• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

عُزّیٰ (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مقالات مرتبط: عُزّی (لغاتقرآن)، عزی.


عُزّیٰ (به ضم عین) از واژگان قرآن کریم از بت‌های مشهور دوران جاهلیت بود و گفته شده از بزرگ‌ترین بت‌هائی بود که از طرف عرب مخصوصا قبیله قریش پرستیده می‌شد و در منطقه ذات عرق قرار داشت.



عُزّیٰ از بت‌های مشهور دوران جاهلیت بود.
در فرهنگ قصص القرآن تالیف صدر بلاغی آمده:
عزّی یکی از بزرگ‌ترین بت‌هائی است که از طرف عرب مخصوصا قبیله قریش پرستیده می‌شد. بتکده عزّی در وادی نخله شامیّه بالای سر «ذات عرق» میان راه عراق و مکّه بود و و احترام آن بت نزد قریش بدان پایه بود که دره‌ای از وادی «حراض» را که «سقام» نام داشت بست و پناهگاه آن ساخته بودند و آنرا با حرم کعبه برابر می‌نهادند و آن بت قربانگاهی داشت که ذبایح را در آن سر می‌بریدند و نام آن قربانگاه «غبغب» بود.
خدّام بت عزّی بنو شیبان بن جابر بن مرّه از بنی سلیم بودند و آخرین ایشان «دبیّه» نام داشت. بت عزّی همچنان در اوج عزّت و عظمت خود باقی بود تا خدای تعالی پیغمبرش را فرستاد و چون اسلام در عربستان منتشر شد و سال فتح مکّه فرا رسید پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خالد بن ولید را مامور ساخت تا به طرف بتکده عزّی رهسپار شد و آن‌را ویران ساخت.
[۴] صدر بلاغی، فرهنگ قصص القرآن، ص۳۴۲.

آنچه از قصص قرآن نقل شد در کتاب الاصنام ابن کلبی صفحه ۱۷ تا ۲۷ مذکور است و از آن ظاهر می‌شود که عزّی بزرگ‌ترین بت در نزد قریش بود در صفحه ۱۸ گفته: «و کانت اعظم الاصنام عند قریش» و در صفحه ۲۳ گفته: چون رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از عبادت آن نهی کرد این مطلب بر قریش گران آمد ابواصیحه (سعید بن عاص بن امیّه) در مرض مرگ آخرین دقائق عمر خویش را تمام می‌کرد، ابولهب به عیادت وی آمد و دید که او گریه می‌کند گفت: علت گریه‌ات چیست؟ آیا از مرگ می‌ترسی آن لابد خواهد آمد؟ ابو اصیحه گفت: نه می‌ترسم پس از من عزّی را عبادت نکنند. ابولهب (در مقام دلداری) گفت: به خدا در حیات تو به خاطر تو عزّی را عبادت نکرده‌اند تا به سبب مرگ تو دست از عبادتش بکشند. ابو اصیحه گفت: اکنون دانستم که جانشین دارم و جایم خالی نخواهد ماند و از ثبات ابولهب در عبادت عزّی، به شگفت شد. و در صفحه ۲۷ گوید: در هیچ یک از پنج بت که‌ عمرو بن لحّی به قریش داده بود به آن عظمت قائل نبودند که درباره عزّی بودند. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خالد را فرستاد درختی را (که در کنار بتکده و مورد تقدیس بود) قطع کرد، بتکده را ویران ساخت و بت را بشکست. از این سخن معلوم می‌شود که بت عزّی از سنگ یا فلز بوده است. این مطالب در مغازی واقدی نیز یافت می‌شود.
بعضی احتمال داده‌اند: بت عزّی درختی بوده که قبیله غطفان به آن عبادت می‌کردند و برای آن خانه‌ای بنا کرده بودند. وجدی در دائرة المعارف بعد از گفتن اینکه عزّی نام بتی بود برای قریش، درخت بودن آن‌را نسبت به قول داده است.
[۱۱] وجدی، محمد فرید، دائرة معارف القرن العشرین.
در مجمع البیان نیز این قول نقل شده است. ایضا در مجمع البیان فرموده: بنا بر قولی لات، منات، عزّی هر سه از سنگ بودند که آنها را در کعبه گذاشته و عبادت می‌کردند.
بت عزّی همان است که چون رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پس از شکست «احد» به بالای آن کوه رفت، ابوسفیان در پائین کوه شعار شرک را با صدای بلند خواند و گفت: «نَحْنُ لَنَا الْعُزَّی‌ وَ لَا عُزَّی‌ لَکُمْ».
آن حضرت در جواب فرمود: «اللَّهُ مَوْلَانَا وَ لَا مَوْلَی لَکُمْ.» بنا بر قولی این جواب را علی (علیه‌السّلام) به دستور آن حضرت، داد.


(اَ فَرَاَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّی‌. وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْاُخْری‌) (به من خبر دهيد آيا بت‌هاى «لات» و «عزّى»، و «منات» • كه سوّمين آنهاست دختران خدا هستند.)

۲.۱ - عقیده عرب درباره عزّی‌

(اَ فَرَاَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّی‌. وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْاُخْری‌. اَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْاُنْثی‌. تِلْکَ اِذاً قِسْمَةٌ ضِیزی‌. اِنْ هِیَ اِلَّا اَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها اَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ...) (به من خبر دهيد آيا بت‌هاى «لات» و «عزّى»، و «منات» • كه سوّمين آنهاست دختران خدا هستند؟! • آيا سهم شما پسر است و سهم او دختر؟! در حالى‌كه به زعم شما دختران كم ارزش‌ترند! • در اين صورت اين تقسيمى ناعادلانه است. • اينها فقط نام‌هايى است كه شما و پدرانتان بر آنها گذاشته‌ايد...)
ظهور آیات در آن است که عرب سه بت فوق را دختران خدا می‌دانسته‌اند لذا فرموده: از لات و عزّی و منات به من خبر دهید آیا برای شماست پسر و برای خدا است دختر؟! ! آن وقت این قسمت ظالمانه است که پسر را به خود و دختر را به خدا نسبت می‌دهید. اینها جز نام‌هائی نیستند که شما و پدرانتان در آورده‌اید. به نظر تفسیر المیزان: این سه بت را به صورت ملائکه ساخته بودند و ارباب آنها را که ملائکه باشند بنات اللّه می‌دانستند. در مجمع البیان این مطلب را به قول نسبت داده است، در این‌صورت باید آیات را طوری معنی کرد که این مطلب از آنها فهمیده شود.


۱. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۴، ص۳۴۱-۳۴۴.    
۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ج۱، ص۵۶۴.    
۳. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت الحسینی، ج۲، ص۲۱۸.    
۴. صدر بلاغی، فرهنگ قصص القرآن، ص۳۴۲.
۵. ابن کلبی، الاصنام، هشام بن محمد، ص۱۸، چاپ قاهره.    
۶. ابن کلبی، هشام بن محمد، الاصنام، ص۲۳، چاپ قاهره.    
۷. ابن کلبی، هشام بن محمد، الاصنام، ص۲۷، چاپ قاهره.    
۸. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۸۷۳.    
۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۲۶۶.    
۱۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۳، ص۳۹۲.    
۱۱. وجدی، محمد فرید، دائرة معارف القرن العشرین.
۱۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۱۷۲.    
۱۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۶، ص۵۴.    
۱۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۲۶۶.    
۱۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۳، ص۳۹۳.    
۱۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۱۶۰.    
۱۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۴، ص۲۶۷.    
۱۸. نجم/سوره۵۳، آیه۱۹ و ۲۰.    
۱۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۲۶.    
۲۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۳۸.    
۲۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۹، ص۶۰.    
۲۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۲۶۶.    
۲۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۳، ص۳۹۲.    
۲۴. نجم/سوره۵۳، آیه۱۹- ۲۳.    
۲۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۲۶.    
۲۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۳۸.    
۲۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۹، ص۶۰.    
۲۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۲۶۶.    
۲۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۳، ص۳۹۲.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «عُزّی»، ج۴، ص۳۴۱-۳۴۴.    






جعبه ابزار