عزالدین محمد بن محمود کاکیانی خورانی آملی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
آمُلی، عزالدین یا شمسالدین محمد بن محمود بن محمد بن علی بن یوسف الکاکیانی الخورانی الانزانی (د ۷۵۳ق/۱۳۵۲م)، دانشمند و نویسنده بزرگ
شیعی مذهب میباشد.
قاضی نورالله شوشتری تشیع وی را به ادلۀ گوناگون ثابت کرده است.
از سرگذشت او چندان اطلاعی در دست نیست، حتی دربارۀ تاریخ وفاتش اختلاف است.
از منابع موجود و از آنچه در
کتاب نفائسالفنون او میتوان یافت، چنین بر میآید که وی چندی در
تبریز به سر برده
و به
شهادت جنید شیرازی که با وی معاصر بوده، در
مدرسۀ غازانیۀ تبریز به کار تدریس پرداخته است.
احتمالاً اندکی پس از ایجاد
مدرسۀ سلطانیه و تأسیسات وابسته به آن در حدود سال ۷۱۰ق/۱۳۱۰م، به شهر سلطانیه که به گفتۀ خود او در ۷۰۴ق/۱۳۰۴م بنیاد نهاده شده بود روی آورده است.
بیگمان آملی در محضر
علامۀ حلی (۶۴۸-۷۲۶ق/۱۲۵۰-۱۳۲۶م) که از علمای درگاه الجایتو بود،
دانش آموخته است.
آقابزرگ تصریح میکند که وی از متخرّجان مدرسۀ سیّار علامه بوده است و میافزاید که او نسخهای از کتاب
کشفالمراد استاد را در المدرسه السیارۀ
کرمانشاه تحریر کرده و آن را در ۲۰ محرم ۷۱۳ق/۱۷ مۀ ۱۳۱۳م به انجام رسانده است.
وی علاوه بر این، کتاب
کاشفالمعانی استاد دیگرش،
عباد بن احمد بن اسماعل گلستانه، را نیز در ۷۲۶ق/۱۳۲۶م استنساخ کرده است.
آملی در سراسر دوران
الجایتو و جانشینش
سلطان ابوسعید بهادر (۷۱۶-۷۳۶ق/۱۳۱۶-۱۳۳۶م) در مدرسۀ سلطانیه به کار مدرّسی اشتغال داشت و ظاهراً مورد
تکریم هر دو پادشاه بوده، و وی از آنان با اکرام تمام نام برده است.
پس از ابوسعید،
آرپاخان به جای او نشست. در خلال سلطنت چندماهۀ او اوضاع کشور پریشان شد و هرج و مرج و
قتل و
غارت اوج گرفت. شاید گلایههایی که او از فرو کشیدن کار
علم و رونق
جهل دارد،
به همین دوران مربوط باشد. احتمالاً وی تا سال روی کار آمدن
ابواسحاق بن محمودشاه در
فارس (۷۴۲ق/۱۳۴۱م) در سلطانیه مانده و وقت خود را سراسر وقف نگارش نفائس کرده است. اندکی پس از آنکه منشور سلطنت به نام خدایگان ابواسحاق زده شد، وی با کتاب نفائس که گویا در آن تاریخ به پایان رسیده بود، آهنگ درگاه او کرد.
از زندگی او در
شیراز هم چیزی نمیدانیم. ظاهراً وی در آنجا مورد احترام سلطان و اهل علم بوده و در اواخر زندگی به تألیف شرح
قانون ابن سینا پرداخته و چنانکه از کهنترین نسخۀ موجود بر میآید، آن را در ۷۵۳ق/۱۳۵۲م به پایان رسانده است.
از آملی چندین کتاب به جای مانده است:
۱. نفائس
الفنون فی عرائسالعیون دائرةالمعارفی است که در دو بخش (علوم اوایل و علوم اواخر) به
فارسی تنظیم شده است. وی آن را قبل از ۷۳۶ق/۱۳۳۶م آغاز کرده و در حدود ۷۴۲ق/۱۳۴۱م به پایان رسانیده و به ابواسحاق بن محمودشاه در شیراز تقدیم داشته است.
نفائس که گویا برای تدریس به طلاب مدرسۀ سلطانیه تألیف شده، در سدۀ ۱ق/۱۷م شهرتی گسترده یافته است. (کهنترین نسخۀ موجود ظاهراً در ۸۰۹ق/۱۴۰۶م تحریر شده است.) از این کتاب نسخههای بسیاری در دست است که بیشتر آنها متعلق به
قرن ۱۱ق است.
اینک تقریباً هیچ کتابخانهای در
ایران نیست که نسخهای از آن نداشته باشد. نفائس نخستینبار در ۱۳۰۹ق/۱۹۸۲م (تهران، ملاباقر خوانساری، چاپ سنگی) انتشار یافت و باز در ۱۳۷۷-۱۳۷۹ق/۱۹۵۷-۱۹۵۹م (تهران، اسلامیه) در ۴ جلد منتشر گردید. در ۱۳۵۲ش، پرویز ثروتیان، فرهنگ اصطلاحات و تعریفات آن را تدارک دید. (دانشگاه تبریز). علاوه بر این، بخش «تعبیرالرؤیا»ی این کتاب، تحت عنوان تعبیر خواب جداگانه (تهران، ۱۳۲۰ق/۱۹۰۲م) چاپ سنگی شده است.
مؤلف خود، نفائس را برای سلطان ابواسحاق خلاصه کرده و آقابزرگ
به نسخهای از آن زیر عنوان مختصر نفائس
الفنون، موجود در کتابخانۀ آستان قدس، اشاره کرده است. همچنین آقابزرگ زیر عنوان الفلاحة، تألیف
سیدمحمدهاشم خوانساری، نوشته که آن ملخصی است از نفائس
الفنون و ازهارالجنان
با اینهمه کتاب به چاپ علمی تازهای نیازمند است.
۲. شرح قانون ابن سینا: آملی این شرح را در محرم ۷۵۳ق/ژانویۀ ۱۳۵۲م نوشته است. وی در مقدمه اشاره میکند که هیچیک از شروح کتاب را شایسته نیافته و تنها به شرح
قطبالدین شیرازی توجه داشته که آن هم در باب کالبد شکافی نارساست.
کثرت نسخههای شرح قانونِ وی بر دقت علمی و روشنی بیان آملی در آن کتابت دلالت دارد. کهنترین نسخۀ موجود از این کتاب، نسخۀ
دانشگاه تهران است که ظاهراً در همان سدۀ ۸ق/۱۴م تحریر شده است.
دربارۀ نسخههای دیگر، مراجعه شود به فهرست خطی دانشکدۀ پزشکی
که به ۶ نسخه در ایران و ۶ نسخه نیز در خارج ایران اشاره کرده است.
بروکلمان به چاپ آن در لکهنو در ۱۲۵۵ق/۱۸۳۹م و نیز همراه با حاشیۀ
حکیم علی گیلانی در لکهنو، چاپخانۀ علویهخان (۱۲۶۵ و ۱۲۶۸ق/۱۸۴۹ و ۱۸۵۲م) در دو جلد اشاره میکند.
۳. شرح بر کلیات طب
ایلاقی (از شاگردان ابن سینا، د ۵۳۶ق/۱۱۴۲م) نسخهای از آنکه در ۸۴۹ق/۱۴۴۵م تحریر شده، در کتابخانۀ مدرسۀ فاضلیۀ
مشهد موجود است. بروکلمان نیز به نسخهای از آن در سلیمآغا (شماره ۸۷۱) اشاره میکند.
۴. کتابی منسوب به او که شرحی بوده بر کتاب
مختصرالاصول ابن حاجب (۵۷۰-۶۴۶ق/۱۱۷۴-۱۲۴۸م) و ظاهراً وی آن را در جوانی، و در دفاع از
شیعه و رد
عضدالدین ایجی نگاشته است.
آملی فارسی را روان و روشن و بسیار دقیق مینوشت و شیوۀ کلی او همان شیوۀ دانشمندان سدههای ۷ و ۸ق/۱۳ و ۱۴م است و با اسلوب
خواجه نصیرالدین طوسی و قطبالدین شیرازی تشابه بسیار دارد و حتی در مقدمه و بابهای ادب و
شعر نفائس، تمایلی به سجعپردازی مشهود است. با اینهمه، در جاهای دیگر، خاصه در مسائل علمی، بیان مقصود به زبانی ساده بیشتر مورد توجه او بوده است. در ابواب تاریخ و ادب، عبارات فارسی او از استواری و اصالت برخوردار است، اما در برخی موضوعات چون
ریاضیات،
هندسه،
نجوم و
موسیقی تأثیر
زبان عربی در نثر وی محسوس است. اشعار فارسی و عربی متعددی که سروده و در مقدمۀ کتاب یا بابهای ادبیات افزوده، همه صحیح و دقیق، اما خالی از هنر شاعرانه است.
(۱) آستان قدس، فهرست، ج۸، ص۳۸۴.
(۲) آصفیه، خطی.
(۳) آقابزرگ، الذریعة (۷۵۲ق).
(۴) آقابزرگ، طبقاتاعلامالشیعه، (۷۵۳ق)، بیروت، ۱۹۷۵.
(۵) آملی، محمد بن محمود، نفائس
الفنون، به کوشش ابوالحسن شعرانی، تهران، ۱۳۷۵-۱۳۷۹ق.
(۶) بغدادی، اسماعیل پاشا (۷۵۳ق/۱۳۵۲م)، ایضاحالمکنون، استانبول، ۱۳۶۶ق.
(۷) ثروتیان، بهروز، فرهنگ اصطلاحات و تعریفات نفائس
الفنون، مقدمهتبریز، ۱۳۵۲ش.
(۸) جامعه، خطی.
(۹) جنید شیرازی، ابوالقاسم (۷۵۰ق)، شدالازار، به کوشش محمد قزوینی، تهران، ۱۳۲۸ش.
(۱۰) حاجی خلیفه، کشفالظنون، ج۲، ص۱۹۶۶، استانبول، ۱۹۴۱م.
(۱۱) حقوق، خطی، ص۲۱۹.
(۱۲) رشت و همدان، خطی، ص۱۲۷۷.
(۱۳) رهآورد، حسن، فهرست کتب خطی دانشکدۀ پزشکی، تهران، ۱۳۳۳ش.
(۱۴) سپهسالار، خطی، ج۵، ص۷۲۰.
(۱۵) شورا، خطی، ج۲، ص۴۹؛ ج۱۱، ص۳۱۴-۳۱۵؛ ج۱۹، ص۵۱، ۱۹۶.
(۱۶) شوشتری، قاضی نوراله، مجالسالمؤمنین، تهران، ۱۳۷۵ق.
(۱۷) صفا، ذبیحاللـه، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۱۸) فاضلیه، خطی.
(۱۹) گوهرشاد، خطی، ج۱، ص۱۱۶.
(۲۰) مرعشی، خطی، ج۳، ص۳۳۰-۳۳۱.
(۲۱) مرکزی، خطی.
(۲۲) مرکزی و مرکز اسناد، خطی، ج۱۶، ص۶۹۵.
(۲۳) مشار، چاپی عربی.
(۲۴) مشار، چاپی فارسی.
(۲۵) مشکوة، خطی.
(۲۶) مشهد ۲، خطی، ج۲، ص۱۰۵۹-۱۰۶۰.
(۲۷) مشهد ۴، خطی، ج۱، ص۵۵، ۱۹۴.
(۲۸) ملک، خطی.
(۲۹) منزوی، خطی.
(۳۰) همدان، خطی، ص ۵۰.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «عزالدینمحمد آملی»، ج۲، ص۵۰۹.