عبدالرحمن محمدی هیدجی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عبدالرحمن محمدی هیدجی (متوفای ۱۳۷۹ش)، از علمای برجسته
قرن چهارم هجری قمری در شهرستان هیدج استان
زنجان بود. وی از اکثر مراجع عظام تقلید در نقل روایت و امور حسبیه اجازه داشت. ایشان تالیفاتی در موضوعات مختلف فقهی و حدیثی به رشته تحریر درآورد.
آیتالله حاج شیخ عبدالرحمن محمدی هیدجی، فقیه زاهد و از جمله عالمان خطّه
آذربایجان که بهرغم برجستگی علمی و مقام عالی فضل و صلاح، گمنام مانده است. ایشان، سال ۱۳۰۴ ش. (۱۳۴۴ ق) در هیدج، ۷۵ کیلومتری زنجان در خانوادهای علمی و مذهبی چشم به جهان گشود. پدرش حاج میرزا عبدالعظیم و جدّش حاج ملاّ فتحالله و عموی پدرش آیتالله حاج میرزا عبدالرحیم فقاهتی، صاحب
کتاب قضاء، همگی از علمای سرشناس منطقه بودهاند.
وی دوران کودکی خویش را در خانواده و در کنار دو خواهرش شروع کرد. از آنجا که پدرش عالم بود و دوست داشت که پسری داشته باشد تا ادامه دهنده راه او و اجدادش باشد، از اینرو با تولد پسرش، تلاش خویش را بهکار بست تا در آینده فرزندی صالح به جامعه تحویل دهد. لذا از همان اوائل با عشق و شور فراوان او را در آغوش میگرفت و نوازش میکرد و میگفت: این فرزند من ادامه دهنده راه من و پدرانم خواهد شد.
عشق و علاقه فراوان او و تشویقهای مکرّر پدرش به یادگیری، او را از همان چهار سالگی به
مکتب کشاند و نزد ملامجید و شیخ عزیزالله به فراگیری
قرآن مجید پرداخت. او توانست به خوبی قرآن مجید را فراگیرد و از شاگردان نمونه
مکتب شود. پس از آن در شش سالگی به مدرسه ابتدایی هیدج وارد شد تا ششم ابتدایی قدیم را به پایان رساند.
پس از اتمام دوره ابتدایی، با تشویقهای فراوان پدر جهت یادگیری
علوم حوزوی و علاقه شدید خود او، وارد حوزه علمیه هیدج گردید. همزمان با تحصیل، همواره در کنار پدر در مزارع و باغات به کشاورزی میپرداخت. ایشان ضمن آنکه تلاش میکرد که مطالب را به خوبی یاد بگیرد، اشکالات درسی خود را از پدرش میپرسید.
او در حوزه علمیه هیدج مقدمات و
ادبیات عرب را نزد حاج ملامحمد فخیمی با موفقیت به پایان رسانید.
بعد از اتمام دروس مقدماتی، در سال ۱۳۶۰ ق. راهی
شهر مقدس قم گردید و در این شهر اقامت گزید. دروس سطح را نزد اساتید بزرگواری همچون: آیتالله سید شمسالدین کاظمی هیدجی و
آیتالله شیخ موسی زنجانی فرا گرفت و سپس در
درس خارج آیات عظام:
بروجردی و
حجت کوهکمری حاضر شد و مبانی علمی خویش را استوار کرد.
ایشان همواره در کنار تحصیل، به تحقیق و تفحّص در موضوعات مختلف فقهی و حدیثی مشغول بود و آثاری به رشته تحریر درآورد. از این آثار تعدادی به چاپ رسیده و تعدادی هنوز چاپ نشده است.
۱.
الحجة علی فصل الخطاب فی ابطال القول بتحریف
الکتاب:
محدّث نوری کتابی به نام
فصل الخطاب نگاشته و در آن اقوال مدعیان تحریف قرآن را بیان کرده است.
کتاب الحجة علی فصل الخطاب در حقیقت برای ابطال آن اقوال و ادله این عده تحریر شده است. این اثر بهوسیله خود مؤلف در چاپخانه علمیه قم، به تعداد دو هزار جلد در سال ۱۳۶۳ ش. چاپ گردیده است.
۲. النسب و فروعه الفقهیه: در این
کتاب تمام مسائل مربوط به نسب و ادله ثبوت آن و فروعی مثل
تلقیح مصنوعی، استحباب ارضاع و ... با نقل ادّله بیان شده است. این اثر نیز در چاپخانه علمیه قم در سال ۱۳۷۵ ش. به چاپ رسیده است.
۳. درّة التاج فی حقیقة المعراج (فارسی): این اثر به
معراج پیامبر و جریاناتی که در شب معراج رخ داد، پرداخته است. این
کتاب در سال ۱۳۳۶ ش. به وسیله چاپخانه علمیه قم به چاپ رسیده است.
۴.اندیشههای روشن (حکایات تاریخی): اثری است تاریخی که در آن مؤلف حکایات و روایات و داستانهای آموزنده را در پنج بخش: ۱. فطانت، ۲. فراست، ۳. حاضر جوابی و بدیهه سرایی، ۴. بخش ظرافت و طرفه گویی، ۵. غرائب (داستانهای شگفتانگیز) به رشته تحریر درآورده است. این
کتاب نیز به همت چاپخانه علمیه قم در سال ۱۳۷۵ ش. زیور طبع پوشید.
۵. ارزندهترین میراث یا وصیت به فرزندان، که در چاپخانه علمیه قم به سال ۱۳۶۳ ش. به چاپ رسیده است.
۱. حسن الثواب فی تفسیر فاتحة
الکتاب؛
۲. هادی السفینة الی البحار (۳ جلد) که در حقیقت تطبیق سفینه است بر بحار قدیم و بحار جدید (چاپ
بیروت و چاپ
ایران)؛
۳. غوص البحار و لآلیها. این اثر موضوع بندی
بحارالانوار به صورت حروف الفبا است؛
۴. مشایخ الاجازات. این اثر درباره راویانی است که
اجازه نقل روایت داشتهاند؛
۵. اساس کامیابی (نامه
امام صادق (علیهالسّلام) به جماعت
شیعه)؛
۶. عوامل فساد و صلاح، به صورت
موعظه و پند و اندرز؛
۷.
مکتب درختان؛
۸. تازه خرمای طبق، دیوان شعر خود آیتالله محمدی هیدجی (فارسی و ترکی)؛
۹. زندههای خاموش و روانهای بیدار. در این اثر به شبهات مربوط به
احکام، رفتار
ائمه و
قیام اباعبدالله الحسین (علیهالسّلام) پاسخ داده شده است؛
۱۰. وقایع الایام. در این اثر بر اساس تاریخ قمری، برای هر روز سال حداقل دو یا سه حادثه نقل شده است؛
۱۱. شرححال حکیم هیدجی. سرگذشت و زندگینامه حکیم نامدار هیدج است؛
۱۲. انتقادات اخلاقی؛
۱۳. عهد پدری. وصیتنامه
حضرت علی (علیهالسّلام) به فرزندش نقل شده است. (نامه ۳۱
نهج البلاغه)؛
۱۴. حلّ المسائل فی ترکیب العوامل.
کتابی است در تجزیه و ترکیب؛
۱۵. چهل حدیث مسند در اخبار آخرالزمان؛
۱۶. چهل حدیث مرسل در اخبار ملاحم.
ایشان در اکثر مباحث فقهی، ادبی، روایی و
شعر فعالیت داشت. وی از بسیاری از علمای زمان اجازه نقل روایت داشت. در نقل روایت شیوه خاصی را میپیمود. او
سند حدیث را ابتدا بهطور مفصل بررسی میکرد؛ اگر سند حدیث به یکی از
معصومان میرسید، آن را نقل میکرد و چنانچه صحت سند آن برایش محرز نمیگشت، از نقل حدیث اجتناب مینمود.
آیتالله عبدالرحمن محمدی هیدجی در سال ۱۳۲۴ ش. در بیست سالگی، با خانوادهای مذهبی وصلت نمود. ثمره این وصلت، سه پسر و سه دختر بود که نام پسرانش به این شرح است:
۱. آقای محمدعلی هیدجی؛
۲. آقای محمدباقر هیدجی؛
۳. آقای جعفر هیدجی.
فرزند ایشان، محمدعلی، در همان دوران تحصیل بر اثر حادثهای از دنیا رفت و موجب اندوه پدر گردید. از آنجا که ایشان آرزو داشت یکی از فرزندانش به سلک روحانیت درآید، محمدباقر آرزوی پدر را جامه عمل پوشاند و با علاقه به تحصیل
علوم اسلامی پرداخت والآن از جمله روحانیان موفق در حوزه و منطقه بهشمار میرود.
برخی از خصوصیات اخلاقی که برای آیتالله هیدجی نثل کردهاند به قرار زیر است:
ایشان همیشه مقیّد بود
نماز خویش را در اوّل وقت بخواند. به هنگام نماز دست از هر فعالیتی برمیداشت و به سراغ
عبادت میرفت و میفرمود: نماز اوّل وقت در نزد خداوند صد مرتبه بهتر است از نمازی که در آخر وقت با عجله خوانده شود. بعد از هر نماز ایشان به همه مؤمنان و مؤمنات
دعا میکرد؛ بخصوص پدر و مادرش را نیز در این دعاها سهیم میکرد و اهل خانوادهاش را به دعا، چنین توصیه میفرمود:
«دعا یکی از روشهای عقلایی است که انسان نیازهای خود را از فردی کریم و پر محبت و توانا بخواهد و از او مدد جوید. اگرچه خداوند به همه چیز آگاه است و حاجت به بازگو کردن ندارد؛ لکن دوست دارد که بنده، او را بخواند و در پیشگاهش تذلل کند و حاجتهای خود را بشمارد و او همه آنها را بر اساس
حکمت و
مصلحت برآورد؛ چرا که خداوند فرموده: کسانی که مرا با پاکی بخوانند، من بهرهمند میکنم. و من به هر بنده نزدیکم اگر مرا به راستی بخواند، اجابت و حاجت او را برآورده میکنم.»
ایشان همیشه تلاش میکرد که از فرصتهای بهدست آمده به بهترین شکل استفاده کند. به همینجهت
اوقات فراغت خود را به مطالعه
کتب دینی و اخلاقی میگذرانید و میفرمود: دقایق فرصت را باید غنیمت بشماریم و سعی کنیم اوقات خویش را به بطالت نگذرانیم؛ چرا که این فرصت، وفا ندارد و زودگذر است و کمتر نصیب انسان میگردد.
ایشان روحانیت را بسیار محترم میشمرد و هرگاه شخصیتی روحانی را میدید بسیار خوشحال میشد و میفرمود: ما وظیفه داریم طبقه
روحانیت را ارج نهیم؛ زیرا آنان وارثان انبیا بر روی زمیناند و طرفداران حقوق و حدود و صلاح اجتماع و برحذر کنندگان مردمان از زشتیها و فسادها هستند.
این بزرگوار علاقه خاصّی به خاندان وحی داشت و همواره در کارها و مشکلات خویش به
ائمه (علیهالسّلام) متوسل میشد؛ مخصوصاً به
حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) و آقا
ابوالفضل العباس و
امام حسین (علیهماالسّلام) که هر وقت میخواست روضه خانم فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) را بخواند یا از کسی میشنید، به شدت میگریست؛ به نحوی که انسان فکر میکرد عزیزی را از دست داده است. همیشه خانوادهاش را توصیه میکرد به توسل کردن به خاندان وحی و میگفت: یکی از اسباب گشایش و رسیدن به حاجات،
توسل به خاندان عصمت و طهارت و نزدیک شدن به بیت نبوّت و امامت و برقرار کردن ارتباط با آنان است.
ایشان میفرمود: در
حفظ دین و نگهداری عقاید حقّه خود، کوشا باشید و این عقیده پاک را که ارزندهترین نعمت پروردگار و مایه عزّت و عظمت و بزرگواری
دنیا و
آخرت است، از دست ندهید.
توصیه دیگر ایشان آن بود که: همواره به
یاد خدا باشید و هیچوقت او را فراموش نکنید، تا خداوند به یاد شما باشد؛ چنانکه خود فرموده: «فاذکرونی اذکرکم؛
همواره مرا یاد کنید تا من هم به یاد شما باشم».
از بهرههای نامشروع از قبیل
رشوه اجتناب کنید که اخلاقاً و شرعاً منفورترین فایدهای است که به دست انسان میرسد.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این مورد فرموده: «لعن الله الراشی و المرتشی و الماشی بینهما؛
لعن خدا بر رشوه دهنده و گیرنده و واسطه بین ایشان باد».
ایشان از همان دوران تحصیل، به تبلیغ احکام اسلامی و آگاهی دادن مردم اشتغال داشت. در سال ۱۳۳۷ ش. بنا به دستور
آیتالله بروجردی و درخواست اهالی محل، از
قم به زادگاهش عزیمت نمود و اداره مدرسه علمیه را برعهده گرفت و به تدریس علوم دینی پرداخت. علاوه بر این، بهکارهای فرهنگی و اجتماعی دیگری مثل تشکیل صندوق جوانان و انجمن اسلامی به همراه حاج آقای فخیمی مشغول شد. هدف از تشکیل این انجمن اسلامی، جذب
افراد متعهد و جوانان و آشنا کردن آنان با احکام و معارف الهی بود. همچنین آنان را برای انجام برخی کارهای تبلیغاتی آماده میکرد.
ایشان به اکثر مناطق عزیمت مینمود و مردم را به مسائل مختلف فرهنگی و مذهبی آگاهی میداد و آنان را به حمایت از کسانی که در عرصههای فرهنگی فعالیت داشتند، تشویق میکرد.
برخی دیگر از فعالیتهای فرهنگی آیتالله هیدجی عبارت است از: تاسیس کتابخانهای در مدرسه دینی، تاسیس یک مسجد در روستای رحمت آباد، اقامه نماز و جماعت در مسجد حاج محمد، اقامه
نماز جماعت در مسجد صاحب الزمان (عجّلاللهفرجهالشریف)، برنامه تفسیر قرآن در محل اقامت خویش و مشارکت در فعالیت تبلیغی علمای منطقه که شبهای جمعه گرد هم جمع میشدند و برای روز جمعه برنامهریزی میکردند و هر کدام به منطقهای اعزام میشدند. ایشان نیز از جمله افراد پیش قدم این جمع بود و در روستاهایی مثل الوند، نصیرآباد و خلیفه لو به امور فرهنگی میپرداخت.
آیتالله محمدی هیدجی در دوران پیش از
انقلاب اسلامی در کنار سایر علمای منطقه، جهت تبلیغ به روستاهای مختلف اعزام میشد و مردم را به کارهای پلید
حکومت پهلوی آگاهی میداد. با شروع انقلاب شکوهمند اسلامی ایران و اوجگیری قیام خونین مردم علیه شاه، وی نیز در سفرهای تبلیغی خود، اعلامیههای
امام خمینی (قدسسره) را منتشر میکرد و در سخنرانیهای خویش بدون هیچ واهمهای خیانتهای شاه را بیان میداشت و مردم را به قیام علیه رژیم منفور تشویق میکرد. البته در این راه چندین بار بهوسیله
ساواک احضار گردید و از او تعهد گرفته شد که از اینگونه سخنرانیها بپرهیزد؛ ولی او پس از آزادی، به فعالیت سیاسی خود ادامه میداد.
بعد از پیروزی انقلاب، تا مدتی دادگاهها تعطیل شدند. از اینرو، کمیتهای به نام کمیته انقلابی حضرت امام تشکیل شد که از جمله وظایف آن، حلّ و فصل برخی مرافعات مردمی و گشت شبانه در محلها بود. سرپرستی این کمیته را خود وی برعهده داشت و بهعنوان قاضی تحکیم، کنترل اوضاع و حل و فصل اختلاقات مردم منطقه را به جدّیت تمام پی میگرفت؛ چهبسا در این موارد به هنگام ضرورت به اطراف نیز مسافرت میکرد.
_ یکی از خاطرات آیتالله محمدی هیدجی، قبل از انقلاب، این است که نقل میکرد: چون من در سخنرانیهایم اعلامیههایی را که به دستم رسیده بود، به مردم میرساندم، لذا بنده را بارها از طرف سازمان امنیت احضار کردند و تذکراتی را به من دادند. در سازمان، سرگردی به نام حعفری بود. او در آنجا به من گفت: نصیحتی میکنم، گوش کنید و آن اینکه آقای خمینی
مجتهد است و باید به ایشان
دعا کنیم؛ ولی از شما خواهش میکنم در منبرها دعا نکنید. سپس مطالبی را از ما پرسید. ما بعداً فهمیدیم که همان سرگرد، مرید امام و خیلی علاقهمند به ایشان بود.
_ در خاطره دیگری نقل میکرد که: در بحبوحه انقلاب در گروهان ابهر شخصی تندخو به نام سرگرد نجاتی بود. یکی از روزهای
محرم، موقع ناهار در زده شد، گفتند: جناب سرگرد، رئیس پاسگاه، شما را میخواهد. رفتم در را باز کردم. ایشان با عصبانیت مرا تهدید کرد و گفت: شما با سخنرانیهای خود این مردم را تحریک میکنید، من اینجا را به آتش میکشم و شما را هم میتوانم با خود ببرم. با ملایمت گفتم: عیب ندارد برویم. در این موقع دو نفر از دوستان ما (آقایان رضا صالحی و مختار صالحی) جلو آمدند و به جناب سرگرد گفتند: جناب سرگرد! در این اطراف چند نفر آشوبگر است، شما آنها را کنترل کن، اینجا درست میشود. بعد از آن، سرگرد با بقیه افرادش محل را ترک کرد.
_ نقل میکرد که: اوایل سکونتم در
قم، در منطقه خاکفرج ساکن بودم. هر روز صبح وقتی میخواستم به درس بروم، با پای پیاده مسیر را طی میکردم. هنگام طیّ این مسیر، از قرآن کوچکی که داشتم و همیشه همراه من بود، آیاتی را حفظ میکردم و این برنامه هر روز صبح من بود. به لطف الهی توانستم در این مسیر، ثلث قرآن را حفظ کنم و راضی نمیشدم کسی از رفقا همراه من باشد؛ چرا که باعث میشد نتوانم قرآن را حفظ کنم.
_ میگفت: قرار بود به خاطر پیروزی انقلاب جشنی در مسجدی که در آن جلسه تفسیر برگزار میکردم، ترتیب دهم. لذا به همه رفقا گفتم که هرکسی برای برگزاری این جشن چیزی را با خود به مسجد بیاورد و دسته جمعی استفاده کنیم. از میان جمعیت، مردی گفت: حاج آقا! نمیشود یک نفر پول بدهد تا چیزی تهیه کنند؟ گفتم: میخواهیم همه در این جشن سهیم باشند و اتحاد خویش را بدینوسیله اعلان نماییم.
_ داماد ایشان حجتالاسلام روحانی نقل میکند: در سال ۱۳۷۸ ش. همراه معظمله به
عمره مشرف شدیم. در کنار
خانه کعبه مشغول
دعا بودم که دیدم آیتالله محمدی هیدجی هم تشریف آوردند و در کنار
حجرالاسود ایستاد و میخواهد آن را ببوسد؛ ولی به سبب ازدحام زیاد جمعیت و کهولت،
نمیتوانست آن را ببوسد. لذا خود را به او رساندم و کمک کردم تا حجرالاسود را بوسید. بعد از آن، دعا کرد و من نیز آمین گفتم. در دعا یکایک همه رفقا و دوستان، آبا و اجداد را حدود نیم ساعت دعا کردند. همچنین این دعا را خواند که ابداع از خودش بود: «اللهم ارحمنی اذا اُفیضتُ الیَّ المَنون و بَکتْ علیَّ العُیون و دَعّنی الاهلُ و الاحبابُ و حُثِّیَ علیَّ التُّراب و نُسِیَ اِسمی و بُلی جسمی وانْقَطِعَ ذِکری و هجر قُربی فَلَمْ یَزرْنی زائِرٌ و لَم یَذکرنی ذکرٌ ظَهَرْتُ مِنّی المآتم و استولَتْ عَلَیَّ المظالم و طالَتْ شِکایَة الخُصُوم و اتَّصلَتْ دَعْوَةُ المظلوم و صَلّ علی محمّد و ارضِ الخَصوم عَنّی بِفَضْلِک و اِحسانِک وَ جُدْ عَلَیَّ بِعَفْوِک و رضوانک.»
_ حجتالاسلام روحانی نقل میکند که: من و چند نفر از دوستان در حوزه علمیه هیدج در درس او حاضر میشدیم و همیشه درس فردا را پیش مطالعه میکردیم. لذا گاهی در کلاس اشکالاتی ایراد مینمودیم و او جواب میداد و از اینکه ما از قبل درس را مرور کرده بودیم، خوشحال میشد. یک روز که پیش مطالعه نکرده بودیم، وقتی استاد درس داد، کسی از ما اشکالی مطرح نکرد. معظمله با شوخی گفت: این شبنشینی باعث شده که شما نتوانید پیش مطالعه کنید و فقط به گوش کردن اکتفا نمودید. او همیشه دوست داشت شاگردان با پیش مطالعه وارد جلسه شوند.
_ هر ساله مردم از ایشان دعوت میکردند که در هیدج به منبر برود. در سفر تبلیغی آخر، مردم از ایشان تقاضا کردند که
ماه مبارک رمضان را در هیدج سخنرانی کند؛ اما او به علت ناراحتی قلبی و گوارشی نپذیرفت و فقط اقامه
نماز جماعت را برعهده گرفت. در روز
عید فطر با اصرار فراوان مردم قبول کردند که موعظه بکنند. بعد از استقرار بر منبر، فرمود: این، منبر آخر من است. و فکر میکنم دیگر بعد از این زنده نمانم. لذا دعوت شما را به چند جهت قبول کردم: اوّل اینکه کسی که نماز عید فطر را اقامه میکند، باید خطبه هم بخواند؛ دلیل دوم این است که میخواهم اسم من در باب «الذین یبلغون رسالات ربهم
» ثبت شود؛ سوم اینکه این منبر را از من بهعنوان یادگار داشته باشید و مرا از یاد نبرید.
۱. وی از اکثر مراجع عظام تقلید در نقل روایت و امور حسبیه اجازه داشت؛ از جمله حضرات آیات عظام:
سید محسن حکیم،
سید محمود حسینی شاهرودی،
حاج سید احمد زنجانی،
حاج سید ابوالقاسم خویی،
سید کاظم شریعتمداری،
سید محمدرضا گلپایگانی،
سید شهابالدین مرعشی نجفی،
سید هادی میلانی،
حاج شیخ عبدالنبی عراقی،
سید محمد حسینی شیرازی و
حاج شیخ موسی زنجانی (رضواناللهتعالیعلیهماجمعین).
۲. ایشان دارای طبع شعر بود و در مدح
ائمه اطهار (علیهمالسّلام) و به مناسبت اعیاد اسلامی، شعرهایی را میسرود؛ از جمله قطعهای را در مورد
امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) سروده است که چند بیت آن را میآوریم:
یا ناطق قرآن! متوسل به تو هستم بنگر که شکستم ••••• خواهم تو شوی واسطه در درگه سبحان در نیمه شعبان
چندی است مرا حاجتیاندر دل پرغم، از خالق عالم ••••• مقضی شود گر تو نهی پای به میدان در نیمه شعبان
اوّل فَرَجِ تو، دگری مغفرتم را، زین معصیتم را ••••• دیگر پدر و مادر و استاد و بزرگان در نیمه شعبان
ای هیدجی! ای غرق به دریای محبت، مشتاق مودّت ••••• بر درگه حقّی هستی صاحب عنوان در نیمه شعبان
سرانجام آیتالله هیدجی بعد از ۷۸ سال تلاش خستگی ناپذیر در شامگاه
عید غدیر، در ۲۴ اسفند ۱۳۷۹ ش. (۱۴۲۱ ق.) چشم از جهان فرو بست و پیکر مطهرش پس از
تشییع باشکوه و اقامه
نماز به وسیله آیتالله سید مهدی روحانی در
قبرستان ابوحسین قم به خاک سپرده شد.
گروهی از نویسندگان، ستارگان حرم، ج۱۵، ص۲۷۱-۲۸۳.