عزت در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عزت اصطلاحی در روانشناسی است که برای بازتاب ارزیابی یا برآورد یک فرد از ارزش خود میباشد. عزت نفس، باور و اعتقادی است که فرد، درباره ارزش و اهمیت خود دارد.
«ولا یحزنک قولهم ان العزة لله جمیعا هو السمیع العلیم؛
سخنانی که مشرکین در افتخار و بالیدن به خدایانشان میگویند، تو راای
پیامبر غمگین نسازد که عزت همه اش از
خدا است و تنها شنوایی و دانایی از آن اوست».
الف) هدف تبلیغات دشمن، تحقیر
دین و امت اسلامی است؛ ولی خداوند پیامبر را دلداری داده و
کفار را به این هدف نمیرساند: «لا یحزنک قولهم»؛
ب)
مؤمن نباید تحت تاثیر تبلیغات مسموم کفار قرار گیرد و احساس ضعف کند: «لا یحزنک قولهم»؛
ج) خداوند پشتیبان اولیای خویش است و پیروزی مکتب و پیامبران را تضمین کرده است: «لا یحزنک قولهم ان العزة لله»؛
د) عزت به دست خداست و با گفتههای این و آن نمیشکند: «ان العزة لله».
عزت در قطع وابستگی از کفار است همانطور که در
قرآن میفرماید:
«الذین یتخذون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین ا یبتغون عندهم العزة فان العزة لله جمیعا؛
منافقان را بشارت ده که برایشان عذابی دردناک است. آنان که کافران را به جای مؤمنان، سرپرست و دوست خود میگیرند، آیا عزت را نزد آنان میجویند؟ همانا عزت به تمامی از آن خداست».
الف) عزت را در وابستگی به کفار جستن، خصلتی منافقانه است: «الذین یتخذون الکافرین اولیاء...» ؛
ب) هرگونه ایجاد رابطه با کفار ممنوع است: «یتخذون الکافرین اولیاء»؛
ج) در سیاست خارجی، به جای گسترش روابط با کشورهای کفر، در
فکر برقراری روابط با کشورهای اسلامی باشیم: «یتخذون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین».
عزت واقعی نزد خداست و نه در دستان مردم چنانکه در آیه قرآن اشاره شده است:
«من کان یرید العزة فلله العزة جمیعا؛
هر کس خواهان عزت است؛ پس عزت همه از آن اوست و به هر که بخواهد، میدهد تنها سخن و عقیده پاک به سوی او بالا میرود و کار شایسته آن را بالا میبرد و کسانی که برای انجام بدیها نقشه میکشند، برایشان
عذاب سختی است و نیرنگ آنان است که تباه میشود».
الف) عزت واقعی، نزد خداست و نه پیش مردم: «فلله العزة جمیعا»؛
ب) عزت واقعی در سایه
ایمان و عمل صالح است: «فلله العزة جمیعا... الکلم الطیب و العمل الصالح»؛
ج) میان عقیده با عمل رابطه تنگاتنگ است و در یکدیگر اثر میگذارند: «العمل الصالح یرفعه»؛
د) راه مؤمنان که عزت را به وسیله ایمان و عمل صالح میجویند، راه رشد و تکامل است: «یصعد- یرفع» و راه دیگران که عزت را از طریق فریب و نیرنگ میخواهند، محو و هلاکت است: «یبور»؛
ه) هیچ کس با نیرنگ و
گناه به عزت نمیرسد: «یبور».
«ولله العزة ولرسوله وللمؤمنین ولکن المنافقین لایعلمون؛
و حال آنکه عزت ویژه خدا و رسول و
اهل ایمان است؛ ولی منافقان از این معنی آگاه نیستند».
الف) منافقان، در صدد براندازی
حکومت اسلامی هستند: «لیخرجن الاعز منها الاذل»؛
ب) منافقان، خود را عزیز و پیامبر و مؤمنان را ذلیل میدانند: «لیخرجن الاعز منها الاذل»؛
ج)
خداوند ، پیروزی و عزت مؤمنان را به شرط
مؤمن ماندن تضمین کرده است: «و لله العزة و لرسوله و...» ؛
د) عزت در انحصار خدا، پیامبر و مؤمنان است: «و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین»؛
ه) به یاوه سرایی دشمن پاسخ دهید و به کسانی که خود را عزیزترین مردم و پیامبر را ذلیلترین میپندارند، بگویید: «و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین»؛
و) منافقان از شناخت حقایق عاجزند. نه
قدرت درک این مطلب را دارند که خداوند در برابر تحریم اقتصادی، مؤمنان را روزی میدهد: «لا یفقهون» و نه اینکه عزت حقیقی از آن
اهل ایمان است: «لا یعلمون».
۱. قال الامام الباقر علیهالسّلام : «المؤمن اصلب من الجبل؛
خداباوران سخت تر از کوه هستند».
۲. قال الباقر علیهالسّلام : «ان الله تعالی اعطی المؤمن ثلاث خصال: العز فی الدنیا و الآخره و الفلح فی الدنیا و الآخره و المهابه فی صدور الظالمین؛
خداوند متعال سه خصلت به مؤمن عنایت فرموده است: الف. عزت دنیا و
آخرت ؛ ب. رستگاری و پیروزی دنیا و آخرت؛ ج.
ترس و مهابت مؤمن در دل ستمگران».
۳. قال الصادق علیهالسّلام : «شرف المؤمن صلاته بالیل و عزه کف الاذی عن الناس؛
شرافت مؤمن در گرو
نماز شب و عزت او در گرو خودنگهداری از آزار مردم است».
۴. قال الصادق علیهالسّلام : «من اراد عزا بلا عشیره، و غنی بلا مال و هیبه بلا سلطان فلینقل من ذل معصیه الله الی عز طاعته؛
هرکه میخواهد بدون ایل و تبار عزتمند باشد و بدون مال و
ثروت بی نیاز باشد و بدون قدرتی هیبت و شکوه داشته باشد، باید از خودداری معصیت خدا به عزت طاعت او درآید».
۵. قال الصادق علیهالسّلام : «قال ان الله فوض الی المؤمن امره کلها و لم یفوض الیه ان یکون ذلیلا؛
همانا
خداوند متعال امور مؤمن را به او واگذار نموده؛ اما به او اجازه ذلیل بودن را نداده است».
۶. قال علی علیهالسّلام : «من بذل عرضه ذل؛
هرکس آبرویش را بدهد، حقیر میشود».
۷. قال علی علیهالسّلام : «ساعة ذل لا تفی بعز الدهر؛
لحظهای ذلت برابر با عزت روزگار نیست».
۱. سربلندی وافتخار؛ ۲. دشمن کوبی؛ ۳. نائل شدن به ثواب
جهاد فی سبیل الله و شهادت در راه خدا؛ ۴. اقامه دین؛ ۵. شوکت و جایگاه اجتماعی؛ ۶. استقلال شخصیت؛ ۷. قدرت تصمیم گیری و مدیریت؛ ۸. تن به امور پست و پایین ندادن؛ («النفس الدنیة لاتنفـک عن الدنائات؛ کسی که فرومایه است، از کارهای پست جدایی ندارد». )
۹. قدرت یافتن برای عبور از بحرانها و مشکلات؛ ۱۰. پناه مردم بودن؛ ۱۱. صدق و راستی، سیدالشهدا علیهالسّلام فرمود: «الصدق عز والکذب عجز؛ صداقت، بزرگواری و
دروغ ، عجز و ناتوانی است».
۱. اضطراب در هنگام نزول مشکل؛ ۲. متزلزل شدن به هر چیزی؛ اگر چه جزئی باشد؛ ۳. عاجزماندن در برابر وقایع؛ ۴. سهل انگاری در نهی از منکر؛ ۵. فرار از
جنگ ؛ ۶. گداصفتی ۷. چشم داشت به دست و مال مردم؛
امام محمد باقر علیهالسّلام میفرماید: «حاجت خواستن از مردم، سبب سلب عزت خواهد شد و قطع امید از آنچه در دست مردم است، مایه عزت مؤمن در دینش میباشد».
۸. تن دادن
اختیاری به خواری؛
پیامبر اکرم ، فرمودند: «اطلبوا الحوائج بعزة الانفس؛ حاجت هایتان را بخواهید؛ ولی عزت نفس خود را از دست ندهید». ۹. مغلوب شهوت خود شدن؛ وعفته علی قدر غیرته؛ پاک دامنی هرکسی به اندازه
غیرت اوست». ۱۰. دورویی؛ علی علیهالسّلام میفرماید: «نفاق المرء من ذل یجده فی نفسه؛ دورویی ناشی از حقارت و ذلتی است که منافق آن را در خود احساس میکند».
۱۱. دروغ گویی؛ پیامبر اکرم، در این باره میفرماید: «لایکذب الکاذب الا من مهانة نفسه علیه؛ دروغ گو
دروغ نمیگوید؛ مگر به سبب حقارتی که در وجودش احساس میکند».
۱۲. غیبت کردن،
امام علی علیهالسّلام میفرماید: «الغیبة جهد العاجز؛ غیبت حداکثر کوششهای آدمهای ناتوان است».
روزی
ابراهیم خلیل علیهالسّلام وقتی به خانه بازگشت، مرد یا شبیه مردی را در خانه دید، پرسید: کیستی و با اجازه چه کسی وارد خانه شدهای؟ او سه بار جواب داد: با اجازه پروردگار به خانه وارد شدهام. حضرت ابراهیم علیهالسّلام دریافت که او
جبرئیل است. خدا را شکر کرد. جبرئیل گفت: خداوند مرا به سوی بندهای فرستاده تا او را که خلیل خود نموده، مژده بدهم. ابراهیم فرمود: او کیست تا خدمت گذار گردم. جبرئیل فرمود: او تو هستی. ابراهیم گفت: برای چه خلیل خدا شدهام؟ جبرئیل فرمود: «برای اینکه هرگز از کسی تقاضا و سؤال نکردی و هرگز کسی از تو سؤال نکرد؛ مگر اینکه پاسخ مثبت به او دادی».
داستان جالبی از
شیخ رجبعلی خیاط نقل شده که فرمود: «زمانی دنبال علم کیمیا بودم، مدتی
ریاضت کشیدم تا به بن بست رسیدم و چیزی دستگیرم نشد؛ سپس در عالم معنا این آیه عنایت شد: «من کان یرید العزة فلله العزة جمیعا». هر کس سربلندی میخواهد، سربلندی یکسره از آن خداست؛ عرض کردم: من علم کیمیا میخواستم. عنایت شد: علم کیمیا را برای عزت میخواهند و حقیقت عزت در این آیه است؛ خیالم راحت شد.
چند روز بعد از این جریان، دو نفر(
اهل ریاضت) به در منزل مراجعه و جویای بنده شدند؛ پس از ملاقات گفتند: دو سال است در زمینه علم کیمیا تلاش کردهایم و به بن بست رسیدهایم، متوسل به
حضرت رضا علیهالسّلام شدهایم، ما را به شما احاله دادهاند! شیخ تبسمی کرد و داستان فوق را برای آنان تعریف کرد و افزود : «من برای همیشه خلاص شدم، حقیقت کیمیا تحصیل خود خداست».
حسین بن علی علیهالسّلام : «لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل؛ هیچ گاه همانند انسانهای پست و ذلیل، دست بیعت با شما نخواهم داد». امام علیهالسّلام در یکی از شورانگیزترین سخنانش در
کربلا فرمود: «الدعی و ابن الدعی قدر کزنی بین اثنتین، بین السله و الذله، هیهات منا الذله». یزیدبن معاویه مرا میان کشته شدن و ذلت مخیر نمود؛ ولی من هرگز جانب ذلت و خواری را نمیگیرم. بعد در ادامه فرمود: این را خدا و رسول و دامان پاک عترت و نفوس باعزت نمیپذیرند. من هرگز اطاعت از ستمگران را بر شهادت عزت بخش ترجیح نخواهم داد. به خدا قسم! آنچه را از من میخواهند، نخواهم پذیرفت ذلت و خواری را تا اینکه خدا را آغشته به
خون خویش دیدار نمایم.
این سخن بلند و حیات بخش اوست که در رجز خوانیهای روز عاشورایش میفرمود: «الموت اولی من رکوب العار؛ مرگ نزد من از ننگ و خواری برتر است». همچنین میفرمود: «موت فی عز خیر من حیاه فی ذل؛ مرگ باعزت، از زندگی همراه با ذلت برتر و بالاتر است» و در دعاهای بلندشان به ما آموختند که چگونه طلب عزت نماییم: «اللهم و فی صدور الکافرین فعظمنی و فی اعین المؤمنین فجللنی و فی نفسی و
اهل بیتی فذللنی؛ خداوندا مرا در نزد بیگانگان، عظیم و عزتمند و در نزد مؤمنین، بزرگوار و در نزد خودم، حقیر و بدور از تکبر گردان».
در فرهنگ عاشورا آموختیم که اگر دستیابی به عزت، راهی جز
مرگ و کشته شدن نداشته باشد، باید این راه را پیمود تا به ساحل شرافت و عزت برسیم. بنابراین امام علیهالسّلام پس از برخورد با سپاه حر فرمود: «من از مرگ باکی ندارم، مرگ راحتترین راه برای رسیدن به عزت است. مرگ با عزت حیات ابدی است و زندگی ذلت بار، مرگ واقعی است. آیا مرا از مرگ میترسانید؟ چه خیال باطلی، هرگز از
ترس مرگ، ظلم و ذلت را تحمل نمیکنم. درود بر مرگ در راه خدا. شما با کشتن من نمیتوانید شکوه و عزت و شرافت مرا از بین ببرید. هیچ هراسی از مردن ندارم».
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، سایت بلاغ، برگرفته از مقاله«عزت در قرآن».