فیروز دیلمی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
فیروز دیلمی کنیهاش، اباعبدالله (این کنیه را
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به او داد.)
و نیز ابوعبدالرحمن
است و چون در
یمن، در قبیلهٔ حمیر ساکن شد، او را حمیری گویند. در بیشتر منابع نام فیروز با حادثهی
اسود عنسی کذاب عجین شده است.
از محل تولد او خبری در دست نیست. برخی او را خواهرزاده
نجاشی و برخی از ایرانیانی دانستهاند که همراه باذان (باذان آخرین حکمران ایرانی بود که بعد از وَهْرِز و نوادگانش از سوی
انوشیروان (حک ۵۳۱ـ۵۷۹ م) به حکومت
عدن،
صنعا و بخشی از جنوب
عربستان گمارده شد.)
به یمن فرستاده شد.
آنان سپاهیان
حبشه را از یمن بیرون راندند و خود بر آن سرزمین چیره شدند، و چون خبر ظهور
رسول خدا به باذان رسید، در ۶ هجری با جمعی از سرداران ابناء
از جمله فیروز دیلمی
به آیین
اسلام گرویدند. پیامبر طی بیانی فیروز را فردی شایسته خواند. و از سوی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به حکومت همان سرزمینها ابقا شد.
فیروز احادیثی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنید که برخی از آنان به وسیله محدثان با نام فیروز بن دیلمی و برخی به صورت دیلمی
روایت شده است که متن هر دو
حدیث یکی است و تنها در نام او اختلاف دارند.
پسران فیروز، ضحاک و عبدالله نیز از او حدیث نقل کردهاند.
در بیشتر منابع نام فیروز با حادثهی اسود عنسی کذاب عجین شده است. اسود که به خاطر سیاهی چهرهاش به اسود (سیاه) معروف شد، نامش عبهلة بن کعب عنسی مذحجی است، او خود را رحمان الیمن نامیده بود، و چون با پارچهای از لیف خرما دستاری بر سر میبست به ذی الخمار
و بنا به قولی به ذیالحمار (صاحبالاغ) معروف شد؛ زیرا الاغی تعلیم دیده داشت که دستورات او را انجام میداد.
در دوران بیماری پیش از رحلت پیامبر اسلام در «غار
خبّان (
خَبّان بر وزن فعلان، دهی در یمن، در درهای به همین در نزدیکی
نجران متعلق به اسود کذاب بود.)
» ادعای
نبوت کرد.
قبیله مذحج به حمایت او برخاستند. این نخستین برگشت از اسلام در زمان خود
پیغمبر بود.
اسود قیس بن عبد یغوث بن مکشوح (امیر قبیله مراد در حوالی صنعا) را از محل حکومتش بیرون کرد.
سپس بر نجران دست یافت و آن جا را غارت کرد.
عمرو بن مَخزوم و بنا به قولی خالد بن سعید، نماینده پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این منطقه به
مدینه بازگشت. به نقلی مهاجر بن ابیامیه را از این شهر بیرون کرد.
اسود پس از جمعآوری نیرو در نجران، به سوی صنعا رفت و ۲۵ روز پس از ظهورش بر این شهر دست یافت و ایرانیان را سخت مورد
شکنجه و آزار قرار داد. شهر بن باذان (عامل رسول خدا در یمن) نخستین کسی بود که با اسود ستیز کرد.
اسود، شهر پسر باذان را کشت و غاصبانه با همسرش، به نام آزاد (دختر عموی فیروز دیلمی)
ازدواج کرد.
معاذ بن جبل نیز که در یمن
قرآن درس میداد از اسود گریخت و به
ابو موسی اشعری در مارب، و آن دو به زیاد بن لبید الانصاری و عکاشة بن ثور بن اصغر الغوثی حاکمان حضرموت پناهنده شدند. تعدادی از
مسلمانان قبیله مذحج که به اسلام خود باقی بودند به فروه (امیر مسلمان از طرف پیغمبر)
و امراء (مسلمان) یمن به طاهر بن ابیهاله که بر اشعریان وعک فرمان میراند، ملحق شدند.
سپس طاهر نیز به کوهستان صنعاء پناه برد. زیرا کار اسود بالا گرفت و بر سراسر یمن از حضرموت تا
طائف و بحرین و احساء (کنار خلیج فارس) و عدن چیره گردید و عمرو بن معدیکرب (از دلیران مشهور عرب که بعد از اسلام
مرتد شد و دوباره مسلمان و در فتح الفتوح نهاوند کشته شد.)
را جانشین خویش در مذحج نمود.
قیس بن مکشوح که در آرزوی فرمانروایی بر صنعا بود برای کشتن ابناء، (فیروز و دادویه و جشنش)، کسی را نزد اسود فرستاد و آنان را به نبرد با ابناء ترغیب نمود و به آنان وعده یاری داد.
ابناء بیمناک از این خبر نزد قیس آمدند. قیس اظهار دوستی و برایشان غذایی آماده کرد تا در آن مهمانی آنان را بکشد. اما تنها به داذویه دست یافت و فیروز و جشنش گریختند و به قبایل خولان (خویشاوندان مادری فیروز) پناه بردند.
قیس در صنعاء
شورش کرد و خراج گرفت و جمعی از سپاه اسود را گرد خود فرا خواند. بنا به قولی فیروز به
ابوبکر نامه نوشت. ابوبکر ضمن ابقا او بر صنعاء، به طاهر بن ابیهاله فرمان داد او را یاری دهد. به دستور ابوبکر، عکاشة بن ثور مردم تهامه را بسیج کرد و به ذو الکلاع سمیفع و ذی ظلیم حوشب و شهر ذی یناف نامهای برای یاری ابناء فرستاد و سپاهی به سوی آنان روانه کرد. قیس بن مکشوح آنان را علیه ابناء برانگیخت. آنان امتناع کردند، ولی عوامشان از پی قیس رفتند. قیس به خاندانهای ابناء که با فیروز بودند، تاخت و آنان را از یمن- از
دریا و خشکی- بیرون کرد و همه را
غارت نمود.
بنی عقیل بن ربیعه و مردم قبیله عک، به فیروز پیوستند و با قیس در نزدیکی صنعاء جنگیدند. قیس نزد اسود بازگشت و با قیس بن عمرو بن معد یکرب در مقابل فروة بن مسیک ایستاد. فروه همراه قیس بن مکشوح
مسلمان گشته بود و پیامبر قیس را بر جمع آوری
صدقات قبایل مراد، گماشت. عمرو نیز از قوم خود سعد العشیره جدا شده و در میان بنی زبید و هم پیمانان آن که اسلام آورده بود، میزیست. چون اسود ادعای پیامبری کرد عمرو به او گروید. اسود به عمرو امارت بخشید و او را در مقابل فروه (مسلمان) قرار داد.
قبایل کنده نیز به سبب اختلاف میان کنده و زیاد کندی بر سر انتخاب شتران جهت پرداخت
زکات مرتد شدند و در زمره پیروان اسود العنسی درآمدند.
پیغمبر به همهی مسلمانان و امرای یمن نامه نوشت و آنان را به هر نحو ممکن به نبرد اسود فراخواند. مسلمانان قوت قلب یافتند. فیروز و داذویه هنگامی که فهمیدند اسود بر قیس بن عبد یغوث
خشم گرفته از قیس دعوت کردند به آنان بپیوندد.
پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای پایان دادن به غائله اسود عَنْسی نامهای به فیروز و گُشْنسب و سایر پارسیان یمن نوشت که بر
دین خود پایدار باشند و در برابر اسود بپاخیزند.
قیس بن هُبیره
پس از ورود به صنعا با ایرانیان هم دست شد و با کمک فیروز دیلمی و داذویه (جانشین باذان) مخفیانه با آزاد (همسر شهر)، که کینه اسود را سخت در دل داشت، تماس برقرار کرد و همگی برای کشتن اسود با هم متحّد شدند. آزاد، قاتلان را به درون خانه راهنمایی کرد، آنها وارد خوابگاه اسود شدند و فیروز با فشردن گردنش او را در سال یازدهم هجری چهار ماه پس از ارتدادش
کشت
و قیس کار را به پایان رساند و سر او را برید.
بیشتر منابع فیروز را
قاتل اسود معرفی کردهاند.
فیروز و قیس در مدینه هر دو مدعی
قتل اسود بودند، عمر گفت: او را این شیر یعنی فیروز کشته است.
روز بعد با صدای بلند اعلام کردند: «اشهد ان لاالهالاالله و ان محمدا رسولالله و ان عبهله کذاب»
در همان شبی که اسود عنسی کشته شد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از طریق
وحی از این امر آگاه شد و
بشارت داد و فرمود: «دیشب اسود عنسی کشته شد. فیروز مردی مبارک از خاندان مبارک او را کشت.
برخی کشته شدن اسود را در زمان خلافت ابوبکر میدانند؛
امّا صحیحتر آن است که کشته شدن او ۵ روز
پیش از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است.
این اشتباه شاید به دلیل باشد که خبر کشته شدن اسود ده روز پس از خلافت ابوبکر به مدینه رسید.
در روزگار خلافت ابوبکر به وی خبر رسید که قیس متهم به قتل داذویه و تلاش برای بیرون راندن فیروز و «ابناء» است. ابوبکر خشمگینانه به مهاجر بن ابی امیه (حاکم صنعاء) نوشت تا قیس را نزد او آورند. قیس پنجاه بار نزدیک
منبر رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
سوگند خورد که چنین نکرده، سپس ابوبکر وی را همراه مسلمانانی که برای جنگ با رومیان تعیین شده بودند، به
شام اعزام کرد.
فیروز در منصب خویش تا روزگار عثمان باقی بود.
همچنان که معاویه نیز پس از غصب خلافت، فیروز دیلمی را در فرمانروایی یمن باقی گذاشت؛
اما اندکی بعد، او را عزل و
عثمان بن عفان ثقفی را به جایش گماشت.
زیرا سیاست معاویه در این زمان کوبیدن و خوارکردن ایرانیان بود که از طرفداران علی و فرزندان آن حضرت بودند که به ارسال بخشنامه بسیار خطرناک و وحشتناکی علیه ایرانیان انجامید.(...عجمها را ذلیل و تارومار کنید، عجمها آفت دین هستند
و...) .
سرانجام این رادمرد ایرانی که اسلام را در یمن زنده کرد، در سال ۵۳ از دنیا رفت.
قیس در صنعاء خودکامگی پیش گرفت و بقایای سپاه اسود العنسی را گرد آورد. چون ابو بکر، فیروز را امارت یمن داد و مردم را به اطاعت او امر نمود فیروز به
جنگ قیس رفت و یارانش را تارومار ساخت.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «فیروز دیلمی»، تاریخ بازیابی۹۵/۸/۳.