• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

عصمت پیامبران در قرآن و روایات

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



عصمت پیامبران یعنی ایشان چه در گفتار، چه در آن چه که باید انجام دهند و چه در آن چیزهایی که نباید انجام بدهند، معصوم از خطا، سهو و نسیان هستند. برخی پنداشته‌اند عصمت پیامبران یعنی بدون هیچ اشتباه بودن، به این معنا که پیامبران حتی به خواب نروند و عصبانی نشوند که این مسئله محال است. در این مقاله به بررسی این شبهه می‌پردازیم.

فهرست مندرجات

۱ - طرح شبهه
۲ - دیدگاه شیخ طوسی
۳ - دلایل عصمت پیامبران
       ۳.۱ - مخلَص بودن پیامبران
       ۳.۲ - وجوب اطاعت از پیامبران
       ۳.۳ - ظالم نبودن امامان
              ۳.۳.۱ - ظلم بودن گناه
                     ۳.۳.۱.۱ - دیدگاه فخررازی
                     ۳.۳.۱.۲ - دیدگاه بیضاوی
                     ۳.۳.۱.۳ - دیدگاه ابن‌کثیر
                     ۳.۳.۱.۴ - دیدگاه طبری
                     ۳.۳.۱.۵ - آیات موید
۴ - عصمت پیامبر اکرم
       ۴.۱ - سوره حشر
       ۴.۲ - سوره نجم
              ۴.۲.۱ - سخن صابونی
              ۴.۲.۲ - سخن قرطبی
              ۴.۲.۳ - سخن ابن‌حجر
              ۴.۲.۴ - سخن عینی
       ۴.۳ - پیامبر الگوی مسلمانان
       ۴.۴ - سنت مورد اتفاق طرفین
              ۴.۴.۱ - روایت عبدالله بن عمرو
                     ۴.۴.۱.۱ - تصحیح روایت
              ۴.۴.۲ - روایت دیگر از عبدالله بن عمرو
              ۴.۴.۳ - روایت ابوهریره
                     ۴.۴.۳.۱ - تصحیح روایت
              ۴.۴.۴ - روایت بخاری و مسلم
              ۴.۴.۵ - روایت ابن‌سعد
              ۴.۴.۶ - روایت جصاص
       ۴.۵ - دیدگاه علمای اهل سنت
              ۴.۵.۱ - قسطلانی
              ۴.۵.۲ - زرقانی
              ۴.۵.۳ - قرطبی
۵ - پانویس
۶ - منبع


عصمت مانند هر اصطلاح علمی جدید امروزی دارای معانی مختلفی است. وهر کسی به سلیقه و دلخواه خود حلقه معانی آنرا بزرگتر یا کوچکتر می‌گیرد. برای مثال کلمه «خودکار» اگر تنها شامل وسیله نوشتن باشد، چندین نوع وسیله مثل روا‌ن‌نویس، ماژیک‌ها و خودنویس‌ها می‌شود؛ ولی برای شاگردان مدرسه معنی آن همان خودکار بیک ساده است و شامل ماژیک هم نمی‌شود. در حالی که این کلمه یا اصطلاح برای تمام ماشین‌های پیچیده بکار می‌رود.
اگر عصمت را «یعنی بدون هیچ اشتباه» معنی کنیم آن‌وقت به ذات خداوند نزدیک می‌شویم چون تنها خداوند است که هیچ خطا واشتباهی ندارد و نمی‌کند. «الله لا اله الا هو لا تاخذه سنه ولا نوم». آیا پیامبران به خواب نمی‌روند؟ عصبانی نمی‌شوند؟ پس عصمت در تعریف ما شیعه از نوع تعریف بالا است و این غیر ممکن و غیر مقبول است


یکی از عقاید حقه شیعه این است که تمامی پیامبران و ائمه شیعه (علیهم‌السّلام) عصمت مطلق دارند؛ یعنی در تمام عمرشان هیچ گناه، اشتباه و سهوی مرتکب نمی‌شوند.
مرحوم شیخ الطائفه، شیخ طوسی (رحمة‌الله‌علیه) در این باره می‌نویسد:
نبیّنا محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) معصوم من اول عمره الی آخره، فی اقواله وافعاله وتروکه، عن الخطا والسهو والنسیان، بدلیل انه لو فعل المعصیة لسقط محلّه من القلوب، ولو جاز علیه السهو لارتفع الوثوق من اخباراته، فتبطل فائدة البعثة وهو محال.
پیامبر ما حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، از اول تا آخر عمر شریفش، چه در گفتار، چه در آن چه که باید انجام دهد و چه در آن چیزهایی که نباید انجام بدهد، معصوم از خطا، سهو و نسیان است؛ زیرا اگر معصیتی از آن حضرت سر بزند، جایگاه خود را در بین مردم از دست می‌دهد. و اگر سهو برای آن حضرت جایز باشد، اعتماد مردم به گفتارهای او سلب می‌شود و در نتیجه فلسفه بعثت آن حضرت باطل می‌شود و این محال است.


برای اثبات این مطلب دلایل فراوانی وجود دارد که به جهت رعایت اختصار به صورت تیتر وار به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:

۳.۱ - مخلَص بودن پیامبران

خداوند درباره حضرت ابراهیم، اسحق و یعقوب می‌فرماید:
«اِنَّا اَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ. وَاِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْاَخْیَارِ؛ ما آنها را با خلوص ویژه‌ای خالص کردیم، و آن یادآوری سرای آخرت بود، و آنها نزد ما از برگزیدگان و نیکانند!»

در باره حضرت یوسف (علیه‌السّلام) می‌فرماید:
«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بهَِا لَوْ لَا اَن رَّا بُرْهَنَ رَبِّهِ کَذَالِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّو وَ الْفَحْشَا اِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِین؛ آن زن قصد او کرد و او نیز، اگر برهان پروردگار را نمی‌دید، قصد وی می‌نمود! اینچنین کردیم تا بدی و فحشا را از او دور سازیم چرا که او از بندگان مخلص ما بود.»

در حق حضرت موسی می‌فرماید:
«وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی اِنَّهُ کَانَ مُخْلَصًا؛ و در این کتاب (آسمانی) از موسی یاد کن، که او مخلص بود، و رسول و پیامبری والا مقام!»

و مشابه این آیات در رابطه با دیگر انبیا نیز داریم.
از طرف دیگر در سوره ص آیه ۸۲ و ۸۳ از قول شیطان که از درگاه قرب ربوربی رانده می‌شود، قسم می‌خورد:
«فَبِعِزَّتِکَ لَاُغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعِینَ. اِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ؛ (شیطان) گفت: «به عزّتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم کرد؛ مگر بندگان خالص تو را، از میان آن‌ها.»

وقتی این دو دسته آیات را کنار هم می‌گذاریم، نتیجه می‌گیریم که شیطان به عباد مخلص هیچ راهی ندارد. انبیا (علیهم‌السّلام) هم طبق آیات صریح جز بندگان مخلص خدا هستند.

۳.۲ - وجوب اطاعت از پیامبران

ما آیات متعددی داریم که اطاعت انبیا را به صورت مطلق بر همگان لازم دانسته است. مثلاً در سوره نساء، آیه ۶۴ می‌فرماید:
«وَ مَا اَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ اِلَّا لِیُطَاعَ بِاِذْنِ الله؛ ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای این که به فرمان خدا، از وی اطاعت شود.»
و یا در سوره نساء آیه ۸۰ می‌فرماید:
«مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطَاعَ اللَّهَ؛ کسی که از پیامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده یعنی، اطاعت پیامبر، مساوی است با اطاعت خداوند.»
در سوره نساء آیه ۵۹ می‌فرماید:
«یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اَطِیعُوا اللَّهَ وَاَطِیعُوا الرَّسُولَ وَاُولِی الْاَمْرِ مِنْکُمْ؛ ‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولوالامر (اوصیای پیامبر) را.»
خداوند در این آیات، اطاعت از رسول گرامی اسلام و را به صورت مطلق واجب کرده است؛ یعنی هر دستوری که آن‌ها در هر زمینه‌ای دادند، باید بدون چون و چرا پذیرفته شود.
اگر «پیامبر» معصوم نباشد ممکن است عمداً و یا سهواً دستوری بدهد که مخالف دستور خداوند باشد که در این صورت اگر از دستور خدا اطاعت شود، از دستور «پیامبر» سر پیچی شده است، و این مخالف با صریح آیه است؛ چون در این آیه، اطاعت از پیامبر و اولی الامر را به صورت مطلق واجب شده است. و اگر از دستور پیامبر اطاعت شود، از دستور خداوند سر پیچی شده است.
این تناقض در صورتی حل می‌شود که «پیامبر و اولی الامر» معصوم از هر گونه خطا و اشتباه باشند.
حتی فخر رازی، مفسر معروف اهل سنت نیز از این آیه عصمت را فهمیده است. وی در ذیل همین آیه می‌گوید:
فثبت ان الله تعالی امر بطاعة اولی الامر علی سبیل الجزم، وثبت ان کل من امر الله بطاعته علی سبیل الجزم وجب ان یکون معصوما عن الخطا، فثبت قطعا ان اولی الامر المذکور فی هذه الآیة لا بد وان یکون معصوما.
بنا بر این ثابت شد که فرمان خدا به اطاعت از اوالی الامر حتمی و قطعی است (چون خداوند با کسی شوخی ندارد) و نیز ثابت شد که هر کس خداوند پیروی و اطاعتش را واجب بداند باید معصوم از خطا و اشتباه باشد وقتی این چنین بود، پیامبر و اولی الامر در این آیات به ناچار و قطعا باید معصوم باشند.

۳.۳ - ظالم نبودن امامان

در آیه ۱۲۴ از سوره بقره می‌فرماید:
«وَاِذِ ابْتَلَی اِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَاَتَمَّهُنَّ قَالَ اِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ اِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ؛ (به خاطر آورید) هنگامی که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود و او به خوبی از عهده این آزمایش‌ها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم!» ابراهیم عرض کرد: «از دودمان من (نیز امامانی قرار بده!)» خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمی‌رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند).»

این آیه از آیاتی است که الهی بودن مقام امامت، برتری مقام امامت بر مقام نبوت و نیز عصمت امام را ثابت می‌کند؛ چرا که حضرت ابراهیم (علیه‌السّلام) با این که پیامبر بود، وقتی به مقام امامت رسید و عظمت و بزرگی این مقام را دید، از خداوند کریم این مقام را برای ذریه و فرزندانش نیز درخواست کرد؛ اما خداوند در جواب خلیل خود به صورت مطلق فرمود: عهد من ظالمان نخواهد رسید

۳.۳.۱ - ظلم بودن گناه

همچنان‌که گفته شد مقام امامت مخصوص کسانی است که در تمام عمرشان لحظه‌ای ظلم نکرده باشند. و همان طور که می‌دانید، یکی از ظلم‌ها، ظلم به نفس است و گناه خود مصداق اتم ظلم به نفس به شمار می‌آید؛ زیرا خداوند می‌فرماید:
«وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ؛ هر کس حدود خدا را تجاوز کند، به نفسش ظلم کرده است.»

حداقل مرتبه گناه، ظلم به نفس خویش است؛ یعنی اگر کسی در تمام عمرش حتی یک بار گناه بکند، مصداق ظالم می‌شود. و عهد الهی که امامت باشد به ظالم نمی‌رسد؛ از این رو، پیامبر و امام باید معصوم باشد.

۳.۳.۱.۱ - دیدگاه فخررازی

بسیاری از مفسران و علمای اهل سنت اعتراف کرده‌اند که مراد از «عهدی» همان مقام امامت است؛ از جمله فخررازی در تفسیر خود می‌گوید:
(لاَ یَنَالُ عَهْدِی) جواباً لقوله (وَمِن ذُرِّیَّتِی) وقوله (وَمِن ذُرِّیَّتِی) طلب للامامة التی ذکرها الله تعالی فوجب ان یکون المراد بهذا العهد هو الامامة لیکون الجواب مطابقاً للسؤال.

۳.۳.۱.۲ - دیدگاه بیضاوی

بیضاوی، یکی دیگر از مفسران اهل سنت در تفسیر «لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» می‌گوید:
اجابة الی ملتمسه وتنبیهه علی انه قد یکون من ذریته ظلمه وانهم لا ینالون الامامة لانها امانة من الله تعالی وعهداً والظالم لا یصلح لها.

۳.۳.۱.۳ - دیدگاه ابن‌کثیر

ابن‌کثیر دمشقی سلفی نیز در تفسیر آیه می‌گوید:
لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ یقول تعالی منبهاً علی شرف ابراهیم خلیله (علیه‌السّلام) وان الله جعله اماما للناس.

۳.۳.۱.۴ - دیدگاه طبری

طبری در تفسیر جامع البیان در تفسیر «لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» می‌نویسد:
حدثنی محمد بن عمرو قال ثنا ابوعاصم قال ثنا عیسی عن ابن ابینجیح عن مجاهد قال: لا ینال عهدی الظالمین قال: لا یکون اماماً ظالماً.
و روایات بسیاری که از طریق اهل سنت با این مضامین: «لا یکون اماما ظالماً» و «لا اجعل اماما ظالماً یقتدی به» وارد شده است.
[۱۸] أبوعبدالله البخاری الجعفی، محمد بن إسماعيل، صحیح البخاری، ج۱، ص۲۱۵، کتاب الاحکام.


۳.۳.۱.۵ - آیات موید

از طرف دیگر آیاتی در باره انبیا (علیهم‌السّلام) وجود دارد که می‌فرماید:
وَجَعَلْنَاهُمْ اَئِمَّةً یَهْدُونَ بِاَمْرِنَا.
این را خدای عالم در رابطه با حضرت ابراهیم، در رابطه با لوط، در رابطه با اسحاق و یعقوب وقتی بیان می‌کند، می‌گوید:
وَوَهَبْنَا لَهُ اِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً وَکُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِینَ. وَجَعَلْنَاهُمْ اَئِمَّةً یَهْدُونَ بِاَمْرِنَا.
در رابطه با حضرت موسی و پیامبران بعد از او هم می‌فرماید:
وَلَقَدْ آَتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ فَلَا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًی لِبَنِی اِسْرَائِیلَ. وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ اَئِمَّةً یَهْدُونَ بِاَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بِآَیَاتِنَا یُوقِنُونَ.
این پیامبران را ما امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می‌کنند، از طرفی هم می‌گوید: لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ.
عهد من که امامت باشد (به قرینه «اِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ اِمَامًا») به ظالمین نمی‌رسد.
از مجموع این آیات استفاده می‌کنیم:
انبیا (علیهم‌السّلام) یک لحظه از عمرشان نه متلبس به ظلم و گناه شده‌اند. نه خطائی از آن‌ها سر زده است و نه دچار نسیان شده‌اند.


درباره شخص پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز آیات فراوانی وجود دارد که عصمت مطلق آن حضرت را ثابت می‌کند؛ در ادامه برخی از آنها ذکر می‌شود.

۴.۱ - سوره حشر

برخی آیات اطاعت از پیامبر را در ردیف اطاعت خدا آورده است؛ مثل:
«وَمَا آَتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛ آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است!»
تمام سخنان آن حضرت برگرفته از وحی است.

۴.۲ - سوره نجم

صریح‌ترین آیه در عصمت مطلق نبی مکرم اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آیه دوم تا چهارم سوره نجم است که می‌فرماید:
مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَی. وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی. اِنْ هُوَ اِلَّا وَحْیٌ یُوحَی.
کلمه «ضل» معانی متعددی از جلمه: گمراهی، غفلت و نسیان. و از آن جایی که کلمه «ما ضل» نکره در سیاق نفی است و افاده عموم می‌کند، تمام مصادیق «ضل» حتی غفلت و نسیان را از نبی مکرم نفی می‌کند.

۴.۲.۱ - سخن صابونی

صابونی، صاحب کتاب صفوة التفاسیر می‌گوید: لا یتکلم الا عن وحی من الله عزوجل
پیغمبر لب باز نمی‌کند؛ مگر این که وحی باشد.

۴.۲.۲ - سخن قرطبی

آقای قرطبی که از شخصیت‌های بزرگ و شناخته شده اهل سنت است و مخصوصاً عزیزان اهل سنت احناف ایران برای ایشان ارزش ویژه قائل هستند، درباره این آیه می‌گوید:
وفیها ایضا دلالة علی ان السنة کالوحی المنزل فی العمل.
این آیه شریفه «الا عن وحی یوحی» دلالت می‌کند که سنت پیغمبر همانند وحی منزل است.

۴.۲.۳ - سخن ابن‌حجر

آقای ابن‌حجر عسقلانی که از ارکان علمی اهل سنت است، در باره حدیث: «هلم اکتب لکم کتاباً لن تضلوا» که پیامبر در آخرین لحظات عمرش فرمود، و برخی از حاضرین (نستجیر بالله) گفتند: «ان الرجل لیهجر» و جناب خلیفه دوم هم گفتند: «قد غلبه الوجع» می‌گوید:
لانه معصوم فی صحته ومرضه لقوله تعالی و ما ینطق عن الهوی و لقوله صلی الله علیه وسلم انی لا اقول فی الغضب والرضا الا حقا.
پیامبر، چه در سلامتی و چه در هنگام بیماری معصوم است و از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید؛ زیرا آن حضرت فرموده‌اند: «سخنی غیر از حق از زبان من خارج نمی‌شود؛ چه در ناراحتی و چه در رضا.

۴.۲.۴ - سخن عینی

همچنین عینی در باره همین روایت «قد غلبه الوجع» یا «ان الرجل لیهجر» که بالاترین جسارت به ساحت مقدس نبی مکرم بود می‌گوید:
قلت نسبة مثل هذا الی النبی لا یجوز لان وقوع مثل هذا الفعل عنه مستحیل لانه معصوم فی کل حالة فی صحته ومرضه لقوله تعالی (وما ینطق عن الهوی) ولقوله " انی لا اقول فی الغضب والرضا الا حقا ".
چنین نسبتی به پیامبر جایز نیست؛ زیرا انجام چنین چیزی از رسول خدا محال است؛ چرا که آن حضرت در حالی؛ چه در سلامی و چه در بیماری معصوم هستند؛ به دلیل آیه «ما ینطق.... و به خاطر سخن آن حضرت که فرمودند: " سخنی غیر از حق از زبان من خارج نمی‌شود؛ چه در ناراحتی و چه در رضا ".
و در جایی دیگر می‌گوید:
ولم یکن، یقول فی الغضب والرضا الا حقا، قال الله تعالی: (وما ینطق عن الهوی).

۴.۳ - پیامبر الگوی مسلمانان

و نیز خداوند در آیه مبارکه ۲۱ سوره احزاب می‌فرماید:
«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛ مسلّماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود.»
خداوند در این آیه صراحت دارد که پیامبر برای تمام مردم اسوه است. اسوه بودن پیامبر در صورتی ثابت می‌شود که پیغمبر خطا و اشتباه نکند. اگر پیامبر از روی نسیان، غفلت، فراموشی، جهل یا مخالفت امر الهی، یک مطلب خلاف امر الهی را انجام بدهد، باعث می‌شود پیامبری که باید اسوه و الگو برای هدایت باشد، تبدیل می‌شود اسوه و الگو در مسیر ضلالت.

۴.۴ - سنت مورد اتفاق طرفین

روایات فراوانی از طریق شیعه و سنی وارد شده است که عصمت آن حضرت را ثابت می‌کند؛ از جمله:

۴.۴.۱ - روایت عبدالله بن عمرو

عن عبدالله ابن عمرو، قال: کنت اکتب کل شئ اسمعه من رسول الله صلی الله علیه وسلم ارید حفظه، فنهتنی قریش، وقالوا: اتکتب کل شئ تسمعه ورسول الله صلی الله علیه وسلم بشر یتکلم فی الغضب والرضا، فامسکت عن الکتاب، فذکرت ذلک لرسول الله صلی الله علیه وسلم، فاوما باصبعه الی فیه، فقال: (اکتب فوالذی نفسی بیده ما یخرج منه الا حق).

عبدالله بن عمرو عاص می‌گوید: من سخنان پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را می‌نوشتم، قریش نهی کردند و گفتند: " تو چرا همه سخنان پیامبر را می‌نویسی؟ پیغمبر بشری است همانند دیگران، غضبناک و عصبانی می‌شود، از حال عادی بیرون می‌رود و سخنانی بیان می‌کند که قطعاً سخنان نادرستی است. عبدالله بن عمرو عاص می‌گوید: من ننوشتم تا خدمت نبی مکرم اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رسیدم و قضایا را برای حضرت نقل کردم. حضرت به دو لب‌های خودش اشاره کردند و فرمودند":
قسم به خدایی که جان من پیغمبر در قبضه قدرت او است، از این دو لب من جز حق صادر نمی‌شود.

۴.۴.۱.۱ - تصحیح روایت

حاکم نیشابوری بعد از نقل حدیث می‌گوید:
هذا حدیث صحیح الاسناد اصل فی نسخ الحدیث عن رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ولم یخرجاه.
ذهبی نیز در حاشیه مستدرک این حدیث را صحیح دانسته است. البانی که ایدئوژیک وهابی‌ها است و به تعبیر بن باز امام الحدیث است، این روایت را در سلسلة الاحادیث الصیحیحة،
[۴۵] ذهبی، شمس‌الدين، حاشیه مستدرک، ج۴، ص۴۵، چاپ مکتبة المعارف، ریاض عربستان.
آورده است و می‌گوید که روایت صحیح است.

۴.۴.۲ - روایت دیگر از عبدالله بن عمرو

«عن جده عبدالله بن عمرو بن العاصی قال قلت یا رسول الله انی اسمع منک اشیا افاکتبها قال نعم قلت فی الغضب والرضا قال نعم فانی لا اقول فیهما الا حقا؛
[۴۸] رامهرمزی، حسن بن عبدالرحمن، الحد الفاصل، ص۳۶۴.
عبدالله بن عمرو عاص می‌گوید به پیامبر گفتم: ‌ای رسول خدا! من هر چه از شما می‌شنوم می‌توانم بنویسم؟ حضرت فرمودند: بلی. سؤال کردم: چه در حال غضب و چه در حالت عادی؟ حضرت فرمود: بلی؛ زیرا من سخنی غیر از حق نمی‌گویم.»

۴.۴.۳ - روایت ابوهریره

«عن ابی‌هریرة عن رسول الله صلی الله علیه وسلم انه قال انی لا اقول الا حقا قال بعض اصحابه فانک تداعبنا یا رسول الله فقال انی لا اقول الا حقا؛ ابوهریره می‌گوید که پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود " من چیزی جز حق نمی‌گویم " بعضی از اصحاب سؤال کردند: تو با ما شوخی و مزاح هم می‌کنی، آیا در مزاح کردن هم حق می‌گویی؟ حضرت فرمود: حتی در هنگام مزاح کردن هم چیزی جز حق نمی‌گویم.»

یعنی حتی مزاح و شوخی‌های نبی مکرم هم باید برای همه الگو باشد. در مسائل شوخی و مزاح هم از آن روش نبی مکرم تجاوز نکنند.

۴.۴.۱.۱ - تصحیح روایت

ترمزی وقتی این حدیث را نقل می‌کند، می‌گوید: هذا حدیث حسن.
هیثمی هم در مجمع الزوائد روایت را نقل می‌کند و می‌گوید: اسناده حسن.

۴.۴.۴ - روایت بخاری و مسلم

«ان عینی تنامان و لاینام قلبی؛ چشمان من به خواب می‌روند؛ ولی قلب من به هیچ وجهی خواب نمی‌رود.»

۴.۴.۵ - روایت ابن‌سعد

«انا معشر الانبیا تنام اعیننا ولا تنام قلوبنا؛ ما پیامبران، چشمان مان می‌خوابد؛ اما قلب مان بیدار است.»
البانی از لیدرهای وهابیت که از او به عنوان بخاری دوران نام می‌برند، این روایت را در سلسله روایات صحیحه آورده است.

۴.۴.۶ - روایت جصاص

انی لست کاحدکم، انه تنام عینای ولا ینام قلبی.
مناوی از مفسرین بنام اهل سنت در تعلیقه بر این روایات می‌گوید:
بل هی (القلوب) دائمة الیقظة لا یعتریها غفلة ولا یتطرّق الیها شائبة نوم لمنعه من اشراق الانوار الالهیة الموجبة لفیض المطالب السنیة علیها؛ ولذا کانت رؤیاهم وحیاً.

۴.۵ - دیدگاه علمای اهل سنت

علمای اهل سنت در مورد عصمت پیامبر نظرات مختلفی داده‌اند که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌شود.

۴.۵.۱ - قسطلانی

قسطلانی، یکی از شارحین صحیح بخاری می‌گوید:
وقد استدل بعض الائمة علی عصمتهم من الصغائر فی المسیر الی امتثال افعالهم واتباع آثارهم مطلقا و جمهور الفقها علی ذلک من اصحاب مالک والشافعی وابی حنیفة من غیر التزام قرینة بل مطلقا عند بعضهم.
..... تمام علمای ما از مالکی‌ها، شافعی‌ها، حنفی‌ها اتفاق نظر دارند که پیامبر اکرم و پیامبران از هر گونه لغزش کاملاً مصون هستند.
در جایی دیگر می‌فرماید:
انه معصوم من الذنوب کبیرها و صغیرها وعمدها وسهوها وکذالک الانبیا
پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از تمامی گناهان؛ چه کبیره، چه صغیره، چه عمدی و چه سهوی معصوم هستند. همچنین بقیه انبیا.

۴.۵.۲ - زرقانی

علامه زرقانی از بزرگان اهل سنت، می‌گوید:
انه معصوم من الذنوب بعد النبوة وقبلها صغیرها وکبیرها، عمدها وسهوها علی الاصح فی ظاهره وباطنه.
پیغمبر اکرم معصوم است از هر گونه گناه؛ چه قبل از نبوت، چه بعد از آن، چه گناه عمدی، چه سهوی، چه در ظاهر و چه در باطن.
بعد نقل می‌کند: وقال السبکی اجمعت الامة علی عصمة الانبیا فی ما یتعلق بالتبلیغ و غیره من الکبائر والصغائر الخطة والمداومة علی الصغائر ففی صغائر لا تحط من رتبتهم خلاف.
انبیا از هر گونه لغزش معصوم هستند؛ چه در مسائل تبلغی، چه در غیر آن، چه صغیره، چه کبیره، چه صغیره‌ای که قابل استمداد باشد یا نباشد.
در کتاب الشرح المیسر علی الفقهین
[۷۶] الخمیس، محمد بن عبدالرحمن، الشرح المیسر علی الفقهین، ص۳۹.
صراحت دارد که نبی مکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از هر گونه گناه و لغزش در امان بوده و عصمت داشته است.
آقای مقریزی در کتاب امتاع الاسماع همین مطلب را دارد. جناب آقای قاضی عیاض در کتاب الشفا فی تعریف حقوق المصطفی
[۷۷] قاضی عياض، أبوالفضل، الشفا فی تعریف حقوق المصطفی، ج۲، ص۱۹۳، چاپ دار الارقم بیروت.
همین تعبیر را دارد.

۴.۵.۳ - قرطبی

قرطبی در کتاب تفسیرشمی‌گوید:
وقال جمهور من الفقها من اصحاب مالک وابی حنیفة والشافعی: انهم معصومون من الصغائر کلها کعصمتهم من الکبائر اجمعها، لانا امرنا باتباعهم فی افعالهم وآثارهم وسیرهم امرا مطلقا من غیر التزام قرینة، فلو جوزنا علیهم الصغائر لم یمکن الاقتدا بهم.

تمام فقهای مالکی، حنفی و شافعی متفق القول هستند که انبیا از هر گونه گناه، چه از صغائیر و چه از غیر صغائر، معصوم هستند؛ چون خدای عالم به ما دستور داده است از این‌ها تبعیت کنیم؛ هم در افعال شان و هم در گفتارشان و هم در سیره وبرخوردشان به صورت امر مطلق. اگر انجام صغائر برای آن‌ها جایز باشد، اقتدا کردن به آن‌ها ممکن نیست....
در نتیجه پیامبر اسلام و تمامی پیامبران و ائمه (علیهم‌السّلام) معصوم مطلق هستند.


۱. الشیخ الطوسی، أبی‌جعفر محمّد بن الحسن، الرسائل العشر، ص۹۷، مؤسسة النشر الاسلامی جقم.    
۲. ص/سوره۳۸، آیه۴۶.    
۳. ص/سوره۳۸، آیه۴۷.    
۴. یوسف/سوره۱۲، آیه۲۴.    
۵. مریم/سوره۱۹، آیه۵۱.    
۶. ص/سوره۳۸، آیه۸۲.    
۷. ص/سوره۳۸، آیه۸۳.    
۸. نساء/سوره۴، آیه۶۴.    
۹. نساء/سوره۴، آیه۸۰.    
۱۰. نساء/سوره۴، آیه۵۹.    
۱۱. الرازی، فخرالدین، تفسیر الرازی، ج۱۰، ص۱۴۴.    
۱۲. بقره/سوره۲، آیه۱۲۴.    
۱۳. طلاق/سوره۶۵، آیه۱.    
۱۴. الرازی، فخرالدین، تفسیر الرازی، ج۴، ص۴۶.    
۱۵. البیضاوی، ناصرالدین، تفسیر البیضاوی، ج۱، ص۳۹۷، ط دار الفکر بیروت.    
۱۶. ابن‌کثیر، أبوالفداء، تفسیر ابن‌کثیر، ج۱، ص۱۶۹.    
۱۷. الطبری، ابن‌جریر، جامع البیان، ج۲، ص۲۰.    
۱۸. أبوعبدالله البخاری الجعفی، محمد بن إسماعيل، صحیح البخاری، ج۱، ص۲۱۵، کتاب الاحکام.
۱۹. أبوالحسن القشیری النیسابوری، مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۸، باب فضیلة الامام العادل و باب خیار الائمة واشرارهم.    
۲۰. الطبری، ابن‌جریر، جامع البیان، ج۲، ص۲۰-۲۲.    
۲۱. السیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور، ج۱، ص۲۸۸.    
۲۲. انبیا/سوره۲۱، آیه۷۳.    
۲۳. انبیا/سوره۲۱، آیه۷۲.    
۲۴. انبیا/سوره۲۱، آیه۷۳.    
۲۵. سجده/سوره۳۲، آیه۲۳.    
۲۶. سجده/سوره۳۲، آیه۲۴.    
۲۷. حشر/سوره۵۹، آیه۷.    
۲۸. نجم/سوره۵۳، آیه۲.    
۲۹. نجم/سوره۵۳، آیه۳.    
۳۰. نجم/سوره۵۳، آیه۴.    
۳۱. الصابونی، محمد علی، صفوة التفاسیر، ج۳، ص۲۵۵.    
۳۲. القرطبی، شمس‌الدین، تفسیر القرطبی، ج۱۷، ص۸۵.    
۳۳. العسقلانی، ابن‌حجر، فتح الباری، ج۸، ص۱۳۳.    
۳۴. العینی، بدرالدین، عمدة القاری، ج۱۸، ص۶۲.    
۳۵. العینی، بدرالدین، عمدة القاری، ج۲۴، ص۸۱.    
۳۶. احزاب/سوره۳۳، آیه۲۱.    
۳۷. الامام احمد بن حنبل، أبوعبدالله، مسند احمد، ج۱۱، ص۵۷.    
۳۸. أبوداود، ابن الاشعث السجستانی، سنن ابی‌داود، ج۳، ص۳۱۸.    
۳۹. الدارمی، أبو محمد، سنن الدارمی، ج۱، ص۴۲۹.    
۴۰. المبارکفوری، عبدالرحمن، تحفة الاحوذی، ج۷، ص۳۵۷.    
۴۱. ابن‌کثیر، أبوالفداء، تفسیر ابن‌کثیر، ج۴، ص۲۶۴.    
۴۲. الحر العاملی، الشیخ أبوجعفر، وسائل الشیعة (آل البیت)، ج۱، ص۷، مقدمة التحقیق.    
۴۳. العلامة الحلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقها (ط. ج)، ج۱، ص۱۴، مقدمة التحقیق.    
۴۴. الحاکم النیسابوری، أبوعبدالله، المستدرک، ج۱، ص۱۸۶.    
۴۵. ذهبی، شمس‌الدين، حاشیه مستدرک، ج۴، ص۴۵، چاپ مکتبة المعارف، ریاض عربستان.
۴۶. الامام احمد بن حنبل، أبوعبدالله، مسند احمد، ج۱۱، ص۵۹۳.    
۴۷. الطبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الاوسط، ج۲، ص۱۵۳.    
۴۸. رامهرمزی، حسن بن عبدالرحمن، الحد الفاصل، ص۳۶۴.
۴۹. الامام احمد بن حنبل، أبوعبدالله، مسند احمد، ج۱۴، ص۱۸۵.    
۵۰. الکحلانی، محمد بن اسماعیل، سبل السلام، ج۲، ص۶۷۴.    
۵۱. الترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۳، ص۴۲۵.    
۵۲. البیهقی، أبوبکر، السنن الکبری، ج۱۰، ص۴۲۰.    
۵۳. مجمع الزوائد، الهیثمی، ج۹، ص۱۷.    
۵۴. العسقلانی، ابن‌حجر، فتح الباری، ج۱۰، ص۵۲۶.    
۵۵. العینی، بدرالدین، عمدة القاری، ج۲۲، ص۱۶۹.    
۵۶. المبارکفوری، عبدالرحمن، تحفة الاحوذی، ج۶، ص۱۰۸.    
۵۷. البخاری، محمد بن إسماعیل، الادب المفرد، ص۱۴۰.    
۵۸. الترمذی، أبوعیسی، الشمائل المحمدیة، ص۱۴۲.    
۵۹. الطبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الاوسط، ج۸، ص۳۰۵.    
۶۰. البیهقی، أبوبکر، معرفة السنن والآثار، ج۱۴، ص۳۳۹.    
۶۱. النووی، یحیی بن شرف، الاذکار النوویة، ص۳۲۶.    
۶۲. ابن‌کثیر، أبوالفداء، تفسیر ابن‌کثیر، ج۴، ص۲۶۵.    
۶۳. السیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور، ج۷، ص۶۴۲.    
۶۴. ابن‌عساکر، أبوالقاسم علی بن الحسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۴، ص۳۵-۳۶.    
۶۵. ابن‌کثیر، ابوالفداء، البدایة والنهایة، ج۶، ص۵۴.    
۶۶. المقریزی، أحمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۲، ص۲۵۳.    
۶۷. أبوعبدالله البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل، صحیح البخاری، ج۲، ص۵۳.    
۶۸. أبوعبدالله البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل، صحیح البخاری، ج۳، ص۴۵.    
۶۹. أبوالحسن القشیری النیسابوری، مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، ج۱، ص۵۰۹.    
۷۰. ابن‌سعد بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۳۶.    
۷۱. الألبانی، ناصرالدین، سلسلة الاحادیث الصحیحة، ج۴، ص۲۸۱، ح۱۷۰۵، مکتبة المعارف، الریاض    
۷۲. الجصاص، ابوبکر الرازی، احکام القرآن، ج۲، ص۴۱۷ ۴۱۸، ط دارالکتب العلمیة، بیروت.    
۷۳. المناوی، زین‌الدین، فیض القدیر، ج۲، ص۵۵۱، ط المکتبة التجاریة الکبری، مصر.    
۷۴. قسطلانی، احمد بن‌ محمد، المواهب اللدنیة، ج۲، ص۵۹۴.    
۷۵. قسطلانی، احمد بن‌ محمد، المواهب اللدنیة، ج۲، ص۳۸۱.    
۷۶. الخمیس، محمد بن عبدالرحمن، الشرح المیسر علی الفقهین، ص۳۹.
۷۷. قاضی عياض، أبوالفضل، الشفا فی تعریف حقوق المصطفی، ج۲، ص۱۹۳، چاپ دار الارقم بیروت.
۷۸. القرطبی، شمس‌الدین، تفسیر القرطبی، ج۱، ص۳۰۸.    



موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «با این که تنها خداوند است که هیچ خطا و اشتباهی ندارد، چه دلیلی برای عصمت پیامبران وجود دارد؟»    






جعبه ابزار