لا تَقْفُ (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
لاتَقْفُ:(وَ لا تَقْفُ مَا لَيْسَ) «لاتَقْفُ» از مادّه «
قَفْو» (بر وزن عفو)
به معناى دنبالهروى از چيزى است،
و مىدانيم دنباله روى از غير
علم، مفهوم وسيعى دارد كه همه نوع آن را شامل مىشود.
(وَ لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ أُولئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولًا) (از آنچه
به آن آگاهى ندارى، پيروى مكن؛ چرا كه گوش و چشم و دل، همه مسؤولند.)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: بنا
به قرائت معروف: لا تقف (
به سكون قاف و ضمه فاء) از ماده قفا- يقفو- قفوا و
به معناى متابعت است، قافيه شعر را هم از اين جهت قافيه مىگويند كه آخر هر مصراع با آخر مصراعهاى قبل از خودش متابعت مىكند.
و بنا
به قرائت غير معروف كه لا تقف (با ضمه قاف و سكون فاء) قرائت كردهاند از ماده قاف گرفتهاند كه
به همان معناى متابعت است، و لذا از بعضى اهل
لغت نقل شده كه گفتهاند: ماده دومى از ماده اولى قلب شده، مانند
لغت جبذ كه از ماده جذب قلب شده و هر دو
به يك معنا است، و لذا
علم قيافهشناسى را از اين نظر قيافه گفتهاند كه دنبال جاى پا را گرفته و
به مقصود راهنمايى مىشود.
(دیدگاه
شیخ طبرسی در
مجمع البیان:
)
•
مکارم شیرازی، ناصر، لغات در تفسیر نمونه، بر گرفته از مقاله «لاتَقْفُ»، ص۴۷۶.