فَسَقوا (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
فَسَقوا:(أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقواْ فيها) «فَسَقوا» از مادّه
فِسْق (به کسر فاء و سکون سین) به معنای خروج از
حق است.
درباره اين
آیه، مفسران نظريات متعددى دادهاند، ولى به اعتقاد ما مفهوم آيه بسيار روشن است و آن اين كه:
خداوند هرگز قبل از اتمام
حجت و بيان دستوراتش كسى را مؤاخذه نمىكند، بلكه نخست به بيان فرمانهايش مىپردازد، اگر مردم از در اطاعت وارد شوند و آنها را پذيرا گشتند چهبهتر كه
سعادت دنيا و آخرتشان در آن است و اگر به
فسق و مخالفت برخاستند و همه را زير پا گذاشتند اينجاست كه فرمان
عذاب درباره آنها تحقق مىپذيرد و به دنبال آن هلاكت است.
به موردی از کاربرد «
فَسَقوا» در
قرآن، اشاره میشود:
(وَ إِذا أَرَدْنا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقواْ فيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميرًا) «و هنگامى كه بخواهيم
شهر و ديارى را هلاک كنيم، نخست اوامر خود را براى «مترفين» (ثروتمندان مست ثروت) آنجا، بيان مىداريم، سپس هنگامى كه به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات يافتند، آنها را به شدّت در هم مىكوبيم.»
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرمایند: ما به مترفين آن
قوم دستور داديم تا در آن قريهها
فسق و
فجور كنند با اينكه از كلام خداى تعالى اين معنا را مىدانيم كه هرگز امر تشريعى به
فسق و فجور نكرده و بلكه صريحا فرموده:
(قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ) لذا مىفهميم كه اين
امر، امر تشريعى نبوده. و اما تعلق نگرفتن امر تكوينى، به
معصیت، از آن جهت كه معصيت است نيز واضح است بلكه واضحتر از امر تشريعى است، زيرا اگر
خداوند امر تكوينى به عملى كند، آن عمل، ضرورى شده و ديگر متعلق به اختيار كسى نمىشود، و وقتى عملى اختيارى انسان نشد انجامش معصيت نيست، هم چنان كه
قرآن كريم در معناى امر تكوينى خداوند فرموده است:
(إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقولَ لَهُ كُنْ فَيَكونُ) بنا بر اين اگر متعلق امر، در جمله امرنا اطاعت باشد، امر به معناى حقيقى يعنى امر تشريعى خواهد بود، يعنى امرى كه با زبان پيغمبرشان به ايشان ابلاغ شده، پيامبرى كه مبعوث شدنش براى انذار ايشان به عذاب خدا در صورت مخالفت امر او بوده است، و قبلا هم اشاره كرديم كه اصولا اين شان يعنى انذار مردم از مختصات فرستادگان خداست.
•
شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «فسقوا»، ص ۴۵۹.