• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

علائم تشریعی شناخت اوصیا

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



از جمله علائم و نشانه‌هایی که مدعی وصایت باید از آن برخوردار باشد، علائمی است که از طریق پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در اختیار اوصیا یکی پس از دیگری قرار داده می‌شود تا به‌وسیله آن، صدق گفتار صادق از کذب گفتار کاذب بازشناخته شود. این علائم که در حقیقت ودایع رسول گرامی اسلام در بین اوصیا و جانشینان آن حضرت است، علائم تشریعی نام دارند.
اهمیت مسئله شناخت حجت‌ الهی از یک‌سو و گذشت بیش از ۱۴ قرن از عصر حضور ظاهری معصومان در جامعه و استقرار در عصر غیبت از دیگر سو، موجب گردیده است که هر از چند گاهی برخی افراد با استفاده از فضای مبهم و متشابه روایات باب ظهور و عدم آگاهی لازم در سطح عموم برای شناخت حجت الهی با اهداف سیاسی یا مذهبی و... ادعای نیابت یا وصایت یا حتی ادعای مهدویت کنند. یکی از این جریانات، جریان موسوم به جریان یمانی با رهبری فردی به نام احمدالحسن البصری در کشور عراق است.
او با آگاهی از اهمیت مسئله شناخت حجت‌ الهی در عصر غیبت و فراهم نمودن یک بسته معرفتی به‌عنوان قانون شناخت حجت‌های الهی سعی در تطبیق محتوای برخی روایات با شخصیت خود را دارد تا از این رهگذر شیعیان اثنی عشری را فریب داده و خود را در جایگاه حجت خدا قرار دهد. این در حالی است که در روایات متعدد، ویژگی و معیارهای خاصی برای شناخت امام و حجت الهی بیان‌شده است. برخی از این علائم، در حقیقت ودایع پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هستند که از طریق ارث از امامی به امام بعدی منتقل شده است. در حال حاضر این ودایع در اختیار امام زمان (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) بوده و از نشانه های حجیت ایشان محسوب می‌گردد. بنابر روایات وارده برخی از علائم تشریعی شناخت امام زمان عبارت‌اند از: عهد رسول‌الله، وصیت‌نامه، وصیت ظاهره، قرابت مشهوره و برخورداری از لوازم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).



برخورداری از کتاب مختوم و ملفوف، که از آن به‌عنوان «عهدالنبی» نیز یاد می‌شود. بر اساس روایات، پیش از وفات پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نوشته‌ای در قالب کتاب مهرشده، از جانب خدای عزوجل به ایشان نازل گردید، چنانچه امام صادق (علیهالسّلام) دراین‌باره می‌فرماید: «خدای عزّوجلّ پیش از وفات پیامبر مکتوبی بر او نازل کرد و فرمود: ‌ای محمد! این وصیت من به‌سوی نجیبان و برگزیدگان از خاندان تو است، پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفت: ‌ای جبرئیل نجیبان کیان‌اند؟ فرمود: علی بن ابی‌طالب و اولادش (علیهالسّلام) و بر آن مکتوب چند مهر از طلا بود، پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن را به امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) داد و دستور فرمود که یک مهر آن را بگشاید و به آنچه در آن است عمل کند، امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) یک مهر را گشود و به آن عمل کرد سپس آن را به پسرش حسن (علیهالسّلام) داد و ... تا قیام حضرت مهدی (علیهالسّلام) این‌چنین است.»
این مکتوب بر اساس قرائن روایی، همان عهد النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که در حال حاضر در اختیار امام دوازدهم (علیهالسّلام) است. چنانکه در حدیثی از امام صادق (علیهالسّلام) آمده است: «گویی می‌بینم قائم ما (علیهالسّلام) در کوفه بالای منبر نشسته و اصحاب مخصوص که سیصد و سیزده تن و به عدد اصحاب بدر هستند، در خدمت او حضور دارند؛ تا اینکه امام زمان (علیهالسّلام) کتابی با مهر طلایی از قبای خود بیرون می‌آورد که عهدنامه‌ای است از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).»
همچنین در روایت دیگری آمده است: «همانا عهد نبی‌الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به علی بن حسین (علیهالسّلام) و سپس به محمد بن علی (علیهالسّلام) رسید و سپس خداوند آنچه را می‌خواهد انجام می‌دهد پس ملزم آن‌ها باش زمانی که مردی از آنان خروج کند به همراهش سیصد و سیزده نفر مرد هست و همراه او پرچم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.» و در روایتی دیگر آمده است: «با او بین رکن و مقام بیعت می‌کنند و همراه او عهد رسول‌الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که پسران از پدران به ارث برده‌اند.»
نتیجه اینکه بایستی مدعی وصایت از اصل این وصیت‌نامه (کتاب مختوم) به‌عنوان ودایع رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برخوردار باشد، درحالی‌که احمد بصری از آوردن این وصیت‌نامه عاجز است.


این صحیفه که به املاء رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و دست‌خط امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) نوشته‌شده است، همان وصیت‌نامه‌ای است که در آن اسامی و تعداد جانشینان پس از خود را برای مردم اعلام فرموده است. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با نزول آیه «یا ایها الرسول بلغ» موظف به ابلاغ وصیت و اعلام اسامی اوصیاء و جانشینان گردید تا از این رهگذر اختلاف امت اسلامی را پس از خود دفع نماید، لذا هفتاد روز پیش از رحلت و در مسیر بازگشت از آخرین حج و در محل غدیر خم، رسالت خود را با تمام جزئیات آن ابلاغ فرمودند.
بعد از بیان مسئله جانشینی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و اعلام اسامی دوازده وصی، آیه‌ای از جانب خداوند متعال نازل‌ شده و فرمود: «الیوم یئس الذین...» امروز کافران از (زوال) آیین شما، مأیوس شدند؛ بنابراین، از آن‌ها نترسید! و از (مخالفت) من بترسید! امروز، دین شمارا کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به‌عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم. بر اساس گواهی تاریخ و روایات معصومین رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پس از اعلام وصیت شفاهی خود (خطبه غدیر) بارها مردم را به پذیرش وصایت اوصیاء اثنی عشر فراخواند و سعادت آنان را در پیروی از ایشان معرفی فرمود؛ اما آنچه می‌تواند به‌عنوان سند مورد استناد مدعیان حقیقی وصایت قرار گیرد، اصل وصیت‌نامه یا همان لوح مکتوبی است که قابل‌ارائه به همگان بوده و حتی در هنگامه ظهور وصی دوازدهم (علیهالسّلام) نیز مورد استناد قرار می‌گیرد.
مؤید سخن اینکه؛ چنانچه نقل محتوای وصیت رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) توسط راویان حدیث کفایت کرده و مسلمانان را برای همیشه از اختلاف دور می‌کرد، دیگر چه نیازی به مکتوب نمودن وصیت بود و حال‌آنکه ظاهراً آن حضرت برای انجام این کتابت اصرار نیز داشته است. علاوه بر این روایات معصومین، وصیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را شیئی به‌عنوان ملاک شناخت امام معرفی کرده‌اند که باید در دست امام باشد.
بنابراین، یکی از علائم شناخت وصی، برخورداری از ودیعه‌ای به نام صحیفه (وصیت‌نامه) پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که توسط امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نوشته‌شده و اسامی اوصیاء (علیهالسّلام) در آن ثبت گردیده است.
برخی از روایات مربوط به ماجرای وصیت رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، متن این صحیفه (وصیت‌نامه) را منطبق با خطبه غدیر دانسته و علاوه بر آن، با تمامی روایات مربوط به عدد اوصیاء نیز همخوانی دارد.


وصیت ظاهره به مردم؛ پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جهت معرفی مصداق جانشین بلافصل خود، بایستی وصی خود را شخصاً و به‌صورت آشکار و بدون ابهام به مردم نشان دهد؛ لذا سایر اوصیاء نیز به تبعیت از آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، موظف به انجام این عمل درباره وصی بعد از خود هستند؛ چنانچه در روایات به لزوم این نوع وصیت اشاره‌شده و وصیت آشکار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را نمونه‌ای برای سائر اوصیاء ذکر کرده‌اند. در روایتی از امام باقر (علیهالسّلام) سوال شد، امام با چه شناخته می‌شود؟ فرمودند: «به چند خصلت... و اینکه نصب او به‌صورت آشکار باشد تا این کار حجت بر مردم گردد، زیرا رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی (علیهالسّلام) را آشکارا نصب و به مردم معرفی نمود و مردم نیز با اسم و شخص او آشنا شدند؛ ائمه (علیهالسّلام) نیز باید همچنین کرده و اولی دومی را نصب کند.»
علاوه بر آن، درباره شاخص بودن وصیت ظاهره در شناخت اوصیاء (علیهالسّلام) آمده است: «سه چیز از شاخصه‌های حجت است که در دیگری جمع نمی‌شود مگر آنکه او صاحب این امر باشد؛ اینکه نزدیک‌ترین مردم نسبت به امام قبل از خود باشد، دارای سلاح رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باشد و همچنین صاحب وصیت ظاهره و آشکار باشد.» بنابراین، هرکدام از اوصیاء (علیهالسّلام) قبل از شهادت؛ موظف به وصیت به وصی پس از خود هست که با مراجعه به آیات و روایات می‌توان لزوم این امر را دریافت نمود. جهت روشن شدن بحث، به چند نمونه از روایاتی که اوصیاء پس از خود را با وصیت ظاهره و آشکار، برای مردم معرفی کرده‌اند اشاره می‌گردد:
_ «داود رقی می‌گوید: به امام کاظم (علیهالسّلام) عرض کردم؛ فدایت شوم، سن من رو به پیری رفته است، دستم را بگیر و از آتش نجاتم بده. امام (علیهالسّلام) به فرزندش علی (علیهالسّلام) اشاره‌کرده و فرمود: این بعد از من صاحب شما است.»

_ «مخزومی می‌گوید: امام موسی کاظم (علیهالسّلام) به نزد ما فرستاد و همه ما را جمع کرد. سپس فرمود: آیا می‌دانید که چرا شمارا جمع کرده‌ام؟ عرض کردیم خیر. فرمود: شاهد باشید که این فرزندم؛ وصی و قیام‌کننده به امر من و خلیفه بعد از من است.»

_ «سلیمان بن خالد می‌گوید: روزی امام صادق (علیهالسّلام) فرزندش موسی کاظم (علیهالسّلام) را فراخواند درحالی‌که ما در محضر ایشان بودیم. پس به ما فرمود: بر شما باد پیروی از این، پس به خدا قسم که او صاحب شما بعد از من است.»

_ «اهوازی می‌گوید: امام حسن عسگری (علیهالسّلام) فرزندش (حجت بن الحسن (علیهالسّلام)) را به ما نشان داد و فرمود: این صاحب شما بعد از من است.»

_ «ابی‌سهل اسماعیل بن علی نوبختی می‌گوید: امام حسن عسگری (علیهالسّلام) را دیدم که خطاب به فرزند گرامی‌اش فرمود: بشارت باد بر تو‌ای فرزندم! تو صاحب‌الزمان و مهدی هستی، تو حجت خدا بر زمین و فرزند و وصی من و پایان‌بخش اوصیاء و ائمه طاهرین هستی.»
نتیجه اینکه وصیت ظاهره صرفاً با تعیین مصداق توسط امام قبلی محقق می‌گردد و چنانچه احمد بصری بخواهد خودش را وصی رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) معرفی کند، بایستی نص صریح و تعیین‌کننده‌ای از جانب امام قبلی ارائه دهد تا حقانیت او را به‌عنوان وصی بپذیریم. البته این مسئله بستگی به پذیرش پیش فرضی باطل با عنوان سیزده وصی یا بیشتر دارد.


وصی و امام باید با رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارای خویشاوندی و قرابت مشهوری باشد که هیچ فردی نسبت به آن شک یا شبهه‌ای نداشته باشد. چنانچه در روایات آمده است: «فضل بن شاذان می‌گوید از امام رضا (علیهالسّلام) شنیدم: اگر گفته شود که چرا نباید امام از غیر جنس (نسل) پیامبر اکرم باشد چه باید گفت؟ گفته می‌شود به خاطر چند دلیل: یکی از آن‌ها این است که اگر امام مفترض الطاعة باشد، چاره‌ای ندارد که برای خود دلیلی داشته باشد تا او را از دیگران متمایز کرده و بر امامتش دلالت کند.آن دلایل می‌تواند خویشاوندی مشهور و وصیت ظاهره باشد تا از دیگری بازشناخته شود.»
همچنین در روایتی از امام صادق (علیهالسّلام) آمده است که این قرابت به‌قدری مشهوره و آشکار است که امر را بر دیگران مشتبه نخواهد ساخت: «ای جابر! قائم (علیهالسّلام) مردی از فرزندان امام حسین (علیهالسّلام) است که خداوند امر قیام او را در یک‌شب سامان خواهد داد و مردم درباره آن به شبهه نخواهند افتاد.‌ ای جابر! پس برای مردم اشکال نخواهد شد که او از نسل پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.»
بر این اساس با توجه به اینکه احمد بصری برای قرابت و سیادت ادعایی خود با رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شهرتی نداشته و حتی خانواده و اجداد او نیز هیچ‌گاه خود را از سادات ندانسته‌اند، لذا این فرد نمی‌تواند به‌عنوان وصی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده و ادعای وصایت نماید.


برخورداری از لوازم شخصی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، دارای معنا و مفهوم وصایت آن حضرت است. چنانچه این امورات محوله، توسط امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) انجام شد و لوازم مذکور نیز برای اولین بار به ایشان منتقل گردید. امیرمؤمنان (علیهالسّلام) می‌فرماید: «وقتی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مریضی آخر خود در بستر بیماری افتاده بود، من سر مبارک وی را بر روی سینه خود نهاده بودم و خانه حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) انباشته از مهاجر و انصار بود و عباس عموی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رو به روی او نشسته بود و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گاهی به هوش می‌آمد و گاهی هم از هوش می‌رفت...اندکی که حال ایشان بهتر شد فرمود: یا علی (علیهالسّلام) بدان که این حق توست و احدی نباید در این امر با تو ستیزه کند، ا کنون وصیت مرا بپذیر و آنچه به مردمان وعده داده‌ام به‌جای آور و قرض مرا ادا کن ... آنگاه رو به بلال کرد و گفت: ‌ای بلال! کلاه‌خود و زره و پرچم مرا که «عقاب» نام دارد و شمشیرم ذوالفقار و عمامه‌ام را که «سحاب» نام دارد برایم بیاور ... سپس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آنچه مختص خود وی بود ازجمله لباسی که در شب معراج پوشیده بود و لباسی که در جنگ احد بر تن داشت و کلاه‌هایی که مربوط به سفر، روزهای عید و مجالس دوستانه بود و حیواناتی که در خدمت آن حضرت بود را طلب کرد و بلال همه را آورد مگر زره پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که درگرو بود. آنگاه رو به من کرد و فرمود: یا علی (علیهالسّلام) برخیز و این‌ها را درحالی‌که من زنده‌ام، در حضور این جمع بگیر تا کسی پس از من بر سر آن‌ها با تو نزاع نجوید. من برخاستم و بااینکه توانایی راه رفتن نداشتم، آنچه بود گرفتم و به خانه خود بردم و چون بازگشتم و رو به روی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ایستادم، به من نگریست و بعد انگشتری خود را از دست بیرون آورد و به من داد و گفت: بگیر یا علی این مال توست در دنیا و آخرت.»...!

لذا این علامت و ودایع به‌عنوان یکی از نشانه‌های قطعی وصایت است که اوصیاء پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، یکی پس از دیگری متکفل انجام امورات تکفین وصی پیشین و دریافت لوازم مذکور بوده و در مقام احتجاج به امامت هرکدام از اهل‌بیت استفاده‌شده است.
بر این اساس بایستی امام دوازدهم (علیهالسّلام) تمامی لوازم مذکور را در تحویل خود داشته باشد تا هنگام ظهور، به آن‌ها استناد کرده و بدین واسطه شناسایی گردد. چنانچه در بیان امام باقر (علیهالسّلام) آمده است: «سپس مهدی (علیهالسّلام) هنگام نماز عشاء از کنار کعبه ظاهر می‌شود و به همراه او پرچم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و لباس و شمشیر و علامت‌های ایشان و نور و بیان است ... .» همچنین در روایت دیگر آمده است: «صاحب این امر از مدینه به‌سوی مکه حرکت می‌کند درحالی‌که میراث پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به همراه دارد. گفتم میراث رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چیست؟ فرمود: شمشیر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است و زره او و عمامه او و عبا او و چوب‌دستی او و پرچم او و جوشن او و زین سواری او چون به مکه فرود آید تیغ را از غلافش بیرون آورد و زره را بپوشد و پرچم را برافرازد و عبا و عمامه را بپوشد و چوب‌دستی را بکف گیرد و از خداوند اجازه ظهور خواهد.» ضمن اینکه در روایتی از امام صادق (علیهالسّلام) در خصوص مواجهه سید حسنی با امام دوازدهم (علیهالسّلام) آمده است: «سپس سید حسنی می‌گوید: پس بین من و امیر خود خلوت کنید و ما را تنها بگذارید. آنگاه مهدی (علیهالسّلام) به‌سوی او بیرون می‌آید و دونفری در میان دو لشکر می‌ایستند و حسنی، عرضه می‌دارد: اگر تو مهدی آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هستی پس عصای جدم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و انگشتر و برد و زره و عمامه او (سحاب) کجاست؟ پس مهدی (علیهالسّلام) تمام آن اشیاء را حاضر نموده و همه آن‌ها را به سید حسنی نشان می‌دهد... .»
بنابراین، یکی دیگر از شاخصه‌های شناخت وصی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، به همراه داشتن لوازم شخصی آن حضرت است که بر اساس روایات، تمامی آن لوازم عیناً در محضر ائمه (علیهالسّلام) بوده و در حال حاضر در محضر امام دوازدهم (علیهالسّلام) است. البته احمد بصری با توجه به اینکه از آوردن این لوازم برای اثبات خود ناتوان است، سعی در به تأویل بردن این علائم و ودایع دارد. ازاین‌رو سلاح رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به علم حضرت و پرچم ایشان را به دعوت به حاکمیت الهی تأویل برده است. همان‌طور که گفته شد، احمد بصری سلاح رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به علم آن حضرت تأویل برده و از این رهگذر سعی در اثبات برخورداری خود از علم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را دارد. لذا در پاسخ این تأویل باطل گفته می‌شود؛ به شهادت روایات متواتر، علم و سلاح رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دو چیز جدا از هم هستند که بایستی هر امامی از آن دو برخوردار باشد. همچنین باید دانست که سلاح به‌عنوان یک شیء معرفی‌شده است که در صندوقچه نگهداری می‌شده و این با ماهیت علم سازگار نیست.


نتیجه کلی اینکه؛ شناخت اوصیاء پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مبتنی بر ارائه دو نوع علائم و ودایع است که برخی از جانب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به‌عنوان نشانه اولیه و برخی دیگر از جانب خداوند متعال هست. هرکدام از این علائم می‌تواند به‌عنوان شرط لازم بوده و مجموع آن‌ها شرط کافی برای تشخیص وصی و جانشین رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به حساب می‌آیند. بنابراین در پاسخ اجمالی به قانون سه‌گانه احمد بصری گفته می‌شود:
_ اولاً قانون معرفت انبیاء و حجج پیشین با قانون شناخت اوصیاء پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تفاوتی آشکاری دارد و این دو نباید با یکدیگر خلط شوند.

_ ثانیاً در هیچ روایتی، قانون شناخت حجت‌های الهی در این سه مورد منحصر نشده، بلکه با توجه به تفکیک انبیاء الهی و اوصیاء پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، موارد متعددی را به‌صورت اقتضائی یا اختصاصی شمارش کرده‌اند.

_ ثالثاً غیر از مورد اول (وصیت) هیچ‌کدام از دو مورد (سلاح و پرچم) ارتباطی به شناخت انبیاء الهی و حجج پیشین نداشته و دو مسئله مذکور، از شروط اختصاصی شناخت اوصیاء پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هست، زیرا دوران زندگی انبیاء و رسولان الهی پیش از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده و امکان استناد آنان به دو شاخصه سلاح و پرچم رسول‌الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) غیرممکن است.

_ رابعاً تأویلات صورت گرفته برای سلاح و پرچم، با روایات متواتر اهل‌بیت مناسبتی ندارند.


۱. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۸۰.    
۲. صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۶۷۲.    
۳. العیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، ج۲، ص۲۶۱.    
۴. ابن ابی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة النعمانی، ص۲۸۲.    
۵. مائده/سوره۵، آیه۶۷.    
۶. علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۲۱۶.    
۷. بحرانی اصفهانی، عبدالله بن نورالله، عوالم العلوم، ج۲، ص۱۸۹.    
۸. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الانوار، ج۳۷، ص۲۱۳.    
۹. حرعاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۲، ص۱۸۵.    
۱۰. ابن طاووس، علی بن موسی، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف ص۵۲۲.    
۱۱. ابن ابی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة النعمانی، ص۷۳.    
۱۲. صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۷۹.    
۱۳. حرعاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۲، ص۲۴۷.    
۱۴. مائده/سوره۵، آیه۳.    
۱۵. ابن ابی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة النعمانی ص۸۲.    
۱۶. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الانوار، ج۲۶، ص۲۱۷.    
۱۷. حرعاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۱، ص۱۱۴.    
۱۸. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۷۹.    
۱۹. ابن ابی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة النعمانی، ص۸۱.    
۲۰. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الانوار، ج۳۶، ص۲۷۷.    
۲۱. بحرانی اصفهانی، عبدالله بن نورالله، عوالم العلوم و المعارف، ص۲۱۰.    
۲۲. ابن عقده کوفی، احمد بن محمد، فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام، ص۱۵۶.    
۲۳. صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ص۱۰۲.    
۲۴. بحرانی، سیدهاشم، مدینة المعاجز، ج۶، ص۲۶۲.    
۲۵. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۸۴.    
۲۶. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۱۲.    
۲۷. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۱۲.    
۲۸. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۱۰.    
۲۹. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۲۸.    
۳۰. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ص۲۷۳.    
۳۱. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الانوار، ج ۶، ص۶۲.    
۳۲. ابن ابی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة النعمانی، ص۲۸۲.    
۳۳. طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۶۰۰.    
۳۴. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۳۶.    
۳۵. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۷۹.    
۳۶. حرعاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۴، ص۱۲۹.    
۳۷. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الانوار، ج۸۲، ص۴۷.    
۳۸. ابن طاووس، علی بن موسی، التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن، ص۱۳۷.    
۳۹. ابن ابی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة النعمانی، ص۲۷۰.    
۴۰. حلی، حسن بن سلیمان، مختصر البصائر، ص۴۵۲.    
۴۱. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الانوار، ج۵۳، ص۳۶.    
۴۲. جزائری، سیدنعمت‌الله، ریاض الابرار فی مناقب الائمه الاطهار، ج۳، ص۲۳۹.    
۴۳. یزدی حایری، علی، الزام الناصب فی اثبات الحجة الغائب، ج۲، ص۲۱۸.    
۴۴. ابن ابی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة النعمانی، ص۲۷۰.    
۴۵. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۰۵.    
۴۶. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الانوار، ج۵۲، ص ۳۰۷.    
۴۷. ابن ابی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة النعمانی، ص۳۰۷.    



علی محمدی هوشیار، درسنامه نقد و بررسی جریان احمد الحسن، ص۵۵-۹۱.






جعبه ابزار