فضلالله زاهدی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در سال ۱۲۷۶ش."فضلالله زاهدی" در «شروین همدان» متولد شد. پس از پایان تحصیلات متوسطه وارد مدرسه نظامی شد. زاهدی در آغاز پادشاهی
رضاخان به ریاست کل امنیه مملکتی (ژاندارمری) منصوب شد. در دی ۱۳۲۰ش. زاهدی با اجازه "
محمدرضا شاه" از سوی وزات جنگ به خدمت دعوت شد و با درجه سرلشگری به فرماندهی لشگر
اصفهان منصوب گردید.
در سال ۱۲۷۶ش."فضلالله زاهدی" در «شروین همدان» متولد شد. پدرش "ابوالحسن زاهدی" معروف به "بصیر دیوان" بود.
بصیر دیوان پیشکار "
امیر افخم" مالک بزرگ و متنفذ همدان و خود نیز در رده خرده مالکان همدان بود. فضلالله زاهدی از شش سالگی در مکتبخانه و معلم سرخانه آغاز به تحصیل نمود، در نوجوانی
اسبسواری و
تیراندازی را با پسران امیرافخم تمرین کرد، تحصیلات متوسطه را در «مدرسه الیاس» به پایان رساند.
پس از پایان تحصیلات متوسطه وارد مدرسه نظامی شد. فضلالله زاهدی به سرعت در نیروی قزاق ترقی کرد و در ۲۵ سالگی به درجه سروانی رسید. هنگامی که سرهنگ "رضاخان" به فرماندهی آتریاد (یک واژه روسی و به معنی یک واحد نظامی است، حدود معینی ندارد و تعداد افراد آن ممکن است از یک گروهان تا یک تیپ تغییر کند.)
همدان منصوب شد، زاهدی به درجه یاوری یا سروانی رسیده بود. زاهدی افسر زیردست رضاخان بود که همراه او در
جنگ با «جنگلیها» و «بلشویکها» در
گیلان شرکت کرد و هنگامی که رضاخان به درجه میرپنجی یا سرتیپی رسید، زاهدی هم سرهنگ شد. زاهدی در کودتای ۱۲۹۹ش. همراه افسران تحت فرمان رضاخان شرکت کرد.
در بهار ۱۳۰۱ش. «آذربایجان» گرفتار ناامنی گردید، در این منطقه حساس "اسماعیل آقا سمیتقو" علم طغیان برافراشته بود که زاهدی توانست، با حمله بر قلعه چهریق بر او پیروز شود
و به موجب این
پیروزی توانست، نشان ذوالفقار و آجودانی را از رضاشاه بگیرد.
زاهدی در جریان قیام "
ابوالقاسم لاهوتی" در آذربایجان بود
و بعد از شکست و فرار لاهوتی به ریاست دادگاهی منصوب شد که افسران همکار لاهوتی را
محاکمه کرد. زاهدی در این دادگاه
خشونت زیادی نشان داد و هر ۱۲ نفر را به اعدام محکوم کرد.
"
شیخ خزعل" از طائفه «محسین» بود و این طائفه یکی از طائفههای قبیله «بنیکعب» عرب بود که از چند قرن پیش در منطقه حاصلخیز «فلاحیه» (شادگان) متمرکز شدند.
شیخ خزعل تحت حمایت انگلیس در منتهیالیه
خلیجفارس در ایالت مهم نفتی ایران حکومتی خودمختار تعیین کرده بود؛ البته حمایت انگلیس به دلیل منافع زیادی بود که از این حمایت نصیبش میشد؛ نخستین نفع
تجارت بود و نفع دوم که از نفع نخستین سرچشمه میگرفت، حفظ امنیت عمومی در ایالت بود. نفع سوم این بود که
خوزستان از لحاظ استراتژیکی مهم بود
و زاهدی مامور خواباندن این شورش شده بود.
او با زیرکی تمام توانست شیخ خزعل را دستگیر کند. پس از این ماموریت زاهدی از طرف رضاخان به فرماندهی کل نیروهای خوزستان و فرماندار نظامی آن منطقه منصوب شد. دیگر اینکه او توانست شورش ترکمنها و گروههای مسلح
شمال را سرکوب کند.
زاهدی در آغاز پادشاهی رضاخان به ریاست کل امنیه مملکتی (ژاندارمری) منصوب شد. در فروردین سال ۱۳۰۸ش. عازم
جنوب شد، تا در سرکوبی شورش عشایر
فارس به نیروهای مستقر در آن استان کمک کند؛ اما زاهدی در این ماموریت توفیقی نیافت و به دستور رضاخان خلع درجه شد.
زاهدی بیش از یک سال بیکار بود که رضاخان او را بخشید و به ریاست کل شهربانی کشور منصوب کرد. در زمان ریاست شهربانی زاهدی یکی از زندانیان معروف به نام "سید فرهاد" و "لوریس" انگلیسی که به اتهام
جاسوسی دستگیر شده بودند، از
زندان قصر فرار کردند. این واقعه باعث شد، او از طرف رضاخان از پوشیدن لباس نظامی منع شود
و زندانی شود. او با
شفاعت عدهای آزاد شد و به سمت تشریفاتی ریاست باشگاه افسران برگزیده شد؛ اما تا شهریور ۱۳۲۰ش. شغل حساسی به او داده نشد.
در دی ۱۳۲۰ش. زاهدی با اجازه "محمدرضا
شاه" از سوی وزات جنگ به خدمت دعوت شد و با درجه سرلشگری به فرماندهی لشگر اصفهان منصوب گردید. زاهدی در
جنگ جهانی دوم به علت فعالیتها و هواداریهایی که از نازیها میکرد، توسط انگلیسیها دستگیر و به
فلسطین تبعید شد.
گفته میشد، او برای حفظ امنیت منطقه فارس و اصفهان با خانهای متنفذ بختیاری و قشقایی روابط دوستانه برقرار کرد. "مایر"
جاسوس آلمانی به اصفهان رفت تا با کمک زاهدی ترتیب طغیان قبایل جنوب را بر علیه حکومت مرکزی، همزمان با ورود ارتش آلمان بدهد.
زاهدی پس از سه سال تبعید به
ایران آمد
و در سال ۱۳۲۵ش. هنگامی که عشایر جنوب سر به شورش برداشتند، به فرماندهی سپاه جنوب منصوب شد. شورش
عشایر جنوب در واقع واکنشی در برابر غائله آدربایجان بود، هنگامی که قوامالسلطنه در برابر حرکت تجزیهطلبانه در آذربایجان به خواستهای عشایر جنوب گردن نهاد، غائله جنوب بدون خونریزی پایان یافت.
پس از ترور "هژیر" وزیر دربار، رییس شهربانی از کار برکنار شد و از سوی
شاه، زاهدی به ریاست شهربانی منصوب شد. جبهه ملی برای موفقیت در انتخابات مجلس شورای ملی بر آن شد، تا با زاهدی ارتباط برقرار کند و سرانجام توانستند، او را برای پشتیبانی از جبهه ملی در جریان انتخابات تهران همراه سازند. کمک زاهدی در موفقیت جبهه ملی تاثیر زیادی گذاشت؛
البته رقابت بین زاهدی و "رزم آرا" که در آن موقع در راس ستاد ارتش بود، به پیروزی "
دکتر مصدق" و یاران او انجامید. در واقع کار زاهدی مبارزهجویی با رزمآرا بود، نه علاقه و اعتقاد به دکتر مصدق، ولی همین امر روابط دوستانهای بین آن دو به وجود آورد.
زاهدی در دوره یکم مجلس سنا که در ۲۰ بهمن ۱۳۲۸ش. گشوده شد، با عنوان سناتور انتخابی همدان شرکت کرد و در دوره نخست وزیری منصور و رزمآرا همچنان در مجلس سنا بود. با روی کار آمدن "حسین علا" زاهدی به عنوان وزیر کشور وارد کابینه شد، او این سمت را در دوره مصدق هم به دست آورد.
تیرماه ۱۳۳۰ش."هاریمن" نماینده ویژه رییس جمهور آمریکا وارد تهران شد. مردم در میدان بهارستان تظاهرات کردند که با شلیک نیروهای پلیس و کشتار تظاهرکنندگان همراه بود. دکتر مصدق که مخالف تیراندازی بود، رییس شهربانی را مقصر دانست که بدون کسب اجازه، دستور تیراندازی داده است و سرلشگر "بقایی" را از کار برکنار کرد. زاهدی در اعتراض به اظهارات مصدق و برکناری رییس شهربانی از وزارت کشور استعفا داد؛ ولی از سناتوری استعفا نداد. او چندی بعد دراندیشه نخست وزیری افتاد.
حکومت دکتر مصدق چند روزی با نخست وزیری "قوامالسلطنه" متوقف شد.
مصدق پس از زمامداری مجدد و مسائل پیش آمده، شاید حدس زده بود که باید قدرت را در قبضه انحصاری خود در آورد.
از این به بعد بسیاری از سناتورها، مخالف کارهای دولت مصدق شدند و او که تحمل این مخالفتها را نداشت، با نهایت سرسختی از دولت خود دفاع میکرد.
زاهدی سرسختانه برای براندازی دولت تلاش میکرد، از این رو دکتر مصدق به فکر بستن مجلس سنا افتاد و به موجب طرحی که در آبان ۱۳۳۱ش. به تصویب مجلس شورا رسانید، مجلس سنا را منحل کرد. پس از انحلال آن زاهدی مورد پیگرد قانونی قرار گرفت. یکبار هم در ۴ اسفند ۱۳۳۱ش. به استناد قانون حکومت نظامی بازداشت شد؛ اما چون بازداشت زاهدی در میان ارتشیان برای دولت بازتابی نامطلوب داشت، آزاد شد؛ ولی در روز ۱۳ اردیبهشت ۱۳۳۲ش. پس از کشته شدن یکی از افسران طرفدار دکتر مصدق سرتیپ "افشار طوس" رییس شهربانی که مصدق منصوب کرده بود،
چند تن از مخالفان دولت و از جمله سرلشگر زاهدی و
اردشیر زاهدی متهم به
قتل او شدند و زاهدی ۱۴ اردیبهشت در مجلس شورا متحصن شد.
گروهی از افسران و امیران که برای موفقیت زاهدی تلاش میکردند، چون میدانستند آمریکا پشتیبان دولت مصدق است، تصمیم گرفتند با سفیر آمریکا وارد مذاکره شوند. آنها خطر سلطه کمونیزم را در صورت زمامداری مصدق به سفیر آمریکا گوشزد کردند، سفیر آمریکا گفت: اینها را میدانیم؛ ولی کسی نیست که بعد از مصدق بتواند قدرت را در دست بگیرد.
روز ۲۴ مرداد ۱۳۳۲ش.
شاه با اطمینان از حمایت آمریکا و انگلیس، دو فرمان صادر کرد که یکی مبتنی بر عزل دکتر مصدق از نخست وزیری و دیگری فرمان انتصاب سرلشگر زاهدی به نخست وزیری بود. بعد
شاه به تهران رفت و با شنیدن اخبار تهران به رم رفت. دکتر مصدق از اجرای فرمان
شاه سر باز زد. نقشه زاهدی برای دستگیری مصدق به شکست انجامید و زاهدی مخفی شد؛
اما "روزولت" که نقش اساسی را در این کودتا بازی میکرد، شکست خود را نپذیرفت و دست از تلاش برای سرنگونی مصدق برنداشت. او با تدارک سریع کودتای دوم که متکی بر بسیج
اراذل و اوباش از طریق "شعبان جعفری" بود به موفقیت رسید. زاهدی نخست وزیر و مصدق دستگیر شد و از
شاه دعوت شد، تا پیروزمندانه به تهران بیاید.
با سقوط دکتر مصدق، نخست وزیر جدید ایران در اوایل زمامداری تقریباً هر روز با سفیر آمریکا و مقامات دیگر آمریکایی ملاقات میکرد و از آنان کمک ۴۵ میلیون دلاری گرفت. به دنبال این کمک ۴۵ میلیون دلاری، کمک ۷۵ میلیون دلاری به صورت وسایل صنعتی و
کشاورزی و ۶۰ میلیون دلار کمک نظامی در اختیار زاهدی گذارده شد.
اسقف کلیسای انگلیس که در اصفهان متهم به جاسوسی بود و از طرف دولت مصدق به او امر شده بود که از ایران خارج شود و همچنین "قدوسی مآب نورمن شارب" روحانی کلیسای شیراز که متهم به تحریک عشایر جنوب شده بود و در دولت مصدق از ایران اخراج شده بود. زاهدی به هر دوی آنها اجازه داد که فعالیت خود را در ایران از سر بگیرند.
در حکومت زاهدی
سرقت و
جنایات زیادی اتفاق افتاد؛ از اعدام افسران تودهای و بازداشت طرفداران مصدق تا ریختن به منزل "لطفی" وزیر دادگستری سابق را میتوان نام برد.
زاهدی با برگزاری انتخابات فرمایشی مجلس شورای ملی که همه اعضای آن را خود انتخاب کرده بود،
راه را برای انعقاد قرارداد «کنسرسیوم» و احیای امتیازات استعماری به سود انگلستان و آمریکا هموار کرد و بار دیگر برای مدت طولانی منابع طبیعی این کشور را به غارت داد.
زاهدی که در جلسه مشترک مجلسین از محاسن قرارداد سخن میگفت، نکتهای از خود به یادگار گذاشت؛ (از فرصت استفاده کرده سر آمریکا و انگلیس را کلاه گذاشتیم؛ زیرا تا هفت هشت سال دیگر نیروی اتم جای نفت را میگیرد، ذخایر نفت ایران بیمصرف میماند. بنابراین در این دوره هرچه از کنسرسیوم بگیریم وجهی باز یافتی است.)
زاهدی قدرتمند بود و بر همه ارکان حکومت سلطه داشت و
شاه که نمیتوانست، حضور یک نخست وزیر قدرتمند را تحمل کند و پس از هفتهها تردید و نگرانی به او فهماند که با احترام باید نخست وزیری را کنار بگذارد. زاهدی هم به آگاهی
شاه رسانید که من با تانک به نخست وزیری رسیدهام و جز با تانک هم نخواهم رفت.
زاهدی که به پشتیبانی آمریکا و انگلیس اعتماد داشت، به هیچ وجه حاضر نبود نخست وزیری را از دست بدهد. به همین دلیل علم به عنوان رابط
شاه با مقامات آمریکایی و انگلیسی وارد میدان شد و بر آن شد، تا سیاستمداران این کشورها را به عزل زاهدی قانع کند و موفق هم شد. زاهدی که یک پست تشریفاتی دیپلماتیک به عنوان سفیر ویژه ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل برای او ایجاد شده بود، میرفت که در ویلای گل سرخ مونترو (سوئیس) پایان عمر را بگذراند. او تنها پسرش
اردشیر را به
شاه سپرد و
شاه هم راضی شد که او با دخترش شهناز
ازدواج کند.
زاهدی از سال ۱۳۳۸ش. بیمار شد و برای درمان گاهی در سوئیس و گاهی در
پاریس بود؛ ولی پیوسته ناتوانتر میشد و سرانجام در ۱۲شهریور ۱۳۴۲ش. در «مونترو» درگذشت و به
وصیت او جنازهاش به وسیله
اردشیر زاهدی به تهران آورده شد و با تشریفات رسمی و نظامی به گورستان «امامزاده عبدالله» منتقل و در
آرامگاه اختصاصی مدفون شد.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «فضل الله زاهدی»، تاریخ بازیابی ۹۵/۶/۳۱.