در دلالت التزامی معنای اصلی (موضوع له) را ملزوم و معنای خارجی تطفلی را لازم و علاقه و رابطه بین معنای اصلی و معنای خارجی تطفلی را ملازمه یا لزوم خوانند. لزوم و ملازمه بین دو چیز، یا بدیهی است و یا نظری و کسبی. لزوم، در مبحث قضایای شرطیه متصله هم کاربرد دارد. در قضیه شرطیه متصله که تالی در پی مقدم میآید، لازم شدن نسبتی از نسبت دیگر را لزوم گویند که همان جهت قضیه شرطیه متصله میباشد.
محقق طوسی در اساس الاقتباس میگوید: لزوم آن است که مصاحبت را سببی مقتضی باشد که با وجود آن سبب، مصاحبت لازم باشد، مثلاً مقدم، علت تالی یا معلولِ مساوی او باشد یا معلول علتش باشد که از او منفک نشود یا مشروطی باشد که تالی، شرط او باشد یا بین آنها علاقه تضایف باشد مثل طلوع آفتاب و وجود روز، یا احتراق مماست آتش، یا حصول احراق با بودن دود، یا حصول علم و وجود حیات، یا وجود ابوّت و وجود بنوّت.
لزوم خارجی عبارت است از: ملازمه بین تحقق خارجی یک شئ با تحقق شئ دیگر، مانند ملازمه بین وجود روز و طلوع خورشید، و مثل ملازمه میان وجود خارجی آتش و سوزاندن.
لزومذهنی بیانگر ملازمه بین دو مفهوم در عالم ذهن است، به گونهای که بین تصور یک چیز و تصور چیز دیگر ملازمه باشد. در لزومذهنیعرفی، منشا ملازمه و پیوستگی دو مفهوم (ملزوم و لازم)، امر عرفی است، مانند ملازمهذهنی میان حاتم طایی با مفهوم جود و بخشندگی. اما در لزومذهنی عقلی، منشا ملازمه، عقل است، مانند: بینائی که لازمذهنی عقلی کوری است، چون کوری یعنی فاقد بینائی بودن.