عوامل داخلی کودتای ۲۸ مرداد
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کودتای ۲۸ مرداد یکی از حوادث سرنوشتساز در تاریخ معاصر
ایران بود که در واقع، یکی از نقاط چرخش
قدرت از یک
حکومت با آرمانهای ملیگرا به یک دولت دستنشانده استعماری و نمونهای از تلاش استعمار خارجی به کمک استبداد داخلی است که توانست، به هدفهای شوم خود دست یابد و سبب خسارتهای جبرانناپذیری به سرزمین ایران شود. با توجه به اعتراض صریح دولتهای استعماری، بهویژه
آمریکا در اجرای این کودتا، به عوامل داخلی و بسترهای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ میپردازیم.
از جمله بازوهای اجرای کودتا و کانونهای مهم مخالفت توطئه علیه دولت مصدق، نظامیان بودند که در کانون افسران بازنشسته به
رهبری «
فضلالله زاهدی» هدایت میشدند.
افسران شاهدوست و سلطنتطلب از طریق «کمیته نجات وطن» ـ که سرلشکر زاهدی در راس آن بود و روزولت، فرمانده آمریکایی کودتا ـ افسرانی را که پستهای حساس نظامی داشتند در اجرای کودتا با خود همگام کردند.
از میان افسران و نظامیان، سرتیپ نادر باتمانقیلچ، «سرتیپ
حسین آزموده»، «سرتیپ
عباس فرزانگان»، «سرگرد
پرویز خسروانی»، «
هدایتالله گیلانشاه»، «منصورپور»، «سرتیپ
عباس گرزن» و «سرهنگ امیری» از نظامیانی بودند که نقش بسیار تعیینکنندهای در کودتا داشتند.
سرهنگ عزیز امیر رحیمی بعد از کودتا، کاملاً خود را در اختیار حکومت زاهدی قرار دارد؛ ولی شغل درخور وی به او داده نشد.
بیشتر عناصر نظامی و انتظامی که در دستگاه دولت مصدق بودند، دو دوزه (دوطرفه) بازی میکردند؛ ازجمله سرهنگ اشرفی، فرماندار نظامی تهران، سرتیپ مدبر، رئیس شهربانی و نادری، رئیس کارآگاهی شهربانی ظاهراً منتسب به دستگاه مصدق بودند؛ ولی در شروع کودتا، نقش بسیار حساسی ایفا کردند. از همه مهمتر سرتیپ
تیمور بختیار، فرمانده منطقه
کرمانشاه بود که از مخالفان سرسخت دولت ملی مصدق شمرده میشد؛ به همین علت پس از
کوتای ۲۸ مرداد، گروهی از نظامیان که در کودتا شرکت کرده بودند و نیز نقش فعالی داشتند، به سمتها و پستهای بالای نظامی رسیدند.
اشرف پهلوی و شبکه ویژه او به عنوان یکی از محورهای اجرای کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به شمار میرود. مهمترین ماموریت اشرف پهلوی در پیروزی کودتا، هماهنگی بخشی از نیروهای کودتا به کمک
اسدالله رشیدیان و رسانیدن یک نامه از مقامات انگلیسی- آمریکایی به
محمدرضا پهلوی بوده است؛
البته این درحالی است که قبلاً
دکتر مصدق، او را به خارج از کشور
تبعید کرده بود و ورود او به
ایران، منع قانونی داشت. اشرف از مصدق،
نفرت داشت و وی را
دشمن سلطنت میدانست.
او که همراه دیگر اعضای خانواده سلطنتی به انگیزش دکتر مصدق و دستور محمدرضا پهلوی به خارج از کشور تبعید شده بود، در تابستان ۱۳۳۲ به منظور اجرای ماموریتی برای کودتا، به بهانه رسیدگی به مسائل مالی و شخصی، ده
روز وارد ایران شد. کودتا با همکاری اشرف، شبکه وی و عوامل دیگر، موفق شد دولت مصدق را سرنگون کند.
شگفتآورترین کار ماموران سیا برای به ثمر رسانیدن کودتای ۲۸ مرداد، این بود که آنها به هر کاری دست میزدند تا شاه را بر اریکه قدرت بنشانند. یکی از ماموران سیا، «جو-گودوین» از همکاران نزدیک «کرمیت روزولت»
رهبر آمریکایی کودتاست. وی محرمانه، سراغ محمدناصر، خسرو و محمدحسینخان قشقایی، فرزندان صولت قشقایی رفت و آنان را برای شرکت در آشوب علیه مصدق تحریک کرد.
طراحان استعمارگر کودتا میخواستند در این میان از آنان به نفع شاه و ضد مصدق بهرهبرداری کنند که در این راه نه تنها موفق نشدند، بلکه این ایلها در شمار مخالفان کودتا و مقابله با دولت مصدق قرار نگرفتند و در ضدیت با شاه و زاهدی برای همکاری با حزب توده نیز حاضر شدند.
باید توجه داشت که برادران رشیدیان (اسدالله، سیفالله و قدرتالله) در کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نقش عمدهای ایفا کردند و در حالی که همه از فضلالله زاهدی به عنوان عامل اصلی کودتا نام میبردند، این سه
برادر، صاحب چندین بانک و شرکت بزرگ تجاری بودند و در شهرکسازی با شاه و برادرانش همکاری میکردند؛ به گونهای که در شهرک گلساردشت، با بنیاد پهلوی ۲۰ درصد مشارکت داشتند.
در واقع، برادران رشیدیان، عوامل عمده بریتانیا در ایران بودند که انگلیسیها از طریق آنها تلاشهای خود را برای نفاقافکنی بین سران جبهه ملی آغاز کرده بودند.
برادران رشیدیان برای دخالت دادن اشرف پهلوی در کودتا، در خرداد ۱۳۳۲ وارد
فرانسه شدند و با او ملاقات کردند. این ملاقات، نتیجه مثبتی داشت و اشرف پس از مدتی، برای کودتا به ایران آمد.
از دیگر عوامل اجرایی بسیار مهم کودتا همین اراذل و چماقدارانی بودند که با تحریک افراد ساده و بازاری، تظاهراتی را در کوچهها و خیابانها به راه میانداختند و به طرفداری از شاه و دولت زاهدی، اغتشاشهایی را به راه میانداختند.
شعبان جعفری، معروف به «شعبان بیمخ» سردسته اوباش جنوب
شهر تهران، حسین اسماعیلپور، معروف به «رمضون یخی»، محمود مسگر و مرحوم طیب حاجرضایی در سبزهمیدان و خیابان ارگ، پس از بستن بازار، در دستههای سیچهل نفری به بانکها و وزارتخانهها حمله و عکسهای شاه را به در و دیوار میچسباندند و بعد، سراغ روزنامههای طرفدار دولت مصدق، تودهایها و ادارهها میرفتند و آنجاها را
آتش زده، زمینه را برای دخالت کودتاگران آماده میکردند
تا جایی که پس از ورود شاه نیز برای مراسم استقبال، پیشقدم بودند و او را تا
کاخ همراهی کردند.
ازجمله ابزارهای بسیار مهم برای زمینهسازی کودتا و آمادهسازی افکار عمومی برای پذیرش کودتا، مطبوعات بود که از آنها بهعنوان «عوامل ویژه» یاد میشود. حملههای مطبوعات به مصدق، ابعاد جدید و خطرناکی مییافت و وی را نه تنها به داشتن ارتباطهای کمونیستی و نقشه برای برانداختن تاج و تخت سلطنت، بلکه به داشتن پیوندهای خانوادگی با یهودیت و هواداری از
انگلستان هم متهم میکردند.
طی روزهای دهه سوم مرداد ۱۳۳۲، نشریههای حزب توده؛ «شهباز» و «به سوی آینده» ـ که شاخصترین نشریههای اندیشهشان بود ـ بهراحتی وقوع کودتا را هشدار میداد. شبکه نظامی حزب توده نیز از وقایع، آگاهی کامل داشت.
ملیشدن صنعت نفت، مدیون
آیتالله کاشانی است. تا زمانی که این روحانی بزرگ از مصدق حمایت میکرد، وی از پشتیبانی مردم برخوردار بود؛ اما وقتی آیتالله کاشانی دید که مصدق به راههای دیگر رفته است، از او روی برتافت و ملت نیز به ایشان تاسی کردند.
به تدریج بین این دو، اختلاف ریشهداری روی داد؛ بهگونهای که وقتی دکتر مصدق تقاضا کرد که لایحه اختیارات او برای ۶ ماه تمدید شود، این بار کاشانی در مقام ریاست
مجلس، نامههای تندی نوشت و این اختیارات را خلاف قانون اساسی اعلام داشت و به مصدق اعتراض کرد.
در واقعه نهم اسفند ۱۳۳۱ که شاه میخواست از کشور خارج شود، با مخالفت دستههای زیادی ازجمله کاشانی روبهرو شد. این بار آیتالله کاشانی و بهبهانی با هم توافق کردند، از خروج شاه جلوگیری کنند و طی نامهای به شاه، خروج وی را از کشور، امری بزرگ برشمردند و او را از این مسافرت منع کردند. وقتی شاه از مسافرت خود انصراف داد، مصدق از دربار رفت و برای
انحلال مجلس به همهپرسی روی آورد. کاشانی و دوستان نزدیک مصدق؛ از قبیل: حائریزاده، مکی و دکتر بقایی با مخالفان مصدق، همکاری کردند و کاشانی، نامه تندی به مصدق نوشت
که متن آن چنین است: «...حضرت نخستوزیر، دکتر مصدق دام اقباله؛ عرض میشود اگرچه امکانی برای عرایضم نماند؛ ولی صلاح
دین و ملت برای این خادم
اسلام، بالاتر از احساسات شخصی است و علیرغم غرضورزیهای تبلیغاتی، شما، خودتان بهتر از هرکس میدانید که همّ و غمّ، در نگهداری دولت جنابعالی است و خودتان به بقای آن مایل نیستید. از تجربیات روی کار آمدن قوام و لجبازیهای اخیر، بر من مسلم است که میخواهید، مانند سیام تیرماه، یک بار دیگر ملت را تنها گذاشته و قهرمانانه بروید.
ترس مرا در عدم اجرای
رفراندوم نشنیدید....»
مصدق که دیگر هیچگونه رابطهای با دوستان نزدیک خود و به خصوص آیتالله کاشانی نداشت، جوابی بسیار سرد به این شرح به آیتالله کاشانی داد: «اینجانب مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم و السلام....»
طبیعی بود که با این روابط سرد، همکاری مصدق و کاشانی پایان یافته بود. کاشانی با زاهدی و مخالفان دکتر مصدق، همکاری نزدیکی داشت و در واقعه کودتای ۲۸ مرداد، نقش داخلی مهمی در سقوط مصدق داشت.
از دیگر عوامل داخلی کودتای ۲۸ مرداد، گروهی از سیاستمداران معروف ایرانی و هوادار انگلیس بودند؛ ازجمله این افراد «
سیدضیاءالدین طباطبایی» بود که انگلیسیها تلاش میکردند زمینههای نخستوزیری او را فراهم کنند. آنها حتی پیش از آنکه مصدق، زمام امور را به دست گیرد، شاه را برای نخستوزیری سیدضیاءالدین، زیر فشار گذاشته بودند. شاه ظاهراً با این امر موافق بود و گویا در همان موقع که
مجلس، مصدق را برای نخستوزیری معرفی کرد، با سیدضیاءالدین در اینباره درحال گفتوگو بود.
از دیگر این افراد، «
جمال امامی» بود که رهبری فراکسیون طرفدار انگلیس را در
مجلس برعهده داشت؛ در واقع، تلاشهای جمال امامی و فراکسیون هوادارش برای مختل ساختن
مجلس بود.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «عوامل داخلی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲»، تاریخ بازیابی ۹۵/۶/۰۷.