشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ؛ ولی اشرافیان (خودخواه) از قوم او (نوح) که کافر بودند، و دیدار آخرت را تکذیب می‌کردند، و در زندگی دنیا به آنان ناز و نعمت داده بودیم، گفتند: این بشری است مثل شما از آنچه می‌خورید می‌خورد و از آنچه می‌نوشید می‌نوشد! (پس چگونه می‌تواند پیامبر باشد؟!).»
از استدلال آنها که گفتند: او مانند سایر مردم است چون مثل انسان می‌خورد و می‌نوشد، معلوم می‌شود که برای انسان غیر از خوردن و نوشیدن که از خواصّ حیوانات است کمال و فضیلت دیگری سراغ نداشتند. تنها خوشبختی بشر را در این می‌دانستند که همانند حیوانات در بهره‌وری از انواع لذّات آزاد باشد. هم‌چنان که قرآن کریم در وصف این‌گونه مردم فرموده: «أُوْلَـئِک کالأَنْعَامِ؛ آنان هم‌چون چهارپایانند». و نیز فرموده: «وَ الَّذِینَ کفَرُوا یتَمَتَّعُونَ وَ یأْکلُونَ کمَا تَأْکلُ الْأَنْعَامُ...؛ کافران از متاع زودگذر دنیا بهره می‌گیرند و همچون چهارپایان می‌خورند...»

۶.۲ - تقلید کورکورانه از گذشتگان

مترفین جوامع به هنگام خطر افتادن اسباب عیش و نوش و خوشگذرانی خویش بدون توجه به منطق و براهین وحیانی پیامبران الهی از سنّت‌های
متحجّر گذشتگان خود دم می‌زدند: «وَ کذَلِک مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِک فِی قَرْیةٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ؛ و این‌گونه در هیچ شهر و دیاری پیش از تو پیامبر انذار‌کننده‌ای نفرستادیم مگر این‌که ثروتمندان مست و مغرور گفتند: ما پدران خود خود را بر آیینی یافتیم و به آثار آنان اقتدا می‌کنیم.»
در آیه مورد بحث، این گفتار «اِنّا وَجَدْنا علی امّة...» را از توانگران اهل آبادی‌ها نقل کرده و آن بدان جهت است که طبع تنّعم و ناز‌پروردگی، انسان را وادار می‌کند از بار سنگین تحقیق، شانه خالی نموده، دست به دامن تقلید کورکورانه شود.
هم‌چنین از گفتار ذکر شده معلوم می‌شود گرایش به مادّی‌گری و دنیا‌طلبی قدرت اندیشه (خرد) را تضعیف، و آدمی را به سمت تقلید کورکورانه سوق می‌دهد.
[۱۹] اکبر هاشمی رفسنجانی و جمعی از محققان مرکز فرهنگ و معارف قرآن، تفسیر راهنما، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۱، چاپ اول، ج۱۷، ص۴۵.

از این‌که در جوامع شرک پیشه، تنها سخن مرفّهان ذکر گردیده با آن‌که اندیشه شرک مختص آنان نبوده است می‌توان استفاده کرد که آنان، نقش اصلی را در تعیین گرایش‌های جامعه داشته‌اند.
[۲۰] اکبر هاشمی رفسنجانی و جمعی از محققان مرکز فرهنگ و معارف قرآن، تفسیر راهنما، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۱، چاپ اول، ج۱۷، ص ۴۶.
هم‌چنین از آیه استفاده می‌شود اشراف‌گرایی در نسل آدمی تأثیر می‌گذارد و اخلاق و اعتقاد آنان را طوری می‌سازد که در مقام مخالفت با جریان‌های برخاسته از عقل و وحی بر می‌آیند و هر سخن حقی را که با هواهای نفسانی آنان همسویی نداشته باشد نمی‌پذیرند.

۶.۳ - ملاک قرار دادن ثروت

«وَ قَالُوا نَحْنُ أَکثَرُ أَمْوَالًا وَ أَوْلَادًا وَ مَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ ؛ و (آنها که مَستِ ناز و نعمت بودند) گفتند اموال و اولاد ما (از همه) بیشتر است (و این نشانه علاقه خدا به ماست) و ما هرگز مجازات نخواهیم شد!.»

۶.۴ - ظلم و جرم

«وَ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مَا أُتْرِفُواْ فِیهِ وَ کانُواْ مُجْرِمِینَ ؛ و آنان که ستم می‌کردند، از تنّعم و کامجویی پیروی کردند و گناهکار بودند (و نابود شدند)!.»
از جمله «کانوا مجرمین» بر می‌آید که مردمان خوشگذران و پیرو لذّات، مردمانی بودند که به جرم و بزهکاری عادت کرده و در انجام آن پافشاری می کردند.

۶.۵ - فسق

از خصوصيّات ديگر مترفين، فسق يعني از حدّ و حقوق حقّه خارج شدن است: «وَ إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُواْ فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا ؛ و هنگامي كه بخواهيم، شهر و دياري را هلاك كنيم، نخست اوامر خود را براي «مترفين» (و ثروتمندان مست شهوت) آنجا، بيان مي‌داريم، سپس هنگامي كه به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات يافتند، آنها را به شدّت درهم مي‌كوبيم.»


۱- استيصال و عذاب دنيوي:
«و َكَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً... لَا تَرْكُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلَى مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَ مَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ؛ چه بسيار آبادي‌هاي ستمگري را درهم شكستيم و بعد از آنها، قوم ديگري روي كار آورديم، هنگامي كه عذاب ما را احساس كردند، ناگهان پا به فرار گذاشتند (گفتيم:) فرار نكنيد و به زندگي پرناز و نعمت و به مسكن‌هاي پر زرق و برقتان باز گرديد! شايد (سائلان بيايند و) از شما تقاضا كنند (شما هم آنان را محروم باز گردانيد!)»
۲- گرفتاريها و عذاب اخروي:
«حَتَّى إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِيهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ يَجْأَرُونَ؛ تا زماني كه متنعمان مغرور را در چنگال عذاب گرفتار سازيم در اين هنگام، ناله‌هاي دردناك و استغاثه‌آميز سر مي‌دهند!»


رهبر فرزانه انقلاب در این‌باره در سخنی هشدارآمیز می‌فرماید:
«کسانی هستند که تلاش می‌کنند و حقیقتا در صدد این هستند که طبقه ممتاز جدیدی در نظام جمهوری اسلامی به وجود بیاورند، و به خاطر انتساب‌ها و زرنگی‌ها و مشرف بودن بر مراکز ثروت از طرق نامشروعی به اموال عمومی دست بیندازند و یک طبقه جدید، طبقه ممتاز و مرفّهان بی‌درد، درست کنند. نظام اسلامی با مرفّهان بی‌درد و معارض و مخلّ، آن طور برخورد سختی کرد، حالا از درون شکم نظام اسلامی، یک طبقه مرفّه بی‌درد جدید طلوع بکند، مرگ این شدنی است؟»
[۲۷] روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۶ تیر ماه ۱۳۷۶.
بی‌شک برای جلوگیری از بروز چنین طبقه‌ای، همزمان باید دوگام اساسی برداشته شود: نخست، اجرای عدالت اجتماعی و اقتصادی و دیگری مهار و کنترل مترفان از دست‌اندازی به ثروتهای عمومی است. بنابراین، با کسانی که از راه مکیدن خون محرومان ارتزاق می‌کنند، باید بدون هیچ‌گونه سازش و مسامحه‌ای مقابله کرد.
رهبر معظم انقلاب، چنین هشدار می‌دهند:
«این جانب جمع‌آوری ثروت و استفاده از پول و امکانات عمومی، و یا به ظاهر شخصی را، یکی از بلاهای اصلی و اساسی کشور در حال حاضر می‌دانم که باید با آن مقابله کرد. عده‌ای بنا دارند بیرحمانه و وحشیانه با زیر پا گذاشتن قوانین برای به دست آوردن ثروتهای زیاد تلاش کنند.»
[۲۸] روزنامه جمهوری اسلامی، ۸ تیر ماه ۱۳۷۶، شماره ۵۲۲۷.
این وظیفه دولت اسلامی است که با برنامه‌ریزی اصولی، عدالت اجتماعی را برقرار سازد و زمینه‌های فقر و دوقطبی شدن جامعه را از میان بردارد و به این وسیله مترفان را مهار کند و دلهای همه مشتاقان اسلام ناب را، بر کارا و عملی بودن آن در زمان حاضر مطمئن سازد.
در این نوشته، به موضوع «اتراف» و ویژگی‌های مترفان در قرآن کریم، خواهیم پرداخت.


مترف، با تکاثر، مال را فراهم می‌آورد، و از آن، در راه خدا انفاق نمی‌کند، بلکه تنها آنها را ذخیره می‌سازد. قرآن کریم، صاحبان چنین ثروتهایی را به عذاب مژده می‌دهد:
«و الّذین یکنزون الذّهب و الفضّة و لا ینفقونها فی سبیل اللّه فبشّرهم بعذاب الیم. یوم یحمی علیها فی نار جهنّم فتکوی بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما کنزتم لا نفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون؛ و کسانی را که زر و سیم می‌اندوزند، و در راه خدا انفاقش نمی‌کنند، به عذابی دردآور بشارت ده.»
روزی که در آتش جهنم گداخته شود و پیشانی و پهلو و پشتشان را به آن داغ کنند، این است آن چیزی که برای خود‌ اندوخته بودید. حال طعم‌ اندوخته خود را بچشید.
چنین ثروتی، ناروا، نامشروع و «بادآورده» محسوب می‌شود و لذا بر آن وعده عذاب داده شده است. ثروت نامشروع، هر سرمایه‌ای است که از غیر راه حلال، حد فاصل بین افراط و تفریط است. قرآن می‌فرماید:
لا تحرّموا طیّبات ما احلّ اللّه لکم و لا تعتدوا قرآن، نه «طیبات» را تحریم می‌کند، و نه زندگی اتراقی، و تکاثری را که «تعدّی» و تجاوز از حدّ است، اجازه می‌دهد. «اعتداء»، با «حلال» بودن سازگاری ندارد. قرآن می‌گوید از مال مشروع و حلال استفاده کنید:
کلوا ممّا رزقکم اللّه حلالا
اتراف و تکاثر، استفاده از اموال به صورت نامشروع می‌باشد و از این‌رو، از آن نهی شده است.
ممنوع بودن کسب درآمدهای غیر منطقی و افزون‌طلبانه، همه تحت یک عنوان کلّی قرار داده شده و آن «اکل مال به باطل» است. قرآن کریم می‌فرماید:
«و لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل..؛ اموال یکدیگر را به ناحق مخورید، مگر آن‌که تجارتی باشد که هر دو طرف به آن رضایت داده باشید.
دایره اکل مال به باطل، بسیار گسترده است و همه مواردی را که موضوع معامله دارای ارزش عقلایی نباشد، شامل می‌گردد؛ همانند: قمار، معامله قاچاق، انجام کارهای لغو و بیهوده، و اعمال منافی عفت. همچنین مالی که از راه احتکار، غصب، کم‌فروشی، ندادن زکات، واردات انحصاری، و انحصار تولید و توزیع به دست می‌آید.


درآمد حاصل از این راهها، نامشروع است و ثروت بی حساب و «بادآورده‌ای» را نصیب عاملان آنها می‌گرداند. راه چاره این «معضل»، در قرآن کریم مشخص شده است. با توجّه به این‌که مصالح جامعه اسلامی، بر مصلحت و نفع فردی مقدّم است، اگر مالکیّت خصوصی ثروتمندان مترف، با مصالح جامعه تضاد و تزاحم داشته باشد، باید حق جامعه مقدم گردد. قرآن، مال را مایه «قوام»، حیات و اعتبار جامعه می‌داند؛ از این رو، نباید سررشته چنین امر مهمی به دست نابخردان و «سفیهان» سپرده شود: و لا تؤتوا السّفهاء اموالکم الّتی جعل اللّه لکم قیاما
(سفیه به قرینه آیه بعد، در برابر رشید به کسانی گفته می‌شود که رشد فکری و عقلی ندارند.) اموالی که خدا قوام زندگی شما را با آن مقرّر داشته است، به تصرّف سفیهان مدهید.

۱۰.۱ - دیدگاه علامه طباطبائی

مرحوم علاّمه طباطبائی در این‌باره می‌نویسد:
«اموال موجود در دنیا، مال همه است و تنها به خاطر مصالح خاصّه (که سود آن نیز عاید همه می‌شود، تا جایی که مزاحم حقّ جمع نباشد) بعضی از آن مال به بعضی از افراد جامعه اختصاص می‌یابد. و اما در جایی که مالکیّت فردی و خصوصی به بعضی از آن مال، مزاحم با حق جمع باشد و حقوق جمع را ضایع سازد، بدون تردید رعایت مصلحت جمع مقدّم بر رعایت مصحلت فرد خواهد بود... خدای عزّوجلّ این اصل اصیل را در مواردی از کتابش تایید نموده است؛ از آن جمله فرموده: «و خلق لکم ما فی الارض جمیعا؛ خدای (عزّوجلّ) آنچه در زمین است، برای شما خلق کرده است».
آیه یاد شده درباره یتیمان بحث می‌کند، اما یک حکم کلّی و عمومی برای همه موارد را در بردارد. و آن این‌که انسان نباید در هیچ حال و هیچ‌جا اموالی که در اختیار اوست، به دست افراد کم‌عقل و غیر رشید بسپارد؛ چه اموال شخصی و چه اموال عمومی (اموال حکومت اسلامی).
در روایتی، تمام افرادی که به جهتی از جهات قابل اعتماد نیستند، «سفیه» نامیده شده‌اند و از سپردن اموال (شخصی و عمومی) به آنها نهی شده است. امام جعفر صادق (علیه‌السّلام) در تفسیر «سفهاء» در آیه‌ «و لا تؤتوا السّفهاء اموالکم» فرمودند: «من لا تثق به». «سفیه کسی است که مورد اعتماد نباشد».
[۳۶] زرکشی، محمد بن بهادر، البرهان، ج۱، ص۳۴۲، ح ۷.

ثروتمندی که اموال جامعه را تنها در راه منافع خود صرف می‌کند، مستکبری که ثروتش را در راه مبارزه با اهداف پیامبران به کار می‌برد، مترف خودخواه امتیازجویی که چشم طمع به اموال و دارایی عموم مردم دارد و با درست کردن کاخهای سر به فلک کشیده ثروتش را به رخ دیگران می‌کشد، همه سفیهانی هستند که از ثروت و مال، بر خلاف جهتی که مورد نظر خداست، استفاده می‌کنند. اینان از نظر عقیدتی، اخلاقی و عقل معیشتی اجتماعی، سفیه هستند.


صفات و مشخصات سفیهان عقیدتی و اخلاقی در سوره بقره آیات ۹-۲۰ چنین بیان شده است:
۱- می‌گویند به خدا و آخرت ایمان داریم، ولی در واقع ایمان ندارند.
۲- می‌پندارند که خدا و مؤمنان را فریب می‌دهند، در صورتی‌که به خود فریبی گرفتارند.
۳- شعور و درک کافی ندارند.
۴- دارای قلبی بیمارگونه‌اند.
۵- خود را مصلح و درستکار می‌پندارند و نمی‌دانند که تبهکارند.
۶-خود را مصلح و توده مردم را نابخرد می‌خوانند، در صورتی‌که خود سفیه و نابخردند، ولی نمی‌دانند.
۷- منافق و شیطان‌های انسان‌نما هستند.
۸- در طغیان خویش سرگردانند.
۹- از هدایت محرومند.
۱۰- کر و لال و کور دلند و از کجروی بر نمی‌گردند.
این صفات عقیدتی و اخلاقی غالبا منشا سفاهت اقتصادی است. برابر نظر بعضی از فقها، چون علاّمه حلّی، فاسقی که اموالش را در معاصی‌ صرف می‌کند و با آن خویشتن را تباه می‌سازد، رشد عقلی ندارد. به اجماع فقها، اموال چنین فردی را نباید به وی تسلیم کرد. (همچنین در روایات به شرابخوار و کسی که مورد اطمینان نیست، سفیه اطلاق شده است.)
[۴۰] مغنیه، محمدجواد، تفسیر کاشف، ج۲، ص۲۰۸-۲۰۷.



بدین‌سان زعما و زمامداران، برای حفظ سلامت و امنیّت جامعه مسؤولیت دارند که اموال را از چنگال و انحصار این گروه فرصت‌طلب، که هیچ مقصدی جز سودجویی ندارند، خارج سازند. دولت اسلامی به عنوان عامل اجرایی ولیّ امر و نماینده قانونی اقتدار مردم، مسؤول مبارزه با آنهاست.

۱۲.۱ - اصل ۴۹ قانون اساسی

اصل ۴۹ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تصریح می‌کند:
«دولت موظف است ثروت‌های ناشی از ربا، غصب، رشوه، اختلاس، سرقت، قمار، سوء استفاده از موقوفات، سوء استفاده از مقاطعه‌کاریها، و معاملات دولتی، فروش زمینهای موات و مباحات اصلی، دایر کردن اماکن فساد و سایر موارد غیر مشروع را گرفته و به صاحب حق رد کند، و در صورت معلوم نبودن او به بیت‌المال بدهد.»
بنابراین، کسب درآمد از راه‌های حرام و با انجام زد‌و‌بند و اعمال غیر قانونی- گرچه به ظاهر کار قانونی انجام شده، اما در نحوه اجرا، سوء استفاده‌هایی از قانون انجام شده باشد- ثروتهایی هستند که مترفان و ثروتمندان با زرنگی خاصی به دست آورده‌اند، و طبق قانون و احکام الهی باید به صاحبان اصلی آنها برگردانده شود، زیرا اگر اموال و ثروت در دست «سفهاء» باشد و در راه فساد و تباهی صرف شود، اساس اجتماع و حیات اقتصادی جامعه به خطر خواهد افتاد و نه تنها افراد نادان، بلکه اجتماع به سوی فقر و بحران اقتصادی کشیده خواهد شد.


جامعه‌ای که به بیماری اتراف و ثروت‌زدگی دچار می‌شود، جامعه‌ای علیل و ناتوان است که رو به افول می‌رود. درمان این بیماری به شناخت عوامل پدید‌آورنده آن بستگی دارد. از این‌رو، برخی از علل مهمّی که به پیدایش جامعه دو قطبی فقیر و غنی منتهی می‌گردد، یاد می‌شود؛ امید که با توجّه به آن، از ایجاد یا استمرار چنین پدیده‌ای بر حذر باشیم.

۱۳.۱ - عامل اجتماعی

جامعه‌ای که سرمایه و مال‌پرستی بر آن سایه افکند و همه ارزش‌ها، مادی ارزیابی شود، به وجود آمدن دو دسته مترف و نیازمند، طبیعی خواهد بود، دسته اول اقلیّتی دارای ثروت، امکانات بی‌ حد‌و‌حصر و صاحب نفوذ است که بر استثمار، ظلم و خوشگذرانی تکیه دارد و همواره در حال گردآوری و‌ اندوختن است. چهره این گروه در آیه «کنز» به جامعه اسلامی معرّفی شده است، تا مردم نه به دام دنیا گرفتار آیند، و نه به دام دنیامداران.
الّذین یکنزون الذّهب و الفضّة و لا ینفقونها فی سبیل اللّه فبشّرهم بعذاب الیم
دسته دوم اکثرّیت مردم هستند که در میان آنان افراد محروم و فاقد امکانات اوّلیه زندگی قرار دارند و همواره تحت فشار و ستم و استثمار می‌باشند. آنان زحمت می‌کشند، اما دسترنج ایشان را دیگران به غارت می‌برند. در چنین جامعه‌ای، رفتارهایی ناروا از سوی گروه اول اعمال می‌شود. نمونه‌های عینی و ملموس آن در منابع اسلامی معرفی شده است؛ از جمله آنها، عدم رسیدگی ثروتمندان به حال فقر است:
«افرایت الّذی تولّی و اعطی قلیلا و اکدی؛ آیا آن را که از تو رویگردان شد، دیدی؟ او‌ اندک می‌بخشید و در انفاق، بخل می‌ورزید.»
آنان به وظیفه دینی و انسانی خود در یاری رساندن به تهیدستان عمل نمی‌کنند:
«منّاع للخیر معتد اثیم؛ بازدارنده از خیر، متجاوز و گناهکارند.»
غصب حقوق ضعفا و سرقت روزی بینوایان در سرلوحه کار آنان قرار دارد:
و اکلهم اموال النّاس بالباطل انّ الذین یاکلون اموال الیتامی ظلما انّما یاکلون فی بطونهم نارا
ثروت‌ اندوزان که ثروت خود را با فشار بر جامعه از راه‌های همچون: احتکار، رباخواری، گران‌فروشی، زدوبندها و نفوذ در دستگاه‌های مختلف اجرایی به دست می‌آورند، با اهرم ثروت و سرمایه فراوان، جرم‌های سنگین نیز مرتکب می‌شوند؛ بر سر راه مردم مانع می‌تراشند، راه مستقیم و هموار مردم را با قدرت پول، چنان پر پیچ‌و‌خم می‌سازند که عبور از آن بسیار دشوار می‌گردد.

۱۳.۱.۱ - ذکر روایات

امام علی (علیه‌السّلام) فرمود: «هیچ تهیدستی گرسنه نماند، جز به سبب آن‌که ثروتمندی (از ادای حق او) سرباز زد».
امام صادق (علیه‌السّلام) نیز فرموده است: «انّ النّاس ما افتقروا و لا احتاجوو لا جاعوا و لا عروا، الاّ بذنوب الاغنیاء؛ ناداری ناداران، نیازمندی نیازمندان، گرسنگی گرسنگان و برهنگی برهنگان، همه و همه، در اثر جنایت توانگران است.»
یکی از صاحب‌نظران فهیم و دردمند در این‌باره می‌نگارد:
«آری، هر جا فقیری گرسنه است، خوراک او در سر سفره رنگین اغنیاست، هر جا زاغه‌نشینی بینوا در گوشه‌ای می‌لولد، حق مسکن او در خانه‌های بزرگ شمال شهری‌ها و دیگر کارخانه‌داران و مقاطعه‌کاران و تجّار بزرگ و توانگران است. هر جا برهنه‌ای و بی‌لباسی به خود می‌لرزد، جامه او در جامه‌دان‌های زیبا و متنوع خانواده‌های توانگر است. هر جا طفلی حق تحصیلات اوّلیه ندارد، حق او در پای فرزندان مرفّه و خارج گرد متمکّنان ریخته شده است. خرج تحصیل ضروری این طفل و امثال او خرج تفریح‌ها و فسادها و شب‌نشینی‌های آنان است و همین‌طور....»
[۴۸] محمدرضا، حکیمی، خورشید مغرب، ص۳۱۲-۳۱۱.
اگر عدالت اقتصادی و توازن، برقرار نگردد و جلوی مترفان خوشگذران گرفته نشود، این فاصله بیشتر خواهد شد و این بیماری مهلک جامعه را به زانو درخواهد آورد. مسلّما اگر دسترنج مردم، طعمه و لقمه اربابان ثروت و مترفان باشد، نتیجه‌اش فقر و پریشانی قشر عظیمی از جامعه است.
یکی از شیعیان امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) به نام عبد‌اللّه بن زمعه، در دوران خلافت ایشان، نزد آن حضرت آمد و چیزی از بیت‌المال درخواست کرد. حضرت (علیه‌السّلام) به او فرمود:
«این مال، نه از آن من است و نه از آن تو. اینها اموال عمومی مسلمین است که با ضرب شمشیر مجاهدان گرد آمده است. اگر در جهاد همراه آنان شرکت کرده‌ای، مثل همان‌ها سهم می‌بری، و‌گرنه دسترنج آنان برای دیگران نمی‌باشد.»
رهبر معظم انقلاب، حضرت آیة‌اللّه خامنه‌ای دام‌ظلّه درباره عملکرد منفی مترفان در جامعه و پیدایش دو گروه فقیر و غنی می‌فرماید:
«خاصیت دوران سازندگی در این است که پول، نقدینگی و انجام هزینه‌های فراوان در کشور افزایش پیدا می‌کند در چنین دورانی اگر قوانین بدقت رعایت نشود، نوکیسه‌گانی در کشور به وجود خواهد آمد که به هیچ حدّی از حدود، در استمتاع مادی و بهره‌گیری از امکانات قانع نیستند و به ثروتهای بادآورده دست می‌یابند که در نتیجه آن، عده‌ای در استضعاف مالی و ستم اجتماعی قرار می‌گیرند و حقوق بسیاری نیز ضایع می‌شود.»
[۵۰] روزنامه جمهوری اسلامی، شماره ۵۲۲۷، ۸ تیر ۱۳۷۶.

بدین‌سان در جامعه‌ای که ارزش‌های مادی بر آن حاکم شود، و دست ثروتمندان در گردآوری ثروت باز باشد و هیچ حدّ و مرزی را جز سودجویی خود در نظر نگیرند، پیدایش دو طبقه فقیر و غنی امری اجتناب‌ناپذیر خواهد بود.

۱۳.۲ - عامل روانی

از جمله عوامل مهم و تعیین‌کننده در پیدایش جامعه دو قطبی، روحیه ثروت‌طلبی و دنیا‌زدگی است که بر افرادی چیره می‌شود. انسان از درون، اسیر و بنده هوای نفس خود می‌گردد و نفس او به وادی تکاثر، دنیاخواهی و انجام کارهای خلاف برای رسیدن به ثروت می‌کشاند. اگر علاقه‌ها و امیال پست در درون آدمی شعله‌ور شود، وی را از عرش به فرش خواهد کشید. بدین‌سان انسانی که باید خلیفه خدا در زمین باشد، به کمک همنوعش بشتابد، ایثار کند، تعلقات پوچ و خیالی را کنار نهد و به مقصد اعلی، رسیدن به خدا، بیندیشد، به موجودی زمینی و خودخواه تبدیل می‌شود که تنها به سود مادی خویش فکر می‌کند.
«و لو شئنا لرفعناه بها و لکنّه اخلد الی الارض و اتّبع هواه؛ اگر خواسته بودیم (به سبب آن علم که به او داده بودیم) رفعتش می‌بخشیدیم، ولی در زمین ماند و از پی هوای خویش رفت.»
میل انسان به مال و ثروت، و مجذوب شدن به زخارف دنیا، در قرآن این‌گونه بیان شده است:
«و انّه لحبّ الخیر لشدید؛ و همانا او علاقه شدید به مال دارد.» که کنایه از بخل است.
«و تحبّون المال حبّا جمّا؛ و مال را به مقدار افراط دوست می‌دارید.»
انسان دوستدار دنیا، به فساد عقل و جنون دنیاگرایی دچار می‌شود، چه این‌که اگر عقل سالمی داشته باشد، دنیا و راحتی خود را به قیمت از بین بردن حق هزاران هزار فرد مستمند تامین نمی‌کند.

۱۳.۲.۱ - دیدگاه استاد مطهری

استاد مطهری در این زمینه می‌نویسد:
«چیزی که از نظر اسلام در رابطه انسان و دنیا «نبایستنی» است و آفت و بیماری انسان تلقی می‌شود، و اسلام در تعلیمات خویش مبارزه بی‌امان با آن دارد، «تعلّق» و «وابستگی» انسان به دنیاست؛ هدف و مقصد قرار گرفتن دنیاست، نه وسیله و راه واقع شدن آن. رابطه انسان و دنیا اگر به صورت وابستگی انسان و طفیلی بودنش درآید، موجب محو و نابودی تمام ارزشهای عالی انسان می‌گردد.»
قرآن کریم روحیه ثروت‌طلبی را به شکل «تعلّق»، وابستگی، اسارت، رضایت دادن و قناعت کردن به این امور گذرا و ناپایدار محکوم می‌کند:
«منکم من یرید الدنیا؛ بعضی از شما دنیا را می‌جوید.»
«فاعرض عمّن تولّی عن ذکرنا و لم یرد الاّ الحیاة الدنیا ذلک مبلغهم من العلم؛ از آنان که از یاد ما روگردانده و جز زندگی دنیا هدفی ندارند، روی برگردان، این است مقدار دانش آنها.»
ریشه و اساس صلاح و فساد انسان، در همین کلمه «یرید» نهفته است. آن‌که از اعماق جان دنیا را «می‌خواهد» و از درون، تسلیم نفس خود می‌شود، او با اراده، دنیا را اصل و هدف می‌بیند و از وظایف خود چشم می‌پوشد. انجام مفاسدی چون: کفر، عصیان، نفاق، فسق، بخل، کنز مال، ستم به مردم و غصب حقوق آنان، همگی از این طرز تلقّی از دنیا ریشه می‌گیرد.
چنین دنیایی، زمینه روحی و روانی را فراهم می‌آورد که به یاد دیگران نباشد و تنها به کامجویی خود بیندیشد.

۱۳.۲.۲ - آیات قرآن

قرآن کریم، نسبت به آنان که فریفته مال دنیا شده‌اند، می‌فرماید:
«کسانی که به دیدار ما «قیامت» امید ندارند، و به زندگی دنیوی خشنود شده و بدان اطمینان و آرامش یافته‌اند، و آنان که از آیات ما بی‌خبرند، به کیفر کارهایی که می‌کرده‌اند، جایگاهشان جهنّم است.» (رضوا بالحیاة الدنیا و اطمانّوا بها...)
«دنیا افرادی را فریب داده و آنان را از کمال باز می‌دارد.» شخص مترف، نمونه آشکار این بیماری روانی و روحی است که مرض دنیادوستی و فزون‌خواهی تا اعماق جان او ریشه دوانده است و نمی‌گذارد از حصار خودخواهی بیرون رود. تصاحب ثروتهای کلان و بدون حساب، که خود محصول عواملی چند، از جمله روحیه ثروت‌زدگی است، از طرف دیگر به باروری و تکثیر پول و سرمایه می‌انجامد.
اتراف و ثروت‌اندوزی و روی‌آوری به ثروتهای بادآورده و نامشروع، یک حالت روانی ناشی از نداشتن تکیه‌گاه معنوی است. توجّه تامّ صاحبان ثروتهای کلان و نامشروع به لذّات زودگذر، آسایش و تنعّم است و چون روح آنان با آسایش و تنعّم ارضاء نمی‌شود، پیوسته در تکثیر گونه‌های تجمّل و اختراع راه‌های جدید اسراف بیشتر می‌کوشند. آنان با داشتن این روحیه و طرز فکر، به هیچ‌گونه حدود و مقرراتی تن نمی‌دهند، دستور خدا و پیامبر را نادیده می‌گیرند، سر به طغیان و عصیان و کفران نعمت می‌زنند و به بهانه‌های مختلف از زیر بار مسؤولیت و تکلیف، شانه خالی می‌کنند.
بدین‌سان روحیه دنیامحوری، بیماریی است که فرد مبتلا به آن، هر چه از دنیا برخوردار باشد، عطش او برای‌ اندوختن مال و ثروت بیشتر شدیدتر می‌شود. مال‌اندوزان عطشناک از دنیا سیری ندارند؛ گرچه با تضییع حق دیگران باشد. نتیجه قطعی و قهری چنین انحصارطلبی، پدید آمدن جامعه دو قطبی است.

۱۳.۲.۳ - فرع بیماری دنیازدگی

این سه ویژگی، فرع بیماری دنیازدگی است. هنگامی که بیماری دنیاخواهی در شخص مترف، شدت می‌یابد، با حرص و ولع ثروت فراهم می‌آورد و از انفاق و بذل‌ آن خودداری و بخل می‌ورزد:
«انّ الانسان خلق هلوعا اذا مسه الشرّ جزوعا و اذا مسّه الخیر منوعا...؛ انسان حریض خلق شده، اوست که در برابر شرّ به جزع درمی‌آید و از رساندن خیر به دیگران دریغ دارد، مگر این‌که از نمازگزاران باشد.»
«هلوع» کسی است که گرفتار حرص شدید باشد. این شدت حرص آدمی را در برابر محرومیتها، «جزوع» و در برابر ثروت و مالش بخیل و «منوع» می‌گرداند. آدم حریص تنها وسیله رسیدن به سعادت و آمال وجودی‌اش را در مال و ثروت خلاصه کرده است. اگر انسان به راه ثروت‌اندوزی، امتیازطلبی و انحصارخواهی افتاد، سرمایه فضیلت و کمال را از دست می‌دهد. و چیزی جز کابوس فقر و نگرانی از سقوط دائم بر او حاکم نیست؛ از این‌رو، به بخشش، انفاق و رسیدگی به حال تهیدستان، اقدام نمی‌کند.
قرآن می‌فرماید:
«و کان الانسان قتورا؛ انسان سخت بخیل است.»
امام رضا (علیه‌السّلام) فرمود:
«مال و ثروت با پنج خصلت انباشته می‌شود: بخل شدید، آرزوی دراز، حرص مفرط، قطع رحم، و برگزیدن دنیا بر آخرت.»
قرآن کریم همگان را به انفاق و پر کردن حفره‌های نیاز جامعه فرا می‌خواند و از پیامدهای ناگوار بخل در دنیا و آخرت بر حذر می‌دارد. بخل و عدم انفاق از سستی اعتقاد و اعتماد به خدا و ترس از فقر ریشه می‌گیرد:
«قل لو انتم تملکون خزائن رحمة ربّی اذا لامسکتم خشیة الانفاق و کان الانسان قتورا؛ بگو اگر گنجینه‌های رحمت پروردگارم در اختیار شما می‌بود، از ترس فقر و نیازمندی هیچ انفاق نمی‌کردید...»
نکته مهمی که در اهتمام ویژه قرآن به مساله انفاق نهفته است، درمان بیماری روحی انسان است؛ یعنی با روی‌آوری به انفاق و ادای حق محرومان، (چنان‌که قرآن می‌فرماید: انّ فی اموالهم حقّ معلوم للسائل و المحروم. ) حالت بخل و مال‌پرستی درمان می‌شود. همچنین سطح زندگی طبقه محروم بهبود یافته، فقر از میان می‌رود. از این‌رو، اسلام به طبقه ثروتمند توصیه می‌کند تا میانه‌روی و اقتصاد در مصرف را رعایت کنند و ثروت زیاد آنان را به خودنمایی، غرور، رفاه‌طلبی، اسراف و تبذیر نکشاند.
بی‌شک در جامعه‌ای که ثروتمندان با همان روحیّه سیری‌ناپذیری از دنیا، به مال‌اندوزی بپردازند و وظایف خود را در مقابل طبقات محروم فراموش کنند و حاضر نباشند از امانتی که خداوند به آنان داده است، بگذرند، امید هر‌گونه خیر و سعادت از آن جامعه رخت بر می‌بندد، و بروز هر‌گونه حادثه ناگواری در آن انتظار می‌رود.
امام علی (علیه‌السّلام) می‌فرماید:
«خداوند بندگانی دارد که آنان را برگزیده و نعمتهایی برای نفع سایر بندگان در اختیار آنها نهاده است. مادامی که مال را در راه خدا انفاق کنند، خداوند آن اموال را از آنها نمی‌گیرد، اما هرگاه آن را مال خود دانسته و به دیگران ندهند، خداوند آن سرمایه‌ها را از آنان گرفته و به دیگران می‌سپارد.»
[۶۷] امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، حکمت ۴۱۷.

بنابراین، حرص و بخل اغنیاء، مانع انفاق در راه خداست، و پیامد آن، انباشته شدن ثروت در دست عده‌ای معدود و خوشگذران است که هیچ مسؤولیتی را در برابر سایر اقشار جامعه احساس نمی‌کنند. البته عاقبت چنین رفتاری، شوم و نامیمون است.
قرآن کریم می‌فرماید: «و لا یحسبنّ الّذین یبخلون بما آتاهم اللّه من فضله هو خیر لهم بل هو شر لهم سیطوّقون ما بخلوا به یوم القیامة؛ آنان که در نعمتی که خدا به آنها عطا کرده است بخل می‌ورزند، مپندارند که در بخل ورزیدن برایشان خیر است، نه، شرّ است، در روز قیامت آنچه را که در بخشیدنش بخل می‌ورزیدند، چون طوقی به گردنشان خواهند آویخت.»

۱۳.۳ - نظام حکومتی

نظام سیاسی هر کشور، نقش مهمّی در تعدیل ثروت و یا تضییع آن دارد. اگر حکومتی دارای نظام شایسته باشد، می‌تواند جامعه‌ای متعادل بیافریند و از افراط (ثروت‌اندوزی) و تفریط (فقر) جلوگیری کند. هدف اجتماعی بعثت پیامبران، اقامه قسط و عدل است و این کار از راه تشکیل حکومت و نظام شایسته و اجرای قوانین و احکام امکان‌پذیر است. مسؤولیت این امر سترگ و خطیر، ابتدا بر عهده پیامبران نهاده شده است:
«لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط و انزلنا الحدید ما پیامبرانمان را با دلیل‌های روشن فرستادیم و با آنها کتاب «و میزان» را نازل کردیم تا مردم به عدالت عمل کنند. و نیز آهن را فرو فرستادیم.»
منظور از میزان، دین است، چون دین عبارت است از چیزی که عقاید و اعمال اشخاص با آن سنجیده می‌شود و این سنجش هم مایه قوام زندگی سعیده انسان اجتماعی و انفرادی است.»
در این آیه، برقراری عدل به خود مردم نسبت داده شده است؛ یعنی جوامع انسانی با کمک و راهنمایی انبیاء، چنان تربیت شوند که خود قیام به عدل کنند.
البته آن نظام اجتماعی می‌تواند از اتراف و فقر جلوگیری کند که، دو اصل مهم «تعهّد» یعنی ایمان و «تخصّص» را دارا باشد و مجریان و کارگزارانش، امین و درستکار و با تقوا باشند.
حضرت یوسف (علیه‌السّلام) پس از رهایی از زندان گفت:
«قال اجعلنی علی خزائن الارض فانّی حفیظ علیم؛ مرا بر خزاین و منابع (اقتصادی) این سرزمین بگمار که من نگهبان و دانایم.»

۱۳.۳.۱ - عملکرد نظام در کشور

براستی اگر نظام و دولت در یک کشور عملکردها را سالم سازد، تجمّل گرایی‌ها، ستمکاری‌ها، خودمحوری‌ها و دنیاطلبی‌ها را حذف کند، نفوذی‌ها را در هر جا و هر دستگاه، شناسایی نماید و از صحنه بیرون براند، برای کارشناسی و تخصّص ارزش قائل باشد و دست متجاوزان اقتصادی و دزدان قسط و عدل اسلامی را کوتاه نماید، در این صورت خواهد توانست عدالت اجتماعی و اقتصادی را برپا سازد و از پدید آمدن جامعه دو قطبی مترف و محروم جلوگیری کند.
در برابر، چنانچه نظام حکومتی ناصالح و در دست نااهلان (غیر متعهّدها) و نادانان (غیر متخصّص‌ها) باشد، ظلم و ستم گسترش می‌یابد، که از بدترین انواع آن، ظلم اقتصادی خواهد بود. در چنین نظامی ثروت‌های کلان در دست افراد خاص انباشته و میدان برای تاخت و تاز سودجویان باز می‌شود. دست محرومان از رسیدن به حقوقشان کوتاه و دست نامحرمان و غاصبان در تصاحب اموال عمومی بازگذارده می‌شود. در چنین وضعی، رشوه‌خواری، اختلاس و غصب حقوق مردم با نامهایی زیبا رواج می‌یابد. در چنین نظام حکومتی، برای توده مردم اهمّیتی قائل نیستند. زمامداران، عقل‌های مردم را سبک و خوار می‌شمرند تا از آنان اطاعت کنند. فاستخفّ قومه فاطاعوه...
[۷۵] طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ذیل آیه ۵۴ سوره زخرف.

«اصولا راه و رسم همه حکومت‌های جبار و فاسد این است که برای ادامه خودکامگی باید مردم را در سطح پایین از فکر و‌ اندیشه نگه دارند... و ارزش‌های دروغین را جانشین ارزشهای راستین کنند و دائما آنها را نسبت به واقعیت‌ها شستشوی مغزی می‌دهند. این شیوه فرعونی، یعنی استخفاف عقول، با شدت هر چه تمامتر در عصر و زمان ما بر همه جوامع فاسد حاکم است.»
آنان همچنین مردم را به گروه‌های مختلف تقسیم می‌کنند. کار فرعون این‌گونه بود:
انّ فرعون علا فی الارض و جعل اهلها شیعا یسضعف طائفة منهم
[۷۸] صدر، محمدباقر، سنتهای تاریخ در قرآن، ترجمه سید جمال موسوی اصفهانی، ص۲۷۵-۲۶۸.
مرحوم شهید سید محمد باقر صدر، گروه‌هایی را که در جامعه فرعونی ایجاد می‌شود به شش گروه تقسیم کرده است.) بدرستی که فرعون در زمین بلندپروازی کرد، و مردمش را گروه گروه ساخت، طایفه‌ای از ایشان را بیچاره و ضعیف ساخت.
واژه شیع، جمع شیعه و به معنای فرقه است و از این رو شیعه بر فرقه اطلاق می‌شود که بعضی بعضی دیگر را پیروی می‌کنند.

۱۳.۳.۲ - نظر راغب اصفهانی

راغب اصفهانی می‌گوید:
«شیع به معنی گروه‌هاست و هر گروهی را شیعه گویند بدان جهت که از یکدیگر تبعیّت می‌کنند.»
آنچه از موارد استعمال این واژه، و نظر لغویان و مفسّران به دست می‌آید این است که در این واژه دو مفهوم لحاظ شده است: تفرّق و گروه‌گرایی، و تبعیت و دنباله‌روی.
مستکبران مردم را دچار تفرقه و گروه‌بندی می‌کنند، تا متحّد نباشند و نتوانند علیه حکومت جور بشورند. آنان با این نقشه مردم را منزوی و خلع سلاح می‌کنند. از آثار استکبار فرعونی و قارونی، سلب شخصیت، استقلال، و گرفتن نیروی مقاومت و ابتکار عمل از مستضعفان است.
مستکبران با در دست گرفتن ابزار تولید و پول و اسلحه، آن چنان شخصیت افسانه‌ای از خود می‌سازند، که قشرهای فقیر و محروم و تهیدست و پابرهنه را مرعوب خویش می‌سازند، و با انواع تلقین و تبلیغ و تحقیر به آنها تفهیم می‌کنند که شخصیّتی ندارند و برای خدمت به اسراف و مستکبران آفریده شده‌اند.
نتیجه چنین حکومتی، پیدایش قارون‌های اقتصادی است. بدون وجود فرعون و سیستم حکومتی مبتنی بر ظلم و اجحاف، قارون نمی‌تواند ثروتی چنان بی‌حساب فراهم آورد. از این‌رو، موسی (علیه‌السّلام) به همان‌ اندازه که باید به سراغ فرعون (طاغوت سیاسی) برود، مامور است به سراغ قارون (طاغوت اقتصادی) نیز برود.
«و لقد ارسلنا موسی بآیاتنا و سلطان مبین الی فرعون و‌هامان و قارون؛ ما موسی را با آیات خود و حجّتی آشکار، به سوی فرعون، و‌هامان و قارون فرستادیم.»
بنابراین، پیدایش طبقه مترف و خوشگذران که از حمایت نظام هم برخوردار باشند، امری اجتناب‌ناپذیر است.
حکومت و نظام سیاسی قارون‌پرور، نسبت به افراد متمکّن سهل‌گیر است. اقویا و ثروتمندان به انجام هر کاری مجاز هستند، ولی در حق ضعیفان، سختگیری می‌شود. چنین جامعه و ملتی هرگز سعادتمند نخواهد شد.

۱۳.۳.۳ - قول پیامبر

امام علی (علیه‌السّلام) از پیامبر اکرم (صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله) نقل می‌کند:
«لن تقدّس امّة لا یؤخذ للضعیف فیها حقّه من القویّ غیر متعتع؛ هیچ امتی هرگز نائل به قداست نخواهد گشت که در آن حق ناتوان از قدرتمند بدون نقص گرفته نشود.
مسلما اگر سختگیری و محاسبه دقیق و شدت عمل و کنترل کافی نسبت به صاحبان ثروت‌های باد آورده وجود داشته باشد، این مقدار سرمایه یک‌جا انباشته نمی‌شود.
سیره امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) برای همه الگو و سرمشق است. سختگیری‌های آن حضرت در دوران کوتاه خلافت، مانع دست‌اندازی افراد طمّاع و سودجو به بیت‌المال بود.
برخورد آن حضرت با عقیل، و عثمان بن حنیف، استاندار ایشان در بصره، نمونه‌ای از این عدم انعطاف و کوتاه نیامدن در راه حق است.

۱۳.۳.۴ - جایگاه مالیات در نظام اسلامی

در یک نظام شایسته، وضع مالیات مناسب در محو نظام طبقاتی و تعدیل ثروت‌های کلان تاثیر بسزایی دارد. البته باید اخذ مالیات به گونه‌ای باشد که خود، عامل تشدید فقر و محرومیّت نگردد.
در یک نظام حکومتی سالم، درآمدها سنجیده و حساب‌شده است. کارهایی که به انباشت ثروت نامشروع بینجامد، تحریم شده و ممنوع است و درآمدهای روا و مشروع نیز مشمول مالیات واقعی خواهد بود و بدین‌سان جامعه از نظر اقتصادی سامان خواهد یافت. اما اگر مالیات مطابق با درآمد نباشد، پیدایش جامعه دو قطبی فقیر و غنی را در پی خواهد داشت. نمونه آن عملکرد خلفای ستمگر اموی و عباسی است که با تحمیل مالیات‌های کمرشکن، عده‌ای را در نهایت رفاه و امکانات، و خیل عظیمی را در بدترین وضع معیشتی قرار می‌دادند. تاسف‌انگیزترین صفحات تاریخ، ارقام درشت مالیات‌ها و درآمدهای بیت‌المال است که می‌بایست این بودجه سنگین و ثروت هنگفت، صرف عمران و اصلاح امور ملت و به‌سازی قلمرو حکومت اسلامی شود، ولی با کمال تاسف در راه عیاشی و خوشگذرانی مترفان و اطرافیان آنان مصرف شده و زمینه سقوط دولت اسلامی را فراهم ساخته است.
در آن زمان که فرمانروایان و خلفای اسلامی به اسراف و اتراف و ولخرجی در بیت‌المال مسلمانان می‌پرداختند، بیشتر مردم، که بیت‌المال به آنان تعلّق داشت، در فقر و فاقه و فشار اقتصادی به سر می‌بردند.
شاعر معروف، ابوالعتاهیه، که وضع نابسامان اقتصادی مردم و فشار و شکنجه‌های حکام را درک می‌کرد، به عنوان صدای محرومان و ستمدیدگان ملت، در قصیده‌ای خطاب به امپراتور بغداد، حقایق را افشا کرده است.
[۸۴] جعفری، محمدتقی، یادنامه نهج البلاغه، ص۳۵۴.

بنابراین، حکومت صالح مبتنی بر عدل نقش مهمّی در برقراری نظم، توازن و عدالت اجتماعی و اقتصادی دارد، و حکومت فاسد مبتنی بر روابط، و چشم‌پوشی نسبت به اغنیا و اقویا، سهم بسزایی در به وجود آوردن اتراف، و ثروت‌های کلان در دست عده‌ای خاص دارد.

۱۳.۴ - سستی دستگاه‌های اجرایی

قانون هر چند خوب باشد، اگر به دست مجریان طمّاع ثروت‌اندوز سپرده شود، زمینه پیدایش جامعه دو قطبی را فراهم می‌آورد. دستگاه‌های اجرایی سالم، برای پیشگیری از تضییع حق مردم، باید سه کار اساسی را انجام دهند: نظارت مستمر بر اجرای درست قانون، توزیع عادلانه‌ مایحتاج عمومی و پیگیری صحیح. بدون این سه اقدام، سودجویان، با اطلاع از پیچ و خم‌های قانون، مسیر رسیدن به اموال عمومی را امن دانسته، به آن حمله‌ور خواهند شد.
امام علی (علیه‌السّلام) به خلیفه دوم یادآور شدند:
«اگر به سه چیز مواظبت کنی انجام بقیه امور آسان است، و اگر این سه را ترک کنی، کارهای دیگر سودی ندارد: اقامه حدود بر نزدیک و دور، حکم بر طبق کتاب خدا در حال خشنودی و خشم و تقسیم عادلانه بین سرخ رنگ و سیاه‌پوست.»
امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود:
«مایه بقای اسلام و مسلمانان این است که اموال و ثروت‌ها در نزد کسانی باشد که می‌دانند حق (و میزان درست) در کار مال و مالداری چیست و همواره با آن اموال کار خیر می‌کنند (و برای خود نگاه نمی‌دارند) و مایه فنای اسلام و از بین رفتن مسلمانان این است که اموال در دست کسانی قرار گیرد که حق (تملّک) آنها را نمی‌دانند و با آنها کار خیر نمی‌کنند (و مال را احتکار می‌کنند و بدان بخل می‌ورزند و برای خود و نزدیکان خود نگاه می‌دارند، و زندگی‌های اشرافی و پر تجمّل و غرق در اتراف و اسراف و اتلاف ترتیب می‌دهند.»
[۸۶] حکیمی، محمد رضا، کلام جاودانه، ص۲۴۲.



استاد محمد رضا حکیمی در تعیین جایگاه قوه قضاییه در سالم‌سازی جامعه از نظر اقتصادی می‌نویسد:
«از ارکان عمده برپایی عدل، و تطهیر جامعه و زندگی کردن مردم بر اساس قسط (لیقوم الناس بالقسط)، و احقاق حقوق محرومان، و سرکوب کردن مستکبران اقتصادی و جبّاران مالی و سلاطین بازار، و رسیدن به فریادهای نارسای توده‌های مظلوم و مستضعف، حضور و وجود قضاوت صحیح و قاضی عالم و سالم در جامعه است. اگر قاضی چنان‌که باید باشد، نبود (یعنی واجد شرایط بلکه جامع شرایط نبود، تا چه رسد به افراد کم‌سواد، نامتعهّد، سست عنصر، پول‌دوست، رشوه‌گیر، فاسد‌الاخلاق، جنایتکار...) ، حاصل کار قضاوت چه خواهد بود؟ و سرنوشت طبقات محروم (که این قاضیان و دستگاه‌های قضایی باید حقوق مختلف آنان را از حلقوم زورمندان و رشوه‌دهان و توصیه‌داران و سرشناسان و... بیرون بکشند و به دست آنان برسانند) چگونه رقم خواهد خورد؟. .. علی (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «لا ینتصر المظلوم بلا ناصر؛
[۸۷] خوانساری، آقاجمال، شرح غرر الحکم و درر الکلم، ج۶، ص۳۹۴.
هیچ ستمدیده‌ای نمی‌تواند حق خویش را بی کمک یاوری بگیرد.» و هیچ یار و یاوری برای ستمدیدگان بهتر از «قضاوت صحیح» و «قاضی سالم» نیست.»
[۸۸] حکیمی، محمدرضا، کلام جاودانه، ص۱۷۶-۱۷۵.

این‌که بسیاری از احبار و رهبان در قرآن مورد مذمّت و ملامت واقع شدذه‌اند، بدان سبب است که در قضاوت، بناحق مال مردم را خوردند و حق‌کشی کردند.

۱۴.۱ - برخورد امیرالمومنین

امام علی (علیه‌السّلام) می‌فرماید:
«خونهای بناحق ریخته، از دست قاضیان بی صلاحیّت «فریاد می‌کشند» و اموال پایمال شده و به نادرست تصاحب شده، از دست آنان «داد» می‌زنند.»
[۹۰] امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ص۷۲.

قضاوت صحیح، بر مسند علی (علیه‌السّلام) نشستن است و داد مظلوم ستاندن. قضاوت سالم، یعنی داغ بر دست خائن نهادن و مرهم بر دل ریش مظلوم گذاردن. قضاوت سالم یعنی جامعه سالم داشتن و حق هر ذی‌حقی را به او رساندن. به همین جهت است که یک قوه قضائیه کارآمد، سالم و هوشیار، در تنظیم بازار و کنترل درآمدها و مصرف‌ها، نقش مهم و کلیدی دارد و در نتیجه، مقدمه شکل‌گیری جامعه سالم و خالی از تبعیض و تحقق عدالت فراهم می‌آید. این در حالی است که طبق قانون اساسی، قوه قضائیه حتی باید درآمد سران کشور را کنترل کند.

۱۴.۲ - اصل ۱۴۲ قانون اساسی

اصل ۱۴۲ قانون اساسی تصریح می‌کند:
«دارایی رهبر، رئیس جمهور، معاونان رئیس جمهور، وزیران و همسر و فرزندان آنان قبل و بعد از خدمت توسط رئیس قوه قضائیه رسیدگی می‌شود که بر خلاف حق افزایش نیافته باشد.»
به نظر می‌رسد این کنترل و نظارت باید بر بازار و مراکز ثروت و درآمد ثروت‌اندوزان، به مراتب بیشتر اعمال شود، به گونه‌ای که متخلفان از برخورد سخت قضایی با ایشان احساس ناامنی کنند.
رهبر معظم انقلاب، حضرت آیة‌اللّه خامنه‌ای در این زمینه فرمود:
«دستگاه‌های قضایی، قانونگذاری و دستگاه‌های گوناگون کشور با متخلف برخورد می‌کنند، نه با غیر متخلّف. کسی که متخلّف نیست چرا بترسد. کسی که متخلّف است و می‌ترسد، بگذار بترسد و احساس ناامنی کند.»
[۹۱] روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۶ تیر ۱۳۷۶.

ایشان همچنین هشدار دادند:
«امروز عده‌ای بنا دارند بیرحمانه و وحشیانه با زیرپا گذاشتن قوانین برای به دست آوردن ثروت‌های زیاد تلاش کنند. بنابراین باید قوه قضاییه به سراغ این‌گونه افراد و برخورد با این پدیده خطرناک برود... چگونگی مقابله با ثروتهای حرام در اصل ۴۹ قانون اساسی پیش‌بینی شده است و دستگاه قضایی باید در برابر انسان‌های زیادهطلب و کسانی‌که به دنبال قارون شدن هستند، با آنها مقابله کنند.»
[۹۲] روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۰ تیر ۱۳۷۶.

بنابراین، قوه قضائیه سالم، می‌تواند حرکات جامعه را در ابعاد مختلف، از جمله عدالت اقتصادی تنظیم نماید، و این کار، شهامت، ایمان کامل و بصیرت کافی و اطلاع از جریانات روز را می‌طلبد.

۱۴.۳ - نتیجه‌گیری

حاصل سخن این‌که آنچه در به وجود آمدن اتراف و طبقه مترف در جامعه نقش دارد، ظلم و اجحاف انسان‌ها و طاغوتهای اقتصادی و سیاسی، در حق افراد ضعیف جامعه است. خداوند روزی همگان را آفریده و بین آنان تقسیم کرده است. ؛
[۹۴] کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۳۰.

خداوند هیچ ظلمی به مردم روا نمی‌دارد این خود مردمند که به یکدیگر ستم می‌کنند.
بدین‌سان اگر فقر و محرومیتی هست، به سبب عوامل مختلفی پدید می‌آید؛ عواملی همچون؛ غصب حق محرومان توسط ستمگران اقتصادی، امام عسکری (علیه‌السّلام) فرمود: «اغنیائهم یسرقون زاد الفقراء؛ ثروتمندان آنان لقمه از گلوی‌ تهیدستان می‌ربایند.» روحیه حرص و بخل و عدم انفاق، نظام و حکومتی که قارون‌پرور باشد، و قضاوت‌هایی که بر اساس حق و اجرای عدل نباشد.


چون این بحث اخیرا در رسانه‌های گروهی و محافل علمی و مجامع عمومی طرح می‌شود، برخی از عوامل تجمّع ثروت‌های بادآورده و پیدا شدن اتراف مورد مداقّه و بررسی قرار گرفته‌اند که از آن جمله‌اند:
۱-ارتباطات ثروتمندان با دستگاه‌ها و مدیران دولتی
۲-انتصاب‌ها
۳-مشرف بودن آنان بر مراکز ثروت
۴-خصوصی‌سازی اماکن و ادارات دولتی.
۵-تسهیلات بانکی فراوان در اختیار افراد خاص (مثلا ۳۰ میلیارد تومان به یک نفر اعطا می‌شود.
[۹۹] ماهنامه صبح، شماره ۷۴.

۶-عملکرد بنیادهای مختلف در مورد صادرات و واردات.
۷-عملکرد گمرکات کشور.
۸-شرکت‌های خصوصی و مقاطعه‌کاری و...


۱. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات راغب، ص۷۴.    
۲. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۹، ص۱۷.    
۳. ابن فارس، احمد، مقاییس اللغة، ج۱، ص۳۴۵.    
۴. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ماده ترف، ص۷۴.    
۵. شعرانی، ابوالحسن، نثر طوبی، ج۱، ص۱۰۶.
۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶، ص۶۲۵.    
۷. محقّق، محمدباقر، دائرة الفرائد در فرهنگ قرآن، ج۴، ص۸۱.
۸. سبا/سوره۳۴، آیه۳۴.    
۹. زخرف/سوره۴۳، آیه۲۵-۲۰.    
۱۰. اسراء/سوره۱۷، آیه۱۶.    
۱۱. حدید/سوره۵۷، آیه۲۰.    
۱۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۱، ص۳۸.    
۱۳. مومنون/سوره۲۳، آیه۳۳.    
۱۴. طباطبائی، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۴۲.    
۱۵. اعراف/سوره۷، آیه۷۹.    
۱۶. محمد/سوره۴۷، آیه۱۲.    
۱۷. زخرف/سوره۴۳، آیه۲۳.    
۱۸. طباطبائی، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۱۳۸.    
۱۹. اکبر هاشمی رفسنجانی و جمعی از محققان مرکز فرهنگ و معارف قرآن، تفسیر راهنما، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۱، چاپ اول، ج۱۷، ص۴۵.
۲۰. اکبر هاشمی رفسنجانی و جمعی از محققان مرکز فرهنگ و معارف قرآن، تفسیر راهنما، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۱، چاپ اول، ج۱۷، ص ۴۶.
۲۱. سبأ/سوره۳۴، آیه۳۵.    
۲۲. هود/سوره۱۱، آیه۱۱۶.    
۲۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، ۱۳۷۲ ش، ج ۵، ص ۳۰۹.    
۲۴. اسراء/سوره۱۷، آیه۱۶.    
۲۵. انبیاء/سوره۲۱، آیه۱۱ تا۱۳.    
۲۶. مومنون/سوره۲۳، آیه۶۴.    
۲۷. روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۶ تیر ماه ۱۳۷۶.
۲۸. روزنامه جمهوری اسلامی، ۸ تیر ماه ۱۳۷۶، شماره ۵۲۲۷.
۲۹. توبه/سوره۹، آیه۳۵-۳۴.    
۳۰. مائده/سوره۵، آیه۷۸.    
۳۱. مائده/سوره۵، آیه۲.    
۳۲. نساء/سوره۴، آیه۲۹.    
۳۳. نساء/سوره۴، آیه۵.    
۳۴. بقره/سوره۲، آیه۲۹.    
۳۵. طباطبائی، سید محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، ج۴، ص۲۷۳.    
۳۶. زرکشی، محمد بن بهادر، البرهان، ج۱، ص۳۴۲، ح ۷.
۳۷. نجفی، محمدحسن، جواهرالکلام، ج۲۶، ص۵۲.    
۳۸. فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر صافی، ج۱، ص۳۰۷.    
۳۹. حویزی، علی بن جمعه، نور الثقلین، ج۱، ص۴۴۴-۴۴۲.    
۴۰. مغنیه، محمدجواد، تفسیر کاشف، ج۲، ص۲۰۸-۲۰۷.
۴۱. توبه/سوره۹، آیه۳۴.    
۴۲. نجم/سوره۵۳، آیه۳۴-۳۳.    
۴۳. قلم/سوره۶۸، آیه۱۲.    
۴۴. نساء/سوره۴، آیه۱۶۱.    
۴۵. نساء/سوره۴، آیه۱۰.    
۴۶. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، حکمت ۳۲۰، ص۳۶۶.    
۴۷. حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۹، ص۱۲.    
۴۸. محمدرضا، حکیمی، خورشید مغرب، ص۳۱۲-۳۱۱.
۴۹. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه ۲۳۲، ص۲۳۹.    
۵۰. روزنامه جمهوری اسلامی، شماره ۵۲۲۷، ۸ تیر ۱۳۷۶.
۵۱. اعراف/سوره۷، آیه۱۷۶.    
۵۲. عادیات/سوره۱۰۰، آیه۸.    
۵۳. فجر/سوره۸۹، آیه۲۰.    
۵۴. مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، ص۲۷۵.    
۵۵. آل عمران/سوره۳، آیه۱۵۱.    
۵۶. انفال/سوره۸، آیه۶۷.    
۵۷. نجم/سوره۵۳، آیه۲۹.    
۵۸. یونس/سوره۱۰، آیه۸-۷.    
۵۹. یونس/سوره۱۰، آیه۷۰.    
۶۰. معارج/سوره۷۰، آیه۲۲-۲۰.    
۶۱. اسراء/سوره۱۷، آیه۱۰۰.    
۶۲. صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرّضا، ج۲، ص۲۵۰.    
۶۳. مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، ج۷۳، ص۱۳۸.    
۶۴. محمد/سوره۴۷، آیه۳۸.    
۶۵. اسراء/سوره۱۷، آیه۱۰۰.    
۶۶. معارج/سوره۷۰، آیه۲۴-۲۵.    
۶۷. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، حکمت ۴۱۷.
۶۸. آل عمران/سوره۳، آیه۱۸۰.    
۶۹. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۷۵.    
۷۰. حدید/سوره۵۷، آیه۲۵.    
۷۱. طباطبائی، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۳۰۲-۳۰۱.    
۷۲. مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج۷، ص۲۳.    
۷۳. یوسف/سوره۱۲، آیه۵۵.    
۷۴. طوسی، فضل بن حسن، تفسیر تبیان، ج۹، ص۲۰۸.    
۷۵. طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ذیل آیه ۵۴ سوره زخرف.
۷۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۱، ص۱۰۰.    
۷۷. قصص/سوره۲۸، آیه۴.    
۷۸. صدر، محمدباقر، سنتهای تاریخ در قرآن، ترجمه سید جمال موسوی اصفهانی، ص۲۷۵-۲۶۸.
۷۹. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴، ص۶۰۰.    
۸۰. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ماده شیع، ص۲۷۰.    
۸۱. غافر/سوره۴۰، آیه۲۴-۲۳.    
۸۲. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، فرمان مبارک امام (علیه‌السّلام) به مالک اشتر، ص۲۹۸.    
۸۳. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، نامه ۴۵، ص۲۸۳.    
۸۴. جعفری، محمدتقی، یادنامه نهج البلاغه، ص۳۵۴.
۸۵. حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۵۶.    
۸۶. حکیمی، محمد رضا، کلام جاودانه، ص۲۴۲.
۸۷. خوانساری، آقاجمال، شرح غرر الحکم و درر الکلم، ج۶، ص۳۹۴.
۸۸. حکیمی، محمدرضا، کلام جاودانه، ص۱۷۶-۱۷۵.
۸۹. توبه/سوره۹، آیه۳۴.    
۹۰. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، ص۷۲.
۹۱. روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۶ تیر ۱۳۷۶.
۹۲. روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۰ تیر ۱۳۷۶.
۹۳. زخرف/سوره۴۳، آیه۳۲.    
۹۴. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۳۰.
۹۵. یونس/سوره۱۰، آیه۴۴.    
۹۶. نحل/سوره۱۶، آیه۳۳.    
۹۷. نحل/سوره۱۶، آیه۱۱۸.    
۹۸. نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۸۰.    
۹۹. ماهنامه صبح، شماره ۷۴.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «مترفین»، تاریخ بازیابی ۹۶/۹/۱۵.    
سایت پژوهشکده فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «مترفان از نگاه قرآن»، تاریخ بازیابی ۹۶/۹/۱۵.    


رده‌های این صفحه : مترفان




جعبه ابزار