مالک اشتر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مالک اشتر (متوفای ۳۹ق)، با نام مالک بن حارث، از یاران ویژه
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و از رؤسای نیرومند
عراق و امیران لشکر امام علی (علیهالسلام)، که در سیاست، مردی دوراندیش و در جنگ، فرماندهی توانمند بود.
او در جنگهایی از جمله
جنگ جمل و
جنگ صفین شرکت داشت و سرانجام از طرف امام علی (علیهالسلام) به استانداری
مصر منصوب گردید، ولی قبل از رسیدن به مصر به
شهادت رسید.
عهدنامه معروف مالک اشتر، پیماننامهای است که امام علی (علیهالسلام) خطاب بدو هنگام فرستادنش به مصر نگاشت.
نسب مالک اشتر طبق گفته
ابن ابیالحدید چنین است: مالك بن حارث بن عبد یغوث بن مسلمة بن ربیعة بن خزیمة بن سعد بن مالك ابن نخع بن عمرو بن علة بن خالد بن مالك بن أدد.
ابراهیم فرزند مالک از یاران
مختار ثقفی در انتقام از کشندگان
امام حسین (علیهالسلام) بود.
تاریخ و مکان ولادت مالک اشتر، نامشخص است، اما شکی نیست که وی در سرزمین
یمن بزرگ شده است و سپس در سال
۱۱ یا
۱۲ق. (۶۳۲ یا ۶۳۳م.) از آنجا مهاجرت کرده است.
وی از امیران و از دلیران بزرگ و رئیس قومش بود و
جاهلیت را درک كرد. در
کوفه ساكن شد و از پشت او نسلی در كوفه زیستند. او در
جنگ یرموک شرکت کرد، و در این جنگ بود كه چشم خود را از دست داد. در همه جا با علی (علیهالسلام) بود. و در
جنگ جمل،
محمد بن طلحه را كشت.
همه تذكرهنویسان او را ستوده اند. او را اشعاری است كه در منابع ثبت شده است.
ابن ابیالحدید، سنی معتزلی، حدیثی را از
ابوذر غفاری از
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل میکند و این حدیث را شهادت قطعی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر مؤمن بودن مالک اشتر میداند. مقصود وی حدیثی است که بیانگر این است که گروهی از مؤمنین بر جنازه ابوذر حاضر میشوند و از آنجا که مالک اشتر در میان گروهی بود که بر جنازه ابوذر در تبعیدگاه
ربذه حاضر شدند و به
غسل و
کفن و
دفن ابوذر پرداختند، پس ابن ابیالحدید نتیجه میگیرد که مالک اشتر، طبق آنچه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده است
مؤمن است.
سعید بن عاص اموی والی
عثمان در کوفه در بزمی شبانه گفته بود که سواد (مقصود منطقه «سواد عراق» است که دارای باغها و بستانها بوده است) بستان
قریش و
بنی امیه است. مالک اشتر و برخی دیگر در مقابل این سخن حاکم کوفه، واکنش شدید نشان دادند و با عبدالرحمن اسدی رئیس شرطه کوفه درگیر شدند. پس از این عمل، سعید بن عاص، مالک را به همراه ۹ نفر دیگر به دستور عثمان به
شام تبعید کرد.
طبق نقل ابن ابیالحدید، برخی از تبعیدشدگان به شام به همراه مالک اشتر از این قرارند:
مالک بن کعب ارحبی،
اسود بن یزید نخعی،
علقمة بن قیس نخعی،
صعصعة بن صوحان عبدی.
با توجه به گفتگوهایی که در شام میان مالک و یارانش با
معاویه پیش آمد، معاویه به عثمان نامهای نوشت و عثمان خواستار برگرداندن آنها به کوفه شد. باز آنها در کوفه به سرزنش سعید بن عاص و عثمان پرداختند و سعید به عثمان گزارش داد و عثمان دستور داد که آنها را به
حمص نزد
عبدالرحمن بن
خالد بن ولید بفرستد.
طبق نقلی دیگر، خود معاویه بود که هنگام متوجه شدن اینکه برخی شامیان نزد این اشخاص می آیند از ترس اینکه مبادا سخنان اینها در آنها نیز اثر کند، مالک و یارانش را به حمص فرستاد. در اینجا، طبق نامه سعید بن عاص به عثمان، نام برخی از معترضان چنین نقل شده است:
عمرو بن زراره،
کمیل بن زیاد، مالک بن حارث (مالک اشتر)،
حرقوص بن زهیر،
شریح بن اوفی،
یزید بن مکنف،
زید بن صوحان، صعصعة بن صوحان،
جندب بن زهیر.
چنانکه
ابن شبه (متوفای
۲۶۲ق) گفته است، مالک و یارانش در حمص ماندند تا هنگامی که کوفیان تصمیم به اخراج سعید بن عاص از کوفه گرفتند و در این هنگام آنها به مالک و یارانش نامه نوشتند و بدینطریق آنها به کوفه برگشتند.
پس از بازگشت مالک به کوفه، بزرگان کوفه با وی پیمان بستند که سعید بن عاص را که آن هنگام به
مدینه رفته بود، به کوفه راه ندهند. بدینطریق مالک اشتر، والی کوفه شد و
نماز جمعه را اقامه کرد و امامت سایر نمازها را به یکی از قاریان واگذار کرد و شخصی را برای اداره
بیت المال تعیین نمود.
پس از نامهنگاری عثمان و مالک اشتر، مالک به عثمان پیشنهاد داد که اگر عثمان،
ابوموسی اشعری و حذیفه را حاکم کوفه نماید آنها بدینکار رضایت میدهند. بدینطریق، عثمان بدین دو نفر نامه نوشت و آنها را متولی امور کوفه نمود.
هنگامی که گروههای معترض بر اعمال عثمان و کارگزارانش، در مدینه جمع شدند، مالک اشتر سرکرده کوفیان بود، ولی هنگامی که کار به جایی رسید که کسی گمان نمیکرد چنان شود، و عثمان محاصره و تهدید به
قتل شد، مالک اشتر کناره گرفت، پس
حکیم بن جبله سرکرده بصریها نیز کناره گرفت؛ ولی
ابن عدیس و یارانش که مصری بودند به حصر عثمان پرداختند.
اینکه مالک از کشندگان عثمان نبود از گفتگویی که میان وی و
جریر بن عبدالله بجلی رخ داده است نیز روشن میشود. جریر از طرف امیرالمؤمنین (علیهالسلام) برای گفتگو به شام رفته بود ولی بدون دستابی به توفیقی برگشته بود. در اینجا مالک به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گفت: ای امیر مؤمنان! اگر بجای او مرا فرستاده بودی بهتر بود و.... جریر با شنیدن این سخنان گفت: بخدا سوگند اگر تو میرفتی تو را میکشتند، چرا که پندار آنها بر این است که تو از کشندگان عثمانی.
لفظی که در این عبارت به «پندار» ترجمه شده است واژه «زعموا» است که به معنای گمان باطل است یعنی این گمان آنها باطل است. در حالیکه اگر مالک، از کشندگان عثمان بود جریر باید میگفت که آنها «میدانند» تو از کشندگان عثمانی، و نه اینکه آنها گمان میکنند که تو از کشندگان عثمانی.
پس از کشته شدن عثمان، مالک اشتر گروههای مردم را به سوی بیعت با
امام علی (علیهالسلام) راهنمایی کرد.
مالک اشتر در جنگهای امام علی (علیهالسلام) شرکت داشت.
مالک اشتر در جنگ جمل، فرمانده میمنه (جناح راست) لشکر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بود.
در این جنگ بود که مالک اشتر با
عبدالله بن زبیر که افسار شتر
عایشه را به دست داشت، تن به تن جنگید به طوریکه هر دو به زمین افتادند و اشتر روی عبدالله قرار گرفت و عبدالله فریاد میزد که «اقتلونی و مالکا / اقتلوا مالکاً معی» و یاران هر یک به کمکشان آمدند و یار خود را نجات دادند.
در پایان جنگ جمل، مالک نزد عائشه آمد و گفت:
سپاس
خدا را که ولیاش را یاری کرد و دشمنش را خوار ساخت. «وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا؛
حق آمد و
باطل نابود شد. آرى، باطل همواره نابودشدنى است.»
عائشه! کار خدا را با خود چگونه دیدی؟
عائشه گفت: مادرت به عزایت نشیند، کیستی؟
مالک گفت: من فرزندت اشترم.
عائشه گفت: دروغ گفتی، مادر تو نیستم.
مالک گفت: هستی، هرچند ناخوش داری.
عائشه گفت: تو بودی که میخواستی خواهرم اسماء را عزادار فرزندش [
یعنی عبدالله بن زبیر
] کنی؟
مالک گفت: با معذرت از خدا و سپس از تو، بخدا سوگند! اگر گرسنگی سه روزم نبود تو را از او آسوده میکردم.
پس از جدایی آنها مالک گفت:
أعائش لولا أنني كنت طاويا ••• ثلاثا لألفيت ابن أختك هالكا
عائشه! اگر نبود که سه روز شکمم خالی بود، خواهرزادهات [
عبدالله، خواهرزاده عائشه بود
] را کشته بودم.
در پایان جنگ، اشتر شتری گران را خرید و در عوض شتر عایشه که در جنگ پی شده بود به وی داد.
مالک اشتر در
جنگ صفین از فرماندهان لشکر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بود و هنگامی که وی به قلب لشکر معاویه رسید و پیروزی لشکر امام علی (علیهالسلام) مشخص شده بود یاران معاویه، به نیرنگ قرآنها را بر سر نیزه کردند و یاران امام (علیهالسلام) را به
حکمیت قرآن فراخواندند. عدهای از لشکریان امام (علیهالسلام) که شمار آنها را ۲۰۰۰۰ نفر نوشتهاند فریب آنها را خوردند و دور امام (علیهالسلام) حلقه زدند و از او خواستند که از اشتر بخواهد برگردد وگرنه امام (علیهالسلام) را میکشند. هرچه امام (علیهالسلام) آنها را نصیحت کرد که اینها نیرنگ و فریب است و اندکی مهلت دهید که پیروزی نزدیک است، نپذیرفتند و اصرار کردند که بگو مالک اشتر برگردد. بدینطریق امام (علیهالسلام) ناچار شد قاصدی (پیک) نزد مالک بفرستد و از او بخواهد که برگردد.
اشتر در آن روز که صبح
لیلة الهریر بود مشرف بر لشکر معاویه شده بود که بدان داخل شود و لذا به قاصد که
یزید بن هانی بود گفت: به او بگو اکنون هنگام تغییر مکان من نیست و امید دارم که
خداوند به وسیله من پیروزی به ما بدهد؛ پس به من شتاب مده.
یزید بن هانی نزد امام (علیهالسلام) برگشت و
پیغام را رساند. در این هنگام معترضان به امام (علیهالسلام) بدبین شدند و
سوگند خوردند که تو
پیغام دادهای که مالک به جنگ ادامه دهد. حضرت بدانها گفت: شما دیدید در حضور خود شما آشکارا به او گفتم به مالک چه بگوید و شما شنیدید. گفتند: پس باز به مالک
پیغام بده که برگردد وگرنه تو را عزل میکنیم. در اینجا امام (علیهالسلام) به یزید بن هانی گفت که به مالک بگو برگردد که
فتنه شده است. پس او نزد مالک آمد و او را خبر داد. مالک از او پرسید: بخاطر بلند شدن این مصحفها؟ گفت: بله. مالک گفت: بخدا سوگند هنگامی که بلند شدند دانستم که مایه اختلاف و تفرقه میشوند ولی رواست که این موقعیت نزدیک پیروزی را رها کنیم؟ یزید گفت: آیا دوست داری در اینجا پیروز شوی و امیرالمؤمنین در آنجا به دشمن تسلیم شود؟ مالک گفت: سبحان الله، بخدا سوگند دوست ندارم چنین شود. یزید گفت: آنها به او گفتهاند که یا مالک برمیگردد یا اینکه تو را میکشیم همچنانکه عثمان را کشتیم، یا اینکه تو را به دشمنت تحویل میدهیم.
بدینطریق اشتر از میدان جنگ برگشت. پس از برگشت به گفتگو با مخالفان پرداخت و آنها را سرزنش کرد و با یکدیگر شدند به طوریکه امام (علیهالسلام) به آنها نهیب زد و آنها از درگیری دست کشیدند. وی از مخالفان حکمیت بود اما چون امام (علیهالسلام) پذیرفته بود از وی پیروی کرد.
مالک اشتر پس از بازگشت از جنگ صفین به جزیره برگشت و چون اوضاع
مصر آشفته شد، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) اشتر را که آن روز در نصیبین بود فراخواند و او را به حکومت مصر منصوب کرد.
چون جاسوسهای معاویه خبر استاندار مصر شدن اشتر را به وی رساندند، دانست که اگر پای اشتر به مصر برسد فتح مصر -که آن هنگام،
محمد بن ابیبکر استاندارش بود- دشوارتر میشود. لذا وی برای یکی از خراج دهندگان
پیغام فرستاد که اشتر فرماندار مصر شده است و اگر او را بکشی تا زندهام و زندهای از تو خراج نمیگیرم. بدینطریق چون اشتر به [
قلزم] رسید آن مرد که آنجا منطقهاش بود به استقبال اشتر آمد و خوش و بش کرد و اشتر را دعوت به اقامت و استراحت در آنجا کرد و غذایی برایش آورد. چون اشتر غذا خورد، شربت عسلی را که در آن
زهر ریخته بود به او نوشاند و بدینطریق مالک اشتر درگذشت.
ابن ابیالحدید می گوید: مالک در سال
۳۹ق هنگام سفر به مصر جهت اداره آنجا از طرف علی (علیهالسلام)، درگذشت. همو درباره درگذشت مالک مینویسد: گفته شده است که سم داده شد؛ و گفته شده است که این درست نیست بلکه مرگش طبیعی بود.
نویسنده
الغارات (متوفای
۲۸۳ق) روایاتی گوناگون را از نحوه مسموم شدن مالک توسط معاویه نقل کرده است.
علقمه بن قیس نخعی می گوید: [
امام
] علی (علیهالسلام) [
در مرگ مالک] پیوسته دریغ و اندوه میخورد چندانکه گمان کردیم فقط او مصیبت دیده است و نه ما [
قبیله نخع]، و این اندوه، روزهایی در چهرهاش آشکار بود.
دیگران مالک اشتر را چنین توصیف کردهاند.
امام علی (علیهالسلام) هنگام فرستادن مالک اشتر به مصر، در نامهای خطاب به مصریان، مالک را برای آنها چنین توصیف میکند:
:: «...من بندهای از بندگان خدا را به سوی شما فرستادهام كه در ایام ترس چشم بر هم نمینهد و از بیم مصائب، از دشمن نمیهراسد و بر تبهكاران از آتش سختتر است. او مالک بن حارث از تبار مذحج است، به او گوش فرا دهید و از فرمانش اطاعت كنید، چه او شمشیری از شمشیرهای خداوند است. قوی ضربت و تیز دم است. اگر گسیلتان دارد بكوچید و اگر فرمان به ماندن دهد بمانید، چرا كه اگر اقدام كند یا از اقدام دست بدارد به امر من است. من شما را به داشتن او بر خود مقدم داشتهام. چه، از خلوص او به شما و سرسختی او در برابر دشمن شما آگاهم...»
چون خبر مرگ اشتر به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) رسید فرمود:
«
«مَالِكٌ ومَا مَالِكٌ واللَّه لَوْ كَانَ جَبَلًا لَكَانَ فِنْداً ـ ولَوْ كَانَ حَجَراً لَكَانَ صَلْداً ـ لَا يَرْتَقِيه الْحَافِرُ ولَا يُوفِي عَلَيْه الطَّائِرُ.»» مالک! مالک چه بود! به خدا اگر كوه بود كوهی بود جدا از دیگر كوهها و اگر سنگ بود سنگی بود خارا كه سم هیچ ستور به ستیغ آن نرسد و هیچ پرنده بر فراز آن نپرد.»
و باز گفتهاند که امام، بعد از مرگ مالک، چنین گفت: «خدا رحمت کند مالک را، او برایم چنان بود که من برای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودم.»
معاویه چون از مرگ مالک آگاه شد خطاب به مردم گفت: «اما بعد، علی را دو دست بود، یكی در صفین بریده شد و آن
عمار بن یاسر بود و دیگری امروز كه مالک اشتر است».
مالک اشتر سوارکاری شجاع، رئیس (قبیله)، و از بزرگان
شیعه بود که در دوستی و یاری امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، ثابت قدم بود.
«مالک نرمش را با خشونت جمع میکرد. در جای سختگیری، سخت میگرفت، و در جای نرمی، مدارا میکرد».
• نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدی، تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۷۷.
• امین، سید محسن، اعیان الشیعه، تحقیق وتخریج: حسن الأمین، بیروت: دار التعارف للمطبوعات، ۱۴۰۳/۱۹۸۳م.
• ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۱۵، دار احیاء الکتب العربیة، ۱۳۷۸/۱۹۵۹م. (نسخه موجود در لوح فشرده کتابخانه اهل بیت (علیهالسلام) ، نسخه دوم).
• الثقفی الکوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، تحقیق: السیدجلال الدین الحسینی الارموی المحدث، بی جا، بی تا (نسخه موجود در لوح فشرده کتابخانه اهل بیت (علیهالسلام) ، نسخه دوم).
• دوانی، علی، اصحاب امام علی(علیهالسلام)، در دانشنامه امام علی علیه السلام، ج۸، زیر نظر: علی اکبر رشاد، تهران: مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۰.
• الطبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بی تا (نسخه موجود در لوح فشرده کتابخانه اهل بیت (علیهالسلام) ، نسخه دوم).
• المفید، الجمل والنصرة لسید العترة، تحقیق: السید علی میرشریفی، مصنفات الشیخ المفید، المجلد الاول، قم: مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۱۳ق.
• المهاجر، جعفر، مالک الاشتر سیرته و مقامه فی بعلبک، بیروت: دار المؤرخ العربی، موسسة تراث الشیعة، ۱۴۳۲ق.
• امینی، محمدهادی، ترجمه اعلام نهج البلاغه، مترجم: ابوالقاسم امامی، تهران: بنیاد نهج البلاغه، ۱۳۵۹، (نسخه موجود در لوح فشرده دانشنامه علوی).
• النمیری، ابن شبة، تاریخ المدینة المنورة، تحقیق: فهیم محمد شلتوت، قم: دارالفکر، ق۱۴۱۰-ش۱۳۶۸ (نسخه موجود در لوح فشرده کتابخانه اهل بیت (علیهالسلام)، نسخه دوم).