و از آنجا كه پديدهها در وجود و تحقّق، مستند به خداوند متعال هستند، اگر خداوند، تحقّق پديده را اراده كند و علل و شرايط آن تمام شود و راهى براى پديده باقى نماند مگر موجود شدن به تعيين الهى و از دايره ترديد و ابهام خارج شود، اين اراده، قضاى الهى ناميده مىشود. قضا، هم در دايره تكوين است و هم در دايره تشريع. از نظر فلسفى نيز قضا خروج از ترديد و ابهام و ضرورى شدن وجود از ناحيه علّت تامّه كه واجب تعالى است، مىباشد؛ زيرا مقصود از قضا تمام شدن امر و تعيين و تعيّن پيدا كردن است. در روايات نيز همين معنا تأييد شده است، مانند روايت هشام بن سالم كه گفته است: امام صادق علیهالسلام فرمودند: «إنّ اللّه إذا اراد شيئاً قدّره فاذا قدّره قضاه، فإذا قضاه امضاه». خلاصه اينكه: قَدَر، مقدّر را حتمى نمىكند و احتمال عدم وقوع دارد، امّا هنگامى كه موردقضا واقع شد، چارهاى جز وجود و تحقّق ندارد.