عبدالله بن عبدالرحمان بلنسی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عبدالله
بن عبدالرحمان الداخل، معروف به بلنسی یکی از فرزندان
عبدالرحمان الداخل و برادر
هشام بن عبدالرحمان اموی دومین حاکم دولت
اموی در
اندلس بود. او پس از شورش بر ضد برادر و عدم توفیق در شورش، مجبور به خروج از اندلس شد. بعد از مرگ برادرش مخفیانه وارد اندلس شد و بر علیه برادرزادهاش شورید. او سرانجام به
سال ۲۰۸ ق در حال گریز از برادرزادهاش درگذشت.
عبدالله
بن عبدالرحمان الداخل
بن معاویة
بن هشام
بن عبدالملک
بن مروان
اموی، فرزند عبدالرحمان الداخل و برادر هشام
بن عبدالرحمان بود.
او نخست با بیمیلی، با برادرش، هشام
بیعت کرد. پس از آن با برادر دیگرش
سلیمان بن عبدالرحمان برای شورش علیه هشام هم پیمان شد که البته توفیقی نیافتند. آن دو از برادرزادهشان (فرزند هشام) امان خواستند. او به این شرط که ایشان همراه با خانواده و فرزندانشان اندلس را از طریق دریا به سوی مغرب ترک کنند، به آنها امان داد؛ آنان نیز چنین کرده و اندلس را ترک کردند.
پس از این که در
سال ۱۸۰ ق هشام درگذشت و پسرش
حکم اول (ربضی) جانشین او شد، عبدالله و برادرش،
سلیمان از راه دریا مخفیانه به اندلس بازگشتند.
عبدالله به شمال کشور رفت تا مردم آن جا را تحریک به کارزار با حکم کند. سپس به طرف شهر «آخن» (اکس لاشابیل) رفته و از
شارلمانی، پادشاه فرانسه کمک خواست. شارلمانی به او پاسخ مثبت داد و پسرش، لویی را در راس لشکری به کمک او فرستاد.
عبدالله شهر «جیرونه» را به تصرف درآورد و با همکاری بزرگانی که علیه «حکم» خروج کرده بودند، به منطقه «الثغر الاعلی» نفوذ کرد.
حکم پیشدستی کرده و برای مقابله با خطر عمو، به سوی شمال به راه افتاد. چون فرانسویان از آمدن «حکم» آگاه شدند، به سوی فرانسه عقبنشینی کردند. از این رو، بزرگان و زعمای شورشی، مجبور به اطاعت از «حکم» شدند و «حکم» توانست سلطهاش را بر «سرقسطه»، «وشقه»، «لاردة» و دیگر مناطق بگستراند؛ آن گاه حکم به دو عموی خود پرداخت و توانست
سلیمان را دست گیر کرده و به قتل برساند، ولی عموی دیگرش، عبدالله فرار کرده و علیه او دست به شورش زد.
عبدالله در حالیکه عزم حرکت به سوی قرطبه (کردوبا) را داشت، مرگ به او امان نداد و او سرانجام به سال ۲۰۸ ق درگذشت.
او به «بلنسی» شهرت یافت زیرا هنگامی که از حکم امان خواست در
شهر بلنسیه (والنسیا) اقامت داشت.
عبدالسلام ترمانینی، رویدادهای تاریخ
اسلام، ترجمه پژوهشگاه علوم و فرهنگ
اسلامی، ج۱، ص۴۶۶.