• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

لعن صحابه توسط عائشه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



طبق مبنای اعتقادی اهل‌سنت سب و لعن صحابه جایز نیست؛ درحالیکه عایشه به برخی از اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ناسزا می‌گفت و آنها را لعن می‌کرد. مدارک توهین‌ها و ناسزاگوئی عائشه نسبت به اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را در دو بخش نقل خواهیم کرد: صحابه‌ای که عائشه به آن‌ها ناسزا گفته و صحابه‌ای که عائشه آن‌ها را لعن کرده است.

فهرست مندرجات

۱ - دشنام به صحابه‌
       ۱.۱ - سکوت در برابر دشنام به امیرمومنان
       ۱.۲ - دشنام به بنت جحش و اهل‌بیت
              ۱.۲.۱ - روایت بخاری
              ۱.۲.۲ - روایت مسلم
              ۱.۲.۳ - نقل ابی‌داود
       ۱.۳ - دشنام به عثمان
              ۱.۳.۱ - نعثل نامیدن عثمان
              ۱.۳.۲ - تناقض در رفتار با عثمان
                     ۱.۳.۲.۱ - علت دشمنی
                     ۱.۳.۲.۲ - دشنام در مکه
                     ۱.۳.۲.۳ - اعتراض ام‌سلمه
                     ۱.۳.۲.۴ - اعتراض امیرالمومنین
       ۱.۴ - عدم نهی از دشنام به عثمان
       ۱.۵ - دشنام به صفیه
۲ - لعن و نفرین صحابه‌
       ۲.۱ - عثمان بن عفان
              ۲.۱.۱ - علت نفرین
              ۲.۱.۲ - نفرین در مکه
              ۲.۱.۳ - اعتراض حضرت علی
              ۲.۱.۴ - عدم نهی از لعن عثمان
       ۲.۲ - معاویه و عمروعاص
              ۲.۲.۱ - مدارک این واقعه
              ۲.۲.۲ - نفرین مخصوص عمروعاص
                     ۲.۲.۲.۱ - روایت ذهبی
                     ۲.۲.۲.۲ - روایت ابن ابی‌الحدید
       ۲.۳ - محمد بن ابیبکر
۳ - موید جواز بر لعن صحابه
۴ - پانویس
۵ - منبع


صحابه‌ای که عائشه به آن‌ها ناسزا گفته متعددند که در ادامه برخی از آنها ذکر می‌شود.

۱.۱ - سکوت در برابر دشنام به امیرمومنان

«عن عَطَاءِ بن یَسَارٍ قال جاء رَجُلٌ فَوَقَعَ فی علی وفی عَمَّارٍ رضی الله عنهما عِنْدَ عَائِشَةَ فقالت اَمَّا علی فَلَسْتُ قَائِلَةً لک فیه شَیْئاً واما عَمَّارٌ فانی سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم یقول لاَ یُخَیَّرُ بین اَمْرَیْنِ الا اخْتَارَ اَرْشَدَهُمَا؛ از عطاء بن یسار روایت شده است که شخصی آمد و در نزد عائشه به علی و عمار دشنام داد؛ پس عائشه گفت: اما در مورد علی چیزی به تو نمی‌گویم؛ اما در مورد عمار از رسول خدا ' شنیدم که می‌فرمود: وی اگر در بین دو کار مخیّر شود بهترین آنها را انتخاب می‌کند.»

۱.۲ - دشنام به بنت جحش و اهل‌بیت

گذشت که در صحیح بخاری و مسلم و سایر صحاح سته، روایتی عجیب آمده است که می‌گوید زنان رسول خدا ' به خاطر محبت بی‌اندازه آن حضرت نسبت به عائشه، حسادت بسیار پیدا کرده و فاطمه زهرا را به نزد رسول خدا ' فرستادند تا آن حضرت با پدر خویش سخن گفته و از حضرت بخواهند کمی عدالت داشته باشند!

۱.۲.۱ - روایت بخاری

رسول خدا ' با فاطمه زهرا سخن گفته و آن حضرت را نیز قانع می‌کنند؛ این کار بر سایر زنان حضرت گران آمده، زینب دختر جحش که از همسران آن حضرت است، به نزد حضرت ' آمده و به عائشه در جلوی حضرت دشنام می‌دهد؛ در این هنگام رسول خدا ' به عائشه دستور می‌دهند که‌ای عائشه تو نیز به او دشنام بده!
وقتی که عائشه در دشنام دادن بر زینب بنت جحش پیروز می‌شود، رسول خدا ' خندان می‌گویند: او دختر ابوبکر است!
«... فَاَرْسَلْنَ زَیْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ فَاَتَتْهُ فَاَغْلَظَتْ وَقَالَتْ اِنَّ نِسَاءَکَ یَنْشُدْنَکَ اللَّهَ الْعَدْلَ فی بِنْتِ بن ابی‌قُحَافَةَ فَرَفَعَتْ صَوْتَهَا حتی تَنَاوَلَتْ عَائِشَةَ وَهِیَ قَاعِدَةٌ فَسَبَّتْهَا حتی اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم لَیَنْظُرُ الی عَائِشَةَ هل تَکَلَّمُ قال فَتَکَلَّمَتْ عَائِشَةُ تَرُدُّ علی زَیْنَبَ حتی اَسْکَتَتْهَا قالت فَنَظَرَ النبی صلی الله علیه وسلم الی عَائِشَةَ وقال اِنَّهَا بِنْتُ ابیبَکْرٍ»

او (زینب بنت جحش) به نزد پیامبر ' آمده و به درشتی سخن گفت! و افزود که زنان تو از تو می‌خواهند که عدالت را بین زنان اجرا کنی! و صدای خویش را بالا برد! و سپس سخن خود را به سوی عائشه متوجه کرده در حالی که او نشسته بود، به عائشه دشنام داد! و کار را به جایی رساند که پیامبر ' به عائشه نگاه کرده و فرمودند: آیا پاسخ می‌دهی؟
عائشه شروع به پاسخ کرده آنقدر به زینب جواب داد تا او را مجبور به سکوت کرد!
پیامبر ' به عائشه نگاه کرده و فرمودند: او دختر ابوبکر است!!!

۱.۲.۲ - روایت مسلم

همین روایت را مسلم با کمی اختلاف در مضمون ذکر کرده است:
«... قالت عَائِشَةُ فَاَرْسَلَ اَزْوَاجُ النبی صلی الله علیه وسلم زَیْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ زَوْجَ النبی صلی الله علیه وسلم... فقالت یا رَسُولَ اللَّهِ اِنَّ اَزْوَاجَکَ اَرْسَلْنَنِی اِلَیْکَ یَسْاَلْنَکَ الْعَدْلَ فی ابْنَةِ ابی‌قُحَافَةَ قالت ثُمَّ وَقَعَتْ بِی فَاسْتَطَالَتْ علی وانا اَرْقُبُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم وَاَرْقُبُ طَرْفَهُ هل یَاْذَنُ لی فیها قالت فلم تَبْرَحْ زَیْنَبُ حتی عَرَفْتُ اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم لَا یَکْرَهُ اَنْ اَنْتَصِرَ قالت فلما وَقَعْتُ بها لم اَنْشَبْهَا حین اَنْحَیْتُ علیها قالت فقال رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم وَتَبَسَّمَ اِنَّهَا ابْنَةُ ابیبَکْرٍ»

... زنان پیامبر زینب دختر جحش، همسر پیامبر را به نزد آن حضرت فرستادند... او گفت: ‌ای رسول خدا! همسران تو مرا فرستاده‌اند و از تو می‌خواهند که در مورد عائشه عدالت را اجرا کنی! و سپس به من دشنام داد. و مدتی طولانی چنین کرد.
من به رسول خدا ' نگاه می‌کردم که آیا به من با چشم اشاره می‌کند!
مدتی طول نکشید که دانستم پیامبر ' راضی است که انتقام بگیرم!
وقتی که من به زینب دشنام دادم، چنان به سمت او هجوم (لفظی) بردم که او را شکست دادم!
پیامبر ' در حال خنده گفتند: او دختر ابوبکر است!!!

۱.۲.۳ - نقل ابی‌داود

ابی‌داود نیز این روایت را به صورت ذیل نقل می‌کند که پیامبر صریحا به عائشه دستور دادند که به زینب دشنام بدهد! و عائشه نه تنها به زینب، بلکه به خانواده امیرمومنان علی دشنام داد!
قال ابن‌عَوْنٍ: وَزَعَمُوا انها کانت تَدْخُلُ علی اُمِّ الْمُؤْمِنِینَ قالت: قالت اُمُّ الْمُؤْمِنِینَ: دخل عَلَیَّ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم وَعِنْدَنَا زَیْنَبُ بِنْتُ جَحْشٍ فَجَعَلَ یَصْنَعُ شیئاً بیده فقلت: بیده حتی فَطَّنْتُهُ لها فَاَمْسَکَ وَاَقْبَلَتْ زَیْنَبُ تُقَحِّمُ لِعَائِشَةَ رضی الله عنها فَنَهَاهَا فَاَبَتْ اَنْ تَنْتَهِیَ فقال لِعَائِشَةَ: سُبِّیهَا فَسَبَّتْهَا فَغَلَبَتْهَا فَانْطَلَقَتْ زَیْنَبُ الی عَلِیٍّ رضی الله عنه فقالت: اِنَّ عَائِشَةَ رضی الله عنها وَقَعَتْ بِکُمْ وَفَعَلَتْ فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ فقال لها اِنَّهَا حِبَّةُ اَبِیکِ وَرَبِّ الْکَعْبَةِ فَانْصَرَفَتْ...

ابن‌عون - که علما اعتقاد دارند که او به نزد عائشه می‌رفته است- از عائشه روایت می‌کند که گفت: روزی پیامبر ' به نزد من آمده و زینب دختر جحش نیز در پیش ما بود؛ رسول خدا با دست خویش کاری کردند (که در مقابل زینب شایسته نبود)، من با دست به رسول خدا اشاره کرده و او را از وجود زینب آگاه کردم.
زینب به نزد عائشه آمده و شروع به دشنام کرد، رسول خدا ' او را از این کار بازداشتند اما او قبول نکرد!!!! به همین سبب رسول خدا ' به عائشه گفتند: تو نیز به او دشنام بده!!! عائشه به زینب دشنام داد و دشنام او از دشنام زینب قوی‌تر افتاد!!!
زینب به نزد علی (علیه‌السّلام) رفته و گفت عائشه به شما دشنام داد و چنین کرد؛ فاطمه به نزد پیامبر آمد؛ پیامبر به او فرمودند: قسم به پروردگار کعبه عائشه محبوبه من است! به همین سبب فاطمه بازگشت!!!
واضح است که چنین روایتی برای اثبات فضل عائشه، جعل شده است، اما به چه قیمتی؟!

۱.۳ - دشنام به عثمان

از جمله کسانی که مورد دشنام عائشه واقع شده‌اند، عثمان بن عفان است؛ و در این زمینه روایات فراوانی در کتب اهل‌سنت وجود دارد:

۱.۳.۱ - نعثل نامیدن عثمان

اولین کسی که عثمان را نعثل نامید عائشه بود!
۱- لما انتهت عائشة رضی الله عنها الی سرف راجعة فی طریقها الی مکة لقیها عبد بن ام کلاب وهو عبد بن ابی‌سلمة ینسب الی امه فقالت له مهیم قال قتلوا عثمان رضی الله عنه فمکثوا ثمانیا قالت ثم صنعوا ماذا قال اخذها اهل المدینة بالاجتماع فجازت بهم الامور الی خیر مجاز اجتمعوا علی علی بن ابی‌طالب فقالت والله لیت ان هذه انطبقت علی هذه ان تم الامر لصاحبک ردونی ردونی فانصرفت الی مکة وهی تقول قتل والله عثمان مظلوما والله لاطلبن بدمه فقال لها ابن‌ام کلاب ولم فوالله ان اول من امال حرفه لانت ولقد کنت تقولین اقتلوا نعثلا فقد کفر قالت انهم استتابوه ثم قتلوه وقد قلت وقالوا وقولی الاخیر خیر من قولی الاول فقال لها ابن‌ام کلاب:
فمنک البداء ومنک الغیر ومنک الریاح ومنک المطر
وانت امرت بقتل الامام وقلت لنا انه قد کفر
فهبنا اطعناک فی قتله وقاتله عندنا من امر
ولم یسقط السیف من فوقنا ولم تنکسف شمسنا والقمر
[۹] ابن‌ عبری، غریغوریوس‌ بن‌ ها‌رون‌، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۵۵.
[۱۰] ابن الطقطقي، محمد بن علي بن طباطبا (المتوفى: ۷۰۹هـ)، الفخری فی الآداب السلطانیة، ج۱، ص۲۹.


وقتی عائشه در مسیر بازگشت از مکه به سرف رسید در آنجا عبد بن ام‌کلاب را دید؛ پس به وی گفت: خبر مهمی است؛ عثمان را کشته‌اند؛ و سپس هشت روز توقف کردند؛ عائشه پرسید بعد از آن چه کردند؟
پاسخ داد: بهترین کار؛ همه ایشان گرد علی جمع شدند.
عائشه گفت: کاش آسمان به زمین آمده بود و مردم با علی بیعت نمی‌کردند!!!
من را برگردانید؛ پس به سمت مکه به راه افتاد و می‌گفت: قسم به خدا عثمان را مظلوم کشتند!!! قسم به خدا من خونخواه وی خواهم بود!!!
پس ابن‌ام کلاب به او گفت: چگونه؟ قسم به خدا اولین کسی که نام عثمان را تغییر داد تو بودی!!! و تو بودی که می‌گفتی: نعثل (پیرمرد یهودی خرفت کنایه از عثمان) را بکشید که کافر شده است!!!
عائشه گفت: ایشان قبل از مرگ وی را توبه داده و سپس کشته‌اند!!!
درست است که قبلا سخنانی گفته‌ام اما سخن فعلی من از سخن قبلی من بهتر است!!!
پس ابن‌ ام‌کلاب به وی گفت:
همه کارها از تو شروع شد و حال خودت می‌خواهی آن را عوض کنی!!!
اگر بادی بود از تو بود و اگر بارانی از تو (همه طوفانها از تو برخواست)
تو بودی که به کشتن امام دستور دادی
و به ما گفتی که او کافر شده است
پس ما از تو در کشتن او اطاعت کرده
و قاتل همان کسی است که به کشتن او دستور داد
و به خاطر کشتن او نه از آسمان شمشیری آمد تا ما را نابود کند
و نه خورشید و ماه گرفت (کنایه از اینکه عثمان مظلومانه کشته نشد)
۲- اول من سمّی عثمان نعثلاً عائشة
اولین کسی که عثمان را نعثل (پیرمرد یهودی خرفت) نامید عائشه بود.

۱.۳.۲ - تناقض در رفتار با عثمان

عثمان تا قبل از کشته شدن، نعثل بود! بعد از قتل مظلوم!

۱.۳.۲.۱ - علت دشمنی

ان عثمان رضی الله عنه اخر عن عائشة رضی الله عنها بعض ارزاقها فغضبت ثم قالت یا عثمان اکلت امانتک وضیعت الرعیة...
فقال عثمان رضی الله عنه ضرب الله مثلا للذین کفروا امراة نوح وامراة لوط الآیة فکانت عائشة رضی الله عنها تحرض علیه جهدها وطاقتها وتقول ایها الناس هذا قمیص رسول الله صلی الله علیه وسلم لم یبل وقد بلیت سنته اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا
ثم ان عائشة ذهبت الی مکة فلما قضت حجها وقربت من المدینة اخبرت بقتل عثمان فقالت ثم ماذا فقالوا بایع الناس علی بن ابی‌طالب فقالت عائشة قتل عثمان والله مظلوما وانا طالبة بدمه والله لیوم من عثمان خیر من علی الدهر کله

عثمان، سهم ماهیانه عائشه را به تاخیر‌انداخت؛ وی خشمگین شد و گفت: ‌ای عثمان؛ امانت را خوردی و مردم را نابود کردی و...
عثمان به وی گفت: خداوند برای کفار دو نفر را به عنوان نمونه معرفی کرده است زن نوح و زن لوط (زنان دو پیغمبر؛ تو نیز مانند ایشانی)
به همین سب عائشه در مقابله با عثمان بسیار تلاش می‌کرد و می‌گفت: ‌ای مردم این لباس رسول خدا است که هنوز کهنه نشده است ولی سنت وی را کهنه کردند؛ نعثل را بکشید که خدا او را بکشد!!!
عائشه به مکه رفت؛ وقتی حجش تمام شد و به نزدیکی مدینه رسید باخبر شد که عثمان را کشته‌اند؛ پرسید بعد از آن چه شد؟ گفتند: با علی بیعت کرده‌اند!!!
پس عائشه گفت: قسم به خدا عثمان را مظلومانه کشتند؛ من نیز به خدا قسم که خونخواه او هستم؛ و روزی از زندگی عثمان بهتر از تمام دنیا بود!!!

۱.۳.۲.۲ - دشنام در مکه

ومنه حدیث عائشة اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا تعنی عثمان وهذا کان منها لما غاضبته وذهبت الی مکة
از همین موارد است کلام عائشه که می‌گفت: نعثل را بکشید خدا او را بکشد و مقصودش عثمان بود؛ و این زمانی بود که از دست عثمان خشمگین بوده و به مکه رفته بود.

۱.۳.۲.۳ - اعتراض ام‌سلمه

فقالت‌ ام‌سلمة: انک کنت بالامس تحرضین علی عثمان، وتقولین فیه اخبث القول، وما کان اسمه عندک الا نعثلاً
‌ام‌سلمه به عائشه گفت: تو تا دیروز مردم را به جنگ با عثمان فرا می‌خواندی و به او بدترین سخن‌ها را می‌گفتی و نام او در نزد تو نعثل بود!!!

۱.۳.۲.۴ - اعتراض امیرالمومنین

وکتب لعائشة رضی الله عنها اما بعد فانک قد خرجت من بیتک تزعمین انک تریدین الاصلاح بین المسلمین وطلبت بزعمک دم عثمان وانت بالامس تؤلبین علیه فتقولین فی ملا من اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم اقتلوا نعثلا فقد کفر قتله الله والیوم تطلبین بثاره فاتقی الله وارجعی الی بیتک واسبلی علیک سترک قبل ان یفضحک الله ولا حول ولا قوة الی بالله العلی العظیم

(علی) به عائشه نامه نوشت که: تو از خانه بیرون آمده‌ای و گمان می‌کنی که قصد اصلاح بین مسلمانان را داری و گمان می‌کنی که طالب خون عثمان هستی؛ و تا دیروز مردم را بر ضد وی تحریک می‌کردی و در بین اصحاب رسول خدا ' می‌گفتی: نعثل را بکشید که کافر شده است خدا او را بکشد!!! اما امروز آمده‌ای خونخواه وی شده‌ای؟
از خدا بترس و به خانه ات برگرد و حجاب خویش را در برگیر قبل از آنکه خدا تو را رسوا سازد
ولا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم

۱.۴ - عدم نهی از دشنام به عثمان

عده‌ای عثمان را در حضور عائشه لعنت می‌کردند اما وی ممانعت نشان نداد:
عن ابی‌سعید ان ناسا کانوا عند فسطاط عائشة فمر عثمان اذ ذاک بمکة قال ابوسعید: فما بقی احد منهم الا لعنه او سبّه غیری وکان فیهم رجل من اهل الکوفة فکان عثمان علی الکوفی اجرا منه علی غیره فقال یا کوفی اشتهی اقدم المدینة کانه یتهدده...

از ابوسعید روایت شده است که عده‌ای از مردم در کنار خیمه عائشه بودند که عثمان عبور کرد؛ هیچ کدام از ایشان به غیر از من نماند مگر آنکه عثمان را لعن یا سب کرد؛ یکی از اهل کوفه نیز در بین ایشان بود که عثمان در مقابل او جرات بیشتری داشت؛ پس گفت: ‌ای کوفی! دوست دارم به مدینه بیایی و با این جمله او را تهدید کرد!!!...

۱.۵ - دشنام به صفیه

اخبرنا محمد بن عمر اخبرنا محمد بن عبدالله بن جعفر عن بن ابی‌عون قال قالت عائشة کنت استب انا وصفیة فسببت اباها فسبت ابی‌وسمعه رسول الله صلی الله علیه وسلم فقال یا صفیة تسبین ابا بکر یا صفیة تسبین ابا بکر

عائشه گفته است که من و صفیه به یکدیگر دشنام می‌دادیم! من به پدر او دشنام دادم؛ او نیز به پدر من دشنام داد! رسول خدا ' سخن او را شنیده و فرمودند: ‌ای صفیه! به ابوبکر دشنام می‌دهی؟!


صحابه‌ای که عائشه آنان را لعنت (نفرین) کرده است عبارت‌اند از: عثمان بن عفان، معاویه، عمرو بن العاص، محمد بن ابیبکر.

۲.۱ - عثمان بن عفان

خدا نعثل (عثمان) را بکشد!

۲.۱.۱ - علت نفرین

ان عثمان رضی الله عنه اخر عن عائشة رضی الله عنها بعض ارزاقها فغضبت ثم قالت یا عثمان اکلت امانتک وضیعت الرعیة...
فقال عثمان رضی الله عنه ضرب الله مثلا للذین کفروا امراة نوح وامراة لوط الآیة فکانت عائشة رضی الله عنها تحرض علیه جهدها وطاقتها وتقول ایها الناس هذا قمیص رسول الله صلی الله علیه وسلم لم یبل وقد بلیت سنته اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا
ثم ان عائشة ذهبت الی مکة فلما قضت حجها وقربت من المدینة اخبرت بقتل عثمان فقالت ثم ماذا فقالوا بایع الناس علی بن ابی‌طالب فقالت عائشة قتل عثمان والله مظلوما وانا طالبة بدمه والله لیوم من عثمان خیر من علی الدهر کله

عثمان، سهم ماهیانه عائشه را به تاخیر‌انداخت؛ وی خشمگین شد و گفت: ‌ای عثمان؛ امانت را خوردی و مردم را نابود کردی و...
عثمان به وی گفت: خداوند برای کفار دو نفر را به عنوان نمونه معرفی کرده است زن نوح و زن لوط (زنان دو پیغمبر؛ تو نیز مانند ایشانی)
به همین سب عائشه در مقابله با عثمان بسیار تلاش می‌کرد و می‌گفت: ‌ای مردم این لباس رسول خدا است که هنوز کهنه نشده است ولی سنت وی را کهنه کردند؛ نعثل را بکشید که خدا او را بکشد!!!
عائشه به مکه رفت؛ وقتی حجش تمام شد و به نزدیکی مدینه رسید باخبر شد که عثمان را کشته‌اند؛ پرسید بعد از آن چه شد؟ گفتند: با علی بیعت کرده‌اند!!!
پس عائشه گفت: قسم به خدا عثمان را مظلومانه کشتند؛ من نیز به خدا قسم که خونخواه او هستم؛ و روزی از زندگی عثمان بهتر از تمام دنیا بود!!!

۲.۱.۲ - نفرین در مکه

ومنه حدیث عائشة اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا تعنی عثمان وهذا کان منها لما غاضبته وذهبت الی مکة
از همین موارد است کلام عائشه که می‌گفت: نعثل را بکشید خدا او را بکشد ومقصودش عثمان بود؛ و این زمانی بود که از دست عثمان خشمگین بود و به مکه رفته بود.

۲.۱.۳ - اعتراض حضرت علی

وکتب لعائشة رضی الله عنها اما بعد فانک قد خرجت من بیتک تزعمین انک تریدین الاصلاح بین المسلمین وطلبت بزعمک دم عثمان وانت بالامس تؤلبین علیه فتقولین فی ملا من اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم اقتلوا نعثلا فقد کفر قتله الله والیوم تطلبین بثاره فاتقی الله وارجعی الی بیتک واسبلی علیک سترک قبل ان یفضحک الله ولا حول ولا قوة الی بالله العلی العظیم

علی (علیه‌السّلام) به عائشه نامه نوشت که: تو از خانه بیرون آمده‌ای و گمان می‌کنی که قصد اصلاح بین مسلمانان را داری و گمان می‌کنی که طالب خون عثمان هستی؛ و تا دیروز مردم را بر ضد وی تحریک می‌کردی و در بین اصحاب رسول خدا ' می‌گفتی: نعثل را بکشید که کافر شده است خدا او را بکشد!!!
اما امروز آمده‌ای خونخواه وی شده ای؟
از خدا بترس و به خانه ات برگرد و حجاب خویش را در بر گیر قبل از آنکه خدا تو را رسوا سازد
ولا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم

۲.۱.۴ - عدم نهی از لعن عثمان

عده‌ای عثمان را در حضور عائشه لعنت می‌کردند اما وی ممانعت نشان نداد:
عن ابی‌سعید ان ناسا کانوا عند فسطاط عائشة فمر عثمان اذ ذاک بمکة قال ابوسعید: فما بقی احد منهم الا لعنه او سبّه غیری وکان فیهم رجل من اهل الکوفة فکان عثمان علی الکوفی اجرا منه علی غیره فقال یا کوفی اشتهی اقدم المدینة کانه یتهدده...

از ابوسعید روایت شده است که عده‌ای از مردم در کنار خیمه عائشه بودند که عثمان عبور کرد؛ هیچ کدام از ایشان به غیر از من نماند مگر آنکه عثمان را لعن یا سب کرد؛ یکی از اهل کوفه نیز در بین ایشان بود که عثمان در مقابل او جرات بیشتری داشت؛ پس گفت: ‌ای کوفی! دوست دارم به مدینه بیایی و با این جمله او را تهدید کرد!!!...

۲.۲ - معاویه و عمروعاص

وقد ذکر ابن‌جریر وغیره ان محمد بن ابیبکر نال من معاویة بن خدیج هذا ومن عمرو بن العاص ومن معاویة ومن عثمان بن عفان ایضا؛ فعند ذلک غضب معاویة بن خدیج فقدمه فقتله ثم جعله فی جیفة حمار فاحرقه بالنار فلما بلغ ذلک عائشة جزعت علیه جزعا شدیدا... وجعلت تدعو علی معاویة وعمرو بن العاص دبر الصلوات

ابن‌جریر و غیر او گفته‌اند که محمد بن ابیبکر به معاویه بن خدیج و عمروعاص و معاویه بن ابی‌سفیان و عثمان بن عفان فحش داد؛ در این هنگام معاویه بن خدیج خشمگین شده و او را جلو‌انداخت و کشت و سپس بدن او را در لاشه الاغی‌ انداخت و آتش زد.
وقتی این خبر به عائشه رسید بسیار‌ اندوهگین شده و... بعد از هر نمازی معاویه و عمرو بن عاص را نفرین می‌کرد.

۲.۲.۱ - مدارک این واقعه

هیثمی در مجمع الزوائد در مورد این روایت می‌گوید:
رواه الطبرانی مطولا ومختصرا باسانید منها ما وافق احمد ورجاله ثقات
این روایت را طبرانی به صورت مختصر و مفصل با چند سند نقل کرده است که بعضی از سندهای آن با سند احمد بن حنبل یکی است و راویان آن ثقه هستند.

۲.۲.۲ - نفرین مخصوص عمروعاص

اخبرنا ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن یحیی ومحمد بن محمد بن یعقوب الحافظ قالا ثنا محمد بن اسحاق الثقفی ثنا قتیبة بن سعید ثنا جریر عن الاعمش عن ابی‌وائل عن مسروق قال قالت لی عائشة رضی الله عنها انی رایتنی علی تل وحولی بقر تنحر فقلت لها لئن صدقت رؤیاک لتکونن حولک ملحمة قالت اعوذ بالله من شرک بئس ما قلت فقلت لها فلعله ان کان امرا سیسوءک فقالت والله لئن اخر من السماء احب الی من ان افعل ذلک فلما کان بعد ذکر عندها ان علیا رضی الله عنه قتل ذا الثدیة فقالت لی اذا انت قدمت الکوفة فاکتب لی ناسا ممن شهد ذلک ممن تعرف من اهل البلد فلما قدمت وجدت الناس اشیاعا فکتبت لها من کل شیع عشرة ممن شهد ذلک قال فاتیتها بشهادتهم فقالت لعن الله عمرو بن العاص فانه زعم لی انه قتله بمصر هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه

از مسروق روایت شده است که عائشه روزی به من گفت: در خواب دیده‌ام که بر روی بلندی ایستاده‌ام و در اطراف من گاوهای زیادی قربانی می‌کنند!
به او گفتم اگر خواب تو درست باشد، اطراف تو مردم زیادی قربانی خواهند شد!
عائشه گفت: به خدا از شر تو پناه می‌برم، چه بد سخنی گفتی!
به او گفتم: شاید ماجرایی می‌خواهد اتفاق افتد که تو از آن ناخشنودی؟
در پاسخ گفت: اگر از آسمان به زمین بیفتم، برای من دوست داشتنی تر از این است که چنین کاری بکنم!
مدتی گذشت، و در کنار او سخن از این شد که علی ذوالثدیه (رئیس خوارج) را کشته است؛ عائشه به من گفت وقتی به کوفه رفتی برای من نام کسانی را که شاهد این مطلب بوده‌اند، از مشاهیر کوفه ذکر کن.
وقتی به کوفه رفتم، مردم را چند گروه یافتم؛ به همین سبب برای عائشه از مشاهیر هر گروه، ده نفر از کسانی که شاهد این مطلب بوده‌اند را نوشتم و شهادت آنان را به نزد عائشه آوردم.
عائشه گفت: خدا عمرو بن العاص را لعنت کند! زیرا او چنین به من القا کرده بود که ذوالثدیه را در مصر کشته است!
این روایت صحیح است و طبق شرط بخاری و مسلم ولی آن را در صحیحین ذکر نکرده‌اند!

۲.۲.۲.۱ - روایت ذهبی

همین روایت را ذهبی با کمی اختلاف به صورتی که مقصود لعن، مشخص نشود، نقل کرده است:
... فکتبت لها من کل شیعة عشرة فاتیتها بشهادتهم فقالت لعن الله عمرا فانه زعم انه قتله بمصر

۲.۲.۲.۲ - روایت ابن ابی‌الحدید

ابن ابی‌الحدید نیز این روایت را با بیان علت دروغگویی عمروبن العاص مطرح می‌کند:
وفی کتاب صفین ایضاً للمدائنی عن مسروق، ان عائشة قالت له لما عرفت ان علیاً (علیه‌السّلام) قتل ذا الثدیة: لعن الله عمرو بن العاص فانه کتب الی یخبرنی انه قتله بالاسکندریة، الا انه لیس یمنعنی ما فی نفسی ان اقول ما سمعته من رسول الله صلی الله علیه وسلم، یقول: ' یقتله خیر امتی من بعدی '.
در کتاب صفین مدائنی از مسروق روایت شده است که گفت: وقتی عائشه خبردار شد که علی ذوالثدیه را کشته است، به من گفت: خدا عمرو بن العاص را لعنت کند؛ زیرا او به من نامه نوشت و خبر داد که خود او ذوالثدیه را در اسکندریه کشته است!
آگاه باش که آنچه در دل من (از علی است) مانع آن نمی‌شود که آنچه را از رسول خدا ' شنیدم بگویم؛ آن حضرت می‌فرمود: «بهترین فرد امت بعد از من ذوالثدیه را می‌کشد»

۲.۳ - محمد بن ابیبکر

بخاری در تاریخ خویش چنین روایت می‌کند که:
حدثنا موسی ثنا حزم قال سمعت مسلم بن مخراق ابا سوادة قال سمعت طلق بن خشاف قال اتیت عائشة قلت فیم قتل امیرالمؤمنین قالت قتل مظلوما لعن الله قتلته اباد الله بن ابیبکر وساق الی اعین بنی تمیم هوانا واهراق دم ابنی بدیل علی ضلالة وساق الله الی الاشتر کذا قال طلق لا والله ان بقی من القوم رجل الا اصابته دعوتها اخذ بن ابیبکر فاقید ودخل علی اعین بنی تمیم رجل فقتله وخرج ابنا بدیل فی بعض تلک الفتن فقتلا وخرج الاشتر الی الشام فاتی بشربة فقتلته
به نزد عائشه رفتم و گفتم: امیرالمومنین (عثمان) به خاطر چه کشته شد؟
گفت: او مظلومانه کشته شد؛ خدا قاتلینش را لعنت کند؛ خدا فرزند ابوبکر را نابود کند؛ خدا برای اعین بنی تمیم ذلت بفرستد؛ خدا خون دو فرزند بدیل را بر گمراهی بریزد! خدا مالک اشتر را چنین و چنان کند!
راوی روایت می‌گوید: قسم به خدا هیچ کدام از این افراد نبود مگر اینکه نفرین عائشه دامنگیر او شد؛ نفرینش محمد بن ابیبکر را گرفت؛ و او را قصاص کردند! شخصی به نزد اعین بنی تمیم رفته و او را کشت؛ دو فرزند بدیل نیز در یکی از فتنه‌ها کشته شدند؛ مالک اشتر نیز به شام رفت و با شربتی مسموم کشته شد!
همین روایت با کمی اختلاف در مضمون در منابع دیگر آمده است.


مدارک دیگری هم برای جواز لعن صحابه در منابع اهل‌سنت وجود دارد مانند لعن کردن خالد بن ولید توسط عمار یاسر.
[۴۸] الثعالبي، ابو‌زيد، تفسیر الثعالبی، ج۳، ص۳۳۵.




۱. أحمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۴۱، ص۳۲۲، ش۲۴۸۲۰.    
۲. أبو عبدالله البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل، صحیح البخاری، ج۳، ص۵۱۶، کتاب الهبة بَاب من اَهْدَی الی صَاحِبِهِ وَتَحَرَّی بَعْضَ نِسَائِهِ دُونَ بَعْضٍ    
۳. أبوالحسن القشیری النیسابوری، مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۹۱، ش۲۴۴۲، کتاب فضائل الصحابه باب فی فضل عائشه    
۴. السجستانی، أبو داود، سنن ابی‌داود، ج۷، ص۲۵۹، ش۴۸۹۸.    
۵. سیف بن عمر الضبی، الفتنة ووقعة الجمل، ج۱، ص۱۱۵.    
۶. الدِّینَوری، ابن‌قتیبة، الامامة والسیاسة، ج۱، ص۶۶.    
۷. الطبری، ابن جریر، تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۲.    
۸. ابن الأثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۰۶    .
۹. ابن‌ عبری، غریغوریوس‌ بن‌ ها‌رون‌، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۵۵.
۱۰. ابن الطقطقي، محمد بن علي بن طباطبا (المتوفى: ۷۰۹هـ)، الفخری فی الآداب السلطانیة، ج۱، ص۲۹.
۱۱. ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید، شرح نهج‌البلاغة، ج۶، ص۱۳۱.    
۱۲. الرازی، فخر الدین، المحصول، ج۴، ص۳۴۳.    
۱۳. ابن الأثیر، مجدالدین، النهایة فی غریب الاثر، ج۵، ص۸۰.    
۱۴. ابن‌منظور، محمد بن ‌مکرم، لسان العرب، ج۱۱، ص۶۷۰.    
۱۵. زبیدی واسطی، مرتضی، تاج العروس، ج۳۱، ص۱۴.    
۱۶. ابوحامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد بن ابی‌الحدید المدائنی الوفاة:۶۵۵ ه، شرح نهج البلاغة، ج۶، ص۲۱۷.    
۱۷. أبوالفرج الحلبی الشافعی، السیرة الحلبیة، ج۳، ص۴۰۲.    
۱۸. أبوبکر بن أبی‌شیبة، عبد الله بن محمد بن إبراهیم بن عثمان بن خواستی العبسی (المتوفی:۲۳۵ه)، مصنف ابن‌ابی‌شیبة، ج۶، ص۱۹۶، ش۳۰۶۲۸.    
۱۹. أبوبکر بن أبی‌شیبة، عبد الله بن محمد بن إبراهیم بن عثمان بن خواستی العبسی (المتوفی:۲۳۵ه)، مصنف ابن‌ابی‌شیبة، ج۷، ص۵۱۸، ش۳۷۶۸۴.    
۲۰. محمد بن سعد بن منیع ابوعبدالله البصری الزهری الوفاة:۲۳۰، الطبقات الکبری، ج۸، ص۸۰، دار النشر:دار صادر، بیروت.    
۲۱. الرازی، فخر الدین، المحصول، ج۴، ص۳۴۳.    
۲۲. ابن‌الأثیر، مجدالدین، النهایة فی غریب الاثر، ج۵، ص۸۰.    
۲۳. ابن‌منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۱، ص۶۷۰.    
۲۴. الزبیدی، مرتضی، تاج العروس، ج۳۱، ص۱۴.    
۲۵. أبو الفرج الحلبی الشافعی، السیرة الحلبیة، ج۳، ص۴۰۲.    
۲۶. أبوبکر بن أبی‌شیبة، عبد الله بن محمد بن إبراهیم بن عثمان بن خواستی العبسی (المتوفی:۲۳۵ه)، مصنف ابن‌ابی‌شیبة، ج۶، ص۱۹۶، ش۳۰۶۲۸.    
۲۷. أبوبکر بن أبی‌شیبة، عبد الله بن محمد بن إبراهیم بن عثمان بن خواستی العبسی (المتوفی:۲۳۵ه)، مصنف ابن‌ابی‌شیبة، ج۷، ص۵۱۸، ش۳۷۶۸۴.    
۲۸. ابی‌الفداء اسماعیل بن کثیر الدمشقی المتوفی سنة ۷۷۴ ه‌، البدایة والنهایة، ج۷، ص۳۴۹.    
۲۹. ابن ‌جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ج۵، ص۱۵۱.    
۳۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۳۲.    
۳۱. هیثمی، احمد بن حجر، مجمع الزوائد، ج۹، ص۲۹۴.    
۳۲. محمد بن عبدالله ابوعبدالله الحاکم النیسابوری الوفاة:۴۰۵ ه، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۱۴، ش۶۷۴۴، دار النشر:دار الکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۱۱ه، ۱۹۹۰م، الطبعة:الاولی، تحقیق:مصطفی عبدالقادر عطا.    
۳۳. محمد بن احمد بن عثمان بن قایماز الذهبی ابوعبدالله الوفاة:۷۴۸، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۴۶۶، دار النشر:مؤسسة الرسالة - بیروت - ۱۴۱۳، الطبعة:التاسعة، تحقیق:شعیب الارناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی.    
۳۴. ابوحامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد بن ابی‌الحدید المدائنی الوفاة:۶۵۵ ه، شرح نهج البلاغة، ج۲، ص۲۶۸، دار النشر:دار الکتب العلمیة - بیروت، لبنان - ۱۴۱۸ه - ۱۹۹۸م، الطبعة:الاولی، تحقیق:محمد عبد الکریم النمری    
۳۵. محمد بن ابراهیم بن اسماعیل ابوعبدالله البخاری الجعفی الوفاة:۲۵۶، التاریخ الصغیر (الاوسط)، ج۱، ص۱۲۱.    
۳۶. ابوزید عمر بن شبة النمیری البصری الوفاة:۲۶۲ه، اخبار المدینة (تاریخ المدینة المنورة)، ج۴، ص۱۲۴۴، ش۲۲۰۱۱.    
۳۷. الاندلسی، احمد بن محمد بن عبد ربه الوفاة:۳۲۸ه، العقد الفرید، ج۵، ص۴۶.    
۳۸. ابوالقاسم الطبرانی، سلیمان بن احمد بن ایوب، الوفاة:۳۶۰، المعجم الکبیر، ج۱، ص۸۸، ش۱۳۳، دار النشر:مکتبة الزهراء - الموصل، ۱۴۰۴ - ۱۹۸۳، الطبعة:الثانیة، تحقیق:حمدی بن عبدالمجید السلفی.    
۳۹. ابونعیم الاصبهانی الوفاة:۴۳۰ ه، الامامة والرد علی الرافضة، ج۱، ص۳۳۰، ش۴۱ - ۱۴۱، دار النشر:مکتبة العلوم والحکم - المدینة المنورة، السعودیة - ۱۴۱۵ه - ۱۹۹۴م، الطبعة:الثالثة، تحقیق:د. علی بن محمد بن ناصر الفقیهی.    
۴۰. مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج۱، ص۲۳۷.    
۴۱. طبری، محمد بن جریر، تفسیر الطبری، ج۸، ص۴۹۸.    
۴۲. ابن ابی‌حاتم رازی، محمد بن ابی‌حاتم، تفسیر ابن‌ابی‌حاتم، ج۳، ص۲۸۸، ش۵۵۳۱.    
۴۳. ابن ابی‌حاتم رازی، محمد بن ابی‌حاتم، تفسیر ابن‌ابی‌حاتم، ج۳، ص۲۸۹، ش۵۵۴۰.    
۴۴. الثعلبی، تفسیر الثعلبی، ج۳، ص۳۳۴-۳۳۵.    
۴۵. ابن‌عطیة الأندلسی، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج۲، ص۷۱.    
۴۶. أبوحیّان الأندلسی، تفسیر البحر المحیط، ج۳، ص۲۹۰.    
۴۷. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن‌کثیر، ج۱، ص۵۳۰.    
۴۸. الثعالبي، ابو‌زيد، تفسیر الثعالبی، ج۳، ص۳۳۵.
۴۹. السیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۳.    
۵۰. الألوسی، شهاب‌الدین، روح المعانی، ج۵، ص۶۵.    
۵۱. شرح مشکل الاثار طحاوی، ج۸، ص۲۷۱، بَابٌ بَیَانُ مُشْکِلِ ما رُوِیَ عن رسول اللهِ، صلی الله علیه وسلم فِیمَا کان من عَمَّارِ بن یَاسِرٍ وَمِنْ خَالِدِ بن الْوَلِیدِ.    
۵۲. المعجم الکبیر طبرانی، ج۴، ص۱۱۲، ش۳۸۳۰ تا ۳۸۳۴ باب مَالِکُ بن الْحَارِثِ بن الاَشْتَرِ عن خَالِدِ بن الْوَلِیدِ.    
۵۳. أبوداود الطیالسی، مسند الطیالسی، ج۲، ص۴۷۳، ش۱۲۵۲ باب احادیث خالد بن الولید رضی الله عنه.    
۵۴. العجاب فی بیان الاسباب، ج۲، ص۸۹۶-۸۹۷.    
۵۵. جامع الاحادیث سیوطی، ج۲۳، ص۲۳۲، ش۲۵۹۱۰.    
۵۶. جامع الاحادیث سیوطی، ج۳۴، ص۴۲۷، ش۳۷۶۳۶.    
۵۷. متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنز العمال، ج۱۳، ص۲۲۸، ش۳۷۳۸۸ تا ۳۷۳۹۱.    
۵۸. نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیرة الحلبیة، ج۲، ص۱۰۱.    
۵۹. بخاری، محمد بن اسماعیل، التاریخ الکبیر بخاری، ج۳، ص۱۳۶، ش۴۶۱.    
۶۰. ابو‌عبدالرحمان نسائی، احمد بن شعیب، فضائل الصحابة، ج۱، ص۴۹، ش۱۶۴.    
۶۱. ابو‌عبدالرحمان نسائی، احمد بن شعیب، فضائل الصحابة، ص۵۰، ش۱۶۶-۱۶۷، عمار بن یاسر.    
۶۲. ابو‌عبدالرحمان نسائی، احمد بن شعیب، سنن النسائی الکبری، ج۷، ص۳۵۶-۳۵۷، ش۸۲۱۱ و ۸۲۱۳.    
۶۳. محمد بن عبدالله ابوعبدالله الحاکم النیسابوری الوفاة:۴۰۵ ه، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۴۳۹، ش۵۶۶۷.    
۶۴. محمد بن عبدالله ابوعبدالله الحاکم النیسابوری الوفاة:۴۰۵ ه، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۴۴۰، ش۵۶۷۳.    
۶۵. محمد بن عبدالله ابوعبدالله الحاکم النیسابوری الوفاة:۴۰۵ ه، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۴۴۱، ش۵۶۷۵.    



موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «آیا عائشه، صحابه را لعن و سبّ کرده است؟»    






جعبه ابزار