• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قتل دختران پیامبر توسط عثمان

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



در بسیاری از متون روائی اهل‌سنّت مهم‌ترین افتخار برای عثمان را دامادی او برای دو تن از دختران رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) (رقیّه و‌ ام‌کلثوم) ذکر نموده‌اند. اما برخی شواهد حاکی است رقیه مورد ظلم و ستم همسرش «عثمان» قرار گرفته و پس از تحمل درد و رنج‌های فراوان در خانه او کشته شده است. در این مقاله به بررسی این موضوع می‌پردازیم.



در بسیاری از متون روائی اهل‌سنّت مهم‌ترین افتخار برای عثمان را دامادی او برای دو تن از دختران رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) (رقیّه و‌ ام‌کلثوم) ذکر نموده‌اند و به همین دلیل لقب «ذوالنورین» به عثمان داده‌اند و نیز روایتی را نقل می‌کنند که آن حضرت پس از مرگ دو دخترش فرموده‌اند: اگر ده دختر هم می‌داشتم آن‌ها را به عقد عثمان در می‌آوردم.
لکن برخی شواهد حاکی است برای دختری به نام «رقیّه» که ادّعا می‌شود از دختران رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و یا دختر خوانده او بوده و به عقد عثمان درآمده اتّفاقات ناگواری افتاده است و ایشان مورد ظلم و ستم همسرش «عثمان» قرار گرفته و پس از تحمل درد و رنج‌های فراوان در خانه او کشته شده است.


صحّت و سقم این ادّعا و این که آیا این دو نفر از دختران آن حضرت بوده و یا دختران «هاله» خواهر حضرت خدیجه بوده‌اند در جای خود تحقیق شده است که جویندگان تحقیق می‌توانند به این آدرس مراجعه کنند.
اما این که عثمان، رقیه را به قتل رسانده است، یا نه مطالبی در کتاب‌های شیعه و سنی وجود دارد که ما به نقل آن‌ها اکتفا کرده و قضاوت را به خوانندگان عزیز واگذار می‌کنیم.


در چند مورد به قتل رقیه در کتب شیعه اشاره شده است که در ادامه به آنها اشاره می‌شود:

۳.۱ - روایت کافی

شیخ کلینی در کتاب ارزشمند اصول کافی با سندی صحیح می‌نویسد:
«عدة من اصحابنا، عن احمد بن محمد بن خالد، عن عثمان بن عیسی، عن علی بن ابی‌حمزة، عن ابی‌بصیر قال: قلت لابی عبدالله (علیهالسّلام): ایفلت من ضغطة القبر احد؟ قال: فقال: نعوذ بالله منها ما اقل من یفلت من ضغطة القبر ان رقیة لما قتلها عثمان وقف رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی قبرها فرفع راسه الی السماء فدمعت عیناه وقال للناس: انی ذکرت هذه وما لقیت فرققت لها واستوهبتها من ضمة القبر...»
ابوبصیر از امام صادق (علیهالسّلام) سئوال نمود آیا کسی از فشار قبر خلاصی دارد؟ حضرت فرمودند: پناه می‌بریم به خدا از فشار قبر، کمتر کسی است که از آن خلاصی داشته باشد. زمانی که رقیه (دختر خوانده رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)) به دست عثمان کشته شد، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در کنار قبر او ایستاد و سر به سوی آسمان بلند کرد و در حالی که اشک از دیدگان حضرت جاری بود خطاب به مردم فرمود: من همواره به یاد رقیه بودم و هرگاه او را می‌دیدم دلم به حال او می‌سوخت از این رو خلاصی از فشار قبر را از خداوند برای او خواستم.

۳.۲ - سخن حبیب‌الله‌ خوئی

میرحبیب‌الله‌ هاشمی موسوی خوئی به نقل از محدّث جزائری می‌نویسد:
انّ طوایف العامّة و الخاصّة رووا انّ عثمان قد ضرب رقیة زوجته ضربا مبرحا‌ای مؤلما حتی اثرت السیاط فی بدنها علی غیر جنایة تستحقّها و لما اتت النبیّ صلّی اللّه علیه و آله شاکیة تکلّم علیها، و قال صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: لا یلیق بالمرئة ان تشکو من زوجها و امرها بالرّجوع الی منزله، ثمّ کرّر علیه الضرب فاتت النبیّ صلّی اللّه علیه و آله ثمّ ردّها، ثمّ ضربها الضرب الذی کان السبب فی موتها فامر النبیّ صلّی اللّه علیه و آله علیّا ان یخرجها من منزل عثمان فاتی بها الی بیت النبیّ صلّی اللّه علیه و آله و ماتت فیه.
دو گروه شیعه و سنّی روایت کرده‌اند که عثمان همسرش رقیّه را مورد ضربه شدیدی قرار داد به شکلی که اثر تازیانه بر بدن او باقی مانده بود و این در حالی بود که هیچ عملی که استحقاق چنین جنایتی را داشته باشد از او سر نزده بود. رقیّه نزد پدرش (در حقیقت پدر خوانده‌اش) رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از او شکایت کرد امّا حضرت فرمود: برای زن شایسته نیست که از همسرش شکایت نماید؛ لذا او را امر نمود که به منزل همسرش مراجعت نماید؛ امّا باز هم این ضرب و شتم‌ها ادامه یافت و به ضرباتی که منجر به مرگ او شد انجامید که در این‌جا دیگر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درنگ را جایز نشمارد و به حضرت علی (علیهالسّلام) دستور داد تا رقیّه را از منزل عثمان به خانه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برگرداند و بعد از آن که به خانه (پدرخوانده‌اش) رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بازگشت از دنیا رفت.
[۳] هاشمی خوئی، سیّد میر حبیب الله‌، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، ج۳، ص۳۴.



در مواردی به ماجرای دفن رقیه در کتب اهل‌سنّت اشاره شده است که در ادامه به آنها اشاره می‌شود:

۴.۱ - روایت احمد حنبل

احمد بن حنبل در مسندش با سند صحیح می‌نویسد:
ان رقیة رضی الله عنها لما ماتت قال رسول الله صلی الله علیه وسلم لایدخل القبر رجل قارف اهله فلم یدخل عثمان بن عفان رضی الله عنه القبر...
زمانی که رقیه رضی الله عنها از دنیا رفت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: کسی که دیشب با همسر خود همبستر شده داخل قبر نشود؛ از این رو عثمان بن عفان داخل قبر نشد...
[۷] العسقلانی، ابن‌حجر، فتح الباری، ج۳، ص۱۲۷.


۴.۱.۱ - تصحیح روایت

حاکم نیشابوری بعد از نقل روایت می‌گوید: هذا حدیث صحیح علی شرط مسلم ولم یخرجاه.
و ذهبی نیز در تلخیص المستدرک بر صحت روایت اقرار می‌کند.

۴.۲ - روایت بخاری

با عبارتی دیگر بخاری در صحیح خود آورده است:
«عن انس، قال: شهدنا دفن بنت رسول الله " (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) " ورسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جالس علی القبر، فرایت عینیه تدمعان، فقال: هل منکم من احد لم یقارف اللیلة؟ فقال ابوطلحة: انا، فنزل فی قبرها؛ انس می‌گوید ما شاهد دفن دختر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودیم و در حالی که آن حضرت در کنار قبر نشسته بود و اشک می‌ریخت فرمود: کدام یک از شما دیشب با همسر خویش همبستر نشده است؟ که ابوطلحه گفت: من با همسر خویش همبستر نشده‌ام و او (طلحه) داخل قبر گردید.»

۴.۲.۱ - سخن ابن‌بطال

ابن‌بطال در شرح مطلب بخاری می‌نویسد:
اراد النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ان یحرم عثمان النزول فی قبرها. وقد کان احق بها، لانه کان بعلها. وفقد منهم علقا لا عوض منه، لانه حین قال " (علیهالسّلام) ": " ایکم لم یقارف اللیلة اهله " سکت عثمان، ولم یقل: انا، لانه کان قد قارف لیلة ماتت بعض نسائه، ولم یشغله الهم بالمصیبة، وانقطاع صهره من النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عن المقارفة، فحرم بذلک ما کان حقا له، وکان اولی به من ابی‌طلحة وغیره، وهذا بین فی معنی الحدیث. ولعل النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قد کان علم ذلک بالوحی، فلم یقل له شیئا، لانه فعل فعلا حلالا، غیر ان المصیبة لم تبلغ منه مبلغا یشغله، حتی حرم ما حرم من ذلک، بتعریض دون تصریح ".
پیامبر اراده نمود تا با این سخنش عثمان را از داخل شدن درون قبر رقیّه منع نماید و این در حالی بود که او سزاوار‌ترین افراد به این کار بود چرا که او همسرش بود وکسی را از دست داده بود که هیچ جایزگزینی برای آن نبود؛ از این رو هنگامی که حضرت فرمود «چه کسی دیشب با همسرش همبستر نشده است؟» عثمان سکوت کرد و نتوانست بگوید من؛ چراکه او در شب وفات همسرش بدون اهمیت به این مصیبت با دیگری همبستر شده بود و این به معنای قطع رابطه دامادی با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود که به همین خاطر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را از این حق محروم نمود در حالی که او از ابوطلحه و غیر او سزاوارتر برای داخل شدن در قبر بود و این مطلب از معنای حدیث به خوبی فهمیده می‌شود. و شاید هم پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از طریق وحی به این مطلب پی برده بود لذا به طور مستقیم سخنی با وی نگفت چون اگر چه او فعل حرامی مرتکب نشده بود ولی از آن جا که نسبت به مصیبت وارد شده هیچ اهمیتی نداده و ذهن خود را نیز به آن مشغول نساخته به همین جهت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بدون تصریح؛ بلکه با تعریض و کنایه عثمان را از آنچه که باید محروم سازد محروم ساخت.

۴.۲.۲ - سخن طحاوی

و نیز مطلب زیر در شرح مطلب بخاری آمده است:
فیه: اَنَس، قَالَ: شَهِدْنَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَرَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جَالِسٌ عَلَی الْقَبْرِ، فَرَاَیْتُ عَیْنَیْهِ تَدْمَعَانِ، فَقَالَ: هَلْ فِیکُمْ مِنْ اَحَدٍ لَمْ یُقَارِفِ اللَّیْلَةَ؟ فَقَالَ ابوطَلْحَةَ: اَنَا، قَالَ: فَانْزِلْ فِی قَبْرِهَا، قَالَ ابن‌مُبَارَکٍ: قَالَ فُلَیْحٌ اُرَاهُ یَعْنِی: الذَّنْبَ.
انس می‌گوید ما شاهد دفن دختر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودیم و در حالی که آن حضرت در کنار قبر نشسته بود و اشک می‌ریخت فرمود: کدامیک از شما دیشب با همسر خویش همبستر نشده است؟ که ابوطلحه گفت: من با همسر خویش همبستر نشده‌ام و او (طلحه) داخل قبر گردید. ابن‌مبارک می‌گوید: فلیح آن (عمل عثمان) را گناه دانسته است.
[۱۴] الطحاوی، أبوجعفر أحمد بن محمد بن سلامة، شرح مشکل الاثار، ج۶، ص۳۲۳.


۴.۲.۳ - سخن ابن‌حزم

و نیز در ذیل مطلب بخاری که در بالا آمد ابن‌حزم‌ اندلسی در المحلّی می‌نویسد:
۵۸۵ - مَسْاَلَةٌ - وَاَحَقُّ الناس بِاِنْزَالِ الْمَرْاَةِ فی قَبْرِهَا من لم یَطَاْ تِلْکَ اللَّیْلَةَ
مساله ۵۸۵: سزاوار‌ترین افراد برای داخل شدن در قبر همسرش کسی است که در شب وفات او با کس دیگری همبستر نشده باشد.


در جمع بندی مطالبی که از کتب شیعه و سنّی می‌توان استفاده کرد ماجرای کشته شدن رقیه را با‌ اندکی تلخیص و تصرّف این گونه می‌توان توصیف نمود:

۵.۱ - ارتباط معاویة بن مغیره با عثمان

معاویة بن المغیرة بن ابی‌العاص الاموی فهذا الرجل کان مع قریش فی معرکة احد التی انتصر فیها المشرکون. ثم قام مع هند بنت عتبة بتمزیق اوصال حمزة سید الشهداء.
معاویة بن مغیره ابن‌ابی‌العاص اموی شخصی است که در جنگ احد با مشرکین همراهی داشت که پس از پیروزی مشرکین در آن جنگ به همراه «هند بنت عتبه» (همسر ابوسفیان) اعضای بدن حمزه سیدالشهداء را مُثله کردند.
[۱۸] عسقلانی، ابن‌حجر، الاصابه، ج۸، ص۲۳۷.


فنزل جبرئیل من السماء واخبر الرسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باخفاء عثمان لمعاویة فی بیته فارسل (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مجموعة من الصحابة الی بیت عثمان فاخرجوا معاویة منه، وجاءوا به الی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم). فجاء عثمان وتوسل برسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) للصفح عن معاویة، فترکه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وامهله ثلاثة ایام للخروج من المدینة واقسم النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی قتله ان وجده فی اطرافها، وسار رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الی حمراء الاسد. لکنه لم یخرج منها وبقی فی اطراف المدینة یتجسس اخبار جیوش المسلمین! فاخبر جبرائیل رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بذلک فارسل علیا (علیهالسّلام) وعمارا فقتله علی (علیهالسّلام).
بعد از آن که جبرئیل نازل شد و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را از واقعه با خبر ساخت آن حضرت گروهی از صحابه را به خانه عثمان فرستاد تا معاویه را از آنجا خارج ساخته و نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آورند که عثمان خدمت حضرت آمده و به حضرت متوسل گردید تا از معاویه درگذرد که از این جهت حضرت سه روز او را مهلت داد تا از مدینه خارج گردد و قسم یاد کرد که در صورتی که بار دیگر او را در اطراف مدینه در حال جاسوسی ببینند او را به قتل رسانند و او را به منطقه حمراء الاسد فرستاد (تا از آنجا به سوی مکه بازگردد امّا او در همان اطراف ماند و به جاسوسی ادامه می‌داد، که بار دیگر جبرائیل نازل شد و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را با خبر ساخت و حضرت هم به حضرت علی (علیهالسّلام) و عمّار ماموریت داد تا او را یافته و به قتل رسانند.

۵.۲ - علت ضرب و شتم رقیه

عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِیهِ وَ اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْکُوفِیُّ عَنْ بَعْضِ اَصْحَابِهِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ یَزِیدَ بْنِ خَلِیفَةَ الْخَوْلَانِیِّ وَ هُوَ یَزِیدُ بْنُ خَلِیفَةَ الْحَارِثِیُّ قَالَ سَاَلَ عِیسَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ اَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ تَخْرُجُ النِّسَاءُ اِلَی الْجَنَازَةِ وَ کَانَ ع مُتَّکِئاً فَاسْتَوَی جَالِساً ثُمَّ قَالَ اِنَّ الْفَاسِقَ عَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ آوَی عَمَّهُ الْمُغِیرَةَ بْنَ ابی‌الْعَاصِ وَ کَانَ مِمَّنْ هَدَرَ رَسُولُ اللَّهِ صدَمَهُ فَقَالَ لِابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلَا تُخْبِرِی اَبَاکِ بِمَکَانِهِ کَاَنَّهُ لَا یُوقِنُ اَنَّ الْوَحْیَ یَاْتِی مُحَمَّداً فَقَالَتْ مَا کُنْتُ لِاَکْتُمَ رَسُولَ اللَّهِ صعَدُوَّهُ فَجَعَلَهُ بَیْنَ مِشْجَبٍ لَهُ وَ لَحَفَهُ بِقَطِیفَةٍ فَاَتَی رَسُولَ اللَّهِ صالْوَحْیُ فَاَخْبَرَهُ بِمَکَانِهِ فَبَعَثَ اِلَیْهِ عَلِیّاً ع وَ قَالَ اشْتَمِلْ عَلَی سَیْفِکَ ائْتِ بَیْتَ ابْنَةِ ابن‌عَمِّکَ فَاِنْ ظَفِرْتَ بِالْمُغِیرَةِ فَاقْتُلْهُ فَاَتَی الْبَیْتَ فَجَالَ فِیهِ فَلَمْ یَظْفَرْ بِهِ فَرَجَعَ اِلَی رَسُولِ اللَّهِ صفَاَخْبَرَهُ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَمْ اَرَهُ فَقَالَ اِنَّ الْوَحْیَ قَدْ اَتَانِی فَاَخْبَرَنِی اَنَّهُ فِی الْمِشْجَبِ- وَ دَخَلَ عُثْمَانُ بَعْدَ خُرُوجِ عَلِیٍّ ع فَاَخَذَ بِیَدِ عَمِّهِ فَاَتَی بِهِ اِلَی النَّبِیِّ صفَلَمَّا رَآهُ اَکَبَّ عَلَیْه وَ لَمْ یَلْتَفِتْ اِلَیْهِ وَ کَانَ نَبِیُّ اللَّهِ صحَیِیّاً کَرِیماً فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا عَمِّی هَذَا الْمُغِیرَةُ بْنُ ابی‌الْعَاصِ وَفَدَ وَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ آمَنْتَهُ قَالَ ابوعَبْدِ اللَّهِ ع وَ کَذَبَ وَ الَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ مَا آمَنَهُ فَاَعَادَهَا ثَلَاثاً وَ اَعَادَهَا ابوعَبْدِ اللَّهِ ع ثَلَاثاً اَنَّی آمَنَهُ اِلَّا اَنَّهُ یَاْتِیهِ عَنْ یَمِینِهِ ثُمَّ یَاْتِیهِ عَنْ یَسَارِهِ فَلَمَّا کَانَ فِی الرَّابِعَةِ رَفَعَ رَاْسَهُ اِلَیْهِ فَقَالَ لَهُ قَدْ جَعَلْتُ لَکَ ثَلَاثاً فَاِنْ قَدَرْتُ عَلَیْهِ بَعْدَ ثَالِثَةٍ قَتَلْتُهُ فَلَمَّا اَدْبَرَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص- اللَّهُمَّ الْعَنِ الْمُغِیرَةَ بْنَ ابی‌الْعَاصِ وَ الْعَنْ مَنْ یُؤْوِیهِ وَ الْعَنْ مَنْ یَحْمِلُهُ وَ الْعَنْ مَنْ یُطْعِمُهُ وَ الْعَنْ مَنْ یَسْقِیهِ وَ الْعَنْ مَنْ یُجَهِّزُهُ وَ الْعَنْ مَنْ یُعْطِیهِ سِقَاءً اَوْ حِذَاءً اَوْ رِشَاءً اَوْ وِعَاءً وَ هُوَ یَعُدُّهُنَّ بِیَمِینِهِ وَ انْطَلَقَ بِهِ عُثْمَانُ فَآوَاهُ وَ اَطْعَمَهُ وَ سَقَاهُ وَ حَمَلَهُ وَ جَهَّزَهُ حَتَّی فَعَلَ جَمِیعَ مَا لَعَنَ عَلَیْهِ النَّبِیُّ صمَنْ یَفْعَلُهُ بِهِ ثُمَّ اَخْرَجَهُ فِی الْیَوْمِ الرَّابِعِ یَسُوقُهُ فَلَمْ یَخْرُجْ مِنْ اَبْیَاتِ الْمَدِینَةِ حَتَّی اَعْطَبَ اللَّهُ رَاحِلَتَهُ وَ نُقِبَ حِذَاهُ وَ وَرِمَتْ قَدَمَاهُ فَاسْتَعَانَ بِیَدَیْهِ وَ رُکْبَتَیْهِ وَ اَثْقَلَهُ جَهَازُهُ حَتَّی وَجَسَ بِهِ فَاَتَی شَجَرَةً فَاسْتَظَلَّ بِهَا لَوْ اَتَاهَا بَعْضُکُمْ مَا اَبْهَرَهُ ذَلِکَ فَاَتَی رَسُولَ اللَّهِ صالْوَحْیُ فَاَخْبَرَهُ بِذَلِکَ فَدَعَا عَلِیّاً ع فَقَالَ خُذْ سَیْفَکَ وَ انْطَلِقْ اَنْتَ وَ عَمَّارٌ وَ ثَالِثٌ لَهُمْ فَاْتِ الْمُغِیرَةَ بْنَ ابی‌الْعَاصِ تَحْتَ شَجَرَةِ کَذَا وَ کَذَا فَاَتَاهُ عَلِیٌّ ع فَقَتَلَهُ فَضَرَبَ عُثْمَانُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صوَ قَالَ اَنْتِ اَخْبَرْتِ اَبَاکِ بِمَکَانِهِ فَبَعَثَتْ اِلَی رَسُولِ اللَّهِ صتَشْکُو مَا لَقِیَتْ فَاَرْسَلَ اِلَیْهَا رَسُولُ اللَّهِ صاقْنَیْ حَیَاءَکِ مَا اَقْبَحَ بِالْمَرْاَةِ ذَاتِ حَسَبٍ وَ دِینٍ فِی کُلِّ یَوْمٍ تَشْکُو زَوْجَهَا فَاَرْسَلَتْ اِلَیْهِ مَرَّاتٍ کُلَّ ذَلِکَ یَقُولُ لَهَا ذَلِکَ فَلَمَّا کَانَ فِی الرَّابِعَةِ دَعَا عَلِیّاً ع وَ قَالَ خُذْ سَیْفَکَ وَ اشْتَمِلْ عَلَیْهِ ثُمَّ ائْتِ بَیْتَ ابْنَةِ ابن‌عَمِّکَ فَخُذْ بِیَدِهَا فَاِنْ حَالَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا اَحَدٌ فَاحْطِمْهُ بِالسَّیْفِ وَ اَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ صکَالْوَالِهِ مِنْ مَنْزِلِهِ اِلَی دَارِ عُثْمَانَ فَاَخْرَجَ عَلِیٌّ ع ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ فَلَمَّا نَظَرَتْ اِلَیْهِ رَفَعَتْ صَوْتَهَا بِالْبُکَاءِ وَ اسْتَعْبَرَ رَسُولُ اللَّهِ صوَ بَکَی ثُمَّ اَدْخَلَهَا مَنْزِلَهُ وَ کَشَفَتْ عَنْ ظَهْرِهَا فَلَمَّا اَنْ رَاَی مَا بِظَهْرِهَا قَالَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مَا لَهُ قَتَلَکِ قَتَلَهُ اللَّهُ وَ کَانَ ذَلِکَ یَوْمَ الْاَحَدِ وَ بَاتَ عُثْمَانُ مُلْتَحِفاً بِجَارِیَتِهَا فَمَکَثَ الْاِثْنَیْنَ وَ الثَّلَاثَاءَ وَ مَاتَتْ فِی الْیَوْمِ الرَّابِعِ فَلَمَّا حَضَرَ اَنْ یَخْرُجَ بِهَا اَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صفَاطِمَةَ ع فَخَرَجَتْ ع وَ نِسَاءُ الْمُؤْمِنِینَ مَعَهَا وَ خَرَجَ عُثْمَانُ یُشَیِّعُ جَنَازَتَهَا فَلَمَّا نَظَرَ اِلَیْهِ النَّبِیُّ صقَالَ مَنْ اَطَافَ الْبَارِحَةَ بِاَهْلِهِ اَوْ بِفَتَاتِهِ فَلَا یَتْبَعَنَّ جَنَازَتَهَا قَالَ ذَلِکَ ثَلَاثاً فَلَمْ یَنْصَرِفْ فَلَمَّا کَانَ فِی الرَّابِعَةِ قَالَ لَیَنْصَرِفَنَّ اَوْ لَاُسَمِّیَنَّ بِاسْمِهِ فَاَقْبَلَ عُثْمَانُ مُتَوَکِّئاً عَلَی مَوْلًی لَهُ مُمْسِکاً بِبَطْنِهِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ اِنِّی اَشْتَکِی بَطْنِی فَاِنْ رَاَیْتَ اَنْ تَاْذَنَ لِی اَنْصَرِفُ قَالَ انْصَرِفْ وَ خَرَجَتْ فَاطِمَةُ ع وَ نِسَاءُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهَاجِرِینَ فَصَلَّیْنَ عَلَی الْجِنَازَة

یزید بن خلیفه حارثی می‌گوید: در محضر حضرت امام صادق (علیهالسّلام) نشسته بودم که عیسی بن عبدالله از آن حضرت سئوال کرد: آیا شرکت در تشیع جنازه برای زنان جایز است؟ حضرت در حالی که تکیه زده بودند مستقیم نشستند و سپس فرمودند: آن شخص فاسق که لعنت خدا بر او باد (پسر) عمویش (معاویه بن) مغیره بن ابی‌العاص به او پناهنده شد و در حالی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خون او را هدر شمرده بود درخواستش را پذیرفت و به او پناه داد و به دختر (خوانده) رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم گفت: مبادا پدرت را از این ماجرا با خبر سازی! گویا او به این مطلب یقین پیدا نکرده بود که وحی بر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل می‌شود و او را با خبر می‌سازد. دختر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در پاسخ گفت: من رسول خدا را از وجود دشمنش بی خبر نمی‌گذارم. آن شخص فاسق (پسر) عموی خود را در پشت جالباسی مخفی کرد و با ملحفه و پارچه‌ای پوشاند، تا این که وحی نازل شد و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را از مخفی گاه دشمنش با خبر ساخت و آن حضرت هم امیرالمومنین (علیهالسّلام) را با شمشیر فرستاد تا اگر او را یافت از پای در آورد؛ اما چون به آن جا رفت و قدری تفحّص نمود کسی را نیافت و مجدداً به محضر حضرت باز گشت و عرض کرد من کسی را نیافتم، حضرت فرمود: وحی نازل شد و مرا از مکان اختفاء او با خبر ساخت. برو و او را از پشت جالباسی پیدا کن. امّا به محض این که امیرالمومنین (علیهالسّلام) از محل اختفاء خارج شده بود عثمان دست او را گرفت و به منزل رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آورد ولی حضرت از او روی برگرداند و با وجود این که حضرت شخصی شدیداً با حیا و کریم بودند به او توجّه نفرمودند. عثمان گفت: یا رسول الله! این شخص (پسر) عموی من (معاویه) بن مغیره بن ابی‌العاص است که نزد من آمده است قسم به آن کسی که شما را به نبوّت مبعوث نمود به او امان دهید!
امام صادق (علیهالسّلام) سه مرتبه فرمود: در حالی که او دروغ می‌گفت (و خود به آن خدا ایمان نیاورده بود) و به همان کسی که او را به نبوّت مبعوث نمود پیامبر به او پناه نداد مگر این که تا سه مرتبه عثمان این سخن را تکرار نمود و هر بار بر آن اصرار و پافشاری نمود تا مرتبه چهارم که حضرت سر بلند کرد و فرمود: تا سه روز به او مهلت دادم امّا اگر بعد از آن دوباره به او دست یافتم او را خواهم کشت و چون او خارج شد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: خدایا! (پسر) مغیره بن ابی‌العاص و هر کس که به او پناه داد و او را به این جا هدایت نمود و او را اطعام نمود و سیراب کرد و او را تجهیز کرد و برای او امکانات فراهم نمود لعنت نما!
در حقیقت رسول خدا با این لعن عثمان را در کنار او قرار داد چون او بود که او را پناه داده و اطعام کرده و سیراب نموده و امکانات برایش فراهم نموده بود و بعد از آن هم تا سه روز دیگر تمام آنچه را که رسول خدا مورد لعن قرار داده بود را انجام داد و روز چهارم او را به خارج از خانه سوق داد امّا با این وجود او از شهر مدینه خارج نشد تا این که خداوند مرکبش را هلاک نمود و بر اثر پیاده روی زیاد کفشش سوراخ شد و پاهایش متورم گردید تا حدّی که ناچار شد روی دست و زانوهایش راه برود و بار بر او سنگینی می‌کرد تا این که از ترس به سایه درختی کوچک که جا برای یک نفر بیشتر نداشت پناه برد. در این هنگام وحی بر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل شد و او را از مکان اختفاء او با خبر ساخت. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امیرالمومنین (علیهالسّلام) را فرا خواند و فرمود: شمشیرت را بردار و به همراه عمّار و شخص دیگری به فلان مکان برو و (معاویه بن) مغیره را به قتل برسان. امیرالمومنین هم رفت و دستور حضرت را عملی ساخت.
بعد از کشته شدن او بود که عثمان دختر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را مورد ضرب و شتم قرار داد و به او گفت: تو پدرت را از مکان اختفاء او با خبر ساخته ای. دختر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نزد پدر رفته و از رفتار همسرش شکایت نمود امّا حضرت فرمود: زشت است زن دیندار و با کمال هر روز شکایت همسرش را نزد دیگران ببرد امّا این داستان تا سه روز دیگر تکرار شد تا این که در روز چهارم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امیرالمومنین (علیهالسّلام) را خواست و فرمود: شمشیر را بر دار و آن را در جامه‌ات مخفی ساز و به خانه دختر عمویت برو و او را بیاور و اگر کسی بین تو و او مانع گردید گردنش را بزن! و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چون انسان ره‌گم‌کرده به سوی خانه عثمان در حرکت بود که امیرالمومنین (علیهالسّلام) دختر آن حضرت را از خانه خارج ساخت و به سوی حضرت باز می‌گرداند که به محض این که در بین راه نگاهش به پدر افتاد صدایش را به گریه بلند نمود و حضرت نیز گریست و اشک از دیدگانش جاری شد و دخترش را به منزل خود برد و چون جامه از پشت دخترش برداشت و آثار جنایت را مشاهده نمود سه مرتبه فرمود: خدا او را بکشد که تو را کشت! و بعد از این روز که روز یک شنبه بود سه روز بعد از آن به شهادت رسید و این در حالی بود که در شب شهادت رقیّه، عثمان با جاریه دیگری همبستر شده بود.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به دخترش فاطمه (سلامالله‌علیها) دستور داد تا با دیگر زنان مومن، پیکر او را از خانه خارج ساخته و تشییع نمایند و چون عثمان نیز برای تشییع حاضر گردید و نگاه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به او افتاد سه مرتبه فرمود: هر کس که دیشب با یکی از اهل و عیال خود همبستر شده در تشیییع جنازه حاضر نشود. امّا با این وجود عثمان بازنگشت تا این که در مرتبه چهارم حضرت با صدای بلند فرمود: آن کس را که گفتم باز گردد و الّا او را با اسم مشخص می‌کنم که در اینجا دیگر عثمان در حالی که بر شانه غلام خود تکیه کرده بود به شکم خود چسبید و به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عرض کرد: من درد معده دارم اگر اجازه دهید برگردم، حضرت فرمود: برگرد! و حضرت فاطمه (سلامالله‌علیها) و عدّه‌ای از زنان مومن در تشییع جنازه و نماز او حاضر شدند.


و حال زمانی که وضعیت اولین زوجه عثمان یعنی رقیه این گونه باشد و برخورد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز با او آن چنان که گفته شد باشد چه گونه می‌توان تصوّر نمود که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دختر و یا دختر خوانده دیگری را به عقد عثمان درآورند و آن گونه که اهل‌سنّت ادّعا می‌کنند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده باشد: اگر من ده دختر هم می‌داشتم یکی پس از دیگری به ازدواج عثمان در می‌آوردم.


۱. موسسه ولیعصر، مقاله «آیا ازدواج دو دختر پیامبر (ص) با عثمان صحت دارد؟»    
۲. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۳، ص۲۳۶.    
۳. هاشمی خوئی، سیّد میر حبیب الله‌، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، ج۳، ص۳۴.
۴. الشیبانی، أحمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۲۱، ص۹۲.    
۵. النّمری، ابن عبدالبر، الاستیعاب‌ هامش الاصابه، ج۴، ص۱۸۴۱.    
۶. العسقلانی، ابن‌حجر، الاصابه، ج۴، ص۳۰۴.    
۷. العسقلانی، ابن‌حجر، فتح الباری، ج۳، ص۱۲۷.
۸. الحاکم، أبوعبدالله، المستدرک، ج۴، ص۵۱.    
۹. أبوعبدالله البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل، صحیح بخاری، ج۲، ص۹۱.    
۱۰. ابن‌بطال، أبوالحسن علی بن خلف، شرح صحیح بخاری، ج۳، ص۳۲۸.    
۱۱. سهیلی، عبدالرحمن بن عبدالله (قرن ۶)، الروض الانف، ج۳، ص۱۲۷.    
۱۲. سهیلی، عبدالرحمن بن عبدالله (قرن ۶)، الروض الانف، ج۵، ص۲۲۷.    
۱۳. العا‌صمی‌ المکی‌، عبدالملک‌ بن‌ حسین‌ بن‌ عبدالملک‌، سمط النجوم العوالی (قرن ۱۲)، ج۱، ص۵۱۲.    
۱۴. الطحاوی، أبوجعفر أحمد بن محمد بن سلامة، شرح مشکل الاثار، ج۶، ص۳۲۳.
۱۵. ابن‌حزم‌، ابومحمد، المحلّی، ج۵، ص۱۴۴.    
۱۶. النّمری، ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۹۲۳.    
۱۷. ابن‌الأثیر، عزالدین، اسد الغابه، ج۵، ص۵۶۲.    
۱۸. عسقلانی، ابن‌حجر، الاصابه، ج۸، ص۲۳۷.
۱۹. ابن‌الأثیر، عزالدین، الکامل، ج۲، ص۵۳.    
۲۰. ابوالفداء، ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۵۸.    
۲۱. تقی‌الدین المقریزی، أحمد بن علی بن عبد القادر، امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱، ص۱۷۸.    
۲۲. أبوعبدالله، ابن‌هشام حمیری، السیره النبویه، ج۳، ص۶۱۸.    
۲۳. تقی‌الدین المقریزی، أحمد بن علی بن عبد القادر، النزاع و التخاصم، مقریزی، ص۶۰.    
۲۴. الحلبی الشافعی، أبوالفرج، السیره الحلبیه، ج۲، ص۳۵۳.    
۲۵. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۳، ص۲۵۱.    



موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «آیا عثمان قاتل دو دختر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده؟»    






جعبه ابزار