علم امام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تقریباً تمامی
فرق اسلامی بر این باورند که یکی از شرایط لازم برای تصدی مقام
امامت و جانشینی
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن است که میبایست
امام همچون رسول گرامی، از علم و آگاهی سرشاری، برای
ارشاد و راهنمایی
مردم و تفسیر وتبیین صحیح از
دین و اداره و تدبیر
حکومت وجامعه، برخوردار باشد. اما اینکه حقیقت و کیفیت این علم چیست و چگونه است؟ و از چه منبع و مصدری سرچشمه میگیرد؟ و از چه ابعاد و گسترهای برخوردار است؟ مطالب و دیدگاهها متفاوت بوده و بین متکلمان اسلامیاختلاف است.
به طور کلی شیعه بر این اعتقاد است که این علم خدادادی و غیبی است و از راه
تعقل و
تفکر و تعلم عادی حاصل نمیشود؛ بلکه به شیوة غیبی و رمزی و از ناحیة پیامبر خاتم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به امام اول و توسط او به سایر امامان منتقل شده، یا آن که از طریق
الهامات غیبی و الهی به دست میآید و یا از راه
رؤیای صادق برای آنها حاصل میشود. این علم باید علمیمعصومانه و مصون از هر گونه
خطا و
اشتباه باشد تا بتواند حقیقت دین و پیام
وحی را برای مردم تبیین و تفسیر نماید.
به اعتقاد علمای امامیه، امام نه تنها باید صاحب علم باشد بلکه میبایست نسبت به همه مردم
اعلم باشد، بگونهای که در همه موارد و اموری که مردم جامعه اسلامیبرای عمل به
شریعت و
احکام الهی به آن نیازمندند، داناتر باشد؛ نسبت به همه معارف و دانشهایی که در هدایت و
سعادت بشر و ارتقاء و
تکامل آنها مورد نیاز است؛ آگاهتر از دیگران باشد.
چنانکه پیش از این بیان شد اکثر علمای امامیه و
اهل تسنن اعم از
اشاعره و
معتزله، یکی از ویژگیها و شرایط مهم امام و
خلیفه بعد از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را داشتن علم و آگاهی لازم به امور دینی و شرعی میدانند. در ذیل به دیدگاه برخی از
متکلمان شیعی و سنی اشاره میشود :
قاضی ابوبکر باقلانی (متوفی ۴۰۳ ه ق) از متکلمان برجسته اشاعره در خصوص احراز منصب
خلافت سه شرط را معتبر میداند که یکی از آنها علم و آگاهی در حد یک
قاضی میداند. «منها ان یکون من العلم بمنزلة من یصلح ان یکون قاضیاً من القضاة المسلمین»
قاضی القضات
عبد الجبار همدانی (متوفی ۴۱۵ ه. ق) از دانشمندان بزرگ
معتزله نیز یه شرط عمدة، «
علم»، «
عدالت و
پارسایی» و «
شجاعت» را برای امام معتبر میداند و در خصوص علم مینویسد: «... یجب ان یکون مبرزاً فی العلم...» امام میبایست علمش شاخص و بارز و در حد
اجتهاد باشد، بهاندازهای که که بتواند به اقوال علما مراجعه و قول ضعیف را از قوی تشخیص بدهد.
دیگر علمای اهل سنت، همچون
غزالی،
ابن خلدون،
و قاضی
عضد الدین ایجی و... دیدگاههایی مشابه نظر فوق دارند.
علمای امامیه نیز علم را یکی از شرائط امامت دانستهاند.
سید مرتضی (متوفی۴۳۶ ه ق) میگوید : امام باید به تمام مسائل و
احکام شریعت و ابعاد سیاسی و
تدبیر امور، اعلم باشد.
شیخ الطائفه محمد بن الحسن طوسی (متوفی ۴۶۰) در ضمن شماردن هفت شرط برای تصدی مقام امامت در مورد علم امام مینویسد: «سومین صفت برای امام علم امام است، به تمام مسائل و امور؛ یعنی به
حکم عقل امام باید به تمام آنچه درباره امامت به او واگذار شده، عالم باشد. از قبیل علم امام به حکومت داری و امورسیاسی و دانستن
مصالح و
مفاسد اموری که مربوط به
مردم است. همچنین امام باید عالم به تمام مسائل شریعت و
دین باشد، چون حکم امام باید مطابق با دستورات شریعت باشد».
همچنین
خواجه نصیر الدین طوسی،
علامه حلی،
محقق حلی و
ابن میثم بحرانی و... از علمای برجسته امامیه همگی بر اعلم بودن امام تاکید میکنند.
متکلمین و دانشمندان علوم اسلامیبرای ضرورت علم امام ادله فراوانی آوردهاند که ما به برخی از آنها اشاره میکنیم:
به طور کلی همان ادلهای که ضرورت وجود امام را
واجب کرده همان ادله ضرورت علم امام را ثابت خواهد کرد؛ چرا که افراد جامعه برای نیل به
سعادت و
هدایت و رفع نیازهای مادی و
معنوی خویش محتاج
رهبر و
پیشوا میباشند؛ حتماً لازم و ضروری است که این امام، نسبت به افراد دیگر
جامعه خویش، اعلم و آگاهتر به همه امور ومسائل و نیازهای دینی و دنیوی مردم باشد؛ تا آنها را به صراط حق رهنمون و از
خطا و
انحراف برحذر دارد.
امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) در مورد شان و جایگاه این مقام امام میفرماید: راز پیامبر به آنها سپرده شده است، و هر کس که آنان را پناه گیرد به حق راه برده است. آنان مخزن علم پیامبرند و احکام شریعت او را بیانگرند.
قرآن و
سنت نزد آنان در امان است؛ چون کوه برافراشته،
دین را نگهبانند، پشت اسلام بدانها راست و ثابت پا بر جاست.
مرحوم [[|طبرسی نوری]] میگوید: در تعریف امامت که همه علمای عامه و خاصه بر آن اتفاق نظر دارند گفته شده : «الامامة نیابة من الله تعالی و رسوله فی اقامة الدین و حفظ الحوزة بحیث یجب اتباعه علی کافة الامة» پُر واضح است که امام و خلیفه
جاهل، هرگز نمیتواند اقامه دین کند و به آنچه مردم به آن احتیاج دارند، فراهم آورد؛ زیرا که دین و
شرع عبارت است از ما جاء به النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از انشائات توقیفیه و اخبار تعبدیه، اعم از اصول اعتقادی و فروع و احکام عملیه؛ حال جهل به یکی از این موارد، با اقامه شرع رسول، منافات خواهد داشت و بلکه
تضیع و انهدام دین الهی است.
محقق طوسی، این دلیل را به این صورت آورده است که : «امام باید عالم به تمام موازین شرع باشد؛ چرا که امام حافظ شرع است و اگر عالم به تمام مسائل و
احکام نباشد، نمیتواند حافظ واقعی آن باشد؛ زیرا در صورت جهل امکان اخلال به بعضی از موازین شرع، یا ترک برخی
مصالح وجود دارد».
بنابر این به
حکم عقل و
وجدان آنکه متولی امری به این بزرگی است و سعادت
دنیا و
آخرت مردم به او منوط است، ضروری است که نسبت به این امور اعلم باشد.
اصولاً امامت به مفهوم صحیح و مسؤلیتهای آن، چه از دیدگاه عقل و چه از نظر
اسلام، بدون علم، نه امکان پذیر است و نه قابل قبول و شایستة
جامعه اسلامی؛ در جایی که
قرآن و
احادیث، احراز مسؤلیتهای اجرائی و اجتماعی و هر نوع ارتقاع را مشروط به علم میداند،از باب نمونه پیامبر گرامی(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: کسی که کار گزاری را بر مسلمانان بگمارد در حالی که میداند در میان آنان کسی هست که از بر گزیده وی شایسته تر و عالمتر به
کتاب خدا و
سنت رسول است، او به خدا و رسولش و همه مسلمانان
خیانت کرده است.
و
جهل وجاهل را نکوهش کرده، چگونه میتواند در لزوم عالم و عالمتر بودن امام تردید به خود راه داد و
امامت بدون علم را قابل قبول دانست؟ بی شک هم بر اساس حکم عقل که تقدیم غیر
اعلم بر اعلم را
قبیح میداند و هم بر اساس مفاد آیات قرآن امامت جاهل بر عالم و عالم بر عالمتر، امری مردود و غیر قابل قبول است. «افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی»
آیا آن کسی که به حق
هدایت میکند، شایسته
پیروی (امامت) است یا آن کس که نمیتواند راه به جایی ببرد، مگر خود هدایت شود.
همچنین در جایی دیگر میفرماید: «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون»
آیا آنها که بهرهمند از علمند با آنها که فاقد علمند یکسانند.
امام،
اولو الامر و
واجب الطاعه است و متابعت از تمام فرامین و دستوراتش ضروری
واجب است. حال آیا
الزام مردم به پیروی از امامیکه فاقد علم است و نیز الزام عالم بر اطاعت از کسی که علم ندارد یا علمش پایینتر از عالم است،
اغراء به جهل و فریب دادن دیگران در جهت پیروی از رفتار جاهلانه محسوب میشود.
اگر آن امام و خلیفه که مدعی
نیابت از خدا و
رسول است، به کثیری از
احکام، جاهل باشد، هر آینه در هدایت یافتن به دین خدا و فهمیدن غوامض مسائل شریعتِ سید انبیاء، محتاج به امام دیگری خواهد بود. سپس نقل کلام میکنیم به سوی آن امام دیگر، اگر اعلم باشد از ماسوی خود، فهو المطلوب و اگر محتاج به دیگری باشد که همان شخص اول باشد، دور لازم میآید و اگر غیر او باشد، نقل کلام از او میکنیم و هکذا فیتسلسل و هر دو باطل است فثبت المطلوب که شرط بودن اعلمیت امام است.
اگر امام نسبت به همه امور یا پارهای از آن بی اطلاع باشد، صلاحیت آن را نخواهد داشت که پیام رسان رسول و قائم او و
حجت خدا بر همة عالم باشد، حجتی که در برابر مذاهب پیروان مذاهب و ادیان و صاحبانافکار واندیشههای منحرف و باطل بتوان به او
احتجاج کرد و چگونه خداوند به کسی که جاهل است و غیر
فقیه و بی اطلاع، بر بندگان خویش احتجاج کند؟
بنابراین از آنجا که امامت برای امت، امری لازم و اجتناب ناپذیراست، لذا ضروری است که آن امام، دارای علم سرشار و جوشیده ازچشمة
علم الهی باشد و نسبت به تمام اموری که مربوط به سعادت ومصالح دین و دنیای
مردم است، اعلم و آگاهتر از همه باشد.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «علم امام» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۳/۲