قصه قوم یونس
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قصه قوم یونس علیه السلام، سرگذشت
قوم یونس پیامبر علیهالسّلام را میگویند.
قرآن کریم بسیار کوتاه و گذرا ضمن بیان
داستان حضرت یونس علیهالسّلام به قصه قوم یونس علیهالسّلام اشاره کرده است. در مجموع چنین استفاده میشود که او از قوم خویش خشمگین و ناراضی بود (وذا النون اذ ذهب مغاضبا)
و رفتار قوم، ایشان را بسیار بی تاب کرد؛ تا آن جا که قوم خود را رها کرد و به جانب
دریا (احتمالا
دریای مدیترانه ) روآورد.
در
قاموس کتاب مقدس آمده است: «
خداوند وی را مامور کرد تا ضد
نینوا نبوت کند… آن حضرت بسیار کوشید از این ماموریت
استعفا دهد. بنابراین از «
یافا » به
کشتی سوار شد و به
قصد «
ترشیش » حرکت کرد که حتی الامکان به طرف دیگر فرار کند…؛ اما به طوفان عظیمی مبتلا و به حسب خواهش خودش به دریا انداخته شد و اعجازا
ماهی عظیمی وی را ببلعید…. پس از سه
روز ، ماهی وی را به ساحلی افکند که
احتمال دارد به «صیدون» نزدیک بوده است. ثانیا خطاب رسید برخیز و به
نینوا برو! فورا
اطاعت کرد…».
براساس
قصص اسلامی ،
حضرت یونس علیهالسّلام زمانی که دید مردم
نینوا سخنان وی را نمیپذیرند و همچنان به
بت پرستی و
گمراهی خود ادامه میدهند، خشمگین شد و در کشتی نشست تا از آن قوم گمراه دور شود.
قصه نویسان طبق کتاب یونس - که در مجموعه تورات موجود است - گفتهاند: چون نشانههای عذاب پدیدار شد،
پادشاه نینوا پلاس پوشید و دستور داد کودکان و بچههای حیوانات را از مادرانشان جدا کردند.
نینوا یکپارچه
گریه و زاری شد. خدای تعالی بر آنان
ترحم و
بلا را از ایشان دور کرد. یونس علیهالسّلام از این که انذارش را بی نتیجه دید، رنجیده خاطر شد و از
شهر نینوا بیرون رفت و در بیابان به انتظار وقوع حوادث نشست.
نویسنده کتاب
اعلام القرآن درباره کلمه «
ذوالنون » احتمال میدهد به معنای «صاحب
نینوا» باشد.
فرهنگنامه علوم قرآنی، برگرفته از مقاله «قصه قوم یونس علیه السلام».