قوم جت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جَت (جات)، قوم بزرگ
هندی. این قوم قدیمی در شمال غربی
شبه قاره هند، در پنجاب (
هند و
پاکستان)، راجپوتانا، صحرای هندوستان (ایالت راجستان
هند)، دره رودخانه سند و ایالت سند و بلوچستان ساکن هستند.
گروههای بزرگی از این قوم، در شرق و جنوب
افغانستان و
سیستان و بلوچستان ایران سکونت دارند.
نام جَت به صورتهای جات، جِت، جات، زُطّ، جَتّه و جَتّان آمده است.
قوم جت ظاهراً منشأ سکائی دارد.
به نوشته بالفور،
جغرافی نویسان معروف باستان نظیر استرابون، بطلمیوس و پلینیوس از این قوم با اسامی زانتی، زوتی و جَتی یاد کرده اند.
بالفور همچنین احتمال داده است که اقوام جت و داهه قوم واحدی بودهاند که از ماساژتها جدا شده اند.
جتهای پنجاب عقیده داشتند که اجدادشان در قرون بسیار دور از آسیای میانه
مهاجرت کرده اند،
این عقیده با نظریه بالفور
مبنی بر اینکه سرزمین مادری جتها در کنار جیحون قرار داشت، مطابقت دارد. شواهد موجود حاکی از آن است که قوم جت مردم یکدستی نبودند و از دوران باستان تا قرون اخیر با اقوام گوناگون اختلاط داشته اند. مناسبات جتها با میدها
و پیوندهای طولانی آنان با گوجر ها (گاودارها)، بلوچها و افغانها،
در پیدایش و گسترش قوم جت مؤثر بوده است. آنچه این نظر را تقویت میکند، تفاوتهای فراوان میان اشراف و عامه جت و روایات چندگانه در باره منشأ پیدایش آنهاست. طبقه ممتاز جتهای پنجابی که راجپوتان رتهور نامیده میشدند، مردمی ورزیده، تنومند،
زیبا و دلیر توصیف شده اند.
مردان راجپوت آن دسته از فرزندان خود را که مادرانشان از عامه طبقات پایین و خدمتگزاران طبقاتِ بالا (سودراها)
بودند، جت خطاب میکردند.
جتهای گجرات که در زمان جلال الدین اکبرشاه (۹۶۳ـ ۱۰۱۴) مالک بخش اعظم این ناحیه بودند، خود را از نسل مردی به نام دهودی میدانستند که همراه سلطان محمود غزنوی به گجرات آمده بود.
جتها زمانی از اشراف زمیندار
هند به شمار میآمدند، اما پس از غلبه اقوام و قبایل دیگر، جایگاه خود را از دست دادند.
آنها اغلب کشاورزند و به گفته پاتینجر
جت به معنای برزگر است.
دامداری نیز از مشاغل قدیمی آنهاست.
شغل عمده جتهای ناحیه سند، شترداری بود.
جتها عموماً پیرو
مذاهب هندو،
اسلام و سیخ/ سیک هستند که سیخها و هندوها پس از تقسیم شبه قاره به دو کشور
هند و پاکستان، از پنجاب غربی (پاکستان) به پنجاب شرقی (
هند) مهاجرت کرده اند.
جتها که نخستین مورخان
مسلمان از آنان با نام زُطّ (معرّبِ جَتّ)
یاد کرده اند، از دوران
ساسانیان در بعضی سواحل و جزایر شمالی و جنوبی
خلیج فارس حضور داشتند.
اَعراب در
قرن اول اسلامی زطها را میشناختند.
دلایل
مهاجرت این مردم به نواحی جنوبی ایران، با وجود توجیهاتی که بعضی مورخان قدیم آورده اند، همچنان نامعلوم است. بعضی از اینان تا کوهپایه های حومه رامهرمز در شرق
خوزستان پیش رفتند و در ناحیه ای که به نام آنان زط خوانده شد، ساکن شدند.
با نخستین پیروزیهای
اعراب مسلمان در
اهواز، زطهای خوزستان، همراه گروههایی دیگر از بومیان اسیر شدند. خلیفه دوم همگی آنان را به شرط پرداخت خراج، آزاد کرد
گروههایی از آنان، پس از آگاهی از پیوستن اَسواران ایرانی به مسلمانان که از قبیله
بنی تمیم بودند، به طایفه بنوحنظه از طوایفِ تمیمی برای یاری رساندن در
جنگ پیوستند.
ابوسالمه زطی که به درستکاری شهرت داشت، در سال ۳۵، سرکرده نگهبانان
بیت المال بصره بود و پس از
قتل خلیفه سوم، از تحویل بیت المال به
طلحه و
زبیر خودداری کرد. با این حال از تسلیم بیت المال به عثمان بن حُنیف انصاری، والی
امیرمؤمنان علیهالسلام، هم سرپیچی کرد و در جنگ با
عبداللّه بن زبیر کشته شد.
جنگجویان زط در تصرف نواحی داخلی
ایران شرکت داشتند و همراه عبداللّه بن عامر (متوفی ۵۹) تا خراسان پیش رفتند.
معاویه در سال ۵۰، و سپس
ولیدبن عبدالملک در ۸۶، گروههایی از زطها را به سواحل
شام و انطاکیه فرستادند.
گویا عبدالرحمان اوزاعی (۸۸ ـ۱۵۷)،
فقیه نامور ناحیه شامات و پیشوای یکی از اولین
مذاهب فقهی، از همین مردم بوده است.
زطهای خوزستان و
عراق در ۸۲ به شورش عبدالرحمان بن محمدبن اشعث پیوستند و
حجاج بن یوسف پس از پیروزی بر ابن اشعث، تمام امتیازات زطها را که با پیوستن به طوایف بنی تمیم به دست آورده بودند، لغو کرد.
حجاج چند سال پس از این شورشها، بُدیل بن طَهْفه بَجَلی را روانه سند کرد که در جنگ با قوم جت کشته شد.
پس از او
محمدبن قاسم ثقفی، عموزاده حجاج، به سند رفت و پس از جنگهای متعدد در فاصله سالهای ۹۲ تا ۹۶ و پیروزی بر قوم جت، سرزمین سند را
فتح کرد و گروههایی از جتها را به عراق فرستاد.
وی همچنین برای تنبیه و مجازات جتهای شورشی که همچنان پایبند
مذهب قدیم خود بودند، همان مرتبه اجتماعی نازلی را که شاهان قدیم سند برای آنان تعیین کرده بودند، برای ایشان باقی گذاشت.
جتها در فاصله سالهای ۱۶۰ و ۱۶۴ علیه مسلمانان شوریدند و سرانجام مغلوب لیث بن طُرَیْف شدند.
زطهای عراق و خوزستان نیز در اوایل
خلافت هارون الرشید یکی از بطایح (شوره زارهای) میان بصره و
بغداد را در اختیار خود گرفتند و به راهزنی پرداختند. آنان، پس از الحاق تدریجی گروههای بردگان فراری، تدریجاً دامنه غارتگریهای خود را گسترش دادند و در سالهای آخر خلافت
مأمون راههای آبی میان بصره و بغداد را قطع کردند. معتصم عباسی (حک: ۲۱۸ـ۲۲۷)، در ۲۱۹، عُجَیْف بن عَنْبَسه خراسانی را به جنگ آنان فرستاد. او در
ذیحجه همان سال زطیان را در هم شکست و هزاران تن از آنان را در عاشورای ۲۲۰ به
بغداد آورد. به دستور معتصم گروهی را به خانقین و اغلب آنان را به عینِ زَرْبِه در مرزهای روم فرستادند. رومیان در ۲۴۱ عین زربه را اشغال کردند و تمام زطیان را به اسارت گرفتند.
ظاهراً داستانهای زطیان در آن روزگار، بخشی از فرهنگ شفاهی
عرب شده بود.
در اواخر
قرن چهارم هجری، هنگام درگیری ابونصرشاه فیروز با بهاءالدوله بویی، زطها را بخشی از لشکریان ابونصرشاه ذکر کرده اند.
پس از آن منابع از آنان یادی نکرده اند.
بعضی جتها خود را از نسل
محمدبن هارون مکرانی میدانند که در سال ۸۲، پس از
فتح مکران به دست محمدبن قاسم، از آنجا گریخته و به سند رفت.
جتهای سند در ۴۱۷، هنگام بازگشت
محمود غزنوی از فتح سومنات، آسیبهای فراوانی به لشکریانش وارد آوردند. او نیز در ۴۱۸، با صدها قایق جنگی از طریق رودخانه سند به سرزمین آنها رفت و علی رغم پایداری جتها، بر آنان پیروز شد و با اسیران بسیار به غزنین بازگشت.
در ۴۲۵، احمد یِنالْتْکین حاکم غزنوی سند، بر ضد
سلطان مسعود شورید. جتهای سند به امید دریافت پاداش در جنگ علیه مسعود شرکت جستند و سرانجام ینالتکین را کشتند.
از قرن پنجم تا قرن هفتم هجری، ذکر اقوام جت، تنها در بعضی تواریخ عمومی نظیر
مجمل التواریخ و القصص آمده است. در زمان غلامشاهیان دهلی (۶۰۲ـ۹۶۲)، معروف به ملوک شمسی، گروههایی از مردم جت به خدمت آنان در آمدند.
قلمرو جتهای اطراف دهلی، در سالهای ۸۰۰ و ۸۰۱ به اشغال قوای امیرتیمور در آمد و خسارتهای فراوانی به آنان وارد شد.
جتهای ناحیه مولتان پنجاب در قرن نهم و دهم، اتباع
دولت لَنْگائیان (۸۴۷ـ۹۳۲) بودند و در آخرین لشکرکشی نافرجام محمود لنگائی (۹۰۸ـ۹۳۰) علیه حسن شاه ارغون (۹۲۸ـ ۹۶۲)، شرکت داشتند.
جتها پس از یک قرن هم زیستی با
دولت بابری
هند، از آغازحکومت شاه جهان (۱۰۳۷ـ ۱۰۶۸) به بعد شورشهایی برپا کردند که به تناوب تا نابودی بابریان ادامه داشت. این شورشها که با سخت گیریهای مذهبی اورنگ زیب (۱۰۶۸ـ۱۱۱۸) علیه غیرمسلمانان شدت گرفته بود، پس از
مرگ او به تشکیل امارتهای مستقل جتها و جدایی قلمرو آنان از
دولت بابری
هندوستان منجر شد.
جتهای
شهر مقدّس متهرا (متهورا) از شهرهای ایالت اوتارپِرادِش (در شمال آگره)، در ۱۰۴۷، حاکم ناحیه، مرشدقلی خان فوج دار، را کشتند و خود مغلوب قوای شاه جهان شدند.
آنان در ۱۰۷۹ به رهبری گوکله تلپتی علیه اورنگ زیب شوریدند.
در ۱۰۹۷ خان جهان کوکلتاش (متوفی ۱۰۹۹) مأمور سرکوبیِ شورش جتها در اکبرآباد (آگره) شد.
چورامِنْ، سرکرده جتهای بهرتپور (از شهرهای راجستان)، از گرفتاریهای اورنگ زیب در جنگهای دکن سود جست و به غارتگری پرداخت و پس از فوت پادشاه کهنسال
هند، عملاً
حاکم مستقل بهرتپور، فتح پور و اکبرآباد شد.
سیوراج مل (سورجْمَل)، حاکم مقتدر و با تدبیر و ثروتمند جتها، سالهای طولانی به جنگ با
دولت هند، مراتهه (ماراتاها)، سیخها و احمدشاه ابدالی پادشاه
افغانستان مشغول بود. در ۱۱۷۴ سرکردگان مراتهه برای جنگ با احمدشاه ابدالی از سیوراج مل یاری خواستند، ولی او به سبب خودداری آنان از پذیرش توصیه های جنگی وی، از شرکت در جنگ معروف پانی پت خودداری ورزید و پس از غارت دهلی به قلمرو خود بازگشت. وی پس از خروج احمدشاه ابدالی از هندوستان، نواحی اطراف از جمله آگره را اشغال و عمال احمدشاه و
دولت دهلی را اخراج نمود، ولی سرانجام به دست گروهی از سربازان شکست خورده دهلی کشته شد و فرزندش جواهرمل به جایش نشست.
درگیریهای مشترکِ جتها و سیخها و مراتهه با
دولت ابدالی، پس از مرگ سیوراج مل همچنان ادامه یافت.
جتها چندین بار شهر اکبرآباد را تصرف و غارت کردند، ولی سرانجام به دنبال یک جنگ طولانی با نجف خان (متوفی ۱۱۹۶)، وکیل السلطنه ایرانی تبارِ شاه عالم دوم (حک: ۱۱۷۳ـ۱۲۰۲)، مغلوب شده و به نواحی دور دست گریختند. جنگ میان جتها و سرکردگان
دولت هند، نظیر محمدبیگ و اسماعیل بیگ همدانی تا سالهای اول قرن سیزدهم ادامه یافت.
جتها و بلوچهای سند، در ۱۱۷۰، علیه محمد مرادیاب خان کلهوری، حاکم موروثی سند، شوریدند و به جای او میان غلامشاه خان کلهوری را به
حکومت نشاندند.
رنجیت سینگ (۱۱۹۴ـ ۱۲۵۵)، پادشاه معروف پنجاب و کشمیر که از قوم جت بود، توانست حکومتی مستقل از سیخها تشکیل دهد.
جتها پس از نفوذ
استعمار انگلیس در
شبه قاره هند، مزاحمت چندانی ایجاد نکردند و حتی در شورش بزرگ سالهای ۱۲۷۳ـ۱۲۷۴ نیز شرکت نداشتند. به پاداش این رفتار، بخشی از اراضی مصادره شده راجپوتها و مسلمانانِ شورشی، نصیب مالکان جت شد.
زمینداران بزرگ جت، مانند مالکان سیخ و
مسلمان از متحدان
دولت انگلیس در پنجاب بودند و عاملی برای تضعیف قدرت عمومی استقلال طلبان
هند به شمار میآمدند
پنجاب). جتهای غیرمسلمان پنجاب و به ویژه جتهای سیخ، در حوادث خونین ناشی از تقسیم شبه قاره
هند به دو کشور
هند و پاکستان و کشتارهای نواحی فیروزپور و اَمِرْتیار، قساوتهای زیادی از خود نشان دادند.
روند گسترش
اسلام در میانِ جتها مبهم و ناروشن است. آنگونه که از ظواهر امر پیداست، با وجود
حکومت مسلمانان در سند و تأثیر دعوت
عمربن عبدالعزیز، خلیفه خوشنام اموی، از مردم سند برای گرویدن آنها به اسلام،
قاطبه مردم جت تا قرون بعد همچنان پیرو
دین قدیم خود بودند. تحمیل دوباره ترتیبات اجتماعی قدیم بر قوم جت، دریافت جزیه از آنان توسط عمران بن موسی برمکی، حاکم سند در سالهای ۲۲۱ تا ۲۲۶،
و اطلاق عنوان
کافر بر این مردم، از سوی ابوالفضل بیهقی
حاکی از دوام و رواج
مذهب قدیم در میان آنان است. زمان قطعی نفوذ اسلام در میان جتها روشن نیست، اما احتمالاً نفوذ شیخ فریدالدینِ گنج شکر پاک پَتَنی،
صوفی معروف فرقه چَشتیه،
و نیز کوششهای سیدجلال الدین حسینِ بُخاری و نوه اش سیداحمد کبیر، مشهور به مخدوم جهانیان، از عوامل توسعه اسلام در میان جتها بوده است.
عامل دیگر گرایش جتها به اسلام، پیروزیهای
دولت بابری
هند است. بعضی از مردم جت به واسطه مناسبات نزدیکی که با امپراتوران
هند داشتند، به صورت گروهی به
دین اسلام در آمدند.
مذهب
شیعه امامیه نیز پیروانی میان آنان دارد. جَتهای ناحیه دِیْرِه اسماعیل خان در پاکستان پیرو مذهب شیعه هستند.
مذهب سیخ که مقارن استقرار
دولت بابری پدید آمد، جمع کثیری از جتها را به ویژه در پنجاب به خود جلب کرد.
طبق سرشماری ۱۹۰۱ در پنجاب، حدود ۴۸% از جتها پیرو مذهب هندو، ۲۰% پیرو مذهب سیخ و ۳۲% پیرو اسلام بودند.
زبان جت در واقع لهجه محلی به نام جَتْکی است.
از میان مردم جت افراد برجسته و مشهوری برخاستهاند از جمله
ابوحنیفه نعمان بن ثابت کوفی زوطی (متوفی ۱۵۰)، مؤسس
مذهب حنفی، شبلی نعمانی، محمد ظفراللّه خان،
قاضی پاکستانی
و رَنجیت سینگ محقق و پادشاه پنجاب.
(۱۵) آفتاب اصغر، تاریخ نویسی فارسی در
هند و پاکستان، لاهور ۱۳۶۴ ش؛
(۱۶) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ؛
(۱۷) ابن حوقل، صوره الارض؛
(۱۸) ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون؛
(۱۹) برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ج ۱، ترجمه جواد فلاطوری، تهران ۱۳۶۴ ش؛
(۲۰) عبدالقادر باش اعیان عباسی، موسوعه تاریخ البصره، ج ۱، بغداد ( ۱۹۸۸ )؛
(۲۱) بطرس بستانی ، محیط المحیط؛
(۲۲) قاموس مطوّل للّغه العربیّه، بیروت ۱۹۸۷؛
(۲۳) محمدمعصوم بکری، تاریخ سند، المعروف به تاریخ معصومی، چاپ عمربن محمد داودپوته، بمبئی ۱۹۳۸؛
(۲۴) بلاذری (بیروت )؛
(۲۵) محمدبن محمد بلعمی، تاریخنامه طبری، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۶۶ ش؛
(۲۶) بیهقی؛
(۲۷) هنری پاتینجر، مسافرت سند و بلوچستان: اوضاع جغرافیائی و تاریخی، ترجمه شاهپور گودرزی، تهران ۱۳۴۸ ش؛
(۲۸) سید محمدعلی حسینی، تاریخ راحت افزا، حیدرآباد دکن ?( ۱۳۶۶/۱۹۴۷ )؛
(۲۹) علی اصغر حکمت، سرزمین
هند، تهران ۱۳۳۷ ش؛
(۳۰) حمزه بن حسن حمزه اصفهانی، کتاب تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء علیهم الصلوه و السلام، برلین ۱۳۴۰؛
(۳۱) محمدبن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، حوادث و وفیات ۱۴۱ـ۱۶۰ ه ، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۳۲) محمود شهابی، ادوارفقه، ج ۳، تهران ۱۳۷۲ ش؛
(۳۳) صمصام الدوله شاهنوازخان، مآثرالامراء، کلکته ۱۸۸۸ـ۱۸۹۱؛
(۳۴) محمدقاسم عبرت لاهوری، عبرت نامه، چاپ ظهورالدین احمد، لاهور ۱۹۷۷؛
(۳۵) غلام محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ج ۱، قم ۱۳۵۹ ش؛
(۳۶) غیاث الدین علی یزدی، سعادت نامه، یا، روزنامه غزوات هندوستان در سالهای ۸۰۰ ـ ۸۰۱ هجری، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۷۹ش؛
(۳۷) نصراللّه بن محمدحسین فدائی، داستان ترکتازان
هند، با مقدمه، حواشی و تراجم اعلام ( از ) ع. قویم، تهران ۱۳۴۱ ش؛
(۳۸) مهدی فرخ، تاریخ سیاسی افغانستان، قم ۱۳۷۱ ش؛
(۳۹) ت. فیروزان، «در بارهترکیب و سازمان ایلات و عشایر ایران »، در ایلات و عشایر، تهران: آگاه، ۱۳۶۲ ش؛
(۴۰) فیض محمد، نژادنامه افغان، مقدمه، تحشیه و تعلیقه از کاظم یزدانی، چاپ عزیزاللّه رحیمی، قم ۱۳۷۲ ش؛
(۴۱) غلام علی شیربن عزت اللّه قانع، تحفه الکرام، ج ۳، بخش ۱، چاپ حسام الدین راشدی، حیدرآباد سند ۱۹۷۱؛
(۴۲) لاری کالینز و دومینیک لاپیر، آزادی در نیمه شب، ترجمه پروانه ستاری، تهران ۱۳۶۸ ش؛
(۴۲) محمدصالح کنبو، عمل صالح، الموسوم؛
(۴۳) به شاه جهان نامه، ترتیب و تحشیه غلام یزدانی، چاپ وحید قریشی، لاهور ۱۹۶۷ـ۱۹۷۲؛
(۴۴) علی بن حامد کوفی، فتحنامه سند، المعروف به چچنامه، چاپ عمربن محمد داودپوته، دهلی ۱۳۵۸/۱۹۳۹؛
(۴۵) عبدالحی بن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران ۱۳۶۳ ش؛
(۴۶) مجمل التواریخ و القصص، چاپ محمدتقی بهار، تهران: کلاله خاور، ۱۳۱۸ش؛
(۴۷) مسعودی، مروج (پاریس )؛
(۴۸) مشیرالحسن، «قوم گرایی در ایالات: بنگال و پنجاب در سالهای ۱۹۲۲ـ۱۹۲۶»، در جنبش اسلامی و گرایشهای قومی در مستعمره
هند، گردآوری مشیرالحسن، ترجمه حسن لاهوتی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، ۱۳۶۷ش؛
(۴۹) مقدسی؛
(۵۰) عثمان بن محمد منهاج سراج، طبقات ناصری، چاپ عبدالحی حبیبی، کابل ۱۳۴۲ـ۱۳۴۳ ش؛
(۵۱) سید ابوظفر ندوی، تاریخ سنده، لاهور ۱۹۹۷؛
(۵۲) نظام الدین شامی، ظفرنامه، چاپ پناهی سمنانی، تهران ۱۳۶۳ ش؛
(۵۳) یوسف میرک بن میرابوالقاسم نمکین بهکری، تاریخ مظهر شاهجهانی: در بیان احوال ولایت سند از بهکر تا به تهته، چاپ حسام الدین راشدی، حیدرآباد سند ۱۹۶۲؛
(۵۴) جواهر لعل نهرو، کشف
هند، ترجمه محمود تفضلی، تهران ۱۳۶۱ ش؛
(۵۵) محمد یوسف واله اصفهانی، خلدبرین: تاریخ تیموریان و ترکمانان، چاپ میرهاشم محدث، تهران ۱۳۷۹ ش؛
(۵۶) پیتر هاردی، مسلمانان
هند بریتانیا، ترجمه حسن لاهوتی، مشهد ۱۳۶۹ ش؛
(۵۷) یاقوت حموی، معجم البلدان؛
(۵۸) یعقوبی، تاریخ یعقوبی؛
(۵۹) Edward Balfour, The cyclopaedia of India and of eastern and southern Asia , ۳rd ed. London ۱۸۸۵, repr. Graz ۱۹۶۷-۱۹۶۸;
Clifford Edmund Bosworth, The Islamic dynasties: a chronological and genealogical handbook ,
(۶۰) Edinburgh ۱۹۸۰;
(۶۱) Mountstuart Elphinstone, An account of the kingdom of Caubul , Karachi ۱۹۷۲;
(۶۲) EI ۱ . s.v. "Dja ¦t ¤" (by J. S. Cotton);
(۶۳) EI ۲ , s.vv. "Dja ¦t ¨" (by A. S. Bazmee Ansari), "Zutt" (by C. E.Bosworth);
(۶۴) John Norman Hollister, The Shi ـ a of India , New Delhi ۱۹۷۹;
(۶۵) H. C. Kar, Military history of India , Calcutta ۱۹۸۰;
(۶۶) Ira M. Lapidus, A history of Islamic societies , Cambridge ۱۹۹۱;
(۶۷) Guy Le Strange, The lands of the Eastern Caliphate , London ۱۹۶۶;
(۶۸) Ashirbadi Lal Srivastava, The Mughul empire ) ۱۵۲۶-۱۸۰۳ A. D. ), Agra ۱۹۶۶;
(۶۹) Strabo, The geography of Strabo , with an English translation by Horace Leonard Jones, vol.۵, London ۱۹۶۱;
(۷۰) George Passman Tate, Seistan: a memoir on the history, topography, ruins, and people of the country , Quetta, Pakistan ۱۹۷۷.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائره المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «قوم جت»، شماره.