قلب منافقان (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در این مقاله
آیات قرآن مرتبط با
قلب منافقان معرفی میشوند.
ابتلاى قلوب بعضى انسانها به بيمارى
نفاق و کفر پنهان:
۱. «
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ
وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ
وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ • فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً
وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ؛
گروهى از مردم كسانى هستند كه مىگويند: به خدا
و روز بازپسين ايمان آوردهايم. درحالى كه ايمان نياوردهاند. در دلهاى آنان يك نوع بيمارى است؛ خداوند بر بيمارى آنان افزوده؛
و به خاطر دروغهايى كه مىگفتند، عذاب دردناكى در انتظار آنهاست.»
۲. «
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا
وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى ما فِي قَلْبِهِ
وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ؛
بعضى از مردم، گفتارشان در زندگى دنيا مايه اعجاب تو مىشود؛ در ظاهر، اظهار محبّت شديد مىكنند
و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه مىگيرند. در حالى كه آنان، سرسختترين دشمنانند.» آيه شريفه درباره گروهى از
منافقان نازل شده است.
۳. «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ
وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ ...؛
اى پيامبر! كسانى كه در مسير كفر شتاب مىكنند
و با زبان مىگويند: ايمان آوردهايم
و قلب آنها ايمان نياورده، تو را اندوهگين نسازند!....»
۴. «فَأَعْقَبَهُمْ
نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ ...؛
اين عمل، روحِ
نفاق را، تا روزى كه خدا را ملاقات كنند، در دلهايشان برقرار ساخت. اين سزاى شكستن پيمانى است كه با خدا بسته بودند....»
قلب
و اندیشه منافقان، مبتلا به بيمارى
و پليدى باطن:
۱. «
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ
وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ
وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ • فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً ...؛
گروهى از مردم كسانى هستند كه مىگويند: به خدا
و روز بازپسين ايمان آوردهايم. درحالى كه ايمان نياوردهاند. در دلهاى آنان يك نوع بيمارى است؛ خداوند بر بيمارى آنان افزوده....»
۲. «إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ
وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِينُهُمْ ...؛
و هنگامى را كه
منافقان،
و بيمار دلان مىگفتند: اين گروه مسلمانان را دينشان مغرور ساخته است....»
۳. «
وَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ
وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ • أَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ يَخافُونَ أَنْ يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ
وَ رَسُولُهُ ...؛
و هنگامى كه به سوى خدا وپيامبرش دعوت شوند تا در ميانشان داورى كند، ناگهان گروهى از آنان رويگردان مىشوند. آيا در دلهاى آنان بيمارى است، يا شك
و ترديد دارند، يا مىترسند خدا
و پيامبرش بر آنان ستم كنند؟!....»
۴. «
وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ
وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ
وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً؛
و نيز به خاطر آوريد زمانى را كه
منافقان و بيماردلان مىگفتند: خدا
و پيامبرش جز وعدههاى دروغين به ما ندادهاند.»
منافقان، داراى پليدى باطن
و بيمارى دل:
«
وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ
وَ ماتُوا
وَ هُمْ كافِرُونَ؛
و امّا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است، پليدى بر پليديشان افزوده؛
و از دنيا رفتند در حالى كهكافر بودند.»
نفاق، از بيماريهاى قلب
منافقان:
«
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ
وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ
وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ • فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً
وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ؛
گروهى از مردم كسانى هستند كه مىگويند: به خدا
و روز بازپسين ايمان آوردهايم. درحالى كه ايمان نياوردهاند. در دلهاى آنان يك نوع بيمارى است؛ خداوند بر بيمارى آنان افزوده؛
و به خاطر دروغهايى كه مىگفتند، عذاب دردناكى در انتظار آنهاست.»
آگاهى خداوند از قلب
منافقان، در
ایمان نداشتن به خداوند:
«
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذابِ اللَّهِ
وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَ
وَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِي صُدُورِ الْعالَمِينَ •
وَ لَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا
وَ لَيَعْلَمَنَّ الْمُنافِقِينَ؛
و بعضى از مردم كسانى هستند كه مىگويند: به خدا ايمان آوردهايم. امّا هنگامى كه در راه خدا آزار مىبينند، آزار مردم را همچون عذاب الهى مىشمارند (
و از آن وحشت مىكنند)؛
ولى هنگامى كه پيروزى از سوى پروردگارت براى شما فرا رسد، مىگويند: ما هم با شما بوديم (
و در اين پيروزى شريكيم). آيا خداوند به آنچه در سينههاى جهانيان است آگاهتر نيست؟! مسلّماً خداوند مؤمنان را مىشناسد،
و به يقين
منافقان را نيز مىشناسد.»
آثار
و ویژگیهای بیماری قلبی
منافقان عبارت است از:
فقدان فهم ژرف
و درك درست، موجب شدت
و بيشتر بودن
ترس قلبى
منافقان از
مسلمانان، در مقايسه با
خدا:
«لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ؛
وحشت از شما در دلهاى آنها بيش از ترس از خداست؛ اين بخاطر آن است كه آنها گروهى نادانند.»
ايمان نياوردن قلب
منافقان به
پیامبر صلیاللهعلیهوآله به رغم اقرار زبانى در ايمان آوردن به آن حضرت:
«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ
وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ
وَ مِنَ الَّذِينَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هذا فَخُذُوهُ
وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا
وَ مَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً أُولئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ
وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ؛
اى پيامبر! كسانى كه در مسير كفر شتاب مىكنند
و با زبان مىگويند: ايمان آوردهايم
و قلب آنها ايمان نياورده، تو را اندوهگين نسازند!
و نيز گروهى از يهود كه با دقت به سخنان تو گوش مى دهند، تا دستاويزى براى تكذيب تو بيابند؛ آنها جاسوسان گروه ديگرى هستند كه خودشان نزد تو نيامدهاند؛ آنها سخنان را از مفهوم اصليش تحريف مىكنند،
و به يكديگر مىگويند: اگر اين كه ما مىخواهيم به شما داده شد
و محمد بر طبق خواسته شما داورى كرد، بپذيريد؛ وگرنه از او دورى كنيد.
ولى كسى را كه خدا براثر گناهان پى در پى او بخواهد مجازات كند، نمىتوانى در برابر خداوند از او دفاع كنى؛ آنها كسانى هستند كه خدا نخواسته دلهايشان را پاك كند؛ در دنيا رسوايى،
و در آخرت مجازات بزرگى نصيبشان خواهد شد.»
پیمانشکنی و دروغگویی منافقان، نشانه
نفاق و دورويى در قلب آنان:
«
وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ
وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ
وَ تَوَلَّوْا
وَ هُمْ مُعْرِضُونَ • فَأَعْقَبَهُمْ
نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ
وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ؛
از آنها كسانى هستند كه با خدا پيمان بسته بودند: اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد، قطعاً
صدقه و زكات خواهيم داد؛
و از
صالحان و شاکران خواهيم بود. اين عمل، روحِ
نفاق را، تا روزى كه خدا را ملاقات كنند، در دلهايشان برقرار ساخت. اين سزاى شكستن پيمانى است كه با خدا بسته بودند
و سزاى دروغهايى است كه مىگفتند.»
بيمارى قلب
منافقان، موجب افزايش
پلیدی آنان، پس از نزول آيههاى
قرآن و شنيدن آنها:
«
وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِيماناً فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِيماناً
وَ هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ •
وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ
وَ ماتُوا
وَ هُمْ كافِرُونَ؛
و هنگامىكه سورهاى نازل مىشود، بعضى از آنان به افراد ديگر مىگويند: اين سوره، ايمان كدام يك از شما را افزون ساخت؟! به آنها بگو: امّا كسانى كه ايمان آوردهاند، بر ايمانشان افزوده است؛
و آنها به فضل
و رحمت الهى خوشحالند.
و امّا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است، پليدى بر پليديشان افزوده؛
و از دنيا رفتند در حالى كهكافر بودند.»
بيمارى قلب
منافقان، سبب
شک و ترديد آنان، در
داوری عادلانه پيامبراكرم صلیاللهعلیهوآله:
«
وَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ
وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ • أَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ يَخافُونَ أَنْ يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ
وَ رَسُولُهُ بَلْ أُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛
و هنگامى كه به سوى خدا وپيامبرش دعوت شوند تا در ميانشان داورى كند، ناگهان گروهى از آنان رويگردان مىشوند. آيا در دلهاى آنان بيمارى است، يا شك
و ترديد دارند، يا مىترسند خدا
و پيامبرش بر آنان ستم كنند؟! (چنين نيست)، بلكه آنها خودشان ستمكارند.»
لحن سخن گفتن
منافقان، نشان دهنده
کینه درونى آنان نسبت به مؤمنان:
«أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ •
وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَيْناكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيماهُمْ
وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ ...؛
آيا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است گمان كردند خدا كينههايشان را آشكار نمىكند؟!
و اگر ما بخواهيم آنها را به تو نشان مىدهيم تا آنان را با قيافههايشان بشناسى، هر چند آنها را از طرز سخنانشان خواهى شناخت....»
«اضغان» جمع «ضغن»
و به معناى كينه شديد است.
چهره
منافقان، نمايانگر اسرار
و كينه درونى
و قلبى آنان نسبت به مؤمنان
و رسول خدا صلیاللهعلیهوآله:
«أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ •
وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَيْناكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيماهُمْ
وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ ...؛
آيا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است گمان كردند خدا كينههايشان را آشكار نمىكند؟!
و اگر ما بخواهيم آنها را به تو نشان مىدهيم تا آنان را با قيافههايشان بشناسى، هر چند آنها را از طرز سخنانشان خواهى شناخت....»
بيمارى قلب
منافقان، سبب خدعه
و فریب آنان نسبت به خدا
و مؤمنان:
«
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ
وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ
وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ • يُخادِعُونَ اللَّهَ
وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ • فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً
وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ؛
گروهى از مردم كسانى هستند كه مىگويند: به خدا
و روز بازپسين ايمان آوردهايم. درحالى كه ايمان نياوردهاند. به گمان خود خدا
و مؤمنان را فريب مىدهند؛ در حالى كه جز خودشان را فريب نمىدهند؛
ولى نمىفهمند. در دلهاى آنان يك نوع بيمارى است؛ خداوند بر بيمارى آنان افزوده؛
و به خاطر دروغهايى كه مىگفتند، عذاب دردناكى در انتظار آنهاست.»
مهر خوردن قلب
منافقان، سبب تخلّف آنان از دستور
جهاد، عليه
مشرکان:
۱. «
وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ
وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ
وَ قالُوا ذَرْنا نَكُنْ مَعَ الْقاعِدِينَ • ...
وَ طُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ ....
و هنگامى، كه سورهاى نازل شود
و به آنان دستور دهد كه: «به خدا ايمان بياوريد،
و همراه پيامبرش جهاد كنيد» افرادى از آنها (گروه
منافقان) كه توانايى بر جهاد دارند، از تو اجازه مىخواهند
و مىگويند: بگذار ما با افراد ناتوان
و آنها كه از جهاد معافند باشيم. ...
و بر دلهايشان مهر نهاده شده....»
۲. «إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ
وَ هُمْ أَغْنِياءُ رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ
وَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَعْلَمُونَ؛
راه مؤاخذه تنها به روى كسانى باز است كه از تو اجازه مىخواهند در حالى كه توانگرند؛
و امكانات كافى براى جهاد دارند؛ آنها راضى شدند كه با واماندگان
و افراد معذور
و ناتوان بمانند؛
و خداوند بر دلهايشان مُهر نهاده؛ به همين جهت چيزى نمىدانند.»
بيماردلى
منافقان، موجب دروغگويى
و تظاهر به
ایمان، نزد مؤمنان
و استهزا و ريشخند در غياب آنان:
«فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ... •
وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا
وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ؛
در دلهاى آنان يك نوع بيمارى است؛ ...
و هنگامى كه افراد با ايمان را ملاقات مىكنند، مىگويند: ما ايمان آوردهايم!
ولى هنگامى كه با شيطانها
و هم كيشان خود خلوت مىكنند، مىگويند: ما با شماييم! ما فقط آنها را استهزا مىكنيم!»
بيماردلى
منافقان، موجب متّهم ساختن
اهل ایمان به بىخردى:
«فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ... •
وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ
وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ؛
در دلهاى آنان يك نوع بيمارى است؛ ...
و هنگامى كه به آنان گفته شود: ايمان آوريد، همانگونه كه ساير مردم ايمان آوردهاند!. مىگويند: آيا همچون ابلهان ايمان بياوريم؟! آگاه باشيد اينها همان ابلهانند
ولى نمىدانند!»
بيمارى قلب
منافقان، مانع درك حقيقت
اصلاح و افساد خود:
«فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ... •
وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ • أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ
وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ؛
در دلهاى آنان يك نوع بيمارى است؛ ...
و هنگامى كه به آنان گفته شود: در زمين فساد نكنيد! مىگويند: ما فقط اصلاح كنندهايم! آگاه باشيد! اينها همان مفسدانند؛
ولى نمىفهمند.»
بيمارى قلبى
منافقان، موجب
افساد و نصيحتناپذيرى آنان:
«فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ... •
وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ؛
در دلهاى آنان يك نوع بيمارى است؛ ...
و هنگامى كه به آنان گفته شود: در زمين فساد نكنيد! مىگويند: ما فقط اصلاح كنندهايم!»
ناهماهنگى قلب
و زبان
منافقان با يكديگر:
۱. «
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ
وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ
وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ • فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ...؛
گروهى از مردم كسانى هستند كه مىگويند: به خدا
و روز بازپسين ايمان آوردهايم. درحالى كه ايمان نياوردهاند. در دلهاى آنان يك نوع بيمارى است....»
۲. «
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا
وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى ما فِي قَلْبِهِ
وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ؛
بعضى از مردم، گفتارشان در زندگى دنيا مايه اعجاب تو مىشود؛ در ظاهر، اظهار محبّت شديد مىكنند
و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه مىگيرند. در حالى كه آنان، سرسختترين دشمنانند.»
۳. «لِيَعْلَمَ الَّذِينَ نافَقُوا
وَ قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمانِ يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ ...؛
و نيز براى اين بود كه
منافقان شناخته شوند؛ آنهايى كه به ايشان گفته شد: بياييد در راه خدانبرد كنيد؛ يا از حريم خود، دفاع نماييد. گفتند: اگر مىدانستيم جنگى روى خواهد داد، از شما پيروى مىكرديم. (امّا مىدانيم جنگى نمىشود.) آنها در آن روز، به كفر نزديكتر بودند تا به ايمان؛ به زبان خود چيزى مىگويند كه در دلهايشان نيست....»
۴. «
وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ
وَ إِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُوداً • فَكَيْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ثُمَّ جاؤُكَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا إِحْساناً
وَ تَوْفِيقاً • أُولئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ ما فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ
وَ عِظْهُمْ
وَ قُلْ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِيغاً؛
و هنگامى كه به آنها گفته شود: به سوى آنچه خداوند نازل كرده،
و به سوى پيامبر بياييد،
منافقان را مىبينى كه از قبول دعوت تو، به شدّت اعراض مىكنند. پس چگونه وقتى به خاطر اعمالى كه در گذشته انجام دادند، گرفتار مصيبتى مىشوند، سپس به سراغ تو مىآيند، به خدا سوگند ياد مىكنند كه منظور ما (از بردن داورى نزد ديگران)، جز نيكى كردن
و توافق ميان طرفين نزاع، نبوده است؟! آنها كسانى هستند كه خدا، آنچه را در دل دارند، مىداند. از مجازات آنان صرفنظر كن؛
و آنها را اندرز ده؛
و با بيانى رسا، نتايج اعمالشان را به آنها گوشزد نما.»
۵. «
وَ يَقُولُونَ طاعَةٌ فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِكَ بَيَّتَ طائِفَةٌ مِنْهُمْ غَيْرَ الَّذِي تَقُولُ
وَ اللَّهُ يَكْتُبُ ما يُبَيِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ
وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ
وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلًا؛
آنها در حضور تو مىگويند: فرمانبرداريم؛ امّا هنگامى كه از نزد تو بيرون مىروند، جمعى از آنان بر خلاف گفتههاى تو، جلسات شبانه تشكيل مىدهند؛ آنچه را در اين جلسات مىگويند، خداوند مىنويسد. اعتنايى به آنها نكن؛
و از نقشههاى آنان وحشت نداشته باش؛
و بر خدا توكّل كن؛ كافى است كه او يار
و مدافع تو باشد»
۶. «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ
وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ ...؛
اى پيامبر! كسانى كه در مسير كفر شتاب مىكنند
و با زبان مىگويند: ايمان آوردهايم
و قلب آنها ايمان نياورده، تو را اندوهگين نسازند!....»
۷. «كَيْفَ
وَ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلًّا
وَ لا ذِمَّةً يُرْضُونَكُمْ بِأَفْواهِهِمْ
وَ تَأْبى قُلُوبُهُمْ ...؛
چگونه (پيمان مشركان ارزش دارد)، در حالى كه اگر بر شما غالب شوند، نه رعايت خويشاوندى با شما را مىكنند،
و نه پيمان را؟! شما را با زبان خود خشنود مىكنند،
ولى دلهايشان ابا دارد....»
۸. «سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا
وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ ...؛
بزودى تخلفكنندگان از اعراب باديهنشين عذرتراشى كرده مىگويند: (حفظ اموال
و خانوادههايمان، ما را به خود مشغول داشت
و نتوانستيم در سفر حديبيّه تو را همراهى كنيم)، براى ما طلب آمرزش كن. آنها به زبان خود چيزى مىگويند كه در دل ندارند....»
ثبات
نفاق و دورويى در قلب
منافقان، تا هنگام
مرگ:
«
وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ
وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ • فَأَعْقَبَهُمْ
نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ
وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ؛
از آنها كسانى هستند كه با خدا پيمان بسته بودند: اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد، قطعاً صدقه
و زكات خواهيم داد؛
و از صالحان
و شاكران خواهيم بود. اين عمل، روحِ
نفاق را، تا روزى كه خدا را ملاقات كنند، در دلهايشان برقرار ساخت. اين سزاى شكستن پيمانى است كه با خدا بسته بودند
و سزاى دروغهايى است كه مىگفتند.»
عوامل استمرار
نفاق در قلب
منافقان عبارتند از:
دروغگويى
منافقان، باعث ثبات
نفاق در قلب آنان، تا هنگام مرگ:
«
وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ
وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ
وَ تَوَلَّوْا
وَ هُمْ مُعْرِضُونَ • فَأَعْقَبَهُمْ
نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ
وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ؛
از آنها كسانى هستند كه با خدا پيمان بسته بودند: اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد، قطعاً صدقه
و زكات خواهيم داد؛
و از صالحان
و شاكران خواهيم بود. اين عمل، روحِ
نفاق را، تا روزى كه خدا را ملاقات كنند، در دلهايشان برقرار ساخت. اين سزاى شكستن پيمانى است كه با خدا بسته بودند
و سزاى دروغهايى است كه مىگفتند.»
بخل و اعراض منافقان از خدا، در پى دارنده استمرار
نفاق در قلب آنان:
«
وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ
وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ
وَ تَوَلَّوْا
وَ هُمْ مُعْرِضُونَ • فَأَعْقَبَهُمْ
نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ ...؛
از آنها كسانى هستند كه با خدا پيمان بسته بودند: اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد، قطعاً صدقه
و زكات خواهيم داد؛
و از صالحان
و شاكران خواهيم بود. اين عمل، روحِ
نفاق را، تا روزى كه خدا را ملاقات كنند، در دلهايشان برقرار ساخت....»
ثبات
نفاق در قلب
منافق تا هنگام مرگ،
کیفر عهدشكنى آنان با خدا:
«
وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ
وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ
وَ تَوَلَّوْا
وَ هُمْ مُعْرِضُونَ • فَأَعْقَبَهُمْ
نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ
وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ؛
از آنها كسانى هستند كه با خدا پيمان بسته بودند: اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد، قطعاً صدقه
و زكات خواهيم داد؛
و از صالحان
و شاكران خواهيم بود. اين عمل، روحِ
نفاق را، تا روزى كه خدا را ملاقات كنند، در دلهايشان برقرار ساخت. اين سزاى شكستن پيمانى است كه با خدا بسته بودند
و سزاى دروغهايى است كه مىگفتند.»
اعراض
منافقان از نفوذ آموزههاى
قرآن در دل
و جان خود، سبب افزايش
بیماردلی آنان:
«
وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِيماناً فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِيماناً
وَ هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ •
وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ
وَ ماتُوا
وَ هُمْ كافِرُونَ؛
و هنگامىكه سورهاى نازل مىشود، بعضى از آنان به افراد ديگر مىگويند: اين سوره، ايمان كدام يك از شما را افزون ساخت؟! به آنها بگو: امّا كسانى كه ايمان آوردهاند، بر ايمانشان افزوده است؛
و آنها به فضل
و رحمت الهى خوشحالند.
و امّا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است، پليدى بر پليديشان افزوده؛
و از دنيا رفتند در حالى كهكافر بودند.»
استمرار شك
و ترديد قلبى
منافقان در دين، پس از تخريب
مسجد ضرار:
«
وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً
وَ كُفْراً
وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ
وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ
وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ
وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنى
وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ • لا يَزالُ بُنْيانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ
وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛
(گروهى ديگر از
منافقان) كسانى هستند كه مسجدى ساختند براى زيان رساندن (به اسلام)،
و تقويت كفر،
و تفرقهافكنى ميان مؤمنان،
و كمينگاهى براى كسى كه از پيش با خدا
و پيامبرش مبارزه كرده بود؛ آنها سوگند ياد مىكنند كه: جز نيكى (
و خدمت)، نظرى نداشتهايم. امّا خداوند گواهى مىدهد كه آنها قطعاً دروغگو هستند. بنايى را كه آنها ساختند، همواره بصورت وسيله شك
و ترديد، در دلهايشان باقى مىماند؛ مگر اينكه دلهايشان پاره پاره شود (
و بميرند؛ وگرنه، هرگز از دل آنها بيرون نمىرود)؛
و خداوند دانا
و حكيم است.»
افزايش بيمارى قلب
منافقان، به علّت دروغگويى مداوم آنان:
«فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً
وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ؛
در دلهاى آنان يك نوع بيمارى است؛ خداوند بر بيمارى آنان افزوده؛
و به خاطر دروغهايى كه مىگفتند، عذاب دردناكى در انتظار آنهاست.»
قلب
منافق، محروم از
طهارت و پاكى، به سبب عدم تعلّق
اراده خداوند:
«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ
وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ ... أُولئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ ...؛
اى پيامبر! كسانى كه در مسير كفر شتاب مىكنند
و با زبان مىگويند: ايمان آوردهايم
و قلب آنها ايمان نياورده، تو را اندوهگين نسازند! ... آنها كسانى هستند كه خدا نخواسته دلهايشان را پاك كند....»
مرگ، تنها درمان قلب آكنده از شك
و ترديد
منافقان در
حق:
«لا يَزالُ بُنْيانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ
وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛
بنايى را كه آنها ساختند، همواره بصورت وسيله شك
و ترديد، در دلهايشان باقى مىماند؛ مگر اينكه دلهايشان پاره پاره شود (
و بميرند؛ وگرنه، هرگز از دل آنها بيرون نمىرود)؛
و خداوند دانا
و حكيم است.»
«لا يزال بنيانهم» اشاره به
منافقان است.
دلایل برگشت قلب
منافقان از حق عبارت است از:
برگشت قلب
منافق از پذيرش حق، كيفر انكار
قرآن از جانب آنان:
«
وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ هَلْ يَراكُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ؛
و هنگامى كه سورهاى نازل مىشود، بعضى از آنها (
منافقان) به يكديگر نگاه مىكنند
و مىگويند: آيا كسى شما را مىبيند؟ سپس منصرف مىشوند (
و از حضور پيامبر بيرون مىروند)؛ خداوند دلهايشان را از حق منصرف ساخته؛ چرا كه آنها، گروهى هستند كه نمىفهمند (
و بىدانشند).»
نفرین خدا مبنى بر بازگشتن دلهاى
منافقان از حق، به دليل
جهل و نداشتن فهم عميق در
آیات الهی:
«
وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ هَلْ يَراكُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ؛
و هنگامى كه سورهاى نازل مىشود، بعضى از آنها (
منافقان) به يكديگر نگاه مىكنند
و مىگويند: آيا كسى شما را مىبيند؟ سپس منصرف مىشوند (
و از حضور پيامبر بيرون مىروند)؛ خداوند دلهايشان را از حق منصرف ساخته؛ چرا كه آنها، گروهى هستند كه نمىفهمند (
و بىدانشند).»
اين آيه شريفه، ويژگى ديگرى از خصايص
منافقان را بازگو مىكند،
و ضمير «هم» در «بعضهم» به
منافقان بر مىگردد.
در آیات
قرآن به مهر شدن قلب
منافقان اشاره شده است.
علل مهر شدن قلب
منافقان عبارتند از:
دروغگويى
منافقان و استفاده ابزارى از مقدّسات، نشانه مهر شدن قلب آنان:
«إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ ... • اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ... • ذلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ؛
هنگامىكه
منافقان نزد تو آيند ... آنها سوگندهايشان را پوششى قرار دادند تا مردم را از راه خدا باز دارند،
و چه بد است آنچه انجام مىدادند. اين بخاطر آن است كه نخست ايمان آوردند سپس كافر شدند؛ از اين رو بر دلهاى آنان مُهر نهاده شده،
و حقيقت را درك نمىكنند.»
مهر نهاده شدن بر قلوب
منافقان، به دليل
ارتداد آنان:
«إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ ... • ذلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ؛
هنگامىكه
منافقان نزد تو آيند ... اين بخاطر آن است كه نخست ايمان آوردند سپس كافر شدند؛ از اين رو بر دلهاى آنان مُهر نهاده شده،
و حقيقت را درك نمىكنند.»
مهر شدن قلب
منافقان، موجب محروميّت آنان از درک معارف الهى:
۱. «أَ
وَ لَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ
وَ نَطْبَعُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ؛
آيا كسانى كه زمين را بعد از صاحبان پيشين آن به ارث مىبرند، عبرت نمىگيرند كه اگر بخواهيم، آنها را نيز به گناهانشان هلاك مىكنيم،
و بر دلهايشان مهر مىنهيم تا صداى حق را نشنوند؟!»
۲. «إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ
وَ هُمْ أَغْنِياءُ رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ
وَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَعْلَمُونَ؛
راه مؤاخذه تنها به روى كسانى باز است كه از تو اجازه مىخواهند در حالى كه توانگرند؛
و امكانات كافى براى جهاد دارند؛ آنها راضى شدند كه با واماندگان
و افراد معذور
و ناتوان بمانند؛
و خداوند بر دلهايشان مُهر نهاده؛ به همين جهت چيزى نمىدانند.»
۳. «أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ
وَ سَمْعِهِمْ
وَ أَبْصارِهِمْ
وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ؛
آنها كسانى هستند كه بر اثر فزونى گناه، خدا بر دلها
و گوش وچشمانشان مُهر نهاده؛ به همين دليل نمىفهمند،
و غافلان واقعى همانها هستند.»
۴. «إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ ... • ذلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ؛
هنگامىكه
منافقان نزد تو آيند ... اين بخاطر آن است كه نخست ايمان آوردند سپس كافر شدند؛ از اين رو بر دلهاى آنان مُهر نهاده شده،
و حقيقت را درك نمىكنند.»
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳۱، ص۱۷۹، برگرفته از مقاله «قلب منافقان».