مارتین لوتر کینگ
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مارتین لوتر
کینگ،
رهبر جنبش حقوق مدنی آمریکاییهای آفریقاییتبار بود.
وی در پانزدهم ژانویه سال ۱۹۲۹ در آتلانتای (Atlanta) ایالت جورجیا (Georgia) متولد گردید و ابتدا "میشل" و سپس "مارتین" نامگذاری شد.
خانوادهی وی از طبقه متوسط اجتماع بودند که به مدت دو نسل در زمینه حقوق اجتماعی فعالیت داشتند.
مادرش، "آلبرتا ویلیام" معلم بود و پدرش ویلیام
که نزد مردم به "پدر
کینگ" شهرت داشت،
در سمت پیشوای
روحانی کلیسای باپتیست (تعمیدی) "آتلانتا ابنزر" فعالیت داشت.
پدربزرگ مادریاش نیز
کشیش مشهوری بود که توانسته بود هزاران نفر را به
کلیسا جذب کند.
از آنجا که پدر و پدربزرگ وی هر دو از خادمان کلیسای باپتیست بودند، مارتین نیز به این امر گرایش پیدا کرد.
او بیشتر اوقات کودکی و نوجوانی خود را در کلیسا سپری میکرد.
مارتین علیرغم وضعیت غمانگیز عموم کودکان سیاهپوست، در خانواده خود از موقعیتی خاص برخوردار بود
و تا حدودی از تجربه تبعیض نژادی ایمن بود، امّا به طور کامل اینگونه نبود؛ چرا که تجربیات شخصی اجتنابناپذیری وجود داشت که منجر به نفی تعصب و تبعیض نژادی از جانب او شد و احساس او را نسبت به
عدالت اجتماعی دچار تشویش کرد.
مارتین زمانی که دوران خردسالی را پشت سر گذاشته، به سن رفتن به مدرسه رسید، دریافت که زمان جداشدن از همبازیهای سفیدپوست فرا رسیده است. با آنکه
بردهداری پس از جنگهای داخلی به پایان رسیده بود ولی آثار آن در تار و پود جامعه آمریکایی تنیده شده و جدایی نژادها را در مدارس، رستورانها، اتوبوسها و حتی شیرهای آب آشامیدنی اجتنابناپذیر ساخته بود.
در بعضی از روستاهای جنوب، سیاهان موظف بودند که به محض دیدن سفیدپوستی که از پیادهرو عبور میکند کنار رفته راه را بگشایند!
مارتین همواره در اندیشه از میانبرداشتن
بردگی و
بندگی سیاهان در موطن پدری خود بود. از وضعیت اسفبار همنژادانش در دهکده رنج میبرد.
تمسخر و
توهین اربابان، خشم پلیس، عبور غرورآمیز مالکان و... در وجودش تنفّری پدید آورده بود که همیشه در صدد یافتن راه چارهای برای این وضع بود.
او سرانجام به آتلانتا رفت. روزها کار میکرد و شبها درس میخواند و با پشتکار، دورهی دوم تحصیلاتش را به پایان رساند و در سال ۱۹۴۴ به دانشگاه "مورهوس" راه یافت.
در سال ۱۹۵۱ از کالج "کروزر" با رتبه اول فارغالتحصیل شد و تصمیم گرفت تحصیلات خود را در رشته الهیات تا مقطع دکترا ادامه دهد. مارتین در سال ۱۹۵۳ در دانشگاه بوستون با دختری به نام "کورتا اسکات" آشنا شد و با او
ازدواج کرد و سپس نگارش رساله دکتری خود را آغاز کرد.
در سال ۱۹۵۴ با درجه دکترا از دانشگاه بوستون فارغالتحصیل شد و پس از آن بر خلاف میل پدرش - که آرزوی حضور مارتین در کلیسای خود را داشت - به خدمت کلیسای دکستر (Dexter) در شهر مونتگمری (Montgomery) در آمد،
ولی پس از چندی درگیر مسایل سیاسی شد.
مبارزهای که "گاندی" در
هند بنیان نهاد، اولین مبارزه مبتنی بر روشهای عاری از خشونت در طول تاریخ نبود؛ ولی بیشک تاثیرگذارترین آنها بود. فلسفه "عدم خشونت" گاندی در مبارزات اجتماعی، الهامبخش بسیاری از مبارزات آزادیخواهانه و مساواتطلبانهی بعد از او در کشورهای دیگر شد. جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان آمریکا در نیمه دوم
قرن بیستم نیز از جمله جنبشهایی بود که مستقیماً از اندیشهها و روشهای گاندی تاثیر پذیرفته بود.
مارتین تعالیم سنّتی درباره صلحجویی اخلاقی مسیحی را با راهبردهای عملی که به وسیله ملّی
گرایان هندی استفاده شده بود، در هم ادغام نمود. او همانند گاندی در جستجوی روشهایی بود که طور نمادین ثابت کند که تفکیک نژادی مورد اعتراض شدید اصول جهانی ارزش انسانی بوده است.
مارتین در سمینار "خداشناسی" کروزر که در چستر واقع در ایالت پنسیلوانیا برگزار گردید، با نوشتههای گاندی آشنا شد و عقیده او را در اعتراض به خشونت و نظریه "ساتیا گراها (نیروی روح) " را به عنوان ستاره راهنمای خود برگزید.
همچنین خواندن مقاله «تمدن یاغی» اثر "هنری دیوید تورو" متفکر بزرگ که به سال ۱۸۱۷ در ماساچوست به
دنیا آمده بود، او را به تعمّق بیشتر در این مساله واداشت. تورو که تا حدّی به مکتب پروتستان گرایش داشت،
جنگ و بردگی را محکوم میکرد. او به عنوان اعتراض، زندگی در
جنگل را برگزیده بود و عقیده داشت که
انسان باید آزاد باشد.
مارتین بر اساس نوشتههای "هنری دیوید" و شخص دیگری به نام "رین هولد" به این نتیجه رسید که یک شهروند باید از همکاری با نظام فاسد امتناع کند و حقّ نافرمانی از قوانین ناعادلانه را داشته باشد.
او که در اندیشه دستیابی به رؤیای
برابری و مساوات بود (چنانکه در نوشتههایش به آن اشاره میکند: "من یک رویا دارم... "
در سال ۱۹۵۴ به عنوان پیشوای روحانی مونتگمری آلاباما (Alabama) انتخاب شد و در اواخر سال ۱۹۵۵ اولین فعالیّت معترضانه خود را آغاز نمود.
در اوّل دسامبر سال ۱۹۵۵ زن سیاهپوستی به نام "روزا پارکس (Rosa parks) " به دلیل زیر پا گذاشتن قوانین جدایی نژادها در شهر مونتگمری دستگیر شد. جرم وی این بود که وقتی بر صندلی خود در اتوبوس شهری نشسته بود، با ورود مسافری سفیدپوست به اتوبوس، از دادن صندلی خود به وی خودداری کرده بود؛ در حالی که بر اساس قوانین نژادپرستانه این شهر، وی باید جای خود را به مسافر سفیدپوست میداد.
این اتّفاق ساده منجر به بروز جریانی عظیم و تاریخی شد. عدم تمکین پارکس از دستور راننده مبنی بر بلندشدن از روی صندلیای که مخصوص سیاهپوستان بود، بدون برنامهریزی صورت نگرفته بود و دلیل این امتناع ورزیدن، تنها خستگی جسمی نبود، بلکه آغاز مبارزهای سیاسی بود. یکی از رهبران محلّی سیاهپوستان به نام "ای. دی. نیکسون" که فردی عامّی و بیسواد ولی دارای هوشی سرشار و ابتکار فوقالعاده بود، عمداً در جستجوی موردی بود که با توسل به آن در دادگاه علیه تفکیک نژادی، اقامه دعوی کند.
کشیش مارتین لوتر
کینگ به عنوان رهبر مبارزات سیاهپوستان که تا آن هنگام در گمنامی میزیست، سرپرستی این جنبش را بر عهده گرفت. با هدایت وی ششهزار نفر سیاهپوست شهر، وسایل حمل و نقل عمومی را تحریم کردند و از این راه، زیان هنگفتی به شرکت خصوصی مسافربری شهری وارد ساختند. سرتاسر کشور شدیداً تحت تاثیر این شیوه تظاهر اراده سیاهان قرار گرفت.
مارتین که از اصول عدم خشونت تولستوی و گاندی الهام میگرفت، توانست این فکر نیمه انجیلی را به تحریمکنندگان القا کند. سیاهپوستان امریکایی با پای برهنه و با ترنّم سرودهای مذهبی سر کارخود میرفتند. با وجود اقدامات خشونتباری که به منظور هراساندن سیاهان جریان داشت و به رغم بازداشتهای دستهجمعی، عمل تحریم تا نیمههای ۱۹۵۶ ادامه یافت.
در نهایت دیوان عالی دست به کار شد و تصمیم ایالت آلاباما و دستور شهرداری مونتگمری مبنی بر مجزّا کردن وسایل حمل ونقل سیاهان را غیر قانونی اعلام کرد و به این ترتیب تحریم پایان یافت.
یکی از مهمترین مطالبی که مارتین درباره مقاومت عاری از خشونت نوشته و به عنوان یک سند، هماکنون وجود دارد، نامهای است که در سال ۱۹۶۳ در زندان بیرمنگام نوشته است.
این نوشتار در واقع "مرامنامه جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان در امریکا" است. اکنون چند دهه از نوشته شدن این نامه میگذرد ولی هنوز تمام کسانی که در سراسر جهان به مبارزات "عاری از خشونت" علاقمندند، آن را میخوانند.
مارتین این نامه را به روحانیون مسیحی و یهودی که روشهای او را مورد سؤال قرار داده بودند، نوشت. شکایتهای او از نژادپرستیها در این نامه به وضوح آمده است:
«ما بیش از ۳۴۰ سال برای قانون اساسی خود و حقوقی که
خدا به ما داده است،
صبر کردهایم. شاید برای کسانی که هرگز تیرهای تیز جدایی نژادها را احساس نکردهاند آسان است که بگویند صبر کنید...»
شیوایی بیان و تهوری که در شخصیت وی مشاهده میگردید، سبب شد که در سال ۱۹۶۴ به عنوان "مرد سال" انتخاب شود و جایزه صلح نوبل نیز به او تعلّق گیرد.
او در سخنرانی خود به هنگام دریافت جایزه، فلسفه عدم خشونت را تنها راه برای حل و فصل مناقشات نژادی بلکه روشی کارآمد در روابط بین ملتها برای ممانعت از بروز جنگ دانست.
مارتین موعظههایش را با زبان فصیحی بیان میکرد. شیوایی سخن، او را قادر میساخت تا نیازهای مردم آفریقایی ـ آمریکایی را در مورد عدالت اجتماعی بیان کند و حمایت میلیونها نفر از نژاد سیاه و سفید را به خود جلب کند.
او میدانست که چگونه از رسانهها برای نشان دادن واقعیتهای تبعیضنژادی ملّت استفاده کند. او مانند بسیاری از مبلّغان سیاهپوست قبل از خود، از جایگاه خود به عنوان یک کشیش برای اعتراض به بیعدالتیها استفاده کرد و به پیروان خود الهام بخشید تا گروه فعالان اعتقادی را تشکیل دهند.
مارتین کمکهای مالی شایانی به کلیسای سیاهپوستان اعطا کرد. او بعد از ماجرای تحریم تنها یک کشیش و رهبر یک جنبش شهری نبود، بلکه بخشی از فرهنگ محبوب آمریکا شده بود.
میزان تاثیرگذاری مارتین لوتر
کینگ بین سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۵ به اوج خود رسید. وی همچنین از حمایت فعالانه کندی و رهنمودهای جانسون (Johnson) برخوردار بود.
او واعظی بود که برای مشتعل ساختن جنبشی به جانب آزادی از آیههای انجیل استفاده میکرد. از زمانی که او رهبری جماعت سیاهپوستان مونتگمری ایالت آلاباما را به عهده گرفت تا سال ترور او در ۱۹۶۴ صدها بار تهدید به
مرگ شد.
علیرغم تاکید مارتین بر عدم خشونت، او اغلب هدف خشونت قرار میگرفت. نژادپرستان سفیدپوست در شیکاگو به او سنگ پرتاب میکردند، در خانهاش بمب میگذاشتند و.... در نهایت، خشونت، زندگی
کینگ را پایان داد.
او در چهارم آوریل ۱۹۶۸ در شهر ممفیس (Memphis) ایالت تنسی (Tennessee) از ناحیه گردن مورد اصابت گلولهای قرار گرفت. یک ساعت پس از این واقعه، مرگ مارتین لوتر در ۳۹ سالگی رسماً اعلام شد.
جیمز ارل ری، ضارب وی که از سفیدپوستان نژادپرست بود، توقیف و به ۹۹ سال
زندان محکوم شد.
قتل این فرد صلحطلب که برندهی جایزهی نوبل بود، انگیزهای برای آشوبها و ناآرامیهایی در ۱۱۰ شهر امریکا شد.
برخی از تاریخنویسان، مرگ مارتین را به عنوان پایانی بر دوره حقوق مدنی که از اواسط دهه ۱۹۵۰ شروع شد، میدانند.
در سالهای اخیر، سیاهان به مدد همکاری نمایندگان خود در کنگره (مجمع عالی شامل مجلس نمایندگان و سنا هر دو مجلس در فاصله ماههای ژانویه تا اوت هشت ماه جلسه دارند.) با گروههای فعال خارج از کنگره به پیروزیهایی در سطح نهادهای قانونگذاری رسیدهاند. از جمله در سال ۱۹۸۳ موفق شدند کنگره امریکا را مجاب سازند که یک روز از سال (روز تولد مارتین) را برای گرامیداشت خاطره دستاوردهای مارتین، تعطیل عمومی اعلام کنند.
او دومین (اولین نفر "جرج واشینگتن" نخستین رئیسجمهور ایالات متحده بود.) آمریکایی میباشد که تاریخ تولدش به عنوان تعطیلات رسمی ذکر شده است.
هر چند او موفق شد تا توجه ملّت
امریکا را به موضوع حقوق مدنی معطوف نماید، اما همانگونه که خود وی نیز به روشنی میدید، بحران نژادپرستی در زمانی کوتاه حلشدنی نبود. در جنوب ایالات متحده دستاوردهای وی اساسی بود، ولی به قلمروهای خاصی محدود میشد. در ایالتهای شمالی که شرایط نژادی پیچیدهای بر آن حکمفرما بود، موفقیت کمتری داشت. اما روش مبارزه وی که به گونه صلحجویانه صورت میپذیرفت، منجر به کسب موفقیتهایی شد که دستاوردهای آن بسیار بزرگتر از موفقیتهایی بود که با روشهای خشونتآمیز به دست آمده بود.
مارتین علاوه بر "نامه" مشهورش در زندان بیرمنگام و نوشتههایش پیرامون "رویای عدالت" پنج اثر از خود بر جای گذاشته است از جمله:
گامی به سوی آزادی (Stride toward freedom) (۱۹۵۸)، قدرت عشق (Strength to love) (۱۹۶۳)، چرا نمیتوانیم منتظر بمانیم (Why we can't wait?) (۱۹۶۴)، از اینجا به کجا میرویم، اجتماع یا هرج و مرج (Do we go from here: chaos or community?) (۱۹۶۷)، صدای وجدان )The trumpet of conscience) (۱۹۶۸).
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «مارتین لوتر کینگ»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۴/۲۸.