• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

غصب کودک

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



غصب کودک، یکی از مباحث علم فقه، و به معنای تعدی و تصرف مال غیر به‌طور ظلم و ستم است. غصب عبارت است از این‌که شخصی مستقلاً و به تنهایی بر مال دیگری به‌طور ظلم و ستم دست گذارده و مسلط شود.
حکم تکلیفی غصب شامل کودک نیست. زیرا شرط تکلیف به واجب و حرام بلوغ است. اما از جهت حکم وضعی کودک ضامن است زیرا در ضمان بلوغ و رشد شرط نیست. بنابراین اگر کودکی غصب انجام دهد گناهی مرتکب نشده، ولی در قبال مال مغصوب ضامن است.



غصب در لغت به معنای گرفتن چیزی با ستم است. برخی دیگر کلمه عدوان را بدان اضافه نموده‌اند.

در اصطلاح، فقها تعاریفی در مورد آن ارائه نموده‌اند که با معنای لغوی آن متناسب و نزدیک است. به‌عنوان نمونه محقق حلّی و شهید اول و برخی دیگر فرموده‌اند: «الغصب هو الاستقلال باثبات الید علی مال الغیر عدواناً» یعنی غصب آن است که شخص مستقلاً و به تنهایی بر مال دیگری (اعم از عین یا منفعت) به‌طور ظلم و ستم دست گذارده و مسلط می‌شود.
طبق این تعریف اگر کسی به حق دیگری تجاوز کند، مثل حق تحجیر و حق نشستن در مسجد و در مدرسه و ... غصب به حساب نمی‌آید. هم‌چنین اگر در خانه‌ای که صاحب خانه نیز در آن سکونت دارد به نحو اشاعه سلطه پیدا کند، مصداق غصب نخواهد بود، با اینکه در هر دو مورد به‌طور یقین غصب است. بدان‌جهت برخی از فقیهان به جای کلمه «الاستقلال» «الاستیلاء» و به جای «مال غیر» «حق غیر» به‌کار برده و فرموده‌اند: «بهتر است غصب را این‌گونه تعریف نمود: «الغصب هو الاستیلاء علی حقّ الغیر بغیر حقّ»، یعنی غصب عبارت است از استیلاء بر حق غیر به طور عدوان». امام خمینی (قدّس‌سرّه) همسو با این نظریه و با ارائه یک تعریف جامع در تحریرالوسیله می‌نویسد: «و هو الاستیلاء علی ما للغیر من مال او حقّ عدوانا» غصب، استیلای عدوانی بر چیزی است که مربوط به دیگری می‌باشد؛ چه (آن چیز) مال باشد یا حق. ظاهراً تعریف مزبور نظر مشهور فقها است و شامل غصب حقوق نیز می‌باشد.
قانون مدنی نیز به پیروی از این دیدگاه در ماده۳۰۸ مقرر می‌دارد: «غصب استیلا بر حق غیر است به نحو عدوان».


استیلا، مسلط گردیدن بر حق غیر و تصرّف در آن است و معیار حصول این امر نیز داوری عرف است. به هر حال علاوه بر این که ممکن است مال مورد تصرّف غاصبانه قرار گیرد، چیزهای دیگری نیز ممکن است مورد غصب واقع شود که عرفاً مال نیست، بلکه حق است. حقی که غصب شده نیز ممکن است حق مالکیّت بر عین باشد، اعم از منقول و غیرمنقول، ممکن است حق بر منفعت باشد و ممکن است حقوق دیگری مانند حق تحجیر و حق مرتهن نسبت به مال مرهون و یا حق انتفاع از مشترکات عمومی مثل حق سکونت در مدرسه و حق جلوس و نماز خواندن در مسجد و یا حق عبور از جاده و ... باشد. البته در بین این حقوق اگر اختصاص به غیر نداشته باشد، مثل حق انتفاع از مشترکات، غاصب تنها معصیت‌کار می‌باشد و مستحق عقوبت اخروی است، اما حکم وضعی ضمان بر او نیست.


چیز غصب شده یا عین است به همراه منفعت آن، از یک مالک یا چند مالک و یا عین‌ است بدون منفعت و یا تنها منفعت است و یا حق مالی است که متعلق به‌عین است؛ پس اولی مانند غصب خانه از مالک آن و مانند غصب عین استیجاری از موجر و مستاجر آن. و دومی مانند عین استیجاری که مستاجر آن از مالک آن در مدت اجاره، غصب نماید. و سومی مانند عین استیجاری که موجر آن را بگیرد و از دست مستاجر در بیاورد و در مدت اجاره، بر منفعت آن مستولی شود. و چهارمی مانند استیلا یافتن بر زمین تحجیر شده یا عین مرهونه، نسبت به مرتهن که در آن دارای حق رهانت است و ازاین‌قبیل است غصب مساجد و مدارس و کاروان‌سراها و پل‌ها و راه‌ها و خیابان‌های عمومی و همچنین است غصب مکانی که کسی بر آن سبقت گرفته است از مسجدها و زیارتگاه‌ها بر اساس احتمالی که موافق احتیاط است.


مغصوب منه (کسی که از او چیزی غصب شده است) گاهی شخص است، چنان که در غصب اعیان و منافع مملوک و حقوق اشخاص است و گاهی نوع یا جهت است مانند غصب کاروان‌سرا که جهت نزول قافله‌ها آماده شده است و مانند غصب مدرسه که جهت سکونت طلبه‌ها است درصورتی‌که اصل مدرسه، غصب شود و از سکونت طلبه‌ها جلوگیری شود و مانند غصب خمس و زکات قبل از آنکه به مستحق پرداخت شود و مانند غصب آنچه که به زیارتگاه‌ها و مسجدها و مانند این‌ها تعلق دارد.


بی گمان با تحقق یافتن غصب دو حکم بر آن مترتب می‌گردد:

۵.۱ - حکم تکلیفی

یعنی حرمت غصب و ارتکاب جرم و عقوبت اخروی آن و وجوب ردّ مال مغصوب به صاحبش و یا ولیّ وی (در صورتی که صاحب مال صغیر و یا مجنون باشد). این دو حکم تکلیفی غصب در تمام اقسام غصب جریان دارند؛ پس غاصب در آن‌ها گناهکار است و رد بر او واجب است. و اختصاص به افرادی دارد که از جهت بلوغ و عقل کامل باشند (مکلّفین)؛ زیرا به اتفاق مسلمانان شرط تکلیف به واجب و حرام بلوغ است، از این‌رو حکم تکلیفی غصب شامل کودک نمی‌باشد.

۵.۲ - حکم وضعی

یعنی ضمان، به این‌معنا که مال غصب شده بر عهده غاصب است و باید خسارت آن از مال وی پرداخت شود و اگر عین مال تلف گردیده بدل آن (قیمت و یا مثل آن) پرداخت شود و آن را ضمان ید می‌نامند، این حکم که «عبارت از ضمان است اختصاص به موردی دارد که مغصوب، از اموال - عین یا منفعت - باشد، بنابراین غصب حقوق، ضمان ید ندارد.» و به کودک تعلق می‌گیرد، زیرا بی‌تردید در ضمان بلوغ و رشد شرط نیست.

آیت‌الله فاضل لنکرانی در این باره می‌نویسد: «حکم غصب همانند اتلاف شامل کودک و بالغ هر دو می‌باشد و دلیل آن اجماع است که از تتبع در کلمات فقها به‌دست می‌آید، زیرا در بین آنها اختلافی دیده نشده که حکم ضمان بر کودک غاصب ثابت است، همان‌گونه که اگر مال دیگری را اتلاف نماید، ضامن می‌باشد. به هر حال چون حکم تکلیفی بر کودک نیست، بر ولیّ او واجب است عین مال مغصوب را از وی بگیرد و به صاحبش برگرداند و اگر عین تلف شده، قیمت یا مثل آن را از مال کودک بپردازد.
آن‌چه ذکر شد در صورتی است که کودک صاحب اموال باشد، اما در صورتی که دارای اموال نباشد در عبارات فقها حکم این مساله با صراحت بیان نشده و ظاهر این است که به دلیل اجرای اصل برائت ولیّ کودک ضامن نیست، هم‌چنان که بعضی از فقها در موارد مشابه آن به آن تصریح نموده‌اند. در این صورت کسی که مال از او غصب شده باید صبر کند تا کودک بالغ شود و حق او را جبران نماید.
بعضی از فقها فرموده‌اند: «بعید نیست لازم باشد دین کودک نسبت به کسی که مال او غصب نموده از بیت المال پرداخت شود، زیرا حکم به این‌که صاحب مال غصب شده باید مدّتی طولانی صبر کند تا کودک بالغ شود ضرر بر اوست،
[۲۶] حسینی شیرازی، سیدمحمد، الفقه، کتاب الغصب، ص۳۸۲.
البته در فرض مزبور اگر ولی کودک در مراقبت از وی کوتاهی کرده باشد ظاهرا باید خسارت را بپردازد. لازم به یادآوری است در حقوق مدنی بحث از غصب توسط کودک، به میان نیامده و قانونگذار این مسائل را مسکوت گذارده است.


۱. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱، ص۶۴۸.    
۲. فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ج۱، ص۱۲۰.    
۳. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج۱، ص۲۰۱.    
۴. ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج۳، ص۳۷۰.    
۵. محقق حلی، جعفر بن حسن، شرائع الاسلام، ج۴، ص۷۶۱.    
۶. شهید اول، محمد بن جمال‌الدین، اللمعة الدمشقیه، ص۱۴۱.    
۷. علامه حلی، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام،، ج۲، ص۲۲۱-۲۲۲.    
۸. صیمری بحرانی، مفلح، غایة المرام، ج۴، ص۸۱.    
۹. فخرالمحققین، محمد بن حسن، ایضاح الفوائد، ج۲، ص۱۶۶.    
۱۰. شهید ثانی، زین‌الدین بن علی، الروضة البهیة، ج۷، ص۱۹.    
۱۱. طباطبایی، سیدعلی، ریاض المسائل، ج۱۴، ص۶.    
۱۲. فاضل لنکرانی، محمد، تفصیل الشریعة کتاب الغصب، ص۷.    
۱۳. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریر الوسیلة، ج۲، ص۱۸۵، کتاب الغصب.    
۱۴. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریر الوسیلة، ج۲، ص۱۸۵، کتاب الغصب، مسالة ۱.    
۱۵. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریر الوسیلة، ج۲، ص۱۸۶، کتاب الغصب، مسالة ۲.    
۱۶. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریر الوسیلة، ج۲، ص۱۸۵، کتاب الغصب، مسالة ۴.    
۱۷. نراقی، ملااحمد، عوائد الایام، ص۷۹۱.    
۱۸. اصفهانی، ابوالحسن، وسیلة النجاة مع تعالیق امام خمینی، ص۶۳۶.    
۱۹. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریر الوسیلة، ج۲، ص۱۸۵، کتاب الغصب، مسالة ۴.    
۲۰. حسینی، سیدمیرعبدالفتاح، العناوین، ج۲، ص۶۶۰.    
۲۱. فاضل لنکرانی، محمد، القواعد الفقهیة، ج۱، ص۳۳۲.    
۲۲. محقق بجنوردی، سیدحسن، القواعد الفقهیة، ج۴، ص۱۷۹.    
۲۳. سبزواری، سیدعبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۲۱، ص۲۹۲.    
۲۴. علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۱۴، ص۲۲۶.    
۲۵. طباطبایی مجاهد، سیدمحمد، المناهل، ص۹۴.    
۲۶. حسینی شیرازی، سیدمحمد، الفقه، کتاب الغصب، ص۳۸۲.



انصاری، قدرت‌الله، احکام و حقوق کودکان در اسلام، ج۲، ص۲۹۵-۲۹۷، برگرفته از بخش «فصل سیزدهم تصرفات کودک»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۲/۲۰.    
ساعدی، محمد، (مدرس حوزه و پژوهشگر)    ، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی    






جعبه ابزار