قصه اصحاب کهف
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قصه اصحاب کهف، سرگذشت قرآنی عدهای از موحدان دارای
خواب سیصد ساله را میگویند.
در آیات ۹ به بعد
سوره کهف ،
قصه اصحاب کهف نقل شده است: (ام حسبت ان
اصحاب الکهف
والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا…). فشرده داستان - بنا بر نقل
قرآن کریم - چنین است: «چند
جوان موحد که
نور ایمان در قلبشان تابیده بود، از میان قوم
بت پرست خویش بیرون رفتند و در غاری برای
استراحت دراز کشیدند و مدت ۳۰۹
سال خفته بودند و سپس بیدار شدند.
بر اثر احساس
گرسنگی ، یکی را به
شهر فرستادند تا طعامی بخرد و بیاورد. چون از
خواب گران خویش بی خبر بودند، به فرستاده گفتند: «مواظب باش ماموران
حکومت تو را نشناسند». او چون به شهر آمد، پول سیصد سال پیش را نشان داد. دکان دار از وی خواست بگوید آن
پول را از کجا آورده است. سرانجام، خواب طولانی آنها هم برای خودشان و هم برای مردم روشن شد و سپس در همان
غار مردند و به یاد آنها مسجدی بالای غارشان بنا کردند».
اروپاییان
قصه اصحاب کهف را به طور خلاصه چنین نقل میکنند: در
زمان دکیوس (۲۴۹ - ۲۵۱ م) که
مسیحیان را سخت
شکنجه میداد، هفت تن از جوانان اشراف به غار پناهنده شدند و دکیوس دستور داد بر دهانه غار دیواری بکشند تا ایشان از گرسنگی و
تشنگی بمیرند، ولی هفت
تن در غار به خواب گران فرورفتند و ۱۵۷ سال بعد بیدار شدند.
اروپاییان
اصحاب کهف را به نام هفت تن خفتگان
افسوس (شهری معروف و محل مبارزه
مسیحیت با
هلینیسم ) نامیدهاند.
فرهنگنامه علوم قرآنی، برگرفته از مقاله «قصه اصحاب کهف».